گفتوگویی دیگر میان دبیرکل مؤتلفه اسلامی و مدیرمسئول روزنامه شرق
در ستایش انصاف
اسدالله بادامچیان و مهدی رحمانیان گفتوگوی مکتوب خود را ادامه میدهند، با این امید و انگیزه که به سهم خود شاید گامی ماندگار در راستای نهادینهکردن گفتوگو در فرهنگ سیاسی ایران بردارند. پیشازاین نیز گفتهایم که «شرق» از انتشار این سری از گفتوگوهای انتقادی میان مدیرمسئول «شرق» و دبیرکل مؤتلفه چشماندازی ملی را برای خود ترسیم کرده است تا روزگاری گفتوگو به اصلی انکارناپذیر در میان اقشار مختلف ایران تبدیل شود و نقشی اساسی در توسعه ایران ایفا کند.
اسدالله بادامچیان و مهدی رحمانیان گفتوگوی مکتوب خود را ادامه میدهند، با این امید و انگیزه که به سهم خود شاید گامی ماندگار در راستای نهادینهکردن گفتوگو در فرهنگ سیاسی ایران بردارند. پیشازاین نیز گفتهایم که «شرق» از انتشار این سری از گفتوگوهای انتقادی میان مدیرمسئول «شرق» و دبیرکل مؤتلفه چشماندازی ملی را برای خود ترسیم کرده است تا روزگاری گفتوگو به اصلی انکارناپذیر در میان اقشار مختلف ایران تبدیل شود و نقشی اساسی در توسعه ایران ایفا کند. شک نباید کرد که گفتوگو ساختاری زیربنایی برای توسعه محسوب میشود و قطعا در آن روز بر خود میبالیم که هرچند اندک اما تلاشی ماندگار برای ترویج گفتوگو داشتهایم. هشتمین دور از گفتوگو میان مهدی رحمانیان و اسدالله بادامچیان در ادامه منتشر شده است. باز هم اعلام میکنیم که آمادهایم تا از ادامه این گفتوگوها میان کارشناسان و صاحبنظران از جریانهای مختلف سیاسی و اجتماعی کشور استقبال و زمینه انتشار آن را فراهم کنیم.
اسدالله بادامچیان: جریان اصلاحات در ۸ سال دفاع مقدس یک شهید ندارد
جناب آقای رحمانیان
مدیر مسئول محترم روزنامه شرق
با سلام و احترام
نامه 18/5/1402 جنابعالی موجب تأسف عمیق شد. به جای احترام متقابل که آن را از من هم خواستهاید و سعی کردهام رعایت کنم. نامه از روی عصبانیت و با اتهامات متعدد به اینجانب شروع شده است.
در روزنامه 23/5/1402 که دو نامه را چاپ کردهاید تیتر زدهاید (خسته نمیشوید از این همه تخریب و تهمت) درحالیکه هر کسی نامه مرا بخواند متوجه میشود که من نظرات خود را بیان کردهام همانطور که شما نظرات خود را ارائه دادهاید. بیان نظرات تخریب و تهمت نیست ضمن آنکه از شما خواستم مستدل و با مدرک نظرات مرا اگر قبول ندارید نقد کنید تا اگر خلاف باشد تجدیدنظر کنم. شما قوامالسلطنه را خادم میدانید. دلیل شما مذاکرات او با استالین درباره آذربایجان است. من گفتم او خائن و وابسته به دربار و انگلستان است و دلیل آن سوابق حضور او در حکومت قاجار و دو پهلوی و به ویژه خیانت او به نهضت ملیشدن نفت و کشتار ۳۰ تیر ۱۳۳۰ میباشد. این بیان عملکرد اوست تهمت یا تخریب نیست، اما شما او را خادم میدانید. درباره خیانت و جنایت او در ۳۰ تیر اگر نتوانید آن را رد کنید این تحریف تاریخ است.
بعد گفتهاید پشت سر مردگان سخن گفتم، تاریخ اصولاً عملکرد مردگان را تعریف میکند. در تاریخنویسی حقیقتمحور خوب و بد اعمال افراد مسئول را بیان میکنند. اگر مورخی فقط خوبیها را بنویسد او را ستایشگر مینامند و او را مورخ نمیشناسند. اگر کسی تاریخ رضا شاه را و جنایات او را در زندانهایش بنویسد، لابد شما میگویید این پشت سر مرده حرفزدن است! و توصیه میکنید اینقدر خائن خائن نگویم، واقعیت را نمیتوان نگفت رضا شاه خائن و جنایتکار و مزدور انگلستان است. شما گفتهاید آقای خاتمی در ۸ سال حکومت ۵ میلیون شغل جدید ایجاد کرده است و دلیل شما مرکز آمار است که نشانه آن را هم ذکر نکردهاید این ادعاست ولو مرکز آمار گفته باشد. من این ابداع را تحلیل آماری کردهام که بر اساس ادعای حضرتعالی ماهی ۵۲ هزار شغل جدید در آن ۸ سال حتی در روزهای جمعه و تعطیل و تعطیلات نوروزی باید ایجاد شده باشد که چنین امری امکان نداشته و ندارد آیا این تخریب است! یا تهمت است؟
من نوشتهام در دو قرن گذشته غیر از نویسندگان سالم، سه دسته نویسنده بودهاند 1- فراماسونر مثل ملکم و آدمیت و... 2- غربزده که آلاحمد در غربزدگی آن را توضیح داده است ۳ - تحت تأثیر غربزدگی و فراماسونری، این تحلیل واقعیات گذشته است تهمت یا تخریب نیست. شما بهتر است مطالب بنده و خودتان را با ادبیات احترام متقابل بررسی کنید و پاسخ مستدل و مستند بدهید و اگر نخواستید نظراتی که احتمالاً داشتهاید و حالا متوجه میشوید که خلاف واقعیت است تغییر بدهید لااقل دیگران را متهم نکنید.
من از ابتدا که این نامهها را برای شما و در واقع برای جریان اصلاحات و اصلاحطلبی به مفهوم جریان سیاسی و فرهنگی که حاکم بر ذهن شما و نشریات و کتب شماست، نوشتم نیت کار سیاسی و جناحی نداشته و اکنون هم ندارم. قصد من خیراندیشی بر اساس تجربیاتی که در حدود ۷۰ سال کار سیاسی اجتماعی دارم برای شما و این جریان بود و میخواستم آنچه به تجربه یافتهام را بیان کنم و نظرات شما را بشنوم که اگر اشتباه میکنم آن را تصحیح کنم و شما اگر خیرخواهی من را صحیح دیدید از مسیر اشتباه خود برگردید. بدیهی است که من بر اساس یافتهها و عقاید خود این خیرخواهی را طرح کرده و میکنم و شما نیز در جریانی که هستید بر اساس چارچوبهای این جریان و جناح و گروه سخن گفته و اقدام کرده و میکنید. این حق من بوده و هست که نظراتم را تبیین و مستدل بگویم. که در نامه 12/4/1402 خودم با ادب و احترام نظراتم را بیان کردم و شما به جای پاسخ به مطالب من با حمله شروع کردهاید و انواع تهمتها را در برابر بیان واقعیتهای تاریخی و خیانتهای عناصر مورد توجه اصلاحات به بنده زدهاید. خواستهاید که پشت سر مردگان حرف نزنم!! یک بار دیگر نامه من و خودتان را بخوانید شاید متوجه شوید چقدر اشتباه کردهاید. از نگاه بنده مسیری که جریان اصلاحات (با مفهوم موردنظر شما) رفته و میرود، نتایج و پایان تأسفآوری برای شما و امثال شما و جریان اصلاحات دارد این تهمت و تخریب نیست. من با صراحت برای شما نوشتم که دیگرانی که این مسیر را رفتهاند به بنبست و سقوط رسیدند و امثال بنده و مرحوم عسگراولادی مایلند که همه جریانها و تفکرات سیاسی و عقیدتی در این کشور و در پرتو نظام جمهوری اسلامی با مشی اخلاقی و معتدل و با آرامش و متانت نظرات خود را مطرح کنند و در مشترکات با هم همراهی داشته باشند و در مفترقات با برنامه و روش صحیح و خردورزانه عمل کنند و با هم وفاق و همزیستی ملی داشته باشند. اما شما معالاسف در این هشت نامهای که در پاسخ به نامههای من دادهاید همواره حرکت تهاجمی و اتهام و تخریب را ادامه دادید و مرا هم به انواع اتهامات به ویژه در این نامه اخیر مورد لطف قرار دادهاید. بارها توضیح دادم که قصدم بیان نظر و دیدگاههای خودم است شما هرچه را قبول ندارید مستند و آرام پاسخ دهید و نظرات خود را بگویید. اکنون نیز اصل بحث را مطرح میکنم. و شما آنچه را به نظرتان صحیح میدانید میتوانید بدون تکرار این نوع اتهامات بنویسید تا اگر صحیح بود ما هم پیروی کنیم و اگر صحیح نبود خوانندگان شما را به خطاهایتان متوجه کنند.
جناب آقای رحمانیان ما ایرانی هستیم. ایران فرهنگ متعالی و بالایی دارد که از پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک و اهوراپرستی و اهریمنستیزی تا فرهنگ اسلام پیامبر و علی و زهرا و حسین و زینب تا اسلام قسط و عدل جهانی حضرت مهدی (عجل) استمرار داشته و دارد و یک فرهنگ مستقل است، اما به نظر من این جریان اصلاحات شما ایرانی نیست، یک جریان وارداتی غربی است که با فراماسونری امثال میرزا صالح شیرازی و سپس ملکم خان و آدمیتها و امثال آنها به ایران آمده و با تهاجم استعماری غربی تا امروز صدمات و ضربات بسیار سنگین بر ایران و اسلام وارد کرده است و با عناوینی مانند منورالفکر!! روشنفکر!! و اصلاحات!! و تجددطلبی و مدرنیته و دموکراسیخواهی و... همواره تحقیر اسلام و مسلمانان و تحقیر ایران و ایرانی و بزرگنمایی غرب اعم از غرب راستگرا و لیبرال دموکراسی کاپیتالیستی تا چپ غربی از مارکسیسم و سوسیالیسم و سایر ایسمهای وارداتی را انجام داده است و به نوشته سرمقالهنویس شرق در تاریخ 18/5/1402 جدال میان اهل تجدد و اهل شرق از آغاز ورود تفکر اروپایی شروع شده است تا آنجا که تقیزاده که مورد حمایت شماست و فراماسونری انگلیسی در حد استاد اعظم لژ فراماسونری است و خائن بزرگ به ایران بهویژه در قرارداد نفتی ۱۹۳۳ میباشد به صراحت گفته است (ایرانی اگر بخواهد متمدن شود باید از موی سر تا ناخن پا فرنگی غربی شود) یعنی ایرانی را وحشی دانسته و متمدنشدنش را در غربیشدن دانسته است. کتاب حاج بابای اصفهانی که شما اخیرا خبر چاپ مجدد آن را در روزنامه شرق مطرح کردید ضد اسلام و فرهنگ ایرانی و کتابی استعماری است، نوشتههای ملکم که شما او را جزو رجال سیاسی ایران و مصلح در دوره قاجار قلمداد کردهاید ضد اسلام و فرهنگ ایرانی است و کوشیده که خط انگلیسی را جایگزین خط زیبای فارسی کند و کتاب گلستان و حافظ را که به خط انگلیسی تهیه کرده در کتابخانه مرحوم آیتالله العظمی مرعشی نجفی در قم است. این توطئهگر استعماری در نزد اصلاحطلبان جایگاه ویژهای دارد، شما نوشتههای فتحعلی آخوندزاده را خواندهاید که زشتترین حملات و تهمتها را بر اسلام وارد آورده است ولی وی را از سران حرکت اصلاحات در ایران دانستهاید، نظرات شجاعالدین شفا که مزدور غرب و محمدرضا شاه بود را میدانید ولی او از چهرههای مؤثر اصلاحات غربی و مورد توجه اصلاحاتیهاست یا سعید نفیسی که در نوشتههایش به سقوط یزدگرد ساسانی و پایان مراسم مغبچگان دختر در آتشکدههای درباری زاری میکند و مرثیه برای هجوم تازیان (اعراب) به ایران میخواند، یا در مقالههایی در روزنامه شرق، آمدن اسلام به ایران (حمله اعراب به ایران) نامیده شده است، در حالی که ایرانی آن روزگار با فرهیختگی کامل نظام طبقهبندی ظالمانه شاهنشاهی ساسانی را کنار گذاشت و با جان و دل و عقلانیت اسلام منادی آزادی و عدالت را پذیرفت. اگر دولت ابرقدرت روم که قدرت دوم جهانی پس از ایران بود در طول ۷۰۰ سال نتوانست بخشی از ایران را هم تصرف کند. چگونه یک سپاه عرب میتوانست بر ایران قدرتمند غلبه کند؟ در واقع این ایران و ایرانی بود که اسلام را پذیرفت و انتخاب کرد نه اینکه سپاه اعراب آن را بر ایرانیها تحمیل نمود به نقل از شاهنامه فردوسی در بیان مباحثه رستم فرخزاد شاه منطقه غرب در پوش سلطنتی او با فرمانده لشکر اسلام و سخن حق آن فرمانده مسلمان آنچنان اثر گذاشت که شاه رستم به یزدگرد نوشت که فلک بر ما تیره شده و عرب آرزوی تاج کیانی کرده است و تفو بر تو ای چرخ گردون تفو؟ اما این ذهنیت طاغوتی شاه رستم بود و بر اساس همین ذهنیت به فرمانده لشکر اسلام پیشنهاد کرد با گرفتن طلا و پول و بخشی از خاک ایران از جنگ صرفنظر کند و فرمانده لشکر اسلام گفت ما برای کسب قدرت و جهانگشایی و تاج طلا به دست آوردن نیامدهایم، ما آمدهایم لاخراج العباد من عباده العباد الی عبادهالله. هدف ما آزادی بندگان خدا از ذلت بندگی بندههایی مثل خودشان است تا به عبادت الله برسند. و مقصد ما برقراری عزت و عدالت و نجات انسانها از سایه سنگین ستم و ظلم است. این بیان و شعار در همان پوش سلطنتی شاه رستم و سپاهش را درهم شکست و جالب که رستم فرخزاد در هنگام فرار در رودخانه با تاج خود گریخت و مسلمانی که او را کشت تاج جواهرنشان وی را به خیمه غنائم برد و خود هیچ نخواست. استعمار غرب در سالیان معاصر به ایرانی تلقین میکرد که اعراب و تازیان شما را شکست دادند و غرور ایرانی را میشکست و به صدام نبرد قادسیه را تلقین میکرد که دشمنی بین ایرانی مسلمان و عراقی مسلمان را به نفع استکبار غرب زنده و فعال کند. در دو قرن اخیر ایران به علت حکومت حاکمان بیعرضه و کشورفروش قاجار دچار تهاجم همهجانبه استعمار غرب شد، اکثر رجال سیاسی دربار قاجار وابسته شدند یا فراماسونری را پذیرفتند و ستون پنجم استعمار غرب انگلیس و فرانسه و... در ایران شدند. مانند امینالسلطانها، اتابکها، میرزا حسینخان سپهسالار، مشیرالدوله پیرنیا، فروغی، ذکاءالملک پدر و پسر و بقیه اگر دلسوز ایران و رجال سیاسی واقعی ایرانی بودند مانند امیرکبیر و قائممقام فراهانی به تحریک فراماسونرها شهید شدند.
اینکه جریان اصلاحات آن خائنها را رجال سیاسی میداند طبیعی است زیرا جریان اصلاحات غربزده است و اصالت و هویت ایرانی و اسلامی ندارد و به طور طبیعی از رجال غربگرا ولو فراماسونری باشند حمایت میکند. به طور مثال من که ابوالحسن ابتهاج را وابسته به آمریکا میدانم که سازمان برنامه و بودجه را در جهت خواست آمریکا و غرب ساماندهی میکند شرق عصبانی میشود. علت این است که ابتهاج و امثال او در جهت غرب و اصلاحات غربی عمل کردهاند والا اگر غیر از این غربگرا من مثلا به مرحوم آیتالله کاشانی نقدی کرده بودم اصلاحطلبان با آرامش با آن روبهرو میشدند.
شرق از احمد قوامالسلطنه حمایت میکند و او را مرحوم مینامد و میگوید او دو استان ایران را از چنگال استالین بیرون کشیده است! این کار قوامالسلطنه نیست. آمریکا و انگلیس پس از پایان جنگ دوم قوای اشغالگر خود را از ایران بردند ولی استالین ارتش سرخ را نگه داشت و دو عامل خودفروخته پیشهوری و قاضی محمد را در آذربایجان و کردستان حمایت کرد. آمریکا و انگلیس و دولتهای غربی حضور شوروی را در ایران قبول نداشتند و به شوروی اخطار کردند و در سازمان ملل اقداماتی را شروع کردند. در ایران با حمایت آنها قوامالسلطنه نخستوزیر شد و او سراغ استالین رفت و برای او تحلیل کرد که امکان ندارد بتواند در آذربایجان و کردستان حضور داشته باشد. در مقابل به وی وعده امتیاز نفت شمال را داد و واردکردن حزب توده در دولت خودش را و استالین که دیگر چارهای نداشت، حمایت خود را از قاضی محمد و پیشهوری برداشت و قاضی محمد اعدام شد و پیشهوری گریخت. قوام چند نفر از سران حزب توده را به دولت خود راه داد. از دبیر حزب توده پرسیدند چرا به دولت آقای قوام رفتهاید؟ گفت شتری سر خود را وارد خیمه کرد و به تدریج خود را در درون خیمه جا داد، ما سر خود را داخل دولت کردهایم و دولت را بگیریم و قوام با خنده گفت ما سر شتر را بریدیم!! بعد قوام لایحه نفت شمال و واگذاری آن به شوروی را تهیه کرد اما مجلس او را برکنار کرد و استالین متوجه شد فریب خورده است. قوام هم در آخرین خدمت!! خود اصل چهار ترومن را امضا کرد و پای آمریکا را رسما به داخل حکومت ایران باز کرد. بعد از نهضت ملیشدن نفت، شاه با توافق انگلیس پس از استعفای دکتر مصدق قوام را نخستوزیر کرد تا نهضت ملیشدن نفت را به شکست برساند. وی در اعلامیه اول نخستوزیری دیکتاتورانه خود نوشت (کشتیبان را سیاستی دگر آمد) و ملت را تهدید به سرکوب کرد و روز سیام تیر که مردم به حکم آیتالله کاشانی به خیابانها آمده بودند مردم را به گلوله بست و من خود کشتار فجیع مردم بیگناه را در سرچشمه به چشم دیدهام، حالا آقای رحمانیان میفرمایند پشت سر درگذشتگان (البته درگذشتگانی که مورد حمایت اصلاحطلبان باشند) نباید حرفی زد! با این توجیه آقای رحمانیان نمیشود تاریخ و واقعیتها و خدمات و یا خیانتها را مطرح نکرد. حالا اگر خیلی به آقای قوامالسلطنه علاقه دارید یک فاتحه و یک جزء قرآن برای او قرائت کنید!
سیر تاریخی اصلاحات: با اجازه شما من سیر تاریخی اصلاحات را در ایران از آغاز که با جریان روشنفکری انتلکتوئل و تجدد(غربی)طلبی شروع و استمرار یافته بیان میکنم و آن را از زبان سرمقاله روزنامه شرق میگویم تا شما چه بگویید؟ و سپس نظرم را تا فتنه ۱۴۰۱ و وضعیت فعلی فشرده بیان میکنم و شما آن را چاپ کنید و اصلاحطلبان هم نظرشان را بگویند.
سیر شروع اصلاحات غربگرا: روزنامه شرق مورخ 17/5/1402 در مقالهای درباره جنبش مشروطه با نگرش غربزده جنبش مشروطه را مهمترین تحول در تاریخ ۲۵۰۰ ساله ایران مینامد؟ و مینویسد پس از یک رکورد ۳۰۰ -۴۰۰ ساله!! فرهنگ، ادب و هنر کشور این تجدد جلوههای گوناگون مدرنیته داشت اما سلب امتیاز خودسری از شخص همایون! و تبدیل نظام حکمرانی ایران به عصر سیاستورزی و قانونخواهی به جای فرمانمندی مهمترین هدف مشروطیت بود!! جریان روشنگری ایرانی از اواسط قرن سیزدهم هجری (جالب است که همیشه تاریخ میلادی به کار میرود و اینجا هجری!! که در آن نکته است) به مهمترین موضوع در ادبیات اصلاحگری تبدیل شد. اندیشه قانونخواهی و قانونمداری در نوشتههای همه اصلاحگران ایرانی از جمله فتحعلی آخوندزاده، میرزا ملکمخان، میرزا حسینخان، مشیرالدوله، سپهسالار اعظم، میرزا یوسفخان مستشارالدوله، میرزا آقاخان کرمانی و طالب اوف نیز تبدیل شد. تدوین قانون اساسی و متمم آن در میان تعارضات سه طیف سیاسی (دربار- علما و مشروطهخواهان لیبرال) در مجلس انجام شد. مطابق اصل ۸ متمم قانون اساسی اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساویالحقوق اعلام شدند.(۱)
ملاحظه میکنید که تاریخ اصلاحطلبان و اصلاحات غربگرا از بیان سرمقاله روزنامه شرق چیست؟ حالا چقدر از واقعیتها را در این سرمقاله نگفتهاند بماند. ولی در ادامه بیان جریان اصلاحات وارداتی غرب همراه این سه طیف، طیف دربار با رجال سیاسی درباری که اکثراً فراماسونری بودند، دربار را تحویل مهره انگلستان یعنی رضاخان با همکاری فراماسونری چون سید ضیاء طباطبایی دادند و دیکتاتوری خونخوار ۲۰ ساله رضاشاهی حاصل کار آنهاست. طیف درباریان و روشنگران مذکور با رضا شاه همکاری جدی کردند. طیف علما چون شیخ فضلالله و سید عبدالله بهبهانی و... را همین روشنفکران چون تقیزاده -حیدر عمو اقلی- پیرمخان و طیف اصلاحاتیها شهید کردند و بقیه را چون سیدمحمد طباطبایی و نائینی را منزوی کردند و بعد یکهتاز میدان شدند. و اصلاحات رضاخانی!! که برنامه استعمار و سلطهگری همهجانبه غرب را با زور و کشتار و قهوه مسموم و بیحجابی وحشتآور و قتل عام مسجد گوهرشاد و گلولهباران حرم امام رضا و عمامه برداشتن از سر علما و ممانعت از عزاداری عاشورا و از مراسم مذهبی را خواستند حاکم کنند که بر اثر مقاومت علما و مردم مسلمان زورشان نرسید و رضاخان گریخت و انگلیسیها او را به آفریقا بردند تا مردم او را تکهتکه نکنند. بعد متفقین یعنی آمریکا -انگلیس- شوروی- با محوریت فروغی ذکاءالملک فراماسونر، محمدرضا شاه را به سلطنت رساندند سپس ملت نهضت ملیشدن نفت را شروع کرد و به پیروزی رساند. اما کودتای آمریکایی- انگلیسی ۲۸ مرداد ۳۲ شاه را که از ترس ملت به غرب گریخته بود برگرداند و دیکتاتوری دوباره برقرار شد و رجال سیاسی پهلوی مانند زاهدی و اقبال و علم و هویدا بر سر کار آمدند و اصلاحات همایونی!! با کشتار ۱۵ خرداد و فاجعه فیضیه و زندانها و شکنجهها برقرار گردید. تا نهضت اسلامی ایران به رهبری امام خمینی و روحانیت و مراجع و همت میلیونها مردم مسلمان انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. و نظام شاهنشاهی و غربزده فرو ریخت و نظام جمهوری اسلامی با محوریت اصل ولایت فقیه عادل به پیروزی رسید. تا استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی بر ایران حاکم شود و شد. جریان لیبرال و روشنفکران!! اصلاحاتی در دوران رضاخان با اصلاحات رضاخان همراه بود و علیه دیکتاتوری او هیچ سخنی و حرفی نزد. امثال سعید نفیسی و شفا و پورداودها که کاسهلیسهای دربار بودند و در تملق رضا شاه قلمفرسایی میکردند و پس از او قلم به فروش محمدرضا شاه شدند. امثال فریدون توللی و سیمین بهبهانیها مدیحهسرای شاه و شهبانو شدند. کتاب (مردان خودساخته) مینوشتند و (مأموریت برای وطنم!!) و دکتر علی امینی قرارداد ننگین کنسرسیوم را نوشت و نفت ایران را به غارت آمریکا و انگلیس و فرانسه و غربیها داد و لابد جزو رجال سیاسی ایران محسوب میشود آیا و چون درگذشته است از نظر شما نمیشود از فجایع و خیانتهای او سخن گفت!!؟ در جریان اصلاحات ملوکانه محمدرضا شاه که به دستور آمریکاییها برای براندازی اسلام از ایران شروع شد، مواضع اصلاحطلبان و لیبرالها و روشنفکرها کاملاً مشخص است. شعار آنها این بود (اصلاحات آری، دیکتاتوری نه) یعنی اصلاحات محمدرضا شاهی را تأیید میکردند در حالی که امام خمینی و همه مراجع تقلید و روحانیت و ملت علیه این توطئه آمریکایی، درباری قیام کرده بودند. اولین اعلامیه نهضت آزادی در آبان ۱۳۴۱ مغایر با نهضت و قیام امام و ملت بود. در این اعلامیه آمده است (همانطور که رهبر واقعی ملت ایران دکتر مصدق، نظر دارند اول باید سنگ انتخابات آزاد را به سینه زد) این اعلامیه به شدت فضا را برای بازرگان و سران نهضت آزادی منفی کرد و مرحوم آیتالله طالقانی نیز به شدت به آنها اعتراض کرد. دومین اعلامیه نهضت آزادی در آذر ۱۳۴۱ میباشد که باز منفی و مغایر با نهضت امام و ملت است پس از آن در مسیر مبارزه ملت به رهبری روحانیت، نهضت آزادی به مبارزه آمد ولی مبارزه لیبرالی با شیوه پارلمانی!! لذا در ۱۶ سال نهضت اسلامی لیبرالها یک شهید یا مجروح ندادند گرچه تعداد کمی از آنها زندانی شدند. در سال ۵۶ -۵۷ در راهپیماییها با مرگ بر شاه گفتن ملت مخالف بودند، در راهپیمایی تاسوعا با ما قرار گذاشتند به شرطی در راهپیمایی میآیند و اعلامیه میدهند که شعار مرگ بر شاه داده نشود. و برای راهپیمایی عاشورا همراهی نکردند. اینها را از تاریخ نمیگویم خودم حاضر و ناظر و در صحنه بوده و شاهد بودهام حضور آنها در کمیته استقبال از امام ماجراهای خاصی دارد که آنها را در خاطرات بهمن ۵۷ و کمیته استقبال اقامت امام (ره) گفتم. بازرگان در ۵۷ به نوفل لوشاتو رفت و به استناد مصاحبهاش با حامد الگار (چاپ نهضت آزادی) به امام اصرار کرد که امام قبول کند که شاه بماند و سلطنت کند و دولت را به بازرگان بسپارد زیرا آمریکا اجازه نمیدهد در ایران انقلاب شود و امام به او فرمود که آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند و شاه هم باید برود و شما برای ملاقات دوم باید اعلامیه بدهید که شاه را رد کنید و بازرگان به گفته خودش اعلامیه نداد و با امام دیدار نکرد. پس از پیروزی انقلاب امام مسئولیت را به بازرگان دادند. او با امام اختلاف شدیدی داشت و به اوریانا فالاچی صراحتاً گفت همه کارهای او با امام با درگیری و اختلاف همراه است. ولی امام باز از او حمایت میکند. بازرگان در این مصاحبه از استراتژی گام به گام و اشتباهبودن انقلاب که نظر خودش بود حمایت میکند و بختیار را خائن نمیداند. او برخلاف نظر صریح امام به جمهوری دموکراتیک اسلامی رأی میدهد و در مجلس خبرگان پس از اطلاع از اصل ولایت فقیه، میکوشد مجلس خبرگان منحل شود تا این اصل اساسی تصویب نشود و بالاخره بیاطلاع امام و شورای انقلاب با قرار و مدار مخفیانه به الجزایر میرود و با برژینسکی دیدار میکند و بقیه ماجرا و استعفای او. و سپس بقیه عمر در مقابل امام مواضع منفی اعلام میکند.
جریان اصلاحات و لیبرالها در دوران جنگ تحمیلی همیشه ساز مخالف میزدند. با فتح خرمشهر آنها اصرار داشتند امام آتشبس را بپذیرد و قوای صدام در سرزمینهای اشغالی ایران باقی بماند و امام فرمود تا یک وجب از خاک ایران در اشغال قوای صدام است آتشبس معنایی ندارد. جریان اصلاحات در ۸ سال دفاع مقدس یک شهید ندارد و به گواهی نشریاتش از جمله خبرنامههایش همواره مواضع منفی داشته است. عناصر متعددی از این جریان اکنون در آمریکا و اروپا و در نقش اپوزیسیون و مخالف نظام اسلام هستند، دولت دوم خردادی آنها، در خط امامین انقلاب نبود سکولاریزاسیون را دنبال میکرد. هزاران مدیر خدوم را برکنار کرد با این اتهام که مفهوم دوم خردادی را درک نکردند!! و به جای آنها عناصر اصلاحطلب را گذاشت و کوشید با آمریکا روابط داشته باشد ولی نتوانست، گرانی و تورم و ناکارآمدی در آن معرکه کرد. در خاطرات ۱۳۷۹ آقای هاشمی که خودتان چاپ کردید (اسفند ۱۴۰۱) واقعیتهای دولت دوم خردادی آشکار است و حالا شما تصور میکنید ملت فراموش کرده که دولت دوم خردادی چه مشکلاتی پدید آورد و آن دولت را موفق مینامید!! انتخابات مجلس ششم در این دوران رخ داد که در همین خاطرات مرحوم هاشمیرفسنجانی مشکلات و دخالت آن دولت در انتخابات مجلس بیان شده است و بالاخره شورای نگهبان آن انتخابات را باطل کرد لکن دولت دوم خردادی به مقابله برخاست و مقام معظم رهبری به شورای نگهبان فرمود بررسی صندوقها را متوقف و انتخابات را تأیید مصلحتی کند و این کار شد ولی در مجلس ششم آن مشکلات و مسائل ناهنجار پیش آمد و مردم در انتخابات ریاستجمهوری بعد به فردی رأی دادند که مخالف جدی اصلاحطلبان دوم خردادی بود و در انتخابات مجلس هفتم دربست به فهرست مقابل اصلاحطلبان رأی دادند سپس دولت اصلاحطلبان اعتدالی بر سر کار آمد که مشکلات تورم، گرانی چندین برابر ارز و مسکن و مایحتاج مردم و چاپ اسکناس و افزایش بدهیهای دولت به گونهای شد که دولت آقای رئیسی نمیتواند به این زودیها آنها را به قیمت عادی و قابل قبول برگرداند. پس از پایان دولت اصلاحطلبان اعتدالی، اصلاحطلبان به صورت اپوزیسیون (غیر از یک بخش آنها) آنها چندگانگی دارند یک بخش از جمله روزنامه شرق،
در فتنه ۱۴۰۱ همراه آن فتنه شدند روز جمعه که ژینا مهسا امینی فوت کرد از یکشنبه روزنامه شرق مهسانامه شد و با عکسی از او که هنوز در رسانههای استکباری و استعماری بیبیسی و سیانان و من و تو و ایراننشنال نشان داده میشود و شعار زن زندگی آزادی که شعار وارداتی از غرب است در شرق هنوز مطرح است، شرق کارنامه بدی در این فتنه دارد و نتیجه آن محکومیت خبرنگارانی از شرق است که حالا شرق به جای روش صحیح در برابر قانون علیه قوه قضائیه و محکومیت این خبرنگاران اصلاحطلب روشی بسیار ناشیانه و اشتباهی را پیگیری میکند. رسانههای بیگانه و استعماری هم از آنها حمایت میکنند. حالا روزنامه شرق و امثال شرق از طیف اصلاحطلب سراسر منفیباف دارند تخریب و سیاهنمایی میکنند و به همه حمله میکنند. دیگران را نابالغهای فکری مینامند. در همین شماره 14/5/۱۴۰۲ آنچه میتوانستهاند به دولت و مجلس و قوه قضائیه کشور گفتند مانند (دولتمردان ما نیازی به شنیدن در خود احساس نمیکنند چنان در برج عاج نشستهاند که آنچه را تمام دنیا پذیرفته، قبول ندارند. دولت ایران برای آنکه آزادی مطبوعات را هرچه بیشتر محدود کند علاوه بر مدیرمسئول، خبرنگار، دبیر و سردبیر را هم مسئول قرار دادند. مجلس ما معنی قانون را نمیفهمد. خیال میکند اگر با قیام و قعود چیزی را تصویب کرد میشود قانون. چرا دستگاه فکر قضا فکری نمیکند؟ دولت ما کارش از قوه قضائیه و مجلس متفاوتتر است. رفتار دولت با مردم چنان نخوتآمیز است که میخواهد آنان را تا زمان اصحاب کهف، پس براند و کسی هم دم برنیاورد. دولت بیخبر از حال مردمان است و به کار جامعه نمیآید از هر نوع پاسخگویی و اصول و اخلاق رهاست. دولت از ۴۰ سال تجربه خود با مردم و جهان هم پند نمیگیرد. سالها برخلاف افکار عمومی خود با جهان رفتار کرده و عبرت نمیگیرد) ملاحظه میفرمایید در یک مقاله کوتاه درباره دولت و مجلسی که با رأی مردم تشکیل شدهاند هر آنچه خلاف قانون است گفته و این مطالب چاپ شده و یارانه دولتی هم برقرار است و جالب که در این مقاله ۴۰ سال گذشته و همه دولتها از جمله دو دولت اصلاحاتی دوم خردادی و اعتدالی را هم بینصیب نگذاشته است و قطعاً باز لابد میگوید آزادی بیان نیست!!
جناب آقای رحمانیان:
شما به عنوان مدیرمسئول شرق چه حرفی در این باره دارید؟ ضمن آنکه در همین یک شماره شرق با سردبیر روزنامه خرداد عبدالله نوری که صدها مشکل داشت مصاحبه کردهاید و مقاله سرگیجه اقتصادی و مسئله حجاب و مواضع خاص شما اصلاحطلبان که هماهنگ و همسو با رسانههای غربی است و حمله به اصلاح قانون انتخابات شده است.
و تحلیل اصلاحطلبانه از نهضت مشروطه و دروغ اینکه نهضت تنباکو تحت تأثیر روزنامه قانون و سرمقالههای تند آن و نوشتههای ملکمخان شروع شده است!! و این مقاله هم با نظرات شرقشناسان اروپایی تحریر میشود و نوشته یک انگلیسی که حاضر در سفارت بریتانیا در بستنشینی سفارت!! میباشد و او مینویسد سران مردم هر روز خدمت ایشان رسیده!! و خواهان اخبار و مشورت میشدند و بعد نظرات یکی از کارکنان سفارت انگلیس و بعد نظرات ادوارد براون و بحث اقشار فرنگیمآب!! و بعد پیشنهاد عبور از مذهب و مقالات ضد روحانیت و ۶ نفر که پناهنده به سفارت انگلیس و کنسولگری در قلهک شدند!! و بعد هم خرافات نحس روز سیزدهم مرداد!!
این نگرش اصلاحات مدرنیته به نهضت مردمی مشروطه است آیا واقعاً این تحلیل مناسب روزنامهای که در ایران چاپ میشود، میباشد؟ و سایر مطالب شرق (خسته نمیشویم) برای روزنامهنگاران بازداشتشده در فتنه ۱۴۰۱ که توسط بیگانگان ساماندهی شده است و (مقاله پیدایش مطبوعات در پایتخت) که غربزده نوشته شده است و بعد عکسهای خبرنگاران بدحجاب شرق در صفحه آخر که علیه قوه قضائیه و برای حمایت از خبرنگاران بازداشتشده نوشته شده است. صفحه فرهنگی شرق اکثراً به معرفی کتب نویسندگان غربی با ترجمههای اصلاحطلب میپردازد و مروج فرهنگ غربی است و جالب اینکه سخنی از فرهنگ ایرانی هم کمتر در آن دیده میشود مگر امثال کتاب تاریخ ایران آکسفورد که ترویج نگاه غربزده به تاریخ ایران توسط چند اصلاحطلب است و ربطی هم به دانشگاه آکسفورد انگلستان ندارد.
سردبیر شرق هم که مقالاتش همه از مارکس و فوکوی ژاپنی که الینه در فرهنگ آمریکا شده و بیونگ چول هان! و سایر کارشناسان غربی از راست و چپی شکل میگیرد و بر اساس این تفکرات حتی خاتمی دوم خردادی را زیر سؤال میبرد که او قدرت بیقدرتان میتوانست باشد اما نخواست و نتوانست (روزنامه تاریخ ۱۴ مرداد امسال) جناب آقای رحمانیان، سخن من طولانی شد. اما بالاخره ترسیمی از اصلاحات دوم خردادی و اعتدالی و وضعیت اسفبار آنها از آغاز تا امروز که به نظر اینجانب به سرعت دارد به طرف اوضاع اسفبارتری پیش میرود که حاصل مواضع غلط و سیاستهای غلطتر و جداشدن از مردم و سقوط بیشتر در مواضع بیگانگان میباشد. من به عنوان وظیفه خیراندیشی برای شماها (از نظر خودم هرچند شما تلقی دیگری داشته باشید، خواستم تذکر دلسوزانه بدهم خواستید از سخنم پند گیرید یا ملال. آزادی و اختیار دارید)
جناب آقای رحمانیان غیر از این مطالب در این نامه شما که در آغاز تأکید کردید بر احترام و پرهیز از تخریب و شعار و رفتارهای تهاجمی، متأسفانه به جای پاسخ و نظرات اینجانب در پاسخ به نامه هشتم من، نامه شما سراسر تهمت و قضاوت یکطرفه درباره مطالب بنده است که از تکرار آنها در این نامه خودداری میکنم. زیرا میدانم وقتی طرف صحبتی و مناظرهای نمیتواند با استدلال و مستند سخن بگوید به تهاجم و تخریب طرف مقابل روی میآورد. و به جای صحبتهای منطقی بیان تحریک احساسات را پیش میگیرد مانند (به جای متهمکردن آنها که دستشان از دنیا کوتاه است به اصل گفتوگو بپردازیم) در حالی که بیان واقعیتهای تاریخی غیر از اتهام است و نظر اسلام در ذکر خیر مردگان مربوط به مردگان درون جامعه است، فرمودهاند و اذکروا موتاکم بالخیر از مردگان خودتان به خیر یاد کنید اما از مردگان بنیامیه با لعن و تبری از آنها یاد شده است. درباره عملکرد دولت آقای خاتمی من نمیدانم شما به کدام گزارش آماری مرکز آمار کشور استناد کردهاید خوب بود تاریخ و متن آن را مینوشتید. اما من استناد به خاطرات روزمره مرحوم هاشمیرفسنجانی در سال ۱۳۷۹ که خودتان چاپ کردهاید داشتم و نیز آمار ۵ میلیون شغل را نقد آماری کردم که سالی ۶۲۵ هزار شغل میشود و هر ماه 52000 شغل، و آیا این باورکردنی است؟ که هر روز دولت آقای خاتمی تا شب نزدیک ۲۰۰۰ نفر را شاغل کرده و اشتغال ایجاد کرده است؟ آن هم شغل جدید که غیر از اشتغال جاری میباشد. آمار زمانی قابل قبول است که با واقعیتها منطبق باشد به هر حال اینطور سخنگفتن از اصلاحاتیهایی که همواره دم از عقلانیت و خرد و آمار دقیق علمی و... میزنند شایسته نیست. خود دانید من وظیفه خود را فکر میکنم انجام دادم آماده شنیدن نظرات شما و اصلاحطلبان و روشنفکران هم هستم. در برابر تهاجمات تبلیغی و جناحی و جریانی هم وقت خود را صرف آنها نمیکنم مگر ضروری باشد. روزی ۹ بحران هم را خود شما قضاوت کنید. قتلهای زنجیرهای در دوران دولت دوم خردادیها اتفاق افتاده است مسئولیت اصلی به عهده ریاست آن دولت و وزیر کشور و مسئولان امنیت وزارت کشور آن دولت است. آنها بایستی پاسخگو باشند با واقعیت عمل کنند مسببین را شناسایی و آنها را به دستگاه قضائی بسپارند اما دولت دوم خردادی آقای خاتمی این کارها را نکرد و مسئله را مبهم گذاشت و اصلاحطلبان به جای پیگیری موضوع رقبای سیاسی خود را که در حکومت نبودند متهم کردند ولی نتوانستند اثبات کنند. ترور حجاریان که مسئله جداگانهای است ضارب از اصلاحطلبان و روز قبل با حجاریان در دفترش دیدار داشته است. بعد هم کار به جای پیگیری این حادثه تلخ به تبلیغات منفی علیه جناح دیگر گذشته است. هنوز هم دیر نیست رسیدگی جدی شود یک تیم برای این کارها مأموریت بیابد و مسئله قتلهای زنجیرهای و ترور حجاریان و کوی دانشگاه و کشتهسازی و پیراهن دروغین خونآلود اکبر گنجی که حالا گویا در آمریکاست را رسیدگی و آن را با شفافیت به ملت اعلام نمایند، تا بازیهای سیاسی پشت پرده آشکار شود و مبهم نماند انتقاد در نماز جمعه که بحران نیست آن مسائل اگر را بحران بوده روزی ۹ بحران که انجام نشده یک بار اتفاق افتاده است. درباره اصلاحطلبی که نظراتم را نوشتم شما اگر آن را صحیح نمیدانید صحیح آن را بنویسید و بدون اصل اصلاحات را تعریف کنید.
درباره بند ۴ نامه شما من گفتم قبل از ۲۲ بهمن ۵۷ سخنی از (اصلاحات) به مفهومی که یک گروه باشد و وارداتی باشد نبود شما باز حاشیه رفتهاید که در انقلاب بحث بود همه آزادند حتی کمونیستها. اتفاقا همه آزاد بودند به ویژه لیبرالها و کمونیستها و حتی منافقین و یادتان هست که حزب توده کمونیست ۶۰ نشریه با عناوین مختلف چاپ و پخش میکرد. و گروهکهای خلقی کمونیستی در سراسر کشور فعال بودند. حزب توده بیانیه میداد و در راهپیماییها خود را خط امام خمینی معرفی میکرد. لیبرالها که دولت را در دست داشتند. منافقین همه جا حتی با میلیشیا کار میکردند که بعد معلوم شد توطئه میکنند. امام آنها را نصیحت کرد گوش ندادند ترور کردند شکنجه بدتر از رژیم، در مورد سه پاسدار توسط منافقین یادتان هست بعد از انفجار هفتم تیر و هشتم شهریور و کشتار مردم بیگناه در کوچه و خیابان و منزل مردم و گروهکهای کمونیستی مثل کومله و دموکرات با جنایاتی که مرتکب شدند. پس نظام انقلاب به همه وعدههایش عمل کرد و دیگران مرتکب اقدامات غیرقانونی و فتنهها شدند و هیچ عقلی و علمی و عدالتی اجازه نمیدهد که شیاطین و میکروبهای مالاریا و کرونا و فلج اطفال و فلج سیاسی، در اقدامات سیاه و جنایتکاران و خیانتآمیز علیه مردم و نظام جمهوری اسلامی آزاد باشند.
از سرنوشت آنها عبرت بگیریم و راه آینده را درست برویم. درباره بند ۶، جواب شما این است، من هرگز به هیچ کس تهمت نزدم و نمیزنم واقعیتهایی که خود شاهد آن بودم را بیان میکنم و عدم بیان واقعیتها برای نسل آینده و ملت، خیانت به ملت است و آنهایی که میهراسند از بیان واقعیتها باید خودشان را اصلاح کنند.
در پایان نامه طولانیتر از معمول شد. انشاءلله مفید افتد.
با تشکر و احترام دکتر اسدالله بادامچیان دبیرکل
۱- متمم قانون اساسی مشروطه به همت شهدا مدرس و شیخ فضلالله نوری و با کوشش آنها تصویب شده است.
مهدی رحمانیان: متأسفم که جنگ را هم جناحی می کنید
ایثارگران همه یک تن بودند
جناب آقای اسدالله بادامچیان
دبیرکل محترم حزب مؤتلفه اسلامی
با سلام و احترام
به منظور پرهیز از اطاله کلام، از مقدمه میگذرم و به اصل مطلب میپردازم.
- جناب بادامچیان عزیز، در همان ابتدای نامه گفتهاید آنچه در جواب نوشتهام، باعث ناراحتی شما شده است. لازم به اشاره است که هرآنچه در پاسخ شما آوردهام توأم با ادب و احترام و کاملاً شفاف بیان شده است. چنانکه خود نیز تأکید کردهاید «من نظرات خود را بیان کردهام همانطور که شما نظرات خود را ارائه دادهاید». پس دیگر جایی برای ابراز تأسف نمیماند. گفتوگو برای همین است که هر دو طرف محترمانه نظر خود را بگویند.
- جناب دبیرکل، به باور اینجانب لزومی ندارد در هر نوبت به موضوعات قبلی که دست بر قضا مفصل هم به آن اشاره شده است، بازگردیم. هر دو سخنان خود را گفتهایم و خواننده هم دلایل و منطق دو طرف را سنجیده و خود داوری میکند که عیار سخن هر طرف چه اندازه است، لذا ضرورتی وجود ندارد دوباره آنچه پیش از این و بارها گفته شده، از نو تکرار شود و خواننده را دچار کسالت کنیم. پیشنهاد میکنم اگر گمان میکنید آنچه پیش از این بیان کردهاید، نزد خوانندگان این گفتوگو پذیرفتنی نبوده و لازم است بیشتر به آن موضوعات بپردازید، این نظرات را در یک کتاب یا رسانههای نزدیک به خود منتشر کنید تا اگر خوانندگان ضرورتی حس کردند که با مشروح نظرات شما آشنا شوند، آن مطالب را دنبال کنند.
- در پاراگراف سوم نامهتان جمله عجیبی گفتهاید که عیناً آن را نقل میکنم: «شما گفتهاید آقای خاتمی در 8 سال حکومت، 5 میلیون شغل جدید ایجاد کرده است و دلیل شما مرکز آمار است که نشانه آن را هم ذکر نکردهاید؛ این ادعاست ولو مرکز آمار گفته باشد». سخن شما عجیب است یعنی شما بهعنوان یک فعال سیاسی قدیمی اطلاع ندارید در کشور ما سازمانی به نام «مرکز آمار ایران» وجود دارد و مستمراً از طریق سایت خود که در دسترس همه است، آمار کشور را منتشر میکند؟ وقتی در نامه قبلی اشاره کردم که اطلاعات مذکور در سایت مرکز آمار موجود است، میتوانستید وارد سایت مرکز آمار شوید، راستیآزمایی کنید و ببینید آیا ادعای من در «سایت مرکز آمار ایران» موجود است یا خیر؟ حقیقتاً گمان میکردم وقتی میگویم «سایت مرکز آمار ایران»، این یعنی دادن نشانی منبع سخنی که گفتهام و نمیدانستم این نشانی برای شما نامقبول است، کافی بود همین عبارت را در گوگل بنویسید تا بتوانید روی نشانی سایت کلیک کنید و اطلاعاتش را ببینید. اما عجیبتر اینکه گفتهاید: «این ادعاست ولو مرکز آمار گفته باشد». حال چه باید کرد؟ کلاً از خیر این مرجع تخصصی آمار در کشور بگذریم و آن را کنار بگذاریم؟ مرکز آمار ایران با مستنداتی واثق که منبع و مرجع کارشناسان است، گفته اشتغالزایی در دوره اصلاحات در بالاترین سطح بوده، اما چون شما معتقدید «این ادعاست» همه باید بگویند این ادعاست؟ خودتان از گفته خودتان تعجب نمیکنید؟ چنانچه بر این موضوع اصرار دارید در نامه بعدی برای سهولت کار شما و از آنجا که شاید ورود به سایت برایتان دشوار باشد، چند نمودار تقدیم خواهد شد، بلکه از این پس به مستندات «مرکز آمار ایران» بیشتر توجه کنید.
- جناب دبیرکل، در ادامه نوشتهاید: «اگر خیرخواهی من را صحیح دیدید از مسیر اشتباه خود برگردید». این دیگر چه شیوه گفتوگوکردن است؟ مبنای گفتوگو باید منطق و استدلال باشد، اینکه شما بگویید من از سر خیرخواهی حرف میزنم و شما در اشتباهید، خب من هم میگویم «من از سر خیرخواهی حرف میزنم و شما در اشتباهید». آخر این هم شد روش گفتوگو؟ اینکه هر کس خود را خیرخواه بداند و دیگری را بر مسیر خطا، کمکی به گفتوگو نمیکند. به گمانم بهتر است منطق و استدلال را مبنای گفتوگو بگذاریم و نه خیرخواهی و بدخواهی. اینگونه سخن گفتن من را یاد جمله یکی از دوستان میاندازد که به طنز میگفت نظر مثبت شما در مورد آنچه من گفتم چیست؟ گو اینکه نظری به غیر از تایید شما نباید ارائه شود که باعث ناراحتی شما نشود.
- در ادامه گفتهاید: «مسیری که جریان اصلاحات رفته و میرود، نتایج و پایان تأسفآوری دارد». این سخن یک پیشگویی است و پیشگویی کار پیامبران است. گمان میکنم نه خودتان و نه دیگران شما را در چنین جایگاهی نمیبینند، بنابراین مجددا تأکید میکنم بهتر است به استدلال و منطق تکیه کنیم نه پیشگویی.
- جناب دبیرکل، به گمان من همه انسانها در نهاد خود خیراندیش هستند و این خصیصه، انحصاراً در اختیار شما یا من نیست، مهم این است که این خیراندیشی با انصاف همراه شود. از مرحوم عسگراولادی نام بردید. تجربه شخصی من نیز حکایت از آن دارد که ایشان، هم خیراندیش بود و هم منصف و با مَنشی که در پایان عمر نیز اتخاذ کرده بود، این انصاف را بیشتر به نمایش گذاشت. امیدواریم شما هم به همان راه بروید.
- اینکه در جایجای نامه بدون هیچ دلیل مشخص، ما را متهم به غربیبودن و متأثر از فراماسونری میکنید و میگویید: «به نظر من این جریان اصلاحات شما ایرانی نیست، یک جریان وارداتی غربی است که با فراماسونری ... به ایران آمده»، اگر اتهامزنی نیست، پس چیست؟
- جناب بادامچیان، بهدرستی اشاره کردید که ایرانیان با فرهیختگی و از روی درایت اسلام را پذیرفتند. دقت داشته باشید که این سخن درست، لوازمی هم دارد و آن هم پذیرش حق انسانهاست در انتخاب آنچه خود صلاح میدانند. این حق انسانها در همه اعصار و همه دورانهاست که باید محترم شمرده شود، نه اینکه آنها فقط در صورتی محق باشند که ما و عقیده ما را قبول داشته باشند. باید بپذیریم که حق داشته باشند خلاف عقیده ما را هم بپذیرند؛ آنوقت لازمه آن سخن درست شما این است که اگر مردم اصلاحات را انتخاب کردند یا سبک زندگیای خلاف آنچه ما قبول داریم انتخاب کردند، به انتخابشان احترام بگذاریم و بپذیریم که این حق آنان است.
- در ادامه باز هم تهمت زدهاید و گفتهاید: «جریان اصلاحات غربزده است» و آن را متهم به حمایت از غربگرایی و فراماسونری کردهاید. مجددا تأکید میکنم واقعاً خسته نمیشوید از این همه تهمت؟
- جناب دبیرکل، نوشتهاید قوامالسلطنه «دو استان ایران را از چنگال استالین» بیرون نکشیده است بلکه «آمریکا و انگلیس و دولتهای غربی، حضور شوروی را در ایران قبول نداشتند و به شوروی اخطار کردند و در سازمان ملل اقداماتی را شروع کردند» و استالین دیگر چارهای نداشت و اینگونه دو استان ایران به کشور بازگشت. من از این بخش از نامهتان دقیقا متوجه نشدم شما قصد داشتید ثابت کنید قوامالسلطنه هیچکاره بوده، یا اینکه داشتید از آمریکا و انگلیس به سبب بازگرداندن دو استان کشورمان به ایران، تمجید میکردید؟ پیشنهاد میکنم یک بار دیگر این بخش از نامه را بخوانید و ببینید خواننده از این نوشته شما چه نتیجهای میگیرد؟ با این توضیح شما و «بیرونکشیدن دو استان ایران از چنگال استالین»، خواننده آمریکا و انگلیس را دشمن خواهد دانست یا دوست؟ باز جای شکرش باقی است که ما بازگرداندن دو استان به کشورمان را کار ایرانیان دانستیم نه کار آمریکا و انگلیس.
- از اختلاف شدید مهندس بازرگان با حضرت امام گفتهاید و اینکه از همان ابتدا مرحوم بازرگان و سران نهضت آزادی «مغایر با نهضت امام و ملت» بودند. فرض کنیم یک نفر که دوران انقلاب را ندیده، فقط بخواهد بر اساس نظر شما از ماوقع انقلاب مطلع شود، با تصویری که شما از مهندس بازرگان میسازید، این فرد چه تصوری از درک و درایت حضرت امام با انتخاب مهندس بازرگان به عنوان نخستوزیر، در ذهنش ایجاد خواهد شد؟ حقیقتا متوجه هستید با آن نقشی که برای آمریکا و انگلیس، در بازگرداندن دو استان ایران ساختهاید و با این تصویری که از رابطه تقابلی مهندس بازرگان با امام نشان میدهید، چه نتایجی حاصل میشود؟
- جناب بادامچیان، نوشتهاید: «جریان اصلاحات در 8 سال دفاع مقدس یک شهید ندارد». متأسفم که جنگ را هم جناحی میکنید. آن زمان ایثارگرانی که جان و مال و هستی خویش را در طبق اخلاص برای میهن گذاشته بودند، همه یک تن بودند و یک هدف داشتند؛ آن هم دفاع از میهن و آرمانهای مشترک، و چنین تقسیمبندی جناحی در میان آنان وجود نداشت. اگرچه پس از پایان جنگ تحمیلی و صورتبندیای که انجام شد، مشخص شد کسانی که در طیف اصلاحطلب قرار گرفتند به مراتب شهدا و ایثارگران و جانبازان بیشتری تقدیم وطن کردهاند...
- جناب دبیرکل عزیز، شما یک انتخابات (صرفنظر از انتخابات شورای دوم که جای بحث دارد) را نام ببرید که با رد صلاحیت همراه نبوده است و مردم اصلاحطلبان را انتخاب نکرده باشند. هر وقت جریان مقابل اصلاحات در انتخابات پیروز شده، آیا غیر از این بوده که با ردصلاحیت گسترده اصلاحطلبان این اتفاق رخ داده است؟ شما اگر به همین آخرین انتخابات ریاستجمهوری نگاه کنید، درخواهید یافت که ردصلاحیت چه بلایی بر سر انتخابات آورده است. این انتخابات نشانگر کمترین حضور مردم پای صندوق رأی در تاریخ 45 ساله جمهوری اسلامی است. جناب دبیرکل به چنین اتفاقی مباهات نکنید. کنارکشیدن مردم از صندوق رأی را زنگ خطری برای کشور بدانید. اگر اسلامآوردن مردم ایران در 1400 سال پیش را نشانه فرهیختگی و آگاهی مردم میدانید که بهواقع چنین است، به مقدمات سخنتان پایبند باشید. اگر مردم امروز ایران از مردم 1400 سال پیش آگاهتر و فرهیختهتر نباشند، قطعا در درجه پایینتری هم قرار ندارند.
- جناب بادامچیان، مایه تعجب است که در مورد پرونده خبرنگار روزنامه شرق که هنوز در دستگاه قضائی در مراحل دادرسی است و شعبه مربوطه در این موضوع به نتیجهای که منجر به ابلاغ حکم شود نرسیده، شما چگونه و بر اساس کدامین اسناد و ادله به این علم رسیدهاید و حکم به محکومیت خانم نیلوفر حامدی و الهه محمدی میدهید؟
- نوشتهاید «قتلهای زنجیرهای در دوران دولت دوم خردادیها اتفاق افتاده است، مسئولیت به عهده ریاست آن دولت و وزیر کشور و مسئولان امنیت وزارت کشور آن دولت است». این سخنتان حتی از آن گفته ابتدای نامهتان که نوشته بودید اطلاعات مرکز آمار ایران درباره اشتغال در دوره اصلاحات صرفاً ادعاست هم عجیبتر است، این چه نوع منطق و استدلالی است جناب دبیرکل؟ آیا متوجه شیوه استدلال خود هستید و میدانید عواقب چنین شیوه استدلالی چیست؟ درست مثل این است که کسی بگوید چون حمله عراق به ایران پس از انقلاب رخ داده، مسئولیت آن بر عهده مسئولان انقلاب است. جداً پیشنهاد میکنم به نتایج سخنان خود توجه داشته باشید.
- بیدقتی در نامه شما به حدی است که به نظر میرسد همه چیز را با هم خلط کردهاید؛ آن کسی که پیراهن خونین را در ماجرای حمله به کوی دانشگاه برداشت، نه اکبر گنجی که احمد باطبی بود.
ماجرای نماز جمعه هم که به آن اشاره کردید، موضوع انتقاد نبود، بلکه حمله به دو وزیر دوران اصلاحات و ضرب و شتم آنان بود.
- باری، کوشیدم که کوتاه بنویسم تا جنابعالی و خوانندگان را با مطولگویی خسته نکنم، ولی هر چه بود، این نامه هم گذشت و امیدوارم اگر نامه دیگری فرستادید، نه آمریکا و انگلیس را تطهیر کنید و نه «این را به آن و آن را به این» نسبت دهید و نه طوری بنویسید که شبههای در درایت امام در انتخاب نخستوزیرش پیش بیاید. موفق و تندرست باشید.
مهدی رحمانیان
مدیرمسئول شرق