رؤیایی دارم از جنس انتخاب (3)
تأملی بر «لایحه حمایت از خانواده از طریق ترویج فرهنگ عفاف و حجاب»
طبیعت متکثر است، زیبایی در اختلاف است و تنوع در حس سعادت، مقام اساسی دارد، حال آنکه در اتوپیا کمتر اثری از آن دیده میشود. این عیبی است که همه نظامهای اجتماعی مطابق نقشه، چه واقعی و چه خیالی به آن مبتلا هستند. در الگوی زندگی مطابق نقشه و آرمانشهر، اجزا و قطعات جامعه از قبل موجود و نیازی به قوای دماغی در اکتشاف یک زندگی بهتر نیست.
سیامک قاجارقیونلو*: طبیعت متکثر است، زیبایی در اختلاف است و تنوع در حس سعادت، مقام اساسی دارد، حال آنکه در اتوپیا کمتر اثری از آن دیده میشود. این عیبی است که همه نظامهای اجتماعی مطابق نقشه، چه واقعی و چه خیالی به آن مبتلا هستند. در الگوی زندگی مطابق نقشه و آرمانشهر، اجزا و قطعات جامعه از قبل موجود و نیازی به قوای دماغی در اکتشاف یک زندگی بهتر نیست. «مردم میدانند که دولت برای سال ۱۴۰۰ یعنی ۲۵ سال دیگر طرحی آماده میکند که آن روز تمدن واقعی اسلام که هیچگاه در طول تاریخ اسلامی در یک کشور اسلامی تحقق نیافته، در ایران ساخته خواهد شد» (سند چشمانداز 1400). پس این «دولت» است که «طرح» تمدن جدید اسلامی را آماده کرده و هر نوع کوشش فکری-عقلانی «فرد» و آحاد جامعه فقط باعث دورشدن از این جامعه آرمانی خواهد شد. عقلانیت اکتشافی برای زندگیهای متفاوت -میلیونها درک متفاوت- بیمعنی است؛ چون اصولا جامعهای بهتر از طرحی که دولت آماده کرده وجود ندارد. رسالت اصلی دولت فقط کوچدادن زندهها به این منزل پاک و زیباست، منزلی که تمامی نقاط و زوایای آن در نتیجه نگارش بیش از دهها هزار صفحه طرح و سایر فعالیتهای مشابه به دقت زیاد تزیین شده است. همه چیز دقیق و تنها وظیفه مردم، جایگرفتن در این منزل نهایی است. البته که عدم انطباق این طرح بزرگ با آدمهای موجود به دلیل تعلیمات نظامهای فاسد قبل از تأسیس این دولت کاملا متصور است. پس، از لوازم این کوچ اجباری، اجرای تعلیماتی در پختن و آمادهکردن شخصیت فرد برای این زندگی جدید است. در انجام این مهم، باید اذهان را آماده کرد و در این راستا همه نهادها و ساختار دولت وظیفهای مهمتر از تولید محتوای پاک برای این سبک زندگی معین نخواهند داشت. طبعا انقلاب فرهنگی سرعت بیشتری به این تغییر ذائقه زیست خواهد داد و لازمه این انقلاب، عبور از دروازه حریم خصوصی به عنوان مهمترین نقطه تماس دولت-شهروند است تا انسانِ مطلوب و شایسته این جامعه آرمانی سریعتر ساخته شود.
این، فرایند معمول همه نظامهای مطابق نقشه است! اجمالا درباره کیفیت محصولات این کارخانه آدمسازی حاجتی به بیان بیشتر نیست؛ اما موضوع اصلی که این مقالات سعی در تبیین دارد، شناخت از تبعات محتوم عبور از این «حریمِ» «کوچکِ» «خصوصی» و ظاهرا نهچندان «بااهمیت» است که باعث شده تمامی بنیانهای اخلاق فردی و اجتماعی، اکوسیستم کشور، اقتصاد ملی (سنتی و دیجیتال)، نهاد خانواده و همه مفاهیم خوب زندگی اجتماعی نابود شود و حتی بدتر، اگر مدعی شویم ریشه گسست عُلقه به این آب و خاک و اختلاسهای پیدرپی و موجودیت نسلی از مدیران بیانگیزه و بیکفایت، صرفا در نقض همین «حریم کوچک خصوصی» در ظاهر بیاهمیت است؛ حریمی که به تعبیر لسانالغیب گِل وجودش در پرتو «عشق» ز تجلی دم زد، که اگر «حرمت» دوبارهاش به نام عشق باز یافته شود، به رحمت وجودش، آرامشی سبز برای ایران خواهد بود.
آرمانی برای رسیدن، باوری برای زیستن
فرق اساسی بین یک دولت سختگیر و آرمانگرا وجود دارد. کشورهای اسلامی، برای مثال عربستان به عنوان یک کشور مسلمان «حجاب» را نافی حقوق ناشی از انتخاب سبک زندگی نمیداند و جامعه را در بهرهبرداری از آزادیهای متعارف اجتماعی محروم نمیکند. ایراد به این کشور، به آن نگاه تبعیضآمیز در حق بهرهبرداری نیم دیگر جامعه است. دیدگاهی که تا همین چند سال پیش لذتهای گوناگون زندگی را عمدتا برای مردان به رسمیت میشناخت والا در نفس شادی یا برخورداری از آزادیهای اجتماعی و سبک زندگی عربی مشکلی ندارند. حکومت آنان به معنایی که چند نفر در یک شورا یا اتاق فکر یا به وسیله قانون، برای میلیونها عربستانی الگوی سبک زندگی اسلامی-عربی بنویسند یا آن را به دیگر کشورها صادر کنند حتی به مخیله خود راه نمیدهند چه آنکه بخواهند برای تولید محتوایی خاص از سبک زندگی برنامهریزی و بودجههای نجومی اختصاص دهند. سبک زندگی آنان اصولا برگرفته از آداب و رسوم نیاکان خود طی هزاران سال است و حکومت وقت هیچگاه درصدد تغییر سبک زندگی مردم نبوده و نیست. چنانکه متواتر خوانده و شنیدهایم بیش از 90 درصد احکام اسلام امضایی است؛ یعنی پیغمبر اسلام اصولا پیرو سبک زندگی مردم خود بود نه مؤسس آن و آن چند قانون و حکم جدیدی که آورد، ارزشافزودهای بر زیست جزیرهالعرب ایجاد کرد چنانکه عوام دختران خود را دیگر زنده به گور نکردند، حضوری متشخص در اجتماع یافتند و از مزایای ارث بهرهمند شدند و... .
اما جنس این نوع سختگیری مذهبی که بیتأثیر از رگههای مدینه فاضله شرقی نیست،1 با جنس سختگیری مظاهر دینی در یک حکومت آرمانگرای با تم اتوپیای غربی از اساس متفاوت است. در این آخری، صرفا با افزونهای از مظاهر و مناسک مذهبی مواجه هستیم که معانی گذشته خود را به دلیل ایفای نقش جدید در خدمترسانی به آن طرح بزرگ کاملا از دست داده است. روند تدریجی سازوکاری که موضوع حجاب را خارج از اعتقادات دینی و دیدگاه عقلی-جدلی در کانون یک برنامه منسجم سبک زندگی قرار میدهد تا سمبلی از اقتدار به وجود آورد که تنها از طریق اعمال قدرت بیپرده دولت آرمانگر در اجبار به لباس واحد ممکن و عملی شده است. از این پس، صحنه جامعه باید متجلی تنها یک شکل جدید و ثابت از سبک زندگی باشد.
بیتردید، تعیین سبک زندگی واحد یکی از پرهزینهترین برنامههای تمام ادوار تاریخ بشر است. تولید محتوا در این نوع سیستمها اقتضای ذات انجام رسالت بزرگی است که در پاکسازی پلشتیهای زندگی غیرایدئولوژیک ضروری است. صفرشدن تاریخ و انکار تمدن بشری قبل از آغاز این رستاخیز بزرگ فرهنگی، معمول این سیستم هاست و شاید از این منظر، بیتوجهی این نوع حکومتها به میراث فرهنگی و نمادهای تمدن باستان بهتر درک شود.
تقابل بین «ایمان» و «ظاهر» در نظامهای آرمانگرا
در گذشته ترویج اجباری سمبلهای نمادین و بیرونی مذهب هیچگاه باعث تثبیت حقایق زیبایی که مذهب به دنبالش بود نشد؛ چون بهجز ذات خداوند، احدی قادر نیست از سمبلها به «محتوا» و بالعکس از محتوا به «سمبل»ها برسد. انسان هیچ ابزاری ندارد و در آینده نخواهد داشت تا به انطباق حقیقی سمبل و محتوا حکم کند. تمام قسمت آخر دوره رنسانس با جدال این دو باور نمادین که «ایمان ماست که ما را رستگار میکند» (مارتین لوتر) در مقابل «رفتار ماست که ما را رستگار میکند» (کلیسا) رقم خورد. لوتر متوجه بود ایمان مذهبی با احساس مذهبی دو مقوله مختلف هستند. افزایش شدت احساسات مذهبی نشانه ایمان نیست بلکه دلیلش فقر و فلاکت عمومی است و فقر عمدتا بر شدت احساسات مذهبی میافزاید نه ایمان و به همین دلیل آن 95 فریضه خود را به در کلیسا کوبید تا بگوید غرفههای بهشت را به «مؤمنان» نفروشید... که اگر ایمان باشد حتی میتواند بدون قالبگیری در مذهبی خاص تعین یابد. اساسا ایمان در وادی نفس انسان و وجدان موجود است و به چنگ هیچ ثالث خارجی جز رابطه بین خالق و مخلوق در نخواهد آمد. ذات ایمان با اختیار عجین است نه جبر. تمامیت و یکپارچگی ایمانِ انسان ذاتا پدیدهای از جنس «مکتوم» و برای فرد بیرونی دستنایافتنی است. از این نظر، برخلاف پدیده مرگ که تجربهای است برای دیگری نه خود متوفی، ایمان تجربهای است برای خود انسان نه دیگری. ذات ایمان از روح انسان تفکیکناپذیر است و آنچه را ما در ظواهر بیرونی ممکن است ببینیم فقط تظاهر بیرونی «ادعا»هاست نه ایمان. محتوای ادیان نیز ناشی از سیر تکاملی قابل توضیح است چنانکه خدای الهیان از ارسطو تا کالوین خدایی است که بر عقل تکیه دارد و الهیات قرون وسطی خدای «عهد عتیق» خدای قدرت است و خدای «عهد جدید» خدای عشق.
تجربه سده اخیر نظامهای آرمانگرا نشان میدهد روند تغییر نهادهای زیست اجتماعی که با دخالت در خصوصیترین امور زندگی فرد -نقض حریم خصوصی- آغاز میشود، به تدریج منجر به گسست پیوندهای نامرئی روابط و مناسبات انسانی و تقلیل جامعه قابل تعین به اجتماعات گسیخته میشود و صدالبته عملکرد دولت کریمه، با توجه به هژمونی مذهب، تجربهای جدید نسبت به سایر دولتهای کریمه در یک قرن اخیر است. طراحان لایحه عفاف به احتمال زیاد فرصت مطالعه تاریخ تمدن بشر را نداشته و نمیدانند دستکاری و شستوشوی سیستماتیک مغز بشر با استفاده از محفوظات آرمانشهر برای ایجاد سبک زندگی جدید، از ابتکارات ما یا نظام کمونیستی نیست و قدمتی به اندازه تاریخ مدون بشر دارد.
اسپارت در برابر آتن
اهالی اسپارت بر این اعتقاد بودند که کودکان تنها متعلق به والدین نیستند بلکه سرمایه کشور هستند و به همه شهروندان تعلق دارند به همین سبب، حق تربیت کودک به جای والدین بر عهده جامعه است. آنها کودکان پسر را از هفتسالگی از والدین جدا کرده که تا هنگام بلوغ، شخصیت فرد بر اساس خواست جامعه شکل داده شود. البته حکومتهای آرمانگرای امروزین بهطور فیزیکی کودک را از والدین جدا نمیکنند و این مهم را از طریق آموزش و پرورش دستوری و محتوای ایدئولوژیک دروس انجام میدهند. در اسپارت اصولا زندگی خصوصی وجود نداشت و فرد جزئی از گروه و خواست گروه بر خواست فرد مقدم بود. اطمینان از وجود این نظم از طریق اعمال پوشش فُرم انجام میشد. لباس اسپارتها «عریان»ی بود! نپوشیدن لباس! عریانی، لباس فُرم و یکدست آنان بود. در نتیجه تفکیک جنسیتی، پسران از دختران تا 30سالگی جدا نگه داشته میشدند و از این نظر، مورخان منشأ همجنسگرایی به شیوه یونانی را نظامیان اسپارتی و کرت میدانند. حکومت اسپارت، از بیم سرایت ثروتدوستی از بیگانگان به اسپارتیان، به طرزی عجیب با بیگانگان سختگیری میکرد و کمتر بیگانهای اجازه ورود به آن سرزمین را مییافت؛ هر بیگانه، بالقوه یک جاسوس آتن بود. اهالی اسپارت نمیتوانستند بدون اجازه حکومت از دیار خویش خارج شوند و برای زدودن حس کنجکاوی، به آنان تعلیم میدادند تا متکبرانه خود را منزوی کنند و حتی تصور نکنند که مردمان دیگر میتوانند چیزی به آنان بیاموزند. حکومت اسپارت، برای حفظ موجودیت خویش، ناچار از آن بود که درمورد بیگانگان بسیار بیگذشت باشد؛ زیرا همیشه امکان داشت که نسیمی از دنیای دیگر، از دنیای آزادی و آسایش، از دنیای ادبیات و هنر، از دنیایی که اسپارتیان حق ارتباط با آن را نداشتند، بدان جانب وزیدن گیرد و تشکیلات ساختگی شگفتآور ملتی که دو ثلث آن برده بودند و بقیه آزادی نداشتند، فرو ریزد.
* وکیل دادگستری و پژوهشگر در حقوق سایبر و توسعه
پینوشت:
1- در ادامه این مقالات راجع به تفاوتها و تشابههای بنیادین بین اتوپیای غربی توماس مور و مدینه فاضله ابونصر محمد فارابی به عنوان نمایندگان اصلی این دو سیستم فکری گفته خواهد شد.