مهاجرت یا فرار از کشور
در حکومتهای امروزی، نه فیلسوفان، نه اندیشمندان و اقتصاددانان و نه خود جامعه نمیتواند کسی را مجبور کند که چگونه زیست اجتماعی داشته باشد، بلکه آزاد است که خود تصمیم بگیرد.
کیکاوس پورایوبی
در حکومتهای امروزی، نه فیلسوفان، نه اندیشمندان و اقتصاددانان و نه خود جامعه نمیتواند کسی را مجبور کند که چگونه زیست اجتماعی داشته باشد، بلکه آزاد است که خود تصمیم بگیرد. آنچه اینان انجام میدهند، تدوین قوانین اجرائی برای اطمینان از این است که شیوه زندگی انتخابی شما با برنامه زندگی دیگر شهروندان تداخلی نداشته باشد. هیچکس دوست ندارد از برنامه زندگیاش انتقاد شود یا بیاهمیت شمرده شود. حق انتخاب بهجای پیروی از شیوههای موروثی زندگی، تنها چیزی است که نظریههای علمالاخلاق پیوسته از آن حمایت کردهاند. فرهنگ معاصر بهشدت حامی این دیدگاه است که استقلال اخلاقی مهمترین حق انسان است. این عقیده از دیدگاه کانت نشئت میگیرد که «انسان فی نفسه یا به خودی خود توانایی آزادی اخلاقی را دارد». در نظر داشته باشیم استقلال اخلاقی نباید هنجارها و قوانین جامعه را به هم بریزد و از الگوهای رفتاری و کنشهای اجتماعی مطابق عرف و پارامترهای جاری چنان باید حمایت کرد که حقوق هیچ شهروندی پایمال نشود؛ بنابراین طبیعت، خودبهخود مورد اصلاحی را بر رفتارهای اجتماعی اعمال میکند.
به زبان هوراس، شاعر لاتین، «میتوانید طبیعت را با چنگک دور بیندازید اما او همیشه دواندوان بازمیگردد»؛ هنوز هم ممکن است در ملاقات مرد بدوی با یک خبره اینترنتی، بارقهایی از آشنایی پدید آید. آزادیهای زندگی همان اندازه برای انسان امروزی مهم هستند که تعیین معیارهای الگوهای رفتاری. نمیتوان جلوی شهروندان را گرفت که زندگی شما در چارچوب مرزهایی تعریف شده است که شما مجبور هستید از بدو تولد تا پایان عمر در آن حصار باشید. بااینحال، شتاب و شدت حرکت آن برای هر جامعهای که در فرهنگ دولت-ملت تعریف شده، نگرانکننده است. نمیدانیم آمارهایی که منتشر میشود تا چه اندازه گویا واقعیت هستند، اما برآورد و در پاسخ به سنجههای میدانی، میزان مهاجرت تصاعدی است. بخش زیادی به علت اشتغال و فرار از بیکاری صورت میپذیرد، درحالیکه در آن طرف مرزها فرش قرمزی برای کسی پهن نشده است و بیشتر افرادی جذب و پذیرفته میشوند که در ارتقای دانش و خدمات کشور میزبان با تمام قوا نقش داشته باشند.
این تمام داستان نیست. حتی متمولان هم برای خودشان یا فرزندانشان پاتوقی در آن طرف مرزها تعریف کردهاند. نمیدانم چرا آسیبشناسی نمیشود؟ اکنون هویت فرهنگی و اجتماعی زیر سؤال است. مسئله فراتر از یک حرکت عادی است. اگر چرخه حرکت پیوسته و مداوم بود، چه اشکالی داشت؟ مگر به صورت قرارداد رسمی نیروی کار به امارات، قطر و... نمیرود؟ یا کشور ما میزبان میلیونها انسان از کشور همسایه افغانستان نیست؟ زمانی صورتمسئله دگرگون میشود که فرهنگ مهاجرت غالب شود و ارزشهای ملی به تعطیلات تاریخی سپرده میشوند.
محدودکردن مهاجرت نهتنها بد است بلکه مهاجرت حتی میتواند برای کشور مفید باشد و منافع بلندمدت و کوتاهمدت داشته باشد. ایراد از اینجا شروع میشود که فرزندان به علت ناامیدی از شرایط آینده، به والدین فشار میآورند تا بود و نبودشان را به تاراج بسپارند که آنان از مرزها خارج شوند؛ ولی با چه نقشه راهی؟
* در این نوشتار از کتاب آینده فراانسانی ما، نوشته فرانسیس فوکویاما، ترجمه ترانه قطب، نشر طرح نو استفاده شده است.