|

پیشینیان چگونه در سرزمین لرزه‌خیز ایران دوام آوردند؟ سیدمحمد بهشتی و اسکندر مختاری‌طالقانی پاسخ می‌دهند

دستورالعمل «قرار» در بی‌قراری

سرزمین ایران سده‌ها و بلکه هزاره‌هاست که می‌لرزد و ایرانیان با این جبر جغرافیایی مواجه بوده‌اند. اوضاع لرزه‌خیزی در ایران اگرچه به وخامت کشوری مثل ژاپن نیست، اما حدود 15درصد از زلزله‌های دنیا در کمربند لرزه‌خیز آلپ‌-هیمالیا رخ می‌دهد که کشور ما نیز روی همین کمربند واقع شده و مستعد وقوع زلزله‌های مهیب و مرگبار است.

دستورالعمل «قرار» در بی‌قراری

 نجمه رجب: سرزمین ایران سده‌ها و بلکه هزاره‌هاست که می‌لرزد و ایرانیان با این جبر جغرافیایی مواجه بوده‌اند. اوضاع لرزه‌خیزی در ایران اگرچه به وخامت کشوری مثل ژاپن نیست، اما حدود 15درصد از زلزله‌های دنیا در کمربند لرزه‌خیز آلپ‌-هیمالیا رخ می‌دهد که کشور ما نیز روی همین کمربند واقع شده و مستعد وقوع زلزله‌های مهیب و مرگبار است.

دانش بشر هنوز به تکافوی لازم برای شناخت کامل این پدیده در حدی که بتوان وقوع آن را پیش‌بینی کرد، نرسیده است، اما آمار و ارقامی وجود دارد که نشان می‌دهد این نگرانی هزاره همچنان برای ایرانیان موضوعیت دارد. در کشور ما به‌طور میانگین سالانه یک زلزله شش‌ریشتری و هر ۱۰ سال یک زلزله هفت‌ریشتری رخ می‌دهد و بسیاری از این زلزله‌ها نیز تلفات جانی دارد.

در تهران اگرچه آمار و ارقامی که گویای وضعیت بدتر از میانگین کشور باشد وجود ندارد، اما به دلیل گسترش نامتوازن این شهر و کیفیت نامناسب ساخت‌وسازها طی چند دهه اخیر، دغدغه و نگرانی درباره تلفات جانی وقوع یک زلزله متوسط به مراتب از برخی دیگر از شهرهای کشور بیشتر است. از یک سو خطر زلزله با توجه به گسل‌های فعال و زمین‌لرزه‌های متعدد روی‌داده در تهران و اطراف آن همیشگی و البته جدی است و از سوی دیگر وضعیت مهم‌ترین متغیر کنترل‌کننده ابعاد بحران زلزله در این شهر یعنی «کیفیت ساخت‌وساز و سکونتگاه‌ها» نامطلوب است.

حالا این ما هستیم؛ تهرانی‌ها و در نگاه کلان‌تر و دقیق‌تر ایرانی‌هایی که در این مختصات و جبر جغرافیایی ناگزیریم به زیستن. زندگی می‌کنیم به امید دیدن روزهایی که نیامده است؛ اما در ناخودآگاهمان همواره گوشه چشمی به ترس‌هایمان از آوارشدن کاشانه‌مان داریم. و احتمالا گاهی گله‌مندانه با خود نجوا می‌کنیم که کاش جای دیگری به دنیا آمده بودیم؛ جای امن‌تری از این کره آبی که دست‌کم تن‌لرزه آوار نداشته باشیم. اما اگر این پدیده طبیعی ظاهرا شوم را با عینک متفاوتی برانداز کنیم، چیزهایی دستگیرمان خواهد شد که شاید تاکنون هیچ وقت از خطورات فکر و اندیشه‌مان هم نگذشته است.

برای درک نحوه مواجهه و تاب‌آوری در برابر زلزله یک تحلیل تاریخی لازم است تا ابعاد ناپیدای این موضوع را آشکار کند. دکتر سیدمحمد بهشتی، صاحب‌نظر برجسته تاریخ معماری و میراث فرهنگی جزئیات این تحلیل تاریخی را با «اهالی» در میان گذاشته و معتقد است درس‌هایی در تاریخ مواجهه نیاکان ما با زلزله وجود دارد که فراموش شده و باید به آنها رجوع کرد. او معتقد است در مواجهه با این پدیده طبیعی به چیزهایی فراتر از مقاوم‌سازی ابنیه فنی نیازمندیم؛ درباره گذشتگان و چگونه زیستن آنها در سرزمین لرزه‌خیز ایران، چیزهایی هست که نمی‌دانیم و این گفت‌وگو به آنها پرداخته است.

هنر زیستن در ایران بی‌قرار

بهشتی معتقد است برای مواجهه مطلوب با این پدیده چاره‌ای به جز رجوع به تجربیات تاریخی و اتکا به تحلیلی بر این مبنا نداریم. او ضمن تأکید بر ضرورت به رسمیت شناختن این واقعیت که سرزمین ما از جهات مختلف از جمله از نظر مختصات شناختی یک سرزمین «بی‌قرار» است، به «اهالی» می‌گوید: امروز که نقشه گسل‌های ایران قابل دسترس است، عملا آشکار است که به جز بخش‌هایی از مرکز کشور یعنی کویر مرکزی و مرکز کویر لوت و نیز پهنه‌هایی از اطراف استان اصفهان، تقریبا همه پهنه‌های دیگر ایران روی گسل قرار دارد. او با بیان اینکه 90 درصد شهرهای بزرگ ایران نیز روی خطرناک‌ترین نقاط سرزمینی کشورمان به لحاظ وضعیت گسل قرار دارند، افزود: تهران فقط یکی از شهرهای بزرگ و مهمی است که روی گسل شکل گرفته و به جز آن، تبریز، قزوین، زنجان و بسیاری از شهرهای مهم دیگر وضعیتی مشابه دارند. بهشتی معتقد است تمرکز سکونت ایرانیان در نقاط حادثه‌خیز حاوی پیامی برای ماست و اگر با یک نگاه تاریخی این واقعیت را کنکاش کنیم، می‌توان چنین برداشت کرد که حتما دلیلی پشت این اصرار وجود دارد.

این صاحب‌نظر برجسته تاریخ معماری و میراث فرهنگی با اشاره به اینکه سابقه یکجانشینی ایرانیان تقریبا به اندازه سابقه یکجانشینی کل بشر (حدود 10 هزار سال) است، گفت: به این ترتیب بیش از 10 هزار سال فرصت وجود داشته که ایرانیان از سکونت در نقاط پرخطر و زلزله‌خیز دوری کنند، اما باز هم هسته‌های سکونتی مهم همچنان روی خطرناک‌ترین گسل‌ها شکل گرفته است. بهشتی با تأکید بر اینکه سرزمین ما یک سرزمین بی‌قرار است و هنر زیستن در این سرزمین «قرار در بی‌قراری» است، خاطرنشان کرد: امروز مهندسان شهرساز و دست‌اندرکاران عمران و آبادانی کشور بعضا تعجب می‌کنند که چرا پدران ما در طول سده‌ها و هزاره‌ها در نقاط خطرناک کشور مستقر شده‌اند؛ مگر نه این است که بقا برای بشر همواره یک اصل مهم و تعیین‌کننده است؟ پس چرا با وجود رخداد زلزله‌های مرگبار در طول دوران مختلف، باز هم شهرهای ویران‌شده برای نوسازی و سکونت از سوی نیاکان ما انتخاب شده است؟ گروهی از شهرسازان و معماران این اصرار را خطای تاریخی تلقی می‌کنند و آن را به ناآگاهی گذشتگان نسبت به عواقب سکونت در سرزمین‌های لرزه‌خیز نسبت می‌دهند؛ در حالی که چنین نیست.

پاسخ بهشتی به پرسش‌هایی که از سوی متأخران درباره شکل‌گیری هسته‌های سکونت در نقاط زلزله‌خیز کشور مطرح می‌شود، شنیدنی است. او با تأکید بر اینکه در سرزمینی با مختصات بی‌قرار تنها دو حالت و دو انتخاب برای سکونت وجود دارد، افزود: «کوچ» و «قرار در بی‌قراری» دو انتخاب پیش‌روی ایرانیان بوده است و از آنجا که نیاکان ما به دنبال تمدن‌سازی بوده‌اند، باید از قرار در بی‌قراری استقبال می‌کردند و راه‌های رسیدن به این قرار را در می‌یافتند.

او با طرح چند مثال توضیح داد که پیشینیان ما به چگونگی قرار در بی‌قراری پی برده بودند. یکی از این مثال‌ها مربوط به زلزله مهیب و تاریخی تبریز در سال 1158 هجری شمسی است که آثار آن هنوز بر مسجد کبود تبریز هویداست. این مسجد با قدمت 600 ساله در جریان زلزله مهیب آن سال آسیب دید و در دهه‌های اخیر مرمت شد اما همچنان آثار آسیب زلزله بر پیکره آن مشهود است. از کف مسجد تا عمق بیش از 10 متری نیز آوار زلزله و رسوبات سیل نشان از بی‌قراری سرزمین تبریز در طول هزاره‌ها دارد؛ کمااینکه در این عمق آثار تاریخی متعلق به 3600 سال قبل نیز کشف شده است. بهشتی با بیان اینکه همه اینها نشانه‌های هویدا از مطلع بودن پیشینیان نسبت به حادثه‌خیز و بی‌قرار بودن خطه تبریز بوده است، اما در عین حال آنها راه ماندن و زندگی در این سرزمین بی‌قرار را دریافتند، تأکید کرد: زلزله مهیب و ویران‌کننده تبریز چند سال قبل از کشته‌شدن آقامحمدخان قاجار رخ داد و پس آن فتحعلی‌شاه به قدرت رسید و ولیعهد وقت، عزم آباد کردن دوباره تبریز که شهری پایتخت‌نشین در دوره قاجار بود را می‌کند. اما نکته قابل تأمل این است که وقتی او به تبریز رسید، مشاهده کرد که فقط باید حصار و ارگ حکومتی را بسازد و بقیه شهر را مردم ظرف چند سال از نو ساخته بودند. از نگاه بهشتی، آنچه در تبریز رخ داد نمونه بارزی از کیفیت ممتاز و تاب‌آورانه مردم در مواجهه با زلزله بوده و همان چیزی است که این روزها در جامعه ایرانی مغفول مانده است. او توضیح داد: برای تاب‌آوری در برابر زلزله فقط به مقاوم‌ساختن ابنیه و سازه‌ها نباید بسنده شود؛ بلکه مهم است که مردم بتوانند خود را با شرایط بی‌قرار کشور تطبیق دهند. در جریان بازسازی تبریز نیز حتما منابع مالی، مدیریت، نیروی کار، برنامه‌ریزی و غیره با کیفیت مطلوب وجود داشته که اقدام به بازسازی صرفا با مشارکت مردم و بدون حضور پررنگ حکومت میسر شده بود.

نمونه دیگری که بهشتی برای تبیین اهمیت رویکرد تاب‌آورانه مردم در جریان زندگی در سرزمین بی‌قرار ایران مطرح کرد، مربوط به زلزله کاشان بود که چند سال قبل از زلزله تبریز رخ داده بود؛ اما کاشان هم طی 9 سال مانند جواهری در میانه ایران به دست مردم بازسازی شد. بهشتی معتقد است مشارکت، اصل فراموش‌شده ملت ایران در مواجهه با حوادثی مثل زلزله است که از دهه 40 به بعد به دلایل تاریخی کمرنگ شده است؛ چراکه دولت یکباره به منابع عظیم درآمدی دست پیدا کرد و به‌تدریج همه چیز را برعهده گرفت و حتی عامدانه مردم را از عرصه مشارکت در امور مختلف حذف کرد. اما این مدل مواجه‌شدن دولت با مسئله عمران و آبادانی شهرها در کشوری بی‌قرار، انتخاب درستی نبود.

ماجرای پل بتنی دردسرساز در ماسوله

او برای اینکه بی‌راهه ورود تمام‌قد دولت به جای مردم در مواجهه با زلزله را تشریح کند، مثالی از بازسازی دردسرساز پل ورودی شهر ماسوله را مطرح می‌کند: در ورودی شهر ماسوله پل چوبی به اصطلاح زهواردررفته‌ای وجود داشت که استانداری وقت در اوایل دهه 70 تصمیم به نوسازی آن با مصالح روز با توجه به اینکه ماسوله ماهیت توریستی پیدا کرده بود، گرفت. به این ترتیب یک پل مستحکم بتنی به جای آن پول چوبی زهواردررفته ساخته شد اما این پل مستحکم در جریان سیل سال 77 آن خطه، به مثابه یک سد بتنی عمل کرد که آب پشت آن باقی ماند و در نهایت با توجه به اینکه نتوانست در برابر حجم آبی که پشت آن جمع شده بود دوام بیاورد، تاب نیاورد و شکست. شکستن این پل بتنی ظاهرا مستحکم بر شدت تخریب و تلفات جانی زلزله آن سال ماسوله افزود و نشان داد چه انتخاب نابجایی از سوی مدیران وقت صورت گرفته است.

او ادامه داد: تا پیش از مدرن‌شدن پل ورودی روستای ماسوله نیز در این خطه هرازچندگاهی سیل جاری می‌شد، اما اهالی دریافته بودند که سرعت صوت از سرعت سیل بیشتر است؛ بنابراین چوپان‌هایی که در ارتفاعات مشغول به کار بودند، به محض مشاهده علائم وقوع سیل، به صورت خاصی «سوت» می‌زدند و این صوت به گوش هر کسی می‌رسید، آن را تکرار می‌کرد تا به این ترتیب اهالی روستا به ارتفاعات پناه ببرند و جانشان در امان بماند. مصالح ساخت پل تخریب‌شده ورودی ماسوله پس از سیل نیز در بازسازی‌ها همچنان «چوب» بود تا این پل به جای اینکه در برابر سیل مثل سد عمل کند و باعث افزایش آمار تلفات سیل شود، بدون مقاومت تخریب شود. در واقع کارکرد پل ورودی ماسوله مثل فیوز برق بود؛ کمااینکه فیوز هم طوری طراحی شده که در یک مقاومت بالا می‌سوزد و کارکرد خود را از دست می‌دهد، اما اگر قرار بر مقاومت بود، این فیوز در شرایط خاص خود عامل آتش‌سوزی می‌شد. به گفته بهشتی منابع مالی بازسازی پل پس از هر نوبت وقوع سیل نیز از محل نذورات در یک صندوق مشخص در طول دوره‌ها جمع‌آوری می‌شد و البته پول جمع‌آوری‌شده باز هم صرف ساخت یک پل زهواردررفته می‌شد. این صاحب‌نظر برجسته معماری افزود: نیاکان ما هنر زیستن در شرایط بی‌قرار این سرزمین را به مراتب بهتر از نسل امروز دریافته بودند و جامعه به نحوی سازمان‌دهی شده بود که هر عنصری در زمان وقوع حادثه به مسئولیت و تکلیف خود آگاه بود.

دکتر اسکندر مختاری‌طالقانی هم که به مدت شش سال پس از وقوع زلزله بم مسئولیت احیای ارگ تاریخی بم را عهده‌دار بود، یافته‌هایی از تاریخ مواجهه ایرانیان با زلزله دارد که نشان می‌دهد چرا و چگونه حیات در این سرزمین پرمخاطره تا امروز ادامه پیدا کرده و چه چیزهایی در جامعه مدرن در برخورد با حوادث طبیعی مثل زلزله مغفول مانده است.

او با بیان اینکه وجود گسل اگرچه بحران‌آفرین است اما مطالعات نشان می‌دهد که در عین حال موهبتی برای حیات بشر بوده، توضیح داد: در نقاطی که گسل وجود دارد، سفره‌های آب زیرزمینی به سطوح بالاتر می‌آید و مردم به آب قابل استحصال دسترسی پیدا می‌کنند، به این دلیل که در طول هزاره‌ها مردم ایران در نقاط لرزه‌خیز گرد هم آمده و تشکیل جامعه داده‌اند. در واقع تحت تأثیر این موضوع در جاهایی که رودخانه‌ای وجود نداشته، واهه‌هایی در دل کویر شکل گرفته و به‌تدریج توسعه یافته و به شهر تبدیل شده است. مختاری اعتقاد دارد جامعه ایرانی در سده‌ها و هزاره‌های گذشته به ابزارهای «مدیریت تغییر» مجهز بوده و این قابلیت را داشته که در شرایط تغییر و تحول مدام به واسطه وقوع حوادث طبیعی، باز هم آسایش را برای خود فراهم کند؛ درست برخلاف نسل امروز.

هشیاری گذشتگان درباره مکان‌یابی مجموعه‌های زیستی

او با بیان اینکه گذشتگان در مورد مکان‌یابی مجموعه زیستی چه به عنوان شهر و چه روستا با هشیاری عمل می‌کردند، گفت: در چند سده اخیر زلزله‌های مهیب متعددی در نقاط مختلف کشور مثل کاشان و تبریز رخ داده است، اما چند سال پس از ویرانی سنگینِ به‌بار‌آمده، این شهرها سر پا شدند. به اعتقاد مختاری، نقش جوامع محلی در مدیریت بعد از وقوع بحران در گذشته به مراتب پررنگ‌تر از اکنون بوده و سازمان‌دهی کارآمدی وجود داشته که به واسطه آن کار بازسازی بلافاصله پس از وقوع زلزله توسط خود مردم آغاز می‌شد. او ادامه داد: در جریان یکی از زلزله‌های پرتلفات سال‌های اخیر، تصاویری از تلویزیون پخش شد که خانواده‌ای در چادر اسکان داشتند و زیر چادر آنها در جریان بارش‌ها آب نفوذ کرده بود. آن خانواده با صداوسیما مصاحبه کرده و گله‌مند بودند که کسی برای تخلیه این آب‌ها اقدام نکرده است. این مثال به‌روشنی تغییر رویکرد مردم در مواجهه با پدیده زلزله را در مقایسه با سده‌های گذشته نشان می‌دهد. نیاکان ما به هیچ وجه معطل حاکمیت نمی‌ماندند و بلافاصله با سازمان‌دهی محلی کار بازسازی را آغاز می‌کردند. او با بیان اینکه در ایران هیچ شهری را سراغ نداریم که پس از وقوع زلزله ویرانگر، دوباره سکونت در آن شکل نگرفته باشد، افزود: اصل مهم در بازگشت حیات به شهرهای زلزله‌زده این بود که کار بازسازی به مدد نیروهای محلی بلافاصله آغاز می‌شد و ساختارهای اجتماعی به نحوی بود که بی‌عملی در آن امکان‌پذیر نبود.

مدیر پروژه بازسازی ارگ بم با بیان اینکه ساختمان‌های دولتی در گذشته به نحوی ساخته می‌شد که در مقابل زلزله دوام می‌آورد، افزود: اصل مقاوم‌سازی از گذشته مهم بوده و اکنون هم مهم است. اما در گذشته نیز صرفا خانوارهایی از طبقات درآمدی خاص امکان ساخت‌وساز بادوام خانه‌های خود در برابر زلزله را داشتند. به این ترتیب سازه‌هایی مشابه منارجنبان اصفهان که در برابر حرکات دینامیک مقاوم است، در دیگر نقاط کشور نیز وجود دارد که از پدران ما به جای مانده است. اما در مورد خانه‌هایی که به طبقه متمول اختصاص نداشت نیز دست‌کم این سنت وجود داشت که امکان تخلیه ساکنان در موقع زلزله تا حدی وجود داشت. به هر روی مشخص است که معماری تاریخی ایران پاسخی برای مقابله با زلزله پیدا کرده بود. کمااینکه به خاطر همین تدابیر در مورد ارگ تاریخی بم نیز بررسی اولیه مبتنی بر نقشه‌های هوایی نشان داد تنها 23 درصد از ارگ بم به‌طور کامل تخریب شده و بقیه به درجات مختلفی دچار صدمه شده بود.

مختاری در پاسخ به این پرسش که چرا در یک نقطه زلزله‌خیز بعد از ویرانی دوباره هسته‌های سکونت شکل می‌گیرد، گفت: واقعیت این است که این موضوع وابستگی زیادی به آب دارد. و این آب است که پس از زلزله در نقاط مختلف سرزمین باقی می‌ماند. در بم نیز چنین وضعیتی حاکم بود کمااینکه بعد از زلزله هیچ چاهی خشک نشد و چند قنات معدود و انگشت‌شمار که از کار افتاده بود نیز خیلی زود به چرخه آبرسانی بازگشت و به این ترتیب اکنون پوشش سبز نخل‌ها در بم تصویری چشم‌نواز در این شهر در معرض دید ناظران قرار داده است.

دو توصیه مختاری برای دولت مدرن

مختاری در ادامه این گفت‌وگو توصیه‌هایی را با درس از گذشتگان به دولت مدرن داشت که می‌تواند در مواقع بحرانی نقش مهمی در بازگشت حیات به شهرها و روستاهای زلزله‌زده داشته باشد. او گفت: طبعا همه کارهایی که پیشینیان در مواجهه با زلزله انجام می‌دادند، اکنون قابل تکرار نیست. او با بیان اینکه استفاده از مصالح بومی نقش مهمی در سرعت بازسازی پس از زلزله دارد گفت: این اقدام دست‌کم در روستاها میسر است؛ کمااینکه پیشینیان ما نیز از همان مصالحی که آوار شده بود برای بازسازی استفاده می‌کردند. توصیه مهم دیگر مختاری نیز تقویت ساختارهای حکمرانی محلی و نظام‌های اجتماعی است. او افزود: این تلقی که دولت مرکزی باید همه کار بازسازی را برعهده بگیرد، تلقی آسیب‌رسان نسل امروز است که باید تغییر کند. اتفاقا اصل مهم در تاب‌آوری برابر زلزله همین به حداقل رساندن دخالت دولت در مدیریت پس از وقوع بحران است. او در خاتمه این گفت‌وگو تأکید کرد که ما چاره‌ای به جز مسلط شدن به شیوه‌های زیست گذشتگان خود نداریم و تنها در این صورت است که می‌توانیم در برابر حوادثی مثل زلزله تاب بیاوریم.