از تبعید به درون خویش تا خودویرانگری
ما نویسندگان و منتقدان سینمایی که نگران از دست رفتن سینما بودیم، حالا باید نگران سینماگران و سینمانویسانی باشیم که از دست میروند. خودویرانگری فریادی بیصداست؛ صدایی که سکوت و خاموشی را انتخاب میکند.
جعفر گودرزی - رئیس انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران
ما نویسندگان و منتقدان سینمایی که نگران از دست رفتن سینما بودیم، حالا باید نگران سینماگران و سینمانویسانی باشیم که از دست میروند. خودویرانگری فریادی بیصداست؛ صدایی که سکوت و خاموشی را انتخاب میکند. این سکوت، بالاترین فریاد است و حالا شاید زمان آن رسیده که به داد سکوت هم برسیم! سکوتی که در پس آن شاهد خودویرانگریهای پنهان هستیم. مرگ خودخواسته و خودکشی حاصل درد است؛ نوعی اعتراض به شرایط است. خودویرانگری ماحصل فروپاشی روانی افراد است و این امر وقتی به یک بحران اجتماعی بدل میشود که پای هنرمندان و شخصیتهای تأثیرگذار جامعه نیز به آن باز میشود. مازیار شیخمحبوبی، محسن جعفریراد و کیومرث پوراحمد کسانی بودند که این تراژدی را زیستند؛ شاید مثل بسیاری از ما که این روزها امیدی در نگاهمان مجسم نیست. یقینا قبل از مرگ فیزیکی، این مرگ روانی است که در وجود افراد اتفاق میافتد. واقعیت این است که خودکشی در انزوا اتفاق نمیافتد، بلکه فرد در فرایندی از روابط و کنشهای اجتماعی است که به سمت خودکشی در انزوا سوق پیدا میکند. در این شکل مرگ، یک پیام صریح وجود دارد و آن اعلام اعتراض فرد به شرایطی است که قادر به تغییر آن نیست. شاید حالا و در این شرایط سخت معیشتی و اقتصادی نیاز به بحثهای کارشناسی از منظر روانشناسانه بیشتر از قبل حائز اهمیت باشد. باید به هنرمندان آسیبپذیر کمک کرد و مانع از فشار هیجانات و احساس تنگنایی شد که در نهایت فرد را دچار گسستگی بین احساس و ادراک و فکرش میکند و او را به سمت خودکشی سوق میدهد. هنرمندان و سینماگران در شرایط امروز فرهنگ و هنر با مشکلات زیادی دستوپنجه نرم میکنند و حاصل این زورآزمایی افسردگی و غم و اندوه است که گریبان آنان را میگیرد و روح دردمند و دغدغهمندشان تاب نمیآورد و سایههای شوم ناکامی و بیتوجهیها از زخمهایش طنابی را دور گردن زندگیاش میاندازد و چون امیدی به درمان این زخمها ندارد، جانش به لب میرسد و آهنگ غمانگیز رفتن را با حنجره خود و در سکوتی کشنده سر میدهد. غم نان در زندگی هنرمندان شده است یک مرگ تدریجی و دارد خیلیها را از پا درمیآورد. حالمان خوب نیست. گویی سهم ما از این روزها فقط اضطراب و نگرانی و تنلرزههای مداوم است. این مرگهای ناگهانی، این ناامیدی و بیکاری، زنگ خطر بزرگی است که اعلام میکند نهتنها حال سینما بلکه حال بخش بزرگی از جامعه خوب نیست. مرگ خودخواسته و خودکشی هنرمندان همیشه تلختر و با افسوس بیشتری همراه است و گویی هنرمند با این حرکتش میخواهد فقط از شرایط تقاص بگیرد و تراژیکتر اینکه هنرمندان گاه با ابزار کارشان مانند مازیار شیخمحبوبی (صدابردار) به خودویرانگری دست میزنند. با هنرمندان چه کردهایم که حذف خود از زندگی را بر هر راهی ترجیح میدهند و در تار عنکبوت ناهنجاریها و ناامیدیها گرفتار میشوند. بهراستی چه بلایی بر سر روح برخی ازهنرمندان میآید که چنین ناسازگار با خود و محیطشان رفتار کنند و سنگینی رنجی مضاعف آنها را به جایی میرساند که با میل و رغبت به سوی تخریب و نابودی خود میروند. برخوردهای نادرست و بیتوجهی به مسائل معیشتی و روحی هنرمندان آنها را به سمتوسوی یک هویت بحرانی سوق میدهد. شرایط اجتماعی بر روندهای روانی و رفتاری هنرمندان که روحی شکنندهتر دارند و ناکامیها، سرخوردگیها و ناامیدیهای ناشی از شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مانند خوره روح آنها را میخورد و بیتابی و طغیان را برایشان رقم میزند و بدون تردید شرایطی که به آن اشاره شد، در بروز موج حذف خود و مرگ خودخواسته طیف هنرمندان بسیار مؤثر است. سینماگران و هنرمندان عزیز، زندگی و روزگار وقتی روی خوش به ما نشان میدهد که حواسمان به هم باشد، از یکدیگر خبر بگیریم و شاید در یکی از این خبرگرفتنها از یک اتفاق ناگوار جلوگیری کنیم. وقتی متولیان برای روزگار سخت ما برنامهای ندارند و همهمان را به درون خویش تبعید کردهاند، بیایید بیشازپیش حواسمان به زندگی و معیشت هنرمندانی باشد که با سیلی صورت خود را سرخ نگه میدارند و همیشه شرمنده خود و زندگی و همسر و فرزندانشان هستند. بگذاریم دوستی و مهربانی بیشتر انتقال پیدا کند و در یک جمله هوای یکدیگر را داشته باشیم. باور کنید بزرگترین هنر این است که همدیگر را گم نکنیم... . یادمان باشد هنرمندان آرامآرام با ناملایمات و بیتوجهی و تنهایی و احساس سرخوردگی از بین میروند و ما میتوانیم در یک لحظه با یک تماس، یک احوالپرسی، یک هدیه، یک غمخواری و همدردی روح را به وجود و زندگی همکارانمان بدمیم. چه ایرادی دارد، حال که در دنیای هنر و سینما تنهاییم، هوای هم را بیاجازه داشته باشیم! امیدوارم مسئولانی که میخواهند قدمی در راه اعتلای هنر و روح و جان هنرمندان بردارند، زمان و شرایط روحی و معیشتی و زندگی این قشر نجیب، شریف و زحمتکش را هرچه زودتر دریابند. گاهی اوقات خیلی زود دیر میشود... .