سفر به بمبئی؛ 40تکۀ شبهقاره هند
رشدی که همه رشدها را بر باد میدهد؟
به دیدن مقبره حاج علی درگاه که مشرف به اقیانوس ساخته شده است، رفتیم. مقبره مثل شبهجزیرهای در دریا ساخته شده و مسیر باریک پیادهرو آن را به خشکی وصل میکند. قسمتی از این مسیر تبدیل به بازار شده و زیارت با تجارت در هم آمیخته. درگاه حاج علی مثل بیشتر زیارتگاهها، افسانه خودش را دارد. حاج علی دربار از مبلغان و بزرگان صوفیه در شبهقاره هند است.
علی مرسلی
به دیدن مقبره حاج علی درگاه که مشرف به اقیانوس ساخته شده است، رفتیم. مقبره مثل شبهجزیرهای در دریا ساخته شده و مسیر باریک پیادهرو آن را به خشکی وصل میکند. قسمتی از این مسیر تبدیل به بازار شده و زیارت با تجارت در هم آمیخته. درگاه حاج علی مثل بیشتر زیارتگاهها، افسانه خودش را دارد. حاج علی دربار از مبلغان و بزرگان صوفیه در شبهقاره هند است.
میرسیدعلی همدانی و حاج علی از ثروتمندانی بودهاند که به هوای تبلیغ اسلام به هند آمدهاند. زیارتگاه پر از زائر و صوفی است. یک گروه موسیقی قوالی در محوطه بارگاه در حال اجرا هستند و چه صوت دلنشینی دارند. میز جمعآوری نذورات شلوغ است. تصوف در هند خیلی بیشتر از یک مرام وارداتی است، ریشههای عمیقی دارد و خیلی به ویدانتای هندوها تنه میزند. عجیب نیست که مرکز تصوف خراسان و نیشابور هم نزدیکی دروازههای شرق است.
بمبئی یکی از بزرگترین مناطق زاغهنشین دنیا را دارد که فیلم میلیونر زاغهنشین (اگرچه بیشترش در هند ضبط نشده) تصاویری از زاغههایش را بازسازی کرده. ما با تجربیاتی که از زاغهنشینهای ریودوژانیرو و نایروبی داشتیم، با یک راهنما برای بازدید قرار گذاشتیم. جالب این بود که راهنمایمان دختر نحیفی به اسم پوجا بود که به زحمت قدش به شانه من میرسید. خودش متولد و بزرگشده داراوی (زاغهنشین) بود. انتظارم این بود که مثل زاغهنشینهای اوگاندا و کنیا، اینجا فقر را تماشا کنیم؛ ولی زاغهنشین بمبئی (داراوی) جای متفاوتی بود. صبحها برای چند ساعت آب لولهکشی تا دم در کوچهها وصل میشد و مردم در کوچهها در حال استحمام بودند. اینجا بیشتر از اینکه محل سکونت بیخانمانها باشد، یک شهر بزرگ بازیافت زباله و کارگاه تولید بود که حتی اقلام اولیه چندین برند معروف دنیا اینجا تولید میشد. از کارگاه صابونسازی تا تولید آستر چمدانهای برندهای معروف اینجا پیدا میشد. هزاران هزار زن و مرد مشغول کار بودند. داراوی کثیف و شلوغ بود. زبالهها همه جا بودند و اقشار فقیر و کارگر با قومیتهای مختلفی اینجا گرد هم آمده بودند؛ اما در چشم منی که از ایران آمده بودم، بیشتر از آنکه نماد فقر وحشتناک و بدبختی باشد، شمایلی از یک اقتصاد متصل به دنیا و البته توسعه نامتوازن بود. شاید نماد یک دوره گذر ابدی یا حداقل طولانی از فقر به زندگی متوسط... . کلمه در حال توسعه، کلمه مضحکی است که غربیها برای هرکسی که مثل آنها توسعهیافته نیست، ابداع کردهاند. معلوم نیست این در حال توسعه بودن چه زمانی برای کدام کشور تمام میشود و آیا گداهایی که در خیابانهای بمبئی متولد شده و همانجا هم میمیرند، در حال توسعه محسوب میشوند یا نه؟
سال ۱۹۶۰ میلادی پییر پائولو پازولینی، کارگردان نامی ایتالیایی، به هند سفر میکند. او در سفرنامهای به اسم «بوی هند» (نشر هست، ترجمه علیرضا نیاززاده نجفی) حیرتزدگیاش از فلاکت هند آن روزگار را توصیف کرده است. وقتی پازولینی وارد بمبئی میشود و دروازه هند را میبیند، توصیفش از بمبئی «بینوایی وحشتناک» است. انسانهای سیاه، چروک، برهنه و شهر کثیف توصیف پازولینی از هند آن زمان بودند.
ما در ژانویه ۲۰۲۳ وقتی از دروازه هند بمبئی که آخرین سربازان بریتانیایی از آن خارج شدند، عبور میکردیم، دیگر از هند مفلوک و بینوای پازولینی خبری نبود. دو رویداد مهم درباره هند در جریان بود. جمعیت هند از چین پیشی گرفته بود (هند پرجمعیتترین کشور دنیا شد) از طرف دیگر حجم اقتصاد هند هم با پیشیگرفتن از اقتصاد انگلستان، به مقام پنجم دنیا (بعد از آمریکا، چین، ژاپن و آلمان) رسید. هند از این نظر که اقتصادش برای اولین بار از اقتصاد انگلیس که زمانی مستعمرهاش بود، پیشی گرفت، کشور بینظیری محسوب میشود؛ اما اگر همین دو مؤلفه را در کنار هم در نظر بگیریم، گرفتاری هند امروز و هند آینده را درمییابیم. رشد جمعیت فعلی هند میتواند رؤیای رشد اقتصادی هند را به کابوسی تبدیل کند. هرم فعلی جمعیت هند شبیه یک کلاه بوقی است که قاعده هرم هنوز خیال کوچکشدن ندارد. در بهترین حالت این هرم مثل دیواری بالا خواهد آمد و با توجه به مدل رشد اقتصاد جهانی احتمالا بیکاری، فقر و اختلاف طبقاتی نهتنها در هند آینده کمتر نخواهد شد؛ بلکه این موارد اگر تهدیدی بزرگ برای آینده هند به شمار نرود، وضع خیلی از مردم هند احتمالا مانند آنچه در داراوی شاهد بودیم، در حالت توسعه ابدی قرار خواهد گرفت!
هند متصل به جهان آزاد است. فروشگاهها و مالهای بزرگ بمبئی مملو از کالای خارجی بودند. سینماهای مدرن بمبئی علاوه بر فیلمهای هندی، فیلمهای آمریکایی را نشان میدادند. درست چند هفته بعد از اکران جهانی ما توانستیم آواتار سهبعدی را در یک سینمای مدرن ببینیم. فیلمهای هندی هم دیگر حال و هوای مدرن دارند؛ هرچند که هنوز از همان سناریوی خوب جواب پسداده فیلم هندی تبعیت میکنند. حملونقل به لطف قیمت مناسب سوخت، ارزان است؛ هرچند برای اینکه معنای حملونقل ارزان را برای هندیها دریابیم، قیمتهای اوبر و تاکسی ملاک نیست، باید با پرداخت فقط پنج روپیه سوار قطار بمبئی شویم که در هر ایستگاه ۳۰ ثانیه توقف میکند و درهایش بسته نمیشود و مردم در ساعات شلوغ از میلههای قطار آویزان میشوند.
غذاهای هندی را دوست داریم. حتی وقتی به یکی از شعبههای پیتزا دومینو میرویم، باز پیتزای تند و تیز این برند جهانی، طعم هند را میدهد. بمبئی رستوران ایرانی و افغان هم دارد؛ ولی ما فلفلها را چه آویزان از ماشینها و خانهها (برای خوشیمنی) و چه مشتمشت در غذاها دوست داریم و غذای هندی میخوریم.
هند در حال رشد است؛ ولی در زمینی با منابع متناهی که رشد نامتناهی میتواند همه رشدهایش را بر باد بدهد. این سرنوشت رشد، احتمالا شامل حال همهمان در کره زمین خواهد شد. شاید باید تعریفمان را از رشد و توسعه، با آنچه در غرب هدفگذاری شده، متفاوت کنیم تا به حس رستگاری برسیم. بمبئی قلب اقتصاد هند است. در کنار بورس، بالیوود و صنایع الماس، دفاتر اصلی شرکتهای خودروسازی بزرگ تاتا و ماهیندرا اینجا قرار دارند و چه قصه جالبی دارد این ماهیندرا که اسمش در زمان شروع کار شرکت ماهیندرا-محمد بود و با جداشدن ملک غلاممحمد از برادران ماهیندرا بعد از استقلال پاکستان، ماهیندرا-ماهیندرا شد و آنقدر اوج گرفت که جیپ تولید کرد و حتی همین الان خودروهای طراحیشده یا تولیدیاش در خیابانهای تهران جولان میدهند. محمد بعد از جداشدن از ماهیندرا به پاکستان رفت و آلوده سیاست شد (وزیر اقتصاد و فرماندار کل شد). سرنوشت ماهیندرا و محمد، آینهای از جداشدن راه هند و پاکستان در مسیر توسعه بود... .
ما در قلب شلوغ بمبئی مستقر شدهایم. صدای بوق اینجا موسیقی پسزمینه زندگی است. آدمها در هم میلولند و با خودت میگویی این موج جمعیت خروشان هر روز چطور به کرانه خانههایشان میرسند و زیر کدام سقف (اگر سقفی داشته باشند) میخوابند. در پیادهروها آدمهای حصیرخواب زیادی هستند. گداها هم بیشتر جلوی معابد مشغولاند. هند پهناور است و تاریخ پرماجرایی دارد. از حکومت حاکمان مغول تا نقش چکمههای انگلیسیها، از شمال هند تا جنوب، از دالیتها تا برهمنها، از فقرا تا میلیونرها هرکدام تکهای از لحاف هزارتکه بمبئی را شکل داده است.