|

شکل‌های زندگی: درباره حرفه قهرمانی

خیال قهرمانی، دود شدن و به آسمان رفتن

از یک نظر می‌توان ورزش را به دو قلمرو متفاوت تقسیم کرد: ورزش قهرمانی و ورزش آماتوری. آماتوری به این معنا که ورزش برای کسانی که ورزش می‌کنند به‌مثابه یک حرفه به حساب نمی‌آید؛ یعنی خیل زیادی از آدم‌ها طی زمان‌های متفاوت ورزش می‌کنند، اما آن را شغل خود به حساب نمی‌آورند. آنها آماتورند و نمی‌خواهند در رشته ورزشی مورد علاقه خود قهرمان شوند.

خیال قهرمانی، دود شدن و به آسمان رفتن

نادر شهریوری (صدقی)

 

از یک نظر می‌توان ورزش را به دو قلمرو متفاوت تقسیم کرد: ورزش قهرمانی و ورزش آماتوری. آماتوری به این معنا که ورزش برای کسانی که ورزش می‌کنند به‌مثابه یک حرفه به حساب نمی‌آید؛ یعنی خیل زیادی از آدم‌ها طی زمان‌های متفاوت ورزش می‌کنند، اما آن را شغل خود به حساب نمی‌آورند. آنها آماتورند و نمی‌خواهند در رشته ورزشی مورد علاقه خود قهرمان شوند.

مقوله ورزش آماتوری مدت‌هاست به فراموشی سپرده شده است، اما تا مدت‌ها قبل از این به پروپاگاندای جهان دوقطبی میان دولت‌های متخاصم بدل شده بود. در زمان جنگ سرد، شوروی و کشورهای هم‌پیمان از ورزش آ‌ماتور در مقابل ورزش حرفه‌ای دفاع می‌کردند؛ زیرا ورزش حرفه‌ای را در حقیقت «صنعت» ارزیابی می‌کردند که به خاطر جذابیت گسترده ورزش در تمامی رشته‌های آن «سود زیادی» را نصیب صاحبان صنعت می‌کند. از طرفی در جهان مملو از سیاست -سیاست‌زده- ورزش خود به عرصه مهمی از نبرد سیاسی بدل می‌شود که ورزش -حرفه قهرمانی- جنبه تبلیغاتی مهم برای اشاعه ایدئولوژی حاکم پیدا می‌کند.

با تغییر در مناسبات بین‌المللی، ورزش آماتوری نیز به‌ تدریج افول می‌کند و فلسفه وجودی خود را از دست می‌دهد. از آن پس ورزشکاران ورزش را دیگر نه به خاطر ورزش -آماتوری- بلکه به منظور قهرمان‌شدن انجام می‌دهند. به بیانی دیگر صنعت جهانی‌شده از ورزشکاران قهرمانی طلب می‌کند؛ در این شرایط قهرمانی یا در واقع زندگی قهرمانی بدل به سبکی از زندگی‌کردن می‌شود که طی آن قهرمان می‌کوشد خود را در عرصه ورزشی مطرح کرده و به ثبوت برساند. سابقه ورزش قهرمانی از یک نظر به جنگجویان و گلادیاتورهای سابق برمی‌‌گردد؛ آنان نیز در میان غریو شادی و هیجان مردم قدم به میدان نبرد می‌گذاشتند تا با اتکا به خود و بخت و اقبال به پیروزی نائل آیند و آنگاه با افتخار به‌ سوی مردم خویش بازگردند.

زندگی ورزشی می‌تواند آن چیزی باشد که گئورک زیمل، جامعه‌شناس مشهور، به بررسی آن سبک از زندگی پرداخته است. زیمل ورزش حرفه‌ای یا قهرمانی را از مخاطره‌جویی جدا نمی‌کند و مخاطره‌جویی در میدان ورزشی را خارج از عرف معمول در زندگی روزمره تلقی می‌کند. علاوه بر این، از نظر زیمل قهرمان حرفه‌ای درکی متفاوت از زمان دارد؛ درکی که مستلزم احساس تعلق شدید به لحظه حال و بی‌اعتنایی به آینده است. زیمل در قهرمان هیجانی را مشاهده می‌کند؛ قهرمان هیجان‌زده هرگز به عواقب کار جز در میدان ورزشی فکر نمی‌کند و خود را به‌ تمامی در معرض نمایش و خطر قرار می‌دهد. این خود را نپاییدن یا به‌ تمامی عرضه‌کردن برای پیروزی بر رقیب اتفاقا همان چیزی است که تماشاگر را به هیجان وامی‌دارد. هیجان و شدت احساس تماشاگر خود تأثیری متقابل بر قهرمان ورزشی می‌گذارد و او را در میدان نبرد تشجیع می‌کند. این رابطه متقابل میان ورزشکار و مردم از قضا همان چیزی است که به رسانه‌ها جو می‌دهد و در واقع رسانه‌ها آن را به سوژه بدل می‌کنند تا از ورزشکار قهرمانی برکشند که خود را به خطر انداخته و شجاعتی خارق‌العاده از خود بروز داده است. فی‌الواقع «خرق عادت» کرده است تا برای مردمش افتخار بیاورد. در این شرایط ورزشکار از بین مردم برکشیده می‌شود و در هیئت ناجی ظهور پیدا می‌کند. به همین دلیل این فیگور جدید از ورزشکار که تا دیروز با مردم عادی تفاوتی نداشته، چیزی از جنس آنها یا حتی پایین‌تر از آنان، ‌یکباره به قهرمانی بدل می‌شود که به قله قهرمانی صعود کرده و مردم کشور خود و حتی دیگر کشورها را مسحور می‌کند و توده که کاری جز محو‌شدن در قهرمان ندارد، او را الگوی خود قرار می‌دهد. این الگوبرداری در میان توده مردم و بیشتر جوانان، به الگوبرداری از «ظواهر» و فرم ماجرا بدل می‌شود و مردم از این طریق خود را با قهرمان همذات می‌‌پندارند. در اینجا نفوذ ورزشکار در هیئت قهرمان با ستاره‌های سینما برابری کرده و در بیشتر اوقات از آنها پیشی می‌گیرد.

از طرف دیگر، تعلق خاطر شدید قهرمان به لحظه است. مقصود از لحظه توقف در زمان حال در لحظه مسابقه است؛ لحظه‌ای که از جو داغ رقابت ناشی می‌شود. منظور به بیانی ساده‌تر آن است که جو به قدری داغ شده و شدت می‌گیرد که ورزشکار آن مسابقه را عرصه‌ای از زندگی می‌داند که گویا زمان در‌ آن به آخر می‌رسد. در این صورت برد به معنی زندگی و باخت به معنی مرگ تلقی می‌شود و این برد و باخت همان مرگ و زندگی است که پروپاگاندا برای به هیجان درآوردن توده مردم از آن بهره می‌‌گیرد و صنعت حرفه‌ای به آن می‌‌دمد و مردم هیجان‌زده را تنها به‌عنوان بیننده منفعل به عرصه می‌کشاند تا تنها با قهرمان همذات شوند، که تا قبل از رسیدن به نقطه نهایی که همان مرگ یا زندگی است، پیش‌بینی کنند، امید ببندند، ناامید شوند، ایمان آورند، شک کنند، عشق ورزند و سپس نفرت آورند تا آنکه لحظه نهایی فرارسد، یا آنکه قهرمان ببازد و آنها بمیرند یا آنکه قهرمان ببرد و آنها حیاتی دوباره پیدا کنند و اینها همه در لحظاتی کوتاه از زمان رخ می‌دهد و آنگاه زندگی کما فی‌السابق همچون گذشته به حیات خود ادامه می‌دهد.

بسیاری دیگر به ورزشکار حرفه‌ای حتی اهمیتی افلاطونی می‌دهند و او را واجد فضائلی قلمداد می‌کنند که قهرمانان تک‌شمار و... قدیسین از آن بهره‌مند بوده‌اند. فضائلی مانند ایثار، تمایز، انضباط و شرف و انکار نفس و کف نفس. روزالین بولوف در‌این‌باره می‌نویسد: قهرمان ‌«فردی است که خود را با مهار خود سرپا نگاه می‌دارد و از قابلیتش به خود می‌بالد، قابلیتی برای دور کردن خود از جسم خود، از آرزوهای شخصی، از مالکیت‌های شخصی و از روابط شخصی تا در برابر وسوسه‌های لذت مقاومت کند و انکارشان نماید. برای رسیدن به آرمان‌ و عقیده‌های غیرشخصی -تصوری مردانه و ریاضت‌کشانه، تصور وقف‌کردن خود به آرمان و عقیده‌ای غیرشخصی می‌تواند به‌مثابه عقلانی‌کردن و توجیه سرکوب نفس (self-repression) در عین هدایت احساسات پرخاشجویانه و رقابت‌جویانه و جسورانه و خصمانه‌ای تفسیر شود که چنین سرکوبی‌ را همراهی می‌کند».1

ایده‌های روزالین بولوف اگرچه قابل تأمل است، اما شأنی که برای قهرمان و قهرمانی قائل می‌شود حتی بیشتر از گذشته و دوران پرافتخار افلاطونی است: زمانه‌ای که قهرمانان قهرمان باقی می‌ماندند. حال آنکه اکنون همه‌ چیز و از‌جمله قهرمانی نیازمند نو‌بودن و بیش از آن نو‌شدن است تا به کمک «خیالی» که ساخته و پرداخته می‌شود، همچون کالایی مهم ارزش مبادله پیدا کند. جز این قهرمانی معنا و مفهومی ندارد. چنین سازوکاری بیشتر شبیه به صنعت کیمیاگری است که اکنون در ابعادی گسترده شدت یافته است. واقعیت آن است که ورزشکاری که قهرمان می‌شود، تنها لحظاتی از زمان پیوسته از متن خارج می‌شود، اوج می‌گیرد، ستایش می‌شود، اما کمی بعد قدیمی می‌شود، به زندگی برمی‌گردد و با آن یکی می‌شود.

پی‌نوشت:

1. «ارغنون» شماره 19.