|

ایلان ماسک و جهانی که خلق کرد

اشلی ونس، روزنامه‌نگار اقتصادی، مطلبی درباره چگونگی ظهور ایلان ماسک نوشته و این جهان را دنیای او خوانده است. او در بخشی از مقاله مفصل خود چنین نوشته است: «در سال ۲۰۱۲ بود که تصمیم گرفتم از نزدیک ببینم ایلان ماسک چطور آدمی است و مطلبی درباره او برای بلومبرگ بیزنس‌ویک بنویسم.

ایلان ماسک و جهانی که خلق کرد

اشلی ونس، روزنامه‌نگار اقتصادی، مطلبی درباره چگونگی ظهور ایلان ماسک نوشته و این جهان را دنیای او خوانده است. او در بخشی از مقاله مفصل خود چنین نوشته است: «در سال ۲۰۱۲ بود که تصمیم گرفتم از نزدیک ببینم ایلان ماسک چطور آدمی است و مطلبی درباره او برای بلومبرگ بیزنس‌ویک بنویسم. در آن مقطع از زندگی ماسک، همه کارها از طریق دستیار وفادارش، ماری بِت براون، انجام می‌شد. خانم براون مرا به دیدار از منطقه‌ای دعوت کرد که اسمش را سرزمین ماسک گذاشته‌ام. هرکس برای نخستین بار به سرزمین ماسک پا می‌گذارد همان بهت و حیرت‌زدگی مرا تجربه می‌کند. بخش غم‌باری از شهرستان لس‌آنجلس است که در آن خانه‌ها، مغازه‌ها و رستوران‌های زهواردررفته گِرد مجتمع‌های تجاری بزرگی را گرفته‌اند که گویی طی یکی از جنبش‌های معماری به نام «مستطیل ملال‌آور» ساخته شده‌اند. یعنی واقعا ایلان ماسک شرکتش را وسط این زباله‌دان مستقر کرده؟ قضیه زمانی معقول‌تر می‌شود که چشمتان می‌خورد به مستطیلی ۵۰هزارمتری که متکبرانه به رنگ سفید رنگ‌آمیزی شده است. این ساختمان اصلی اسپیس‌ایکس است. وقتی از درهای اصلی اسپیس‌ایکس وارد شدیم تازه شکوه کارهایی که این مرد کرده بود عیان شد. در یک سمت، مهندسانی با روپوش سفید بودند که مادربورد و بیسیم و دیگر وسایل الکترونیک می‌ساختند. افراد دیگری هم در اتاق شیشه‌ای خاص و هوابندی‌شده‌ای بودند و کپسول‌هایی می‌ساختند که موشک‌ها قرار بود به ایستگاه فضایی ببرند. مردان خال‌کوبی‌داری که دستمال‌سر بسته بودند، آهنگ‌های وَن هِیلن می‌خواندند و سیم‌هایی را دور موتور موشک‌ها می‌پیچاندند. موشک‌های تکمیل‌شده‌ای به‌ صف قرار گرفته بود که آماده سوارشدن در کامیون بودند. موشک‌های دیگری هم در بخش دیگری از ساختمان منتظر رنگ‌آمیزی سفید بودند. دیدن و هضم یک‌جای تمام این کارخانه دشوار بود. صدها نفر مدام در تکاپو بودند و گِرد انواع ماشین‌آلات عجیب‌وغریب این‌ور و آن‌ور می‌رفتند. تازه این فقط ساختمان شماره یک سرزمین ماسک بود. اینجا بود که این شرکت ظاهر خودروی مدل اِس خود و مدل بعدی‌اش، یعنی مدل ایکس، را طراحی کرد. در اولین مصاحبه‌ام با ماسک که در استودیوی طراحی صورت گرفت، شمه‌ای از نحوه حرف‌زدن و کارکردنش را دیدم. آدم بااعتمادبه‌نفسی است، اما گاهی این را چندان خوب به نمایش نمی‌گذارد. در مواجهه اول، ماسک آدمی خجالتی و دست‌وپاچلفتی به نظر می‌رسد. لهجه آفریقای جنوبی‌اش هرچند کم شده اما به قوت خود باقی است. جذابیت این لهجه آن‌قدر نیست که گفتار شکسته‌بسته‌اش را خنثی کند. ماسک، مانند بسیاری از مهندسان و فیزیک‌دانان، مکث می‌کند تا کلمات مناسب را پیدا کند. گاهی هم وارد هزارتوی علمیِ عجیب‌‌وغریبی می‌شود و حرف‌هایش چندان راهگشا نیست و توضیح ساده‌ای در آنها پیدا نمی‌شود. انتظار دارد مخاطبش بفهمد چه می‌گوید. هیچ‌یک از این موارد البته زننده نیست، اتفاقا ماسک زیاد شوخی می‌کند. مسئله این است که هر گفت‌وگویی با این مرد رنگ‌وبوی هدفمندی و تحت فشار بودن دارد. ماسک اصلا اهل گپ‌وگفت‌های خودمانی و بی‌هدف نیست. ماسک بیشتر وقت‌ها تنها در سرزمینش می‌گردد. کارمندان به‌ سمت ماسک می‌شتافتند و اطلاعاتی به او می‌دادند. با دقت گوش می‌کرد، اطلاعات را پردازش می‌کرد و هرگاه راضی بود سر تکان می‌داد. ماسک کشف بزرگی بود. در سال ۲۰۰۰ سان‌فرانسیسکو غرق در بزرگ‌ترین شکوفایی شده و حرص و طمع آن را فرا گرفته بود. حالا من در مرکز محروم‌ترین بخش سان‌فرانسیسکو بودم و تماشا می‌کردم که افراط چه به روز مردم طبقات بالا و پایین می‌آورد. برای اینکه شرکتی شکوفا داشته باشی، دیگر نیازی نبود چیزی تولید کنی که مردم می‌خواستند بخرند. از طرفی صنعت فناوری نمی‌دانست با خود چه کند. سرمایه‌گذاران ریسک‌پذیری که در آن حباب فریب خورده و ضایع شده بودند نمی‌خواستند بیش‌ از آن ضایع شوند، پس کلا دست از سرمایه‌گذاری در پروژه‌های ریسک‌پذیر برداشتند. ایده‌های بزرگ کارآفرینان جای خود را به مفاهیم بسیار کوچک داد».