|

گفت‌وگو با مسعود باقرزاده‌کریمی، مدیرکل سابق دفتر حفاظت و احیای تالاب‌های سازمان محیط زیست

نگاه اشتباه به توسعه، محیط زیست را در تنگنا قرار داده

مسعود باقرزاده‌کریمی سال‌ها در زمینه مدیریت تالاب‌ها در ایران فعالیت کرده و پیش‌ از ‌این هم مدیرکل دفتر حفاظت و احیای تالاب‌های سازمان محیط زیست بوده است. او همچنین دارای دکترای هیدرولوژی آب‌های داخل خشکی است و در سال‌های گذشته به‌عنوان رئیس حوضه آبریز دریاچه ارومیه فعالیت می‌کرده. با باقرزاده‌کریمی درباره سیاست‌های مدیریت تالاب‌ها در ایران و چالش‌های تأمین حقابه تالاب‌ها گفت‌وگو کرده‌ایم.

نگاه اشتباه به توسعه، محیط زیست را در تنگنا قرار داده

مسعود باقرزاده‌کریمی سال‌ها در زمینه مدیریت تالاب‌ها در ایران فعالیت کرده و پیش‌ از ‌این هم مدیرکل دفتر حفاظت و احیای تالاب‌های سازمان محیط زیست بوده است. او همچنین دارای دکترای هیدرولوژی آب‌های داخل خشکی است و در سال‌های گذشته به‌عنوان رئیس حوضه آبریز دریاچه ارومیه فعالیت می‌کرده. با باقرزاده‌کریمی درباره سیاست‌های مدیریت تالاب‌ها در ایران و چالش‌های تأمین حقابه تالاب‌ها گفت‌وگو کرده‌ایم.

‌به نظر می‌رسد با وجود اینکه دولت‌ها با سازمانی مانند حفاظت محیط زیست وظیفه حراست و نگهداری از محیط زیست ایران را بر‌عهده دارند، اما با نپرداختن حقابه محیط‌زیستی به خصم آن هم تبدیل شده‌اند. نظر شما در این زمینه چیست و چقدر با این ادعا موافقید؟

ما یک مشکل ماهیتی در جهت‌گیری توسعه‌ای داریم که در دولت‌های مختلف نگاه و توجه به آن کم‌رنگ و پررنگ می‌شود، اما به طور کلی این نگاه همیشه وجود دارد. زاویه‌ای که سیاست‌های توسعه‌ای ما با تأمین حقابه تالاب‌ها دارد، کم و زیاد می‌شود، اما هیچ‌گاه ترمیم نمی‌شود. علت این مسئله در این است که سیاست‌های توسعه‌ای‌ ما، در همه دولت‌ها، منطبق با ظرفیت‌های طبیعی سرزمینی‌مان نبوده و نیست. این واقعیتی است که کسی نمی‌تواند آن را کتمان کند. یعنی با وجود اینکه ما سازمان محیط‌ زیست، ستاد تالاب‌ها و کنوانسیون رامسر را داریم و به تعهداتی که باید به آنها داشته باشیم پایبندیم، بیش از ظرفیت آبی در حوزه‌های آبی کشور بارگذاری می‌کنیم. طبیعی است که وقتی بین بخش کشاورزی و محیط زیست رقابتی ایجاد می‌شود یا بین بخش آب شرب و محیط زیست رقابتی ایجاد می‌شود، همه گرایش‌ها به سمتی غیر از محیط زیست می‌رود؛ چرا‌که صنعت یا کشاورزی اشتغال ایجاد می‌کند و موجب توسعه رفاه می‌شود یا آب بخش شرب حیات انسان‌ها را تضمین می‌کند. این ادعاها در چنین فضایی موجب می‌شود که خیلی‌ها تصمیم بگیرند با ارزش‌دادن به این ادعاهای به‌ظاهر محکمه‌پسند، توش و توان‌شان را بگذارند تا آب این بخش‌ها را تأمین کنند تا اینکه برای حقابه محیط‌زیستی بجنگند. در واقع با این نگاه توسعه‌ای اشتباه خودمان برای خودمان چالش ایجاد می‌کنیم و بعد می‌گوییم حالا چه باید کرد. اگر پیش از تصمیم احداث فلان واحد صنعتی که در دل بسیاری وعده ایجاد اشتغال را زنده می‌کند، بررسی کنیم و ببینیم این محیط طبیعی توان بارگذاری بیشتر را دارد یا نه، به این مرحله نمی‌رسیم که بین تأسیس پتروشیمی در نزدیکی فلان تالاب یا حفاظت از تالاب یکی را انتخاب کنیم. یعنی وقتی به اشتباه چنین فضایی را ایجاد کنیم که مردم بین دو طرف قطع‌شدن آب شهروندان و دادن حقابه محیط‌زیستی قرار بگیرند، طبیعی است که کسی طرف محیط زیست را نمی‌گیرد. الان در حوضه آبریز دریاچه ارومیه چنین وضعیتی ایجاد شده است. بی‌توجه به ظرفیت‌های محیط‌زیستی منطقه، کشاورزی و باغداری توسعه پیدا کرده است. هزاران هکتار بیش از حد مجاز باغ ایجاد شده و درخت کاشته شده و انسان‌هایی معیشت‌شان را به این درخت‌ها گره زده‌اند. حالا راضی‌کردن این مردم و مسئولان به اینکه بخشی از آب این بخش باید به دریاچه ارومیه برود، کار سختی است و کمتر کسی آن را می‌پذیرد. اینجاست که حقابه محیط‌زیستی قربانی می‌شود. در‌حالی‌که پیش‌ از این توسعه باید ظرفیت منطقه در ارتباط با همه عوامل دخیل در آن کار شامل مردم محلی، دریاچه، درختان، حیوانات و سایر موجودات منطقه بررسی می‌شد و بعد برای چنین مدل توسعه‌ای تصمیم گرفته می‌شد. این مسئله معادله بسیار ساده‌ای دارد.

‌رابطه توسعه و حفاظت محیط زیست به‌ویژه مدیریت منابع آبی در ایران، رابطه درستی است یا خیر؟

به نکته درستی اشاره کردید. مسئله این است که اگر ما مفهوم توسعه را درست تعریف می‌کردیم، در‌حال‌حاضر به چنین چالشی در زمینه حفظ محیط زیست نمی‌خوردیم؛ چرا‌که اگر این اتفاق به‌درستی رخ می‌داد و پایه‌های توسعه ایران به‌درستی تعریف می‌شد، نه‌تنها توسعه دشمنی برای محیط زیست نبود، بلکه نیاز نبود مدام از تقابل این دو حرف بزنیم که در نقطه مقابل ظرفیت‌های محیط‌زیستی به کمک توسعه می‌آمدند؛ اما درحال‌حاضر در شرایطی قرار داریم که گویا این دو مسئله در تقابل با هم قرار دارند. دوستداران محیط زیست برای حفظ محیط‌های طبیعی ایران با فلان پروژه صنعتی مقابله می‌کنند و آن را دشمنی برای محیط زیست می‌دانند و در مقابل هم آنهایی که به مواهب اقتصادی و رفاهی این پروژه دل بسته بودند، مدافعان محیط زیست را دشمنی بر سر مسیر توسعه‌ای‌شان می‌دانند. به هر حال با کج‌گذاشتن این پایه ما این فرصت را که محیط زیست پشتیبان توسعه باشد، گرفتیم و آن را به رقیب یا مانع توسعه تبدیل کردیم. البته همه اینها در حالی است که ما روی کاغذ تعداد زیادی قانون و آیین‌نامه برای حفاظت از محیط زیست تعریف کرده‌ایم، قانون تالاب‌ها را نوشته‌ایم و در زمینه حفاظت از جنگل‌ها و سواحل و دریاها هم ستادها و کارگروه‌های زیادی را تشکیل داده‌ایم تا این تعارض میان توسعه و محیط زیست را از بین ببریم؛ اما در عمل همه این تصاویر زیبا روی کاغذ محقق نمی‌شود و وضعیت ما به شرایط کنونی رسیده است.

‌چرا این اهداف محقق نمی‌شود؟

به این دلیل که سیاست‌ها به گونه‌ای تنظیم می‌شود که محیط زیست توان پشتیبانی از آن را ندارد. شما باید محیط زیست را مانند چوبی تصور کنید که اگر به آن فشار بیاورید، بعد از مدتی خم می‌شود و می‌شکند. این یعنی اینکه بیشتر از ظرفیتش بر آن بار گذاشته‌اید. چیزی که در عمل بین مفهوم توسعه و حفاظت محیط زیست رخ می‌دهد هم از جنس همین بارگذاری بیش از حد است.

‌مهم‌ترین چالش‌های تالاب‌های ایران درحال‌حاضر چیست؟

قبل از اینکه چالش‌ها را بگویم، باید به این نکته اشاره کنم که متأثر از اتفاقات تلخی که برای تالاب‌های ایران رخ داده، درحال‌حاضر همه اطلاع و آگاهی دقیقی از وضعیت تالاب‌ها دارند و مثل گذشته نیست که بگوییم شناخت‌نداشتن و ناآگاهی مردم از تالاب‌ها و اهمیت زیست‌محیطی آنها یک چالش بزرگ برای ما به حساب می‌آید. این بالارفتن سطح آگاهی از مردم عادی و محلی شروع می‌شود و به مدیران مملکتی و نمایندگان مجلس هم می‌رسد؛ ولی ما در مرحله‌ گذاری قرار گرفته‌ایم که به نظرم اصلی‌ترین چالش محیط‌زیستی تالاب‌های ایران را رقم می‌زند. از یک طرف ما یک شرایط اقلیمی با کیفیت نزولی را در پیش گرفته و در حال طی‌کردن آن هستیم؛ یعنی به هر روی ما با کاهش میزان بارش‌ها و افزایش مداوم دما مواجه هستیم که روی منابع آبی ما تأثیرگذار است و از سوی دیگر خود ما نیاز‌هایمان را توسعه داده‌ایم؛ یعنی هم جمعیت افزایش پیدا کرده و هم الگوی مصرف مردم تغییر کرده و این به آن معناست که باید تولید زیاد شود و در نتیجه مصرف آب و آلودگی محیط زیست هم روند صعودی به خود می‌گیرد. پس به صورت خلاصه منابع ما در حال کاهش است و مصارف ما در حال افزایش و این بزرگ‌ترین چالش ما در زمینه تالاب‌هاست. چنین وضعیتی است که مسئله تالاب‌ها را رفته‌رفته بغرنج‌تر می‌کند. بخشی از این اتفاق در اختیار ما نیست، یعنی ما نمی‌توانیم روی تغییر اقلیم که در حال کوچک‌ترکردن منابع ماست، تأثیر بگذاریم؛ اما از سوی دیگر می‌توانیم روی بخش دیگر که به مصارف برمی‌گردد، تأثیرگذار باشیم و اینجا همان جایی است که اشکالات سیاست‌گذاری‌های توسعه‌ای ما خودشان را نشان می‌دهند.

‌به نظر شما نگاه محیط‌زیستی مدیران و سیاست‌گذاران ایران در دهه‌های اخیر آیا در میان این چالش‌ها جایی دارد؟

به نظر من نگاه محیط‌زیستی در این کشور با یک سازمان، یک دستورالعمل یا یک شیوه‌نامه درست نمی‌شود. من الان می‌توانم ده‌ها نامه به شما نشان بدهم که سازمان حفاظت محیط زیست برای دریافت حقابه‌ها صادر کرده، ولی به نتیجه نرسیده‌اند؛ چراکه انگار وظایف محیط‌زیستی را فقط در این سازمان خلاصه کرده‌اند و بقیه در برابر محیط زیست این مملکت وظیفه‌ای ندارند. این اتفاقات در حالی رخ می‌دهد که هرچه زمان می‌گذرد، ما شانس‌مان را برای احیای بسیاری از تالاب‌ها هم از دست می‌دهیم و واقعا فرصتی برای ما باقی نمانده است. درحال‌حاضر ما بسیاری از تالاب‌ها را نه به خاطر کاهش آب‌های سطحی بلکه به خاطر از دست رفتن منابع زیرزمینی از دست می‌دهیم. در چنین شرایطی واقعا نمی‌توان انتظار داشت که با بخش‌نامه و دستور مسئله محیط زیست را حل کرد. باید به این باور رسید که طبیعت قدرت زیادی دارد و ممکن است ما نتوانیم در برابر آن مقاومت کنیم. خشک‌شدن دریاچه ارومیه در مدت چند سال ممکن است؛ اما آیا طبیعت به ما اجازه می‌دهد خیلی زود چیزی شبیه دریاچه ارومیه بسازیم؟ این همان قدرت طبیعت است که باید درک کرد. یکی از موضوعاتی که می‌شد روی آن برنامه‌ریزی کرد و به چالش امروز نرسیم، اقتصاد آب است. اگر در این زمینه اقدام به‌موقع می‌کردیم، به جایی نمی‌رسیدیم که به خاطر ارزان‌بودن آب، خاک و کشاورزی ما بخش زیادی از بی‌کاری و بی‌شغلی کشور را با توسعه کشاورزی پوشش دهیم. شما الان ببینید در استانی مثل آذربایجان غربی که با چند استان همسایه است، بخش خدمات می‌توانست محور توسعه قرار بگیرد؛ اما حالا در غیاب اشتغال و تولید، این کشاورزی است که محور توسعه این استان است و این به آن معناست که باید فاتحه منابع آب این استان را بخوانیم؛ چیزی که اثرش را در وضعیت فعلی دریاچه ارومیه می‌بینیم.

‌حالا که به مسئله اقتصاد آب و سیاست‌گذاری اشتباه در آن اشاره کردید، می‌توانید به ما درباره مدیریت منابع آبی هم بگویید. یکی از چالش‌های تالاب‌ها و محیط زیست ایران این است که مدیریت منابع آبی در ایران در اختیار وزارت نیرو است، ولی گویا این وزارتخانه اولویت چندانی برای محیط زیست قائل نیست.

ببینید، این نکته که مدیریت آب باید هماهنگ و یکپارچه باشد، اصلی است که بر کسی پوشیده نیست؛ بنابراین وزارت نیرو تأمین‌کننده آب است، اما روی مصرف آن تأثیرگذار نیست. برای همین است که وزارت نیرو آب بخش کشاورزی را تأمین می‌کند، اما روی مصرف آن تأثیرگذار نیست؛ چراکه مصرف آن در یک وزارتخانه دیگر و با توسعه کشاورزی تعیین می‌شود. درحال‌حاضر حل مسئله مصرف آب در بخش کشاورزی یکی از بغرنج‌ترین مسائل کشور است، اما وزارت نیرو نمی‌تواند روی آن تأثیرگذار باشد. مثال واضح آن این است زمانی که من در حوضه آبریز دریاچه ارومیه بودم، در بازدیدهای دوره‌ای می‌دیدیم که نهال‌کاری و توسعه باغات روی سطوح شیب‌داری زیاد می‌شود. از مسئولان آب منطقه‌ای می‌پرسیدیم که چرا جلوی این کار گرفته نمی‌شود و آنها می‌گفتند که شکایت کرده‌اند اما چون عملا آنها آبی به این بخش نداده‌اند، شکایت‌شان به جایی نمی‌رسد؛ چراکه این باغ‌ها سرانه آبی مصرف نمی‌کنند ولی از آن سو مانع رسیدن رواناب‌ها به سفره‌های زیرزمینی می‌شوند. حتی همین الان هم می‌گویند که توسعه باغداری به صورت دیم تأثیری در کاهش آب حوضه ندارد. در واقع وقتی در الفبای مسائل علمی ما با چنین چالش‌هایی مواجه هستیم، نباید انتظاری داشته باشیم. وزارت نیرو آب را بد مدیریت می‌کند. به نظرم مسئول توزیع آب بودن به‌تنهایی کافی نیست، بلکه باید علاوه بر آن مسئول تعیین میزان مصرف آب هم باشیم؛ یعنی این مدیریت یکجا و یکپارچه در یک نقطه باشد تا در چنین وضعیتی گرفتار نشویم.