۲۳ سال و بیشتر با دکتر نعمت احمدی
خبر مانند آوار فرود آمد «دکتر نعمت احمدی درگذشت». اولین احساس، حسرت این بود که روزهای آخر سراغ ایشان نرفته بودم. اکنون تنها کاری که به عنوان یک شاگرد از دستم برمیآید، بیان خاطراتی است که شاید برای خوانندگان تازگی داشته باشد. همین یادداشتنویسی هم یادگار ایشان است. نیمه دوم دهه 70 دانشآموز دبیرستان بودم و روزنامهها رونقی داشت.
خبر مانند آوار فرود آمد «دکتر نعمت احمدی درگذشت». اولین احساس، حسرت این بود که روزهای آخر سراغ ایشان نرفته بودم. اکنون تنها کاری که به عنوان یک شاگرد از دستم برمیآید، بیان خاطراتی است که شاید برای خوانندگان تازگی داشته باشد. همین یادداشتنویسی هم یادگار ایشان است. نیمه دوم دهه 70 دانشآموز دبیرستان بودم و روزنامهها رونقی داشت. حقوقدانان زیادی در دوران اصلاحات در جامعه مطرح شدند؛ دستهای فقط وکالت میکردند، گروهی کارشان تدریس در دانشکده حقوق بود، عدهای ستون هفتگی داشتند و بعضی با رسانههای خارجی مصاحبه میکردند. اما دکتر احمدی به عنوان استاد دانشگاه به شکل حرفهای وکیل کنشگران سیاسی و مطبوعاتی بود و علاوه بر ستوننویسی مستمر در مطبوعات داخلی، با رسانههای خارجی (در آن زمان بیشتر رادیو) نیز گفتوگو میکرد، در نتیجه موقعیتی ممتاز داشت.
سال 1379 وارد دانشکده حقوق و علوم سیاسی شدم. روزی که برای انتخاب واحد به تابلوی دروس و استادان نگاه میکردم، نام او در کنار درس «تاریخ حقوق» بود. کمی تعجب کردم، چون در آن دوران فضای سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی محدود بود و امکان تدریس یک منتقد مشهور بعید بود. به هر حال انتخاب این درس آغازی شد برای آشنایی بیشتر. به گفته خود ایشان تدریس را از سال 1367 با واحد تهران مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی شروع کرده بود و در هیئت علمی اولیه که دانشکده را پایهگذاری کرده بودند جای داشت. علاوه بر «تاریخ حقوق»، «آیین دادرسی مدنی» را هم میگفت و کتاب ایشان، اولین اثری است که در زمینه دادرسی مدنی با درنظرگرفتن تحولات قوانین پس از انقلاب نگاشته شده است. این کتاب در سه دهه پیش با شمارگان پنج هزار نسخه در مدت کوتاهی نایاب شد و به چاپ سوم رسید. متأسفانه جزوه درس تاریخ حقوق تبدیل به کتاب نشد، وگرنه اثری که به قلم یک دانشآموخته حقوق و تاریخ نوشته شده بود، ماندگار میماند. کلاس درس فضایی بود که دانشجو و استاد به راحتی راجع به مسائل روز گفتوگو میکردند و مطالب محدود به موضوع رسمی درس نبود. روزی در اول ترم دانشجویی نگران از نمره و گذراندن درس پرسید «استاد از چه منبعی امتحان میگیرید؟» و ایشان با همان صراحت پاسخ داد: «چه نمرهای میخواهی؟ بگو بنویسم و دوست نداشتی هم کلاس نیا». روزی دانشجویان به دلیل کیفیت پایین غذای دانشگاه اعتصاب کرده بودند، احمدی تنها استادی بود که کنار دانشجویان ایستاد و با تلفن همراه خود به روزنامهها و خبرگزاریها اطلاع داد که موضوع را پوشش دهند.
تابستان سال 1381 برای مشاهده دادگاههای علنی که در آن زمان رونقی داشت به ساختمان کاخ دادگستری میرفتم. دکتر احمدی در دادگاه مشهور شهرام جزایری وکالت چند متهم را بر عهده داشت که نحوه دفاع و گفتوگوی او با رئیس دادگاه و مدعیالعموم یک دوره کارآموزی بود. ایشان در شهریور همان سال به دلیل شکایت شورای نگهبان به اتهام «نشر اکاذیب به قصد تشویش افکار عمومی» به شعبه 1410 به ریاست قاضی سعید مرتضوی احضار شد، مجتمع قضائی مشهور در خیابان میرعماد. روز جلسه پرسانپرسان خود را به دفتر دادگاه رساندم، جلسه شروع شده و مدیر دفتر مانع ورود شد. به اعتراض گفتم پس جلسه شما علنی نیست! و محل را ترک کردم. موقع رفتن مدیر دفتر صدایم کرد که قاضی مرتضوی خواسته است بروم به جلسه. در را باز کردم و دیدم احمدی به عنوان متهم کنار چند خبرنگار نشسته و با قاضی و خبرنگاران بگو بخند میکرد. البته پس از رسمیت دادگاه، عملا جلسه را دست گرفت. موضوع مربوط به اظهارنظر درباره قانون سوم برنامه توسعه و ماده معروف 187 بود که حقوقدانان شورای نگهبان خود را مخاطب مصاحبه ایشان دانسته بودند. سرانجام پرونده با محکومیت به جزای نقدی مختومه شد. البته در فروردین 1382 توسط قاضی مرتضوی 10 روزی بازداشت شد و خاطرات آن روزها را با عنوان «صلاحیتهای اضافی یک دادستان» در ماهنامه «گزارش» منتشر کرد. اگر به این نوشته نگاه کنید کمترین کینهای نسبت به قاضی نمیبینید. اساسا در موضعگیریهایش جانب انصاف را میگرفت و اگر نکته مثبتی در روندها میدید بیان میکرد. مانند تعریفی که از رئیس کنونی قوه قضائیه (محسنیاژهای) در زمان انتصاب کرد و مورد نقد دوستان قرار گرفت.
استاد احمدی علاوه بر وکالت و تدریس در دانشگاه به دو حرفه روزنامهنگاری و کشاورزی هم اشتغال داشت. به گفته خود ایشان نوشتن را از دهه 60 با روزنامه «سلام» آغاز کرده بود و همیشه خود را مدیون موسویخوئینیها (بنیانگذار و مدیرمسئول روزنامه) میدانست. پس از توقیف «سلام» با روزنامههای «جامعه»، «توس»، «نشاط»، «عصر آزادگان»، «اعتماد»، «اعتماد ملی»، «شرق»، «ستاره صبح» و ماهنامههای «حافظ» و «گزارش» و بسیاری دیگر رسانهها ادامه داد. نوشتن تقریبا روزی یک یادداشت در بازه زمانی بیش از دو دهه کاری منحصربهفرد است. همچنین اشعاری با وزن عروضی و نیز شعر نو میسرود که کمتر منتشر میشد و روزگاری در انجمن ادبی خواجویکرمانی میخواند. اما علاقه اصلیاش کشاورزی بود. همواره میگفت «ما کشاورزان یک چشممان به آسمان است و یک چشممان به زمین». راهاندازی باغ پسته به مساحت چند ده هکتار در دشت لویین ساوه حاصل 30 سال مراجعه آخر هفته و بیلزدن مانند دیگر کارگران در زمین است. اولین بار که با هم به مزرعه رفتیم، دیدن بیل دستگرفتن و کارکردن استاد دانشگاه دور از انتظار بود. روحیه قوی و فعالیت وقفهناپذیر، اصالت کرمانی و آگاهی از فنون کشت پسته و صرف زمان و هزینه در بازه زمانی نزدیک به 30 سال به مزرعهای کمنظیر تبدیل شد که اکنون سهمی در صادرات پسته دارد و الگویی برای شروع پستهکاری در ساوه است.
افسوس که این اواخر با دو بیمهری اخراج از دانشگاه و ابطال پروانه وکالت مواجه شد. هیچ اطلاعای از جزئیات ندارم و نمیتوانم داوری کنم؛ اما «اخراج» و «ابطال پروانه» شدیدترین مجازات برای یک استاد دانشگاه و وکیل دادگستری است که در حق ایشان با این پیشینه روا نبود. بهترین خاطرهای که هر فرد از دیدار با احمدی به یاد دارد، خوشمشربی و روحیه شوخطبعی است که این خوشمحضری در بیشتر اهالی کرمان دیده میشود. برای ما کارآموزان وکالت، دفتر چهارراه ولیعصر همیشه خانه دوم بود و حتی بعد از سالها، کارآموزان دیروز و همکاران امروز ارتباط خود را با دفتر حفظ کردهاند. روز سیام فروردین هر سال همه بچهها برای استاد جشن تولد میگرفتند که متأسفانه امسال نشد بروم و حسرتش برای همیشه ماند. شاید دیدار بعدی در سرای دیگری باشد که مثل همیشه هنگام ورود میپرسد: «حال و احوال؟». جمله پایانی را از تابلوی خوشنویسیشدهای که در کتابخانه پشت سر دکتر نعمت احمدی بود نقل میکنم: «صد بار شکستهایم و پابرجاییم». راستش مرگ به او نمیآمد.