سوژههای خبرنگار زندانی «شرق» از او میگویند
نیلوفر روزت مبارک
نیلوفر سلام. این سلام از طرف همه کسانی است که تو صدایشان بودی؛ آدمهایی که نیاز داشتند کسی دستشان را بگیرد. در این یک سال آدمهای زیادی به دفتر روزنامه زنگ زدهاند و پشت تلفن گریه کردهاند. روز تولدت کیک آوردهاند و با بغض شمعش را خاموش کردهاند... آدمهای زیادی با نامه و ایمیل یادت کردهاند. حالا در آستانه روز خبرنگار ما با سوژههای بعضی از گزارشهایت حرف زدهایم. آنها به زبان خودشان درباره تو میگویند و به تو سلام میرسانند.
نیلوفر سلام. این سلام از طرف همه کسانی است که تو صدایشان بودی؛ آدمهایی که نیاز داشتند کسی دستشان را بگیرد. در این یک سال آدمهای زیادی به دفتر روزنامه زنگ زدهاند و پشت تلفن گریه کردهاند. روز تولدت کیک آوردهاند و با بغض شمعش را خاموش کردهاند... آدمهای زیادی با نامه و ایمیل یادت کردهاند. حالا در آستانه روز خبرنگار ما با سوژههای بعضی از گزارشهایت حرف زدهایم. آنها به زبان خودشان درباره تو میگویند و به تو سلام میرسانند.
دره مرتضیگرد؛ دره فراموششده
از تالش تا مرتضیگرد تو را میشناسند. شاید اسمت را ندانند، شاید خبر نداشته باشند تو همان خبرنگار زندانی هستی؛ اما وقتی نشانیات را میدهم میشناسند. عکست را نشان آن زن بیحوصله میدهم که میخواهد وارد دره مرتضیگرد بشود. دو عدد نان سنگک دستش دارد و گوشه چادرش را به دندان گرفته. تو را نمیشناسد، اصلا شاید در جریان بازداشتت هم نباشد... اما همراهم میشود تا به اهالی برسیم. آفتاب در هوا میرقصد... انگار مغزمان در حال پختن است، زن زیر لب چیزی میگوید که متوجه نمیشوم... در راه توپهای پارهشده و اسباببازیهای شکسته را میبینم... صدایت توی گوشم میپیچد... انگار داری گزارشت را برایم میخوانی: «از بزرگراه آزادگان که مستقیم به سمت چهاردانگه بروید، پس از خیابان پیروزی، بین توحید و پیامبر به مقصد این گزارش خواهید رسید؛ مرتضیگرد؛ جایی که اگرچه نامش شهرک است؛ اما با دهیاری مدیریت میشود. خیابان اصلی تفاوت چندانی با سایر محلههای حوالی تهران ندارد؛ اما کافی است از ساکنان محله آدرس «دره» را بگیرید. آن وقت در همان حال که وارد یک شیب تند میشوید، فضای اطرافتان نیز تغییر خواهد کرد. دیگر خبری از آپارتمانهای چندطبقه نیست. آسفالت تعریفی ندارد. در حاشیه مسیری که قدم میزنید، جوی آبی مملو از فاضلاب و ضایعات شهری، هم چشمها و هم مشامتان را مینوازد. هر طرف را نگاه کنید، زنان و مردانی با دبههایی در دست در حال رفت و آمدند. بلبشو به معنای واقعی کلمهاش در اینجا جاری است. دَمِ درِ هر خانه یکی، دو لگن گذاشتهاند و چند نفری -زن و بچه- دورش نشستهاند و باقالیهای داخلش را پاک میکنند. این مهمترین کار فصلی نسوان خانه در بهار و تابستان است».
به زور زیر سایهای پناه میگیرم تا زن با همسایگانش صحبت کند... زنی جلو میآید و میگوید: «یادم هست آمده بودند... چند نفر بودند. چند زن و مرد و خبرنگار. دوربین هم داشتند... بعدش آمدند پیگیری کردند و وضعیت برق و آب بهتر شد...». عکست را نشانش میدهم و زن میگوید: «آها همین خانم هم بود. با یک خانم دیگری که پاشنهبلند پایش بود. این خانم بچهها را میدید و قربان صدقهشان میرفت... خیلی تشکر کنید، ما هرچند محدود ولی حالا آب شرب داریم». دکل فشار قوی همانجاست نیلوفر... کاش سوژه بعدی گزارشت باشد... از مردم چیزی درباره اینکه میدانند کجا هستی نمیپرسم... کامشان را تلختر نمیکنم، اینجا درست همان جایی است که تو گزارش «اینجا فاضلاب راهی خانهها میشود» را دربارهاش نوشتی، کلی سوژه نانوشته دارد... .
آن مرد داس دارد
رومینا اشرفی دختر 14ساله اهل تالش سوژه یکی از مهمترین گزارشهای نیلوفر حامدی است. دختری 14ساله که به دلیل مسائل ناموسی به دست پدرش و با داس سر از تنش جدا شد. تراژدی غمانگیزی که ایران را تکان داد و معصومه ابتکار، معاون وقت امور زنان و خانواده ریاستجمهوری را بر آن داشت که پیگیر لایحه تأمین امنیت زنان در برابر خشونت شود. لایحهای که نامش به لایحه حفظ کرامت و حمایت از زنان در برابر خشونت تغییر کرد و کلیات آن فروردین امسال تصویب شد. ابراهیم نیکدلمقدم، وکیل مادر رومینا اشرفی که در واقع شاکی این پرونده محسوب میشود، درباره همراهی نیلوفر با مادر رومینا به «شرق» میگوید: «بهعنوان کسی که از نزدیک پیگیریهای نیلوفر حامدی را درباره قتل مرحومه اشرفی دیدهام، عمیقا از بازداشت او متأثر هستم. مسلما با شرایطی که در جامعه وجود دارد، شجاعت خبرنگاری مانند او در به تصویر کشیدن حقایق ستودنی است. من درباره نیلوفر حامدی خاطره بسیار خوبی دارم. ایشان در مصاحبهای که با من داشتند، کاملا صادقانه برخورد کردند و گزارش خود را بدون هیچ کموکاست و واهمهای منتشر کردند. کاری که نشان از صداقت او در شغلش دارد». نیکدلمقدم تصریح میکند: «بسیاری از موارد جرمزا در مملکت ما رخ میدهد که از قوانین نشئت میگیرد. قوانین ما متأسفانه تا اصلاح نشوند، میتوانند منجر به وقوع جرم شوند. در چنین شرایطی فرد بزرگ و باجسارتی باید باشد که درباره ضعف این قوانین بنویسد و صدای مردم باشد و به آن اعتراض کند. این جسارت میخواهد که برخلاف جهت آب شنا کنی، هجمهها را به جان بخری و از حقیقت نگذری. خانم حامدی زنی بسیار جوان با دلی بسیار بزرگ بود، تأثیرگذار بود و پیگیریهای او باعث شد که به بررسی لایحه تأمین امنیت زنان در برابر خشونت سرعت داده شود. هرچند این لایحه تصویب شده؛ اما ما اثر آن را نمیبینیم. اقدامات نیلوفر حامدی مؤثر بود که در آن بازه زمانی معصومه ابتکار با اشاره به فاجعه قتل رومینا درخواست بررسی فوری این لایحه را کرد. حالا هم ما نیازمند خبرنگاری شبیه به نیلوفر حامدی هستیم تا سؤال کند که چرا این لایحه نتوانسته بازدارنده باشد، کسی مثل او تا درباره وضعیت زنان و قتلهای ناموسی بنویسد و عواقب آن را نیز بپذیرد. من از نیلوفر حامدی بسیار ممنونم. روز خبرنگار را به او از طرف خودم و مادر رومینا تبریک میگویم. کاش میتوانستم در اقدامات حقوقی برای او مؤثر باشم. امیدوارم برگردد و به من زنگ بزند و درباره حکم پدر رومینا با هم صحبت کنیم؛ حکمی که بازدارنده و نتیجهبخش نبود».
نیلوفر در پایان گزارش خود درباره رومینا اشرفی نوشته بود: «مردی که یک روز داس به دست میگیرد و برای حفظ شرافت و آبروی خانوادهاش گردن دخترش را میبرد و روزی دیگر، برای حفظ زنی که عاشقش بوده، اسید به صورتش میپاشد. همین هم میشود که آمار خبر میدهد که بیش از شش هزار زن در طول سال و در کل جهان، قربانی قتلهای ناموسی میشوند. متوسط سن این قربانیان ۲۳ سال است و بیش از نیمی از این قربانیان دختران و خواهران هستند؛ درست مثل رومینا».
ایست، اینجا پردیسان است
خرداد 1401 نیلوفر حامدی میزبان زن و مرد جوانی بود که در پارک پردیسان مورد شلیک گلوله قرار گرفته بودند. مصاحبهای نفسگیر با تیتر «به اضافه ارشاد» که باعث شد فعالیت گشت ارشاد زیر ذرهبین رسانهها قرار بگیرد. ماریا عارفخانی، همسر رضا مرادخانی به «شرق» میگوید: «نیلوفر دلسوزترین و پیگیرترین خبرنگاری بود که من با او در ارتباط بودم. در تمام مدتی که همسرم بستری بود، مدام به من دلداری میداد. من نگران بودم که باز هم همسرم میتواند به زندگی عادی برگردد و نیلوفر هر روز پیگیر ما بود. او با روحیهای مسئولانه ماجرای تیراندازی را پیگیری میکرد. بسیار دقیق بود که مبادا نوشتن گزارش برای ما یا روزنامه مشکلی پیش آورد. چندان به خودش در گزارشش فکر نمیکرد و بودن او در کنار ما رنج ما را کاهش داد. من وقتی شنیدم بازداشت شده، به او پیام دادم و این تنها پیامی بود که نیلوفر جواب نداد. مدام چتها و گفتوگوهایمان را میخوانم. ویسهایی که فرستاده را گوش میکنم و آرزو میکنم زنگ بزند. من آنقدر با او احساس نزدیکی میکردم که همسرم برای تولدم دعوتش کرد. نیلوفر هرچند به تولد نیامد؛ اما برایم تبریک نوشت و خیلی حس خوبی داشت که تو با کسی نزدیک باشی که اینقدر مسئول است». عارفخانی در پایان گفت: «اگر با او صحبت کردید، از قول من روزش را تبریک بگویید. به او پیغام بدهید که به یادش هستیم. بگویید یادمان نمیرود که برای ما چقدر توان گذاشت و کاش فراموشمان نکند». روزی که نیلوفر به جشن تولد سوژه گزارشش دعوت شد، با لبخندی دلنشین به روزنامه آمد و گفت که به تولد ماریا عارفخانی دعوت شده. او بنا به رفتار حرفهای به تولد نرفت؛ اما گفت این شیرینترین هدیهای بود که در تمام این سالها از کسی درباره گزارشش گرفته. نیلوفر در بخشی از این مصاحبه نوشته بود: اوایل سال جاری بود که شهرداری تهران اعلام کرد «جهت رفاه حال شهروندان و صیانت از زنان و مادران» برخی از پارکهای تهران مطلقا زنانه خواهد شد؛ یعنی ورود مردان به این پارکها کاملا ممنوع خواهد بود. هنوز فهرستی از اسامی این پارکها منتشر نشده است؛ اما دراینمیان نیروهای انتظامی فعال در حوزه پوشش و حجاب که سالهاست با عنوان گشت ارشاد در کشور فعالیت میکنند، وارد برخی پارکها و ازجمله پارک پردیسان تهران شدند.
پردیسان، پارکی بزرگ در غرب تهران است که سالهاست یکی از اصلیترین مراکز عمومی و رایگان ورزشی برای شهروندان تهرانی محسوب میشود.
برای مردمی که رفتن به باشگاه و داشتن مربیان خصوصی به خاطر زمان برایشان مقدور نیست یا از نظر اقتصادی به دخلوخرج زندگیشان نمیخورد، چنین پارکهای بزرگی بهترین مکان برای ورزشکردن به حساب میآیند؛ کمااینکه در سالهای اخیر هم پردیسان به اصلیترین پاتوق ورزشکاران بهویژه صبحها و عصرها بدل شده بود.
حالا با رخدادن چنین اتفاقاتی مشخص نیست که رویکرد نیروی انتظامی در برخوردهای آیندهاش چگونه خواهد بود.