«شرق» از مشکلات آبی و هجوم ریزگردها به سیستانوبلوچستان گزارش میدهد
غم به جانِ جان ایران
سیستانوبلوچستان در فصل تابستان، سیستان دیگری است. از طرفی ریزگردها میهمان ناخوانده این خطه میشوند و از طرف دیگر سیلابهای حاصل از بادهای موسمی منطقه شبهقاره و بارانهای مونسون در شهر میتازند. در این چند سال اخیر هم که دولتهای افغانستان سدسازی کردهاند و حالا هم که طالبان حقابه رود را نمیدهد، وضعیت از قبل اسفناکتر شد. همین چند روز پیش بود که دمای هوای 50درجهای این استان، ترند اخبار شد. بخشی از مردم سیستانوبلوچستان وضعیت مالی مناسبی برای خرید کولر گازی ندارند و کولر آبی هم که در وضعیت بحرانی آب این استان کاری از پیش نمیبرد. افت فشار آب و چالشهایی در تأمین برق هم تحفه دیگر چند هفته اخیر برای شهروندان این استان بود.
فاطمه زارع: سیستانوبلوچستان در فصل تابستان، سیستان دیگری است. از طرفی ریزگردها میهمان ناخوانده این خطه میشوند و از طرف دیگر سیلابهای حاصل از بادهای موسمی منطقه شبهقاره و بارانهای مونسون در شهر میتازند. در این چند سال اخیر هم که دولتهای افغانستان سدسازی کردهاند و حالا هم که طالبان حقابه رود را نمیدهد، وضعیت از قبل اسفناکتر شد. همین چند روز پیش بود که دمای هوای 50درجهای این استان، ترند اخبار شد. بخشی از مردم سیستانوبلوچستان وضعیت مالی مناسبی برای خرید کولر گازی ندارند و کولر آبی هم که در وضعیت بحرانی آب این استان کاری از پیش نمیبرد. افت فشار آب و چالشهایی در تأمین برق هم تحفه دیگر چند هفته اخیر برای شهروندان این استان بود.
مردم این خطه که بیشتر یا کشاورز بودند یا صیاد، حالا با این بیآبی، بیپیشگی پیش گرفتهاند و نمیدانند برای باقی عمر باید چه کنند؟ جای تعجب است اگر بگوییم درآمد بخشی از اهالی این استان درحالحاضر برای اکثر خانوارها چیزی جز مقرری یارانه دولتی نیست. همین بیکاری گسترده باعث مهاجرت از این استان به شهرهای صنعتی مثل یزد، مشهد و تهران شده است. از آنجا که عایدی خاصی وجود ندارد و حاصل تمام زندگی این مهاجران شده خانه و زمینهایی که به خاطر بیآبی خواهان ندارد و فروش نمیرود، مهاجران بینفس حاشیهنشین شهرهای بزرگ میشوند و فقر است که سایه میگستراند. روستاییهایی که هنوز قصد مهاجرت نکردهاند؛ اما به جای حاشیه شهرها در صفهای طولانی آب تصفیهشده هستند تا آبی به مراتب بیکیفیتتر از حد معمول را به اسم آب تصفیهشده بگیرند و ببرند خانه. مشکلات ریوی، تنگی نفس، بیماریهای ویروسی و... هم که بماند. مدیریت بحران استان هم حتی در روزهایی که زابل در کوران ریزگرد است، در این شهر وضعیت قرمز اعلام نکرده و حتی شهر را تعطیل هم نمیکند. مردم بومی و محلی از امدادرسانی در چنین روزهایی بهشدت گلایه دارند و میگویند که در بستهشدن جادهها به خاطر ریزگرد یا در نجات دام و انسان از سیل، این مردم هستند که به داد یکدیگر میرسند، نه مسئولان و مدیران.
مسئله آب در سیستانوبلوچستان، مسئله امروز و جدید نیست
محمدتقی رخشانی، فعال مدنی اهل سیستانوبلوچستان، در گفتوگو با «شرق» با بیان اینکه توفانهای 120روزه زابل مسئله تازهای نیست؛ درباره وضعیت این استان میگوید: این ماجرا یک ماجرای ریشهدار است. وقتی دریاچه هنوز زنده بود، بادها از روی دریاچه رد میشدند و مثل یک کولر عمل میکردند. این فرایند هوا را برای مردم خنک و مطبوع میکرد؛ اما الان که دریاچه خشک است و آب ندارد، مجموعه دریاچه به خاستگاه ریزگرد تبدیل شده و ما از نیمه اردیبهشت تا نیمه شهریور توفان و بارش دائمی ریزگرد را روی سر مردم استان داریم.
رخشانی با اشاره به تأثیر ریزگردها روی سلامتی و زیست شهروندی استان توضیح داد: استان سیستانوبلوچستان رتبه اول بیماری سل و بیماریهای چشمی است. در همین هفته گذشته بیش از هزار نفر بهخاطر مشکلات تنفسی به بیمارستان مراجعه کردند و بیش از 400 نفر بستری شدند. شما وقتی این وضعیت سلامتی را در کنار فقر و محرومیت گسترده استان قرار دهید، دلیلی برای ماندن در این خطه نمییابید، جز دو علت؛ گروهی از مردم درگیر عشق به خاک سیستان هستند و سعی میکنند شهر را به دندان بگیرند و کج دار و مریز پیش بروند. گروهی دیگر هم هستند که آنقدر فقیرند که شرایط مهاجرت ندارند؛ یعنی نمیتوانند به جایی بروند که حداقل سالم بمانند.
او در ادامه ضمن هشدار درباره مهاجرت میلیونی مردم سیستان به شهرهای دیگر توضیح داد: اگر چالش آب استان سیستانوبلوچستان تا یکی، دو ماه آینده حل نشود، با مهاجرت میلیونی مردم این خطه و روستاهای خالی از سکنه مواجه خواهیم شد؛ ضمن اینکه الان هم تا حدی متأسفانه شاهد این مشکل هستیم.
این فعال مدنی در انتقاد از وضعیت سیاست خارجی برای گرفتن حقابه هامون گفت: مسئولان مربوطه در وزارت امور خارجه و در وزارت نیرو شاید مسئله را آنطور که لمس میکنیم، درک نکنند و البته برخی معتقدند آنها نمیدانند چطور میز مذاکره با طالبان را برد-برد پیش ببرند.
او در آخر چاههای ژرف سیستان را امیدوارکننده ندانست و اینطور توضیح داد: چاههای ژرف سیستان که برای برداشت آبهای زیرزمینی ایجاد شدهاند، نمیتوانند مرهم زخم سیستان باشند. حتی نمیتوانند شبیه به یک مسکن هم عمل کنند. این فعالیتها بیشتر اکتشافی است. چاره امروز سیستان اراده، برنامه و هزینهای است که چندان در دولت نمیبینیم. متأسفانه دولت هنوز به این نتیجه نرسیده که سیستان باید جزء اولویتهای کشور باشد.
اینجا قوت غالب «تأسف» است
کشاورز است، حالا که داستانش را میدانم، شاید بهتر باشد بگویم: کشاورز بود. بعد از تصمیمهای نابجای جهاد کشاورزی سیستان، یعنی درست بعد از آخرین ضربه، از همان چهار سال پیش کشاورزی برایش تمام شد. حالا دو سال است دور از دیار خود مسافرکشی میکند.
ظهر جمعه تیرماه است که با او تماس میگیرم. از صدای جاده میفهمم که پشت فرمان نشسته، خودم را که معرفی میکنم زمان میخواهد تا چند دقیقه بعد دوباره تماس بگیرم.
گفتوگو را اینطور شروع میکند:
۴۲ سال دارم. زمینهایی که داریم قبل از من بوده. حالا هم هست. نه من، بیشتر مردم منطقه سیستان مشغول کشاورزی بودند؛ گندم، یونجه، هندوانه و خربزه میکاشتیم. ولی حالا که نه، حالا که آب نیست کشاورزی و زندگی مردم از بین رفته. چهار سال است که کشتی انجام نشده.
بعد از اینکه نتوانستید کشاورزی کنید، از روستا رفتید؟
بله، وقتی دو سال گذشت و دیدم هیچچیز حل نشد و هر روز بدتر شد، با اینکه خیلی سخت بود... از روستا به شهر رفتم. اینجا مسافرکشی میکنم... من با خانواده مهاجرت کردم.
سکوت میکنیم. کشدار نفس میکشد تا بغضی را که در کلماتش فروخورده بود، از بین ببرد.
زمینت را فروختی و رفتی؟
زمین بدون آب را چه کسی میخرد؟ الان نه زمین داریم، نه زندگی. در این شهر من مستأجرم و صاحبخانه قصد دارد خانهام را از من بگیرد. این در حالی است که خانه خودم در روستا خالی افتاده. کسی نمیخرد. شما که میدانید آب زابل از کشور خارجی میآید. چند سالی است که آب را بستهاند. زندگی ما با هامون رفت.
کسی سعی کرد به شما کمکی کند؟
ما هیچوقت کمکی ندیدیم. تنها چیزی که از جهاد کشاورزی میگرفتیم، فقط و فقط کود بود و سم. باقی امکانات کشاورزی را خودمان تأمین میکردیم. گندم سه دور آب میخواست؛ ولی فقط یکی تأمین شد. جهاد کشاورزی هیچ خسارتی به هیچکدام از مناطق نداد. اصلا انگار نه انگار که شروع کرده بود.
اگر جایی سیل بیاید یا زلزله، همه مسئولان برای کمک جمع میشوند. میگویند وضعیت بحرانی است. وضعیت سیستان از بحران هم رد شده. آب تصفیهشده وجود ندارد، مردم روستاها برای گرفتن آب بیشتر از دو ساعت در صف میایستند. اینجا در منطقه سیستان ما هر روز میمیریم.
سیل چیزی ندارد که ببرد
«سیل چیزی ندارد که ببرد». این جمله را یک صیاد به من میگوید. عصبانی است و سینهاش خسخس دارد: ما از اول در دریاچه صید میکردیم و به شیلات میفروختیم. دریاچه که خشک شد، به «چاهنیمه» پناه آوردیم. حالا الان چاهنیمه هم دیگر ماهی ندارد. من از خانه بیرون میآیم که زن و بچهام را نبینم و شرمنده نشوم؛ وگرنه میدانم چیزی صید نخواهم کرد. دلت خوش نباشد که اینها را بگویی و کسی کاری بکند... همین دو، سه هفته پیش بعد از سیل به یکی دیگر از شماها همینها را گفتم. چیزی شد؟ نه! بقیهاش هم همینطور میرود تا عمر ما تمام شود. یک روزی میآید که مردم برای هم میگویند قدیمها سیستانی هم بوده است.
سیل اخیر سیستان...؟
توی جملهام میپرد: سیل هم آمد و رفت. هر سال همین است. هر سال هم هیچ کاری برایش نمیکنند. سیل جایی جلب توجه میکند که چیزی را ویران کند یا کسی را ببرد؛ اما اینجا سیستان است. سیل چیزی را ندارد برای بردن... اینجا ویران است.
دیپلماسی سیاسی ایران و دیپلماسی اخلاقی افغانستان؛ چارهگشای روزهای سخت سیستان
علیاوسط هاشمی، استاندار اسبق سیستانوبلوچستان، درباره دیپلماسی و سیاست خارجی ایران در مقابل افغانستان در گفتوگو با «شرق» میگوید: دولتی مستقر است که از مهارت و تجارب کافی برخوردار نیست و ادبیات سیاسی قوی در روابط سیاسی خودش با کشورها ندارد.
هاشمی با بیان اینکه دولت افغانستان لازم است به حافظه تاریخی خود رجوع کند، توضیح داد: اگر به چند دهه اخیر نگاه کنیم، تکیهگاه مردم افغانستان در دوران آسیبدیده خود بعد از خدا مردم ایران بودند و این چیزی است که نباید از ذهن آدمی برود. ما آزمایش روزهای سخت را دادهایم... حالا که امروز بر مردم نیکاندیش افغانستان یعنی مردم سیستان دارد سخت میگذرد، نوبت مردم و دولت افغانستان است تا ببینیم چطور و چقدر میتوانند از این آزمون بیرون بیایند. همانطور که ما تکیهگاه مردم افغانستان بودیم، حالا آنها لازم است درکی متقابل نشان دهند و این نکات اخلاقی بسیار ارزشمندتر از معاهدات قانونی است.
او در مخالفت با مغفولماندن موضوع سیستانوبلوچستان بیان کرد: سیستان موضوع فراموششدهای نیست و نمیشود اینطور قضاوت کرد که دولت دغدغهای در این بخش ندارد. باید ناتوانی را هم در کنار همه مسائل دید و شرایط خاص اقلیمی را نیز اضافه کرد. منابع آبی باید از قبل نیز مدیریت میشد. دولت روحانی بیش از 850 میلیون دلار به زیرساختهای کشاورزی و آبی تخصیص داد که اگر به منابع آبی محدود رسیدیم، بهگونهای که این منابع آبی محدود بر اثر توفانهای با سرعت 120 کیلومتر حداکثر و با گرمای بالای 40 تا 50 درجه تبخیر نشود و راندمان دسترسی مردم به منابع آبی را به حداکثر برسانیم که اجرا شد. با همین نگاه بخشی که دولت فعلی باید به آن توجه کند، نگاه ویژه به تأمین منابع آبی برای استفاده از این زیرساخت است، حتی واردکردن آب از دیگر کشورهای همسایه مثل ترکمنستان. اینطور افغانستان هم بر این تصور نمیماند که منحصرا تأمین آب سیستان در گرو اوست. هرچند 820 میلیون متر مکعب حقابه ایران را نباید ضعیف بشماریم و مشمول مرور زمان کنیم.
هاشمی انعطاف نسنجیده وزارت امور خارجه را مورد انتقاد قرار داد و افزود: وزارت خارجه و وزارت نیرو وظیفه دارند به این موضوع موضع فعالتری از خودشان نشان دهند. اشتباه وزارت خارجه این بود که موضوع حقابه را در ماجرای اعطای سفارت افغانستان به طالبان مورد معامله قرار نداد. اقدام و رعایت حقوق متقابل چیزی است که روابط بینالملل را پیش میبرد. در این شرایط سخت دولت فعلی افغانستان، ما تنها کشوری هستیم که سفارتش را فعال کردیم و آنها باید قدردان میبودند؛ پس به دیپلماسی فعالتر نیاز داریم.
هاشمی در پایان با اشاره به فقدان نگاه توسعه به کشور گفت: عربستان، کویت یا قطر که اقلیمی مشابه اقلیم سیستانوبلوچستان دارند، منابع آبی را از کجا تأمین میکنند؟ آنها با استفاده از دانش و تکنولوژی از دریا بهره میبرند، منابع آبی محدود خود را مدیریت میکنند و نمیگذارند مردم در بدیهیات زندگی با چالش روبهرو شوند؛ اما ما در استانی که به قطرهقطره آب محتاجیم، هیچ برنامهای برای جمعآوری آبهای حاصل از بارانهای موسمی نداریم. این نشان میدهد مدیریت و نگاه به استانها صحیح نیست.