|

بازخوانی «برنامه کتاب فرانکلین در ایران» به روایت مهدی گنجی

دویدن رتیل تنبل در تهران

درست چند ماه پس از کودتای 28 مرداد 1332، برنامه کتاب فرانکلین در شعبۀ تهران در 15 اسفند سال 1332 کلید خورد. کودتایی که با حمایتِ سیا علیه دولت ملی مصدق صورت گرفت و بی‌شک به یکی از نقاط بحرانیِ تاریخ معاصر ایران بدل شد.

شیما بهره‌مند دبیر گروه فرهنگ‌

درست چند ماه پس از کودتای 28 مرداد 1332، برنامه کتاب فرانکلین در شعبۀ تهران در 15 اسفند سال 1332 کلید خورد. کودتایی که با حمایتِ سیا علیه دولت ملی مصدق صورت گرفت و بی‌شک به یکی از نقاط بحرانیِ تاریخ معاصر ایران بدل شد. تاکنون بحث و نظراتِ بسیاری درباره ماهیت کودتا، آرایش نیروهای سیاسی در آن دوران و علل و عواملِ دخیل در کودتا مطرح شده است. اما مسئله، جدا از گذشته و توالی تاریخی رویدادها، حقیقت و نیروی نهفته در گذشته است. بازنمایی ماتریالیستیِ تاریخ‌‌گذشته را وامی‌دارد تا حال را واردِ وضعیتی بحرانی سازد، و خوانشِ یکی از مهم‌ترین پدیده‌های فرهنگی ایران موسوم به «برنامۀ کتاب فرانکلین» به‌مثابهِ یکی از تبعات و پیامدهای کودتا، آن‌هم در وضعیتی که نوعی سرخوردگی و انسداد تاریخی جامعۀ ایرانی را به بازخوانی تاریخ معاصر خود سوق داده است، شاید بتواند سهمی در واکاوی «پیش‌تاریخ»ی داشته باشد که والتر بنیامین از آن چنین تعبیر می‌کرد: «برای مورخ ماتریالیست، هر عصری که او دل‌مشغول آن است، فقط در حکم پیش‌تاریخ برای عصری است که او باید در آن زندگی کند. و از این‌روست که برای او تاریخ عرصۀ ظهور تکرار نیست، زیرا دقیقاً آن لحظاتی که در سیر تاریخ نزد وی از همه مهم‌ترند، به ‌لطف نمایان‌شدن‌شان به‌منزلۀ پیش‌تاریخ، به لحظات یا سویه‌های امروز بدل می‌شوند و بنا به سرنوشت فاجعه‌بار یا پیروزمندِ این روز، وجه مشخصه‌شان را تغییر می‌دهند».1 به این تعبیر، هر دقیقۀ تاریخی که مورخ روی آن دست می‌گذارد، به پیش‌تاریخِ اکنون بدل می‌شود. از این منظر، قرائتِ برنامه کتاب فرانکلین یا به‌تعبیر مؤلفِ کتاب «برنامه کتاب فرانکلین در ایران: آموزش جنگ سرد فرهنگی در خاورمیانه» ظهور «امپریالیسم فرهنگی» در وضعیتِ پساکودتا و افولِ آرمان‌ها و رؤیاهای یک ملت که شاید برای بار نخست «حق تعیین سرنوشت خود» را این حد عینی درک کرده بود، می‌تواند با اکنون منظومه‌ای بسازد. اما این پژوهش تاریخیِ مستند و متکی به اسناد و بایگانی‌ها و آرشیوهای بالادستیِ سیا و ساواک و سفارت آمریکا، مکاتبات اداری و پیش‌نویس قراردادها و اصل قراردادها و مکاتباتِ میان دفاتر مرکزی با دفاتر محلی و دست آخر خاطرات و زندگی‌نامۀ مدیران و اصحابِ اهل فنِ دخیل در برنامه کتاب فرانکلین، تا حدود بسیار توانسته به مساحیِ برنامه فرانکلین خاصه در ایران بپردازد و البته، بیش از این نیز در دستور کار خود قرار نداده است.

از دیدِ ژیل دلوز2 «کتاب درخور نوشتن» باید سه ویژگی داشته باشد، اگر قرار است کتابی شایستۀ وجود‌داشتن باشد: اول، در صورتی که کتاب‌هایی که در مورد همان موضوع نوشته شده‌اند دچار نوعی اشتباه فراگیر باشند که این «کارکرد جدلی» کتاب است. دوم اینکه چیزی اساسی در مورد آن موضوع فراموش شده باشد که این «کارکرد بازیابندۀ» کتاب است. و سرانجام، در صورتی که بتواند مفهوم جدیدی خلق کند که «کارکرد خلاقانه» کتاب به‌شمار می‌رود. جدل، بازیابی، خلق مفهوم. اگر با این متر و معیار سراغ کتابِ «برنامۀ کتاب فرانکلین در ایران» برویم می‌توان گفت این کتاب که در قامتِ رساله‌ای دانشگاهی اینک رَدای «کتاب» پوشیده، از معدود مکتوباتِ کتابی درباره موضوع مورد بحث خود است و البته مکتوبات بسیاری در قالب مقاله و اسناد و یادداشت و مجموعه‌مقالات در‌این‌باره منتشر شده که ازقضا توانسته‌اند از جوانب گوناگون و در حوزه‌های مختلفِ نشر و ادبیات و هنرها، مقولۀ برنامه کتاب فرانکلین را در بستر جنگ سرد وارسی کنند. اما کتاب اخیر، مواجهه‌ای انتقادی با مکتوباتِ گذشتۀ خود ندارد و به نظر می‌رسد به اعتبار کتابیتِ خود، سَرِ «جدل» ندارد. البته به‌رسمِ آداب و ترتیبِ رسالات و تزهای دانشگاهی، به فهرست‌کردنِ پژوهش‌های پیشین پرداخته و بیشتر آنها را با وصفِ «مرور کلی و اجمالی» یا «گزارش مختصر» معرفی کرده و معتقد است دیگر آثار درخور از الرباعی و عسیری که ازقضا جامعیت دارند نیز، تنها به برنامه ترجمۀ معین در جهان عرب پرداخته‌اند. آثاری همچون «غربزدگی» نیز رگه‌ای از توجه به نفوذ و سلطۀ امپریالیسم فرهنگی دارند اما مشخصاً به برنامه کتاب فرانکلین نمی‌پردازند. در مورد وجهِ بازیابندگی، این کتاب به‌عنوانِ منبعی جامع در مورد زوایای مختلفِ برنامه کتاب فرانکلین در ایران، داده‌ها و اطلاعات درخوری در این زمینه برای اهل فکر و مورخان و محققان تدارک دیده است و در مواردی به شبهاتی پاسخ داده یا تناقضات را بر اساس داده‌ها فهرست می‌کند، ازجمله روایت‌های ضدونقیض در مورد استقلال مالیِ انتشارات فرانکلین شعبۀ تهران از شعبۀ نیویورک که به ‌گفتۀ همایون صنعتی‌زاده، نخستین مدیر فرانکلین، تنها یک‌سال بعد از تأسیس شعبۀ تهران یعنی در سال 1333 اتفاق افتاد اما در گزارش لوکر به استقلال مالی شعبۀ تهران در سال 1338 اشاره شده است، و از این‌دست دقت‌ها در موارد اختلافیِ موجود در اسناد و روایات در کتاب به‌وفور یافت می‌شود. و اما درباره ویژگی سومِ «کتاب درخورِِ» دلوز که خلق مفهوم یا مفهوم‌سازی است، می‌توان گفت کتابِ اخیر در حیطۀ خوانش‌های سنتیِ از «امپریالیسم» به‌عنوانِ «آخرین مرحلۀ سرمایه‌داری» متوقف می‌ماند و از دقت در خطوط گریز و مقاومت‌هایی که در برابر فرهنگِ تحت سلطۀ دولت‌ها و امپریالیسم فرهنگی در ادبیات و هنرها و روشنفکری پدیدار شده است، می‌گذرد. مهدی گنجی البته در سراسر کتاب به چارچوبِ نظری معهود خود وفادار مانده است. او از حیث نظری، مطالعۀ خود را وامدار «رویکردهای ماتریالیسم تاریخی دیالکتیکی مارکسیستی» می‌داند و بنا دارد این سنت را برای تاریخی‌سازی و تحلیل برنامۀ کتاب فرانکلین و نفوذ امپریالیستی آن در جریان جنگ سرد به کار گیرد. بر اساس آماری که در کتاب آمده، در شعبۀ تهران در طول ربع‌قرن فعالیتش حدود 850 عنوان کتاب به فارسی ترجمه شده که بیشتر نویسندگان آمریکایی بودند و چند نویسنده بریتانیایی و فرانسوی نیز در میان آنها دیده می‌شدند. پنجاه کتاب نیز از نویسندگان ایرانی منتشر شده است. «وظیفۀ اولیۀ این شعبه، تهیه و آماده‌سازی ترجمه فارسی از فهرست کتاب‌هایی بود که دفتر مرکزیِ این سازمان ارائه می‌داد». از همین‌جا درنگی کوتاه کنیم بر فهرستِ ترجمه‌هایی که به‌ادعای کتاب، دفتر مرکزی برای ترجمه ارائه می‌داد یا به‌ تعبیری، با اراده و صلاحدیدِ دفتر مرکزی ترجمه می‌شد و البته علی صدر3 روایت دیگری از انتخاب و ترجمۀ کتاب‌ها دارد: «انتخاب کتب مورد ترجمه بر اساس نظر مسئولین مربوط به پژوهش‌های ادبی، هنری، علمی و... بود، ضمناً یکی از شروط قبول مسئولیت از طرف آقای صنعتی این بود که دفتر مرکزی نباید در انتخاب عناوین کتاب مورد نیاز هیچ‌گونه دخالتی نماید». البته صدر تأکید می‌کند که «دفتر مرکزی در آمریکا هرساله لیستی از کتب منتشرشدۀ سال را به دفاتر مربوطه ارسال می‌داشت که هر دفتر به‌ مقتضای نیازش عناوینی را اعلام می‌داشت». شاید مقصود گنجی نیز، همین انتخاب از میانِ کتب منتشرشده هرساله بوده است. به‌هرتقدیر، مسئله اساسی بر سَر مازاد یا خطوط گریزی است که این ترجمه‌های توصیه‌شده یا منتخب از میان فهرست دفتر مرکزی، در فرهنگ و ادبیات ما تولید کرده است. البته گنجی به رویارویی آل‌احمد با شعبۀ تهران فرانکلین و انتقادات صمد بهرنگی در مورد برنامه آموزشی فرانکلین اشاره می‌کند اما منظور از مقاومت‌ها، ازقضا مازادی است که از ترجمۀ برنامه‌ریزی‌شدۀ خودِ آثار غربی و آمریکایی به فضای ادبی ما سَرریز شد. در فهرستِ آثار ترجمه‌شده، کتاب‌هایی از جان اشتاین بک و فاکنر هم هست که می‌توان آنها را به‌مثابهِ ادبیاتی درک کرد که به ‌تعبیر دلوز «خط گریز خود را خلق می‌کنند». در عمده آثار اشتاین بک، قانون به‌مثابه کلام انسان قرائت می‌شود که قابلیت تخطی و تغییر دارد و دست‌برقضا نویسنده‌ای که تصورِ مرسوم از قانون در قامتِ امری قطعی و غیرقابل تخطی را برهم می‌زند، تابعیت کشوری را دارد که در کتاب «برنامه کتاب فرانکلین در ایران» نمادِ امپریالیسم فرهنگی است، کشوری با داعیه قانون‌مداری و احترام به حقوق بشر. اما اشتاین بک، نویسندۀ نوبلیست آمریکایی، روایتِ دیگری از اقلیت‌ها، کارگران، اهالیِ حاشیه به‌ دست می‌دهد تا خلفِ بزرگ فاکنر باشد. نویسنده‌ای که بعد از او تمام نویسندگانِ «جنوب» دریافتند می‌توان ساختارهای به‌ظاهر ابدی را از کار انداخت. فاکنر به‌مثابه شهروند قدرت‌مندترین کشور جهان، در کتاب‌های خود از شخصیت‌ها، چشم‌اندازها، طرز فکرها و ماجراهایی سخن می‌گوید که در انطباق کامل با واقعیتِ همه کشورهایی است که در جنوب قرار دارند. جنوبِ فاکنر، جهان کهنه و اسیر تفکرات پوسیده و خرافه و گرفتار در دور باطلِ زندگیِ بسته است. از این‌روست که انتشار ترجمۀ فارسی از فاکنر توانست نسخه‌های وطنی پدید آورد، چراکه فاکنر برای نویسندگانی که در جست‌وجوی راه گریزی از قواعد جاافتاده ملی و بومی بودند، در حکمِ راه‌حلی برای برون‌رفتِ آنها از بن‌بستِ سیاسی و زیبایی‌شناسی و ادبی بود. به کتاب «برنامۀ کتاب فرانکلین در ایران» و قرائتِ آن در زمینۀ جنگ سرد و پساکودتا برگردیم: «با سرنگونیِ دولت دکتر مصدق و متعاقب آن، سرکوب فعالان ملی‌گرا و چپ‌گرا، برنامه مساعدت‌های آموزشی ایالات‌متحده در ایران به‌نحوی پیش می‌رفت که دیگر عنوان «رتیل تنبل» برای توصیفش مناسب نبود». برنامه‌های مرتبط با «اصل چهار» پیش‌تر آغاز شده بود و سرپرست برنامه اصل چهار در ایران به نقل از مصدق «این برنامه را به یک رتیل ایرانی تشبیه کرده که جست‌وخیز می‌کند و می‌ترسانَد، اما نیش نمی‌زند». این نقل‌قول به دکتر مصدق نسبت داده شده و «ظاهراً هدف دکتر مصدق از بیان این اظهارنظر نیز تشویق اعضای برنامه به ارائه مساعدت‌های فنی بیشتر به ایران بوده است. بااین‌حال، به‌طرزی کنایه‌آمیز آنچه شرایط سیاسی و اجتماعی ایران را برای کمک‌های آموزشی آمریکا مهیا ساخت، کودتایی علیه خود مصدق بود». بعد از کودتا و سرنگونیِ دولت مصدق بود که برنامه‌های آموزشی که در دوران مصدق آغاز شده بود، با فراغ‌بال و سرعت بیشتری دنبال شد. علاوه‌ بر اینکه برنامۀ اصل چهار دیگر تنها برنامۀ «امپریالیسم فرهنگی» در ایران نبود و اینک برنامۀ فرانکلین نیز به آن اضافه شده بود، برنامه‌ای که «علی‌الظاهر در شعبۀ تهران موفق‌ترین و متنوع‌ترین فعالیت‌ها» را به انجام رساند. چنان‌که در گزارش‌های داخلی برنامۀ کتاب فرانکلین آمده «رؤیای مؤسسه آن است که موفقیتِ بی‌نظیر شعبه تهران را در سایر شعب کشورهای در‌ حال توسعه تکرار کند». اما «توصیه‌های ارائه‌شده» در برنامه امپریالیستی فرهنگیِ کتاب فرانکلین، به قولِ کاوه بیات4 «به خاطر مجموعه‌ای از دلایل، ازجمله استقلال تدریجی مالی از وزارت امور خارجه ایالات‌متحده و عملکرد این نهاد با آنچه لااقل در آن دوره اولیه از آن به‌عنوانِ رزمنده خط مقدم مقابله با کمونیسم انتظار می‌رفت، صورت متفاوتی پیدا کرد». هم‌ از این‌رو، جست‌وجوی ردِ گریزها و قلمروهای تازه‌ای که ترجمه آثار آمریکایی در قالب برنامه کتاب فرانکلین در ادبیات ما پدید آورد، همچنان ضرورت دارد تا در خوانشِ «برنامۀ کتاب فرانکلین» تنها به روایتِ این پدیده در زمینۀ تلاش قدرت‌ها برای سلطه بر فرهنگ بسنده نشود. پس ما نیز هم‌صدا با اشتاین بک این جمله از خطابه نوبلِ او را تکرار می‌کنیم که «سرانجام خطر، افتخار و انتخاب با انسان است. انسان، خود بزرگ‌ترین خطر و تنها امید ماست».

1. «تاریخ به‌مثابه شوک»، شرحی بر عبارتی از والتر بنیامین، امید مهرگان، انتشارات گام نو.

2. «توان عمل: آرنت با دلوز و گواتری»، سوزان ماری مکالا، ترجمه عادل مشایخی، انتشارات نگاه.

3. جنگ سرد: ادبیات و نشریات، مؤسسه انتشارات فرانکلین، «گفت‌وگو با علی صدر»، مجله طبل، شماره 4، اسفند 1399.

4. جنگ سرد: ادبیات و نشریات، «مبارزه با کمونیسم و شوروی در عرصۀ نشر»، کاوه بیات، مجله طبل، شماره 3، آذر 1399.