درباره نمایشگاه «اتاق روشن» در گالری ثالث
میل به انتزاع
اگر نقاشی طبیعت بیجان و منظره را در تاریخ هنر بهمثابه تعریفی کلاسیک از نقاشیکردن بدانیم، شاید در برخورد امروزی و معاصر با این هنر، دیگر چندان اشتیاقی برای ارتباطگرفتن با این ژانر(ها) وجود نداشته باشد و فکر کنیم که نقاشی منظره یا طبیعت بیجان، دورانش به سر آمده است؛ هرچند در دوران معاصر هنرمند بزرگی مثل دیوید هاکنی خط بطلان پررنگی بر این فرضیه میکشد و کسانی را که چنین پنداری دارند، بیرون از دایره نقاشیشناسی میاندازد.
رسول رخشا
اگر نقاشی طبیعت بیجان و منظره را در تاریخ هنر بهمثابه تعریفی کلاسیک از نقاشیکردن بدانیم، شاید در برخورد امروزی و معاصر با این هنر، دیگر چندان اشتیاقی برای ارتباطگرفتن با این ژانر(ها) وجود نداشته باشد و فکر کنیم که نقاشی منظره یا طبیعت بیجان، دورانش به سر آمده است؛ هرچند در دوران معاصر هنرمند بزرگی مثل دیوید هاکنی خط بطلان پررنگی بر این فرضیه میکشد و کسانی را که چنین پنداری دارند، بیرون از دایره نقاشیشناسی میاندازد. هاکنی تاریخ هنر و تاریخ تصویر را تداوم و پیوستگی یک قصه بلند میداند و بازگشت دوباره به این دو ژانر را به زندهبودن آنها مربوط میکند. اگر با این مقدمه به سراغ آثار دلناز طاهری، نقاش جوانی برویم که اولین نمایشگاه انفرادیاش را با موضوع طبیعت بیجان برپا کرده است، دیگر باید از مسئله ژانری عبور کرد و به کیفیات معنایی، فرمی و رنگی کارهایش توجه نشان داد. اگر از اشتیاق و علاقه نقاش به سنتهای این ژانر و ردپای استادانی مانند سزان، ماتیس و هنرمندان ایرانی این ژانر یعنی از منوچهر یکتایی تا هنرمند جوانتری مثل مسعود اصلانی بگذریم، اولین چیزی که در نمایشگاه «اتاق روشن» توجه مخاطب را به خود معطوف میکند، استفاده از رنگهای متنوع، تندوتیز و زنده است که دیوارهای سیاه گالری ثالث را پوشانده است و با شیوه نورپردازی متمرکز گالری، این موضوع تشدید شده است. هنرمند موضوع و سوژهاش را پذیرفته و سعی میکند ارائهای مکرر از آن داشته باشد، یک صفحه میز در میانه تابلو میگذارد و با قراردادن اشیائی اغلب زنانه مثل کیف پول، رژ لب، عطر، عروسک، کیک تولد، گلدان و... طبیعت بیجان با ترکیببندیهای متفاوت را در میانه تابلوها شکل میدهد و اطراف تابلوها پر از طرح، خط و نقشهای رنگی تودرتو میشود که دورادور میز را تزیین کردهاند، این تزیینات که بیشباهت به نقش پارچه یا پرده یک اتاق نیستند، اطراف میز را قاب گرفتهاند و انگار در حال رشد و تکثیر هستند و از کنارهها میل به حرکت و رشدکردن به سمت بیرون و درون قاب را دارند تا جایی که انگار با گذر زمان و کمی بعد، همه جای تابلو را احاطه میکنند و دیگر ردی از اشیا و چیزهای روی میز باقی نمیماند. سکون، سکوت و تکرار اشیای محدود در تابلوها با درهمآمیزی خطوط و لکههای رنگی متنوع و زنده، سازنده یک تضاد است، تضاد میان سکون و حرکت و همینطور تقابل میان پذیرفتن یک وضعیت ایستا و راکد (که ذات طبیعت بیجان است) و یک موقعیت تازه و در حال تغییر (موقعیتی که در طبیعت بیجانهای زنده و پویا وجود دارد)، به شکلی که انگار در زمانهای بعدی دیگر ردی از سکون و سکوت اشیا و طبیعتهای بیجان به جا نمیماند. به نظر میرسد نقطه قوت کار نقاش رسیدن به همین وضعیت دوگانه در یک زمینه است؛ اما این شرایط طوری پیش رفته که این دوگانگی بدل به پیدایش مرز پررنگ و مشخصی در تابلوها شده است، شاید اگر طبیعت بیجان و اشیای شکلشده از بازنمایی صِرف فاصله میگرفتند و کمی از شکل میافتادند و مانند نقشهای رنگی اطرافشان میل بیشتری به انتزاع پیدا میکردند، با حالت دیگری روبهرو میشدیم که ضمن داشتن وضعیتی متناقض، همسانی و یکدستی اثر را بالا میبردند. با اینکه دلناز طاهری ژانر دشواری را برای اولین انفرادیاش برگزیده است؛ اما به نظر میرسد اگر در کنار استعدادش، همینطور به تلاش خود ادامه دهد، میتواند در ژانر طبیعت بیجان به فردیت و امضای شخصی خود دست پیدا کند.