|

به مناسبت اول نوامبر، روز جهانی وگنیسم

گاو هستم و از بسیاری انسان‌ها، انسان‌ترم

«بهشت آنجاست که آزاری نباشد، کسی را با کسی کاری نباشد» (ضرب المثل فارسی). آهای انسان‌ها، من یک گاو هستم! در کنار تعداد زیادی از همنوعان خودم، زیر یک سقف در یک سوله تنگ و تاریک نفس می‌کشم و البته اسیرم، نه آزاد.

گاو هستم و از بسیاری انسان‌ها، انسان‌ترم

شیرین احمدنیا  - دانشیار جامعه‌شناسی دانشگاه علامه طباطبایی

«بهشت آنجاست که آزاری نباشد، کسی را با کسی کاری نباشد» (ضرب المثل فارسی). آهای انسان‌ها، من یک گاو هستم! در کنار تعداد زیادی از همنوعان خودم، زیر یک سقف در یک سوله تنگ و تاریک نفس می‌کشم و البته اسیرم، نه آزاد. زندگی‌ام قرن‌هاست بازیچه دست انسان‌ها شده که به من فقط به عنوان یک شیء سودمند (برای منافع خودشان) نگاه می‌کنند نه یک فرد یا موجود صاحب اختیار و آزاد! انسان‌ها خودشان مرتب دم از طلب آزادی می‌زنند و آزادی را برای خود حق مسلم می‌دانند، اما نوبت من و امثال من که می‌رسد، ناگهان آسمان می‌تپد! آزادی برای موجوداتی مانند مرغ، ماهی، گوسفند، بز، شتر، میمون و حتی سگ، گربه، قناری، طوطی، خرچنگ، مار و ستاره دریایی، اصلا معنا و مفهومی برای جناب انسانِ ظاهرا «اشرف مخلوقات» پیدا نمی‌کند!

هر موجودی به دست انسان در برّ و بحر رسیده را تا توانسته به مالکیت خود درآورده، محبوس کرده و مورد استثمار قرار داده، تا سفره‌های رنگین بگسترد یا به سایر نیازهای بی‌حد‌و‌‌حصرش پاسخ دهد. هر کدام از این موجودات به نحوی از انحا -که به کار انسان می‌آمده- مورد بهره‌برداری و سوءاستفاده قرار گرفته است. از یکی، گوشت، استخوان، جگر، مغز و زبانش را به عنوان خوراکی گرفته، از دیگری پوست و چرمش را به عنوان تن‌پوش و پاپوش یا کف‌پوش، از یکی دیگری، پر را برای بالشت یا زینت منزل، از دیگری، نغمه‌اش را به عنوان نوای گوش‌نواز، از آن دیگر، عاجش برای تزیین ابزار و زیورآلات و برخی دیگر هم که اساسا خودِ بی‌پناهش را به عنوان نگهبان باغ و مزرعه و گاه همدم تربیت کرده تا نقشی ایفا کند برای جایگزینی انسان‌هایی که دوری‌گزینی از آنها را بیشتر به مصلحت خود دیده است! هر یک از این موجودات، درواقع همان «برده»‌های نوین زبان‌بسته انسان‌ها با زنجیرهایی مرئی و نامرئی‌اند که به اسارت انسان درآمده و به تدریج دچار ازخودبیگانگی انسان، ساخته شده‌؛ یعنی از خصایص ذاتی خود بی‌بهره شده‌اند. شیر و پلنگ داخل باغ‌وحش‌ها چه نسبتی با مشابه‌شان در طبیعت آزاد دارند؟!

انسان‌ها نیز نه تنها از خود انسانی‌شان به تدریج فاصله گرفته‌اند، بلکه این بی‌هویتی و انقراض تدریجی خود را به سایر موجودات نیز تحمیل می‌کنند. انسانی که برخلاف همه پستانداران دیگر، به شیر مادر خود اکتفا نکرده و با کشتن گوساله گاو، شیر مادرش را داخل سطل و بطری کرده و به خورد «بچه انسان» و «بزرگسال انسان» داده، چشم خود را بر نگاه اندوه‌بار این ماده‌گاو رنجور و پریشان‌حال که از این جدایی اجباری برآشفته شده است، به‌راحتی می‌بندد. چنین انسانی دوست دارد تصور کند ما موجودات چهارپا احساس و درک نداریم و همچون اشیا، فاقد هوشیاری هستیم؛ هرچند تمام نشانه‌های واضح این آگاهی و حتی ابراز احساسات لطیف، همواره پیش چشمش آشکار است.

انسان دوپا که ادعای فهم عالی و تعقل هم دارد هرگز پاسخ‌گوی ظلمی نبوده که در مورد این موجوداتی که پیش از او و دخالت‌هایش، نسل اندر نسل آزادانه می‌زیسته‌اند، روا داشته است. ظلم، ظلم است؛ فرقی نمی‌کند ظالم یا مظلوم که باشد. انسان اگر باشی، تشخیص می‌دهی و می‌دانی درد و رنج چیست! و چگونه می‌توان خود را از تحمیل آن برحذر داشت یا بی‌تفاوت نشست و دم نزد. اسم من را «گاو‌ِ‌ِ شیرده» گذاشته‌اند و برخی بر این تصور خام‌اند که لابد برخی گاو‌ها «شیرده» زاده شده‌اند یا این هم نوعی از گاو است. زهی خیال باطل! نه هیچ گاوی «گوشتی» است که حیات و هویتش به نام شکم انسان‌ها ضرب شده باشد و نه هیچ گاوی با برچسب شیرده پا به جهان گذاشته است! این داغ‌ها را انسان‌ها بر حیوانات مظلوم زده‌اند؛ داغی که ننگش نصیب انسان است.

هیچ گاو و گوسفند و شتر شیردهی در عالم وجود نداشته و ندارد. گاو شیرده منم که در جریان زندگی، صاحب فرزندم یعنی گوساله‌ام می‌شوم (همان‌طور که انسان صاحب فرزندی می‌شود) اما به وقت زایمان، فرزندم را بلافاصله از من جدا می‌کنند تا شیری را که در بدنم برای تغذیه گوساله خودم مهیا شده از او بستانند ‌-‌بخوانید غارت کنند- و به نام «لبنیات» به سوی شکم انسان‌هایی هدایت کنند که در بزرگسالی هم آنها را «از شیر نگرفته‌اند»! من را دوباره به طریق لقاح مصنوعی و با رفتاری تجاوزگونه، از طریق دستگاه، باردار می‌کنند تا به طور دائم در حالت شیردهی باقی بمانم (شیری که مقصودش فرزندانم بوده، اما فرزندانم، همان گوساله‌هایی هستند که اینک از من دزدیده، به قتل رسیده، فروخته و نهایتا توسط انسان‌ها خورده می‌شوند) و من هم قرار است همچنان شیر تولید کنم تا زمانی که کارایی مادرشدن نداشته باشم تا اینکه خودم هم بالاخره راهی بازار گوشت شوم. سرنوشت فرزندانم که به زور از من جدا کرده‌اند هم روشن است؛ باید راهی کشتارگاه شوند؛ راهی شکم این و آنی شوند که زورمند بوده و تصور می‌کند «زورمندی» و توانمندی‌اش نیز از خوراک خشونت‌دیده‌ای همچون گوشت امثال من تأمین می‌شود.

برخی انسان‌ها را گویی فقط خون ریخته‌شده در پس دیوارهای بلند کشتارگاه‌ها سیراب می‌کند. می‌گویند ما انسان‌ها از توحش خارج شده‌ایم و الان متمدن هستیم. دریغ از اینکه تمدنی که بر اساس ظلم هرروزه و میلیونی کشتارگاهی بنا شده باشد، تمدن نیست؛ هر‌چه باشد، تمدن مبتنی بر انسانیت نیست. اسم واقعی من هم «گاو شیرده» نیست که انسان‌ها برایم انتخاب کرده‌اند. ای انسان‌هایی که دم از شعور و آگاهی و اخلاق و انسانیت می‌زنید! تا دستتان به خون من و امثال من آغشته است، رنگ آرامش و صلح و همزیستی مسالمت‌آمیز را نخواهید دید، جنگ و خشونت از میانتان رخت برنمی‌بندد، چون قوام‌تان بر اعمال زور و خونریزی دوام یافته است. برای دستیابی به صلح، ابتدا به خود آیید، به پیشینه آغشته به خونریزی خود بنگرید، بعد ظالمانی را محکوم کنید که مدعی هستید بویی از انسانیت و عدالت نبرده‌اند! عدالت‌خواهی از درون ما و از ارزیابی رفتار ما در روی زمین و در طبیعت آغاز می‌شود. نقطه آغازش، جلوگیری انسان‌ها از بهره‌کشی نسبت به هر موجود فرودست (به لحاظ قوای جسمانی یا ذهنی یا هوشی) است که حیات و بقایش به کنترل انسان درآمده و شایسته‌تر می‌بود اگر مورد حمایت و محافظت انسان متفکر عقل‌اندیش قرار می‌گرفت. فهم و شعور بیشتر اگر در انسان هست، باید مسئولیت‌پذیری بیشتر نیز برایش به بار بیاورد، نه اینکه به تصرف بی‌حد‌و‌حصر و لجام‌گسیخته منتهی شود، به طوری که کره خاکی را بر اساس همین دخل و تصرف‌های خودخواهانه نابجا، از آب‌های جاری، مراتع، معادن،‌ جنگل‌ها و به‌ویژه حیات وحش ارزشمندش طی سده‌ها سوءرفتار، خالی کرده و طبیعت که محل زندگی انسان و همه گونه‌های جانوری است، به آلودگی و نابودی بکشد و بعد به فکر تصرف سیاره‌‌های دیگر در فضای لایتناهی بیفتد؛ چراکه این انسان بهره‌کش زیاده‌خواه، اینک جا برای گردن‌کشی‌هایش کم آورده و چشمش هنوز سیر نیست.

چطور است که ما گاو‌ها، گیاه می‌خوریم و تمام مواد مغذی ارزشمندی را که شما انسان‌ها، به بهانه تأمین آن، به‌ویژه پروتئین، به سراغ ما می‌آیید، درست از طریق همین «گیاه‌خواری»، برای بدن خود تأمین می‌کنیم، اما نوبت به شما انسان‌ها که می‌رسد، باید برای تأمینش به کشتار ما و خوردن مردار ما اقدام می‌کنید؟ بر حسب اینکه انسان‌ها کجای این کره خاکی به ‌دنیا آمده و بر اساس باورهای سنتی، گاه خوردن گاو و گوسفند مجاز شناسایی شده، گاه خوردن خوک و گاومیش، گاه حتی سگ و گربه و قورباغه، گاه خوردن مغز میمون و گاه صدف و میگو و هشت‌پا و کوسه و امثالم. اخیرا هم که دست‌درازی به سوسک‌ها و انواع حشرات به عنوان تنقلات مغذی باب شده و مراکزی برای تولیدشان راه‌اندازی شده است. وقتی ریختن خون هر موجود جنبنده‌ای در جایی از جاها، مجاز شمرده شود، دیگر امانی برای حیوانات، نه روی سطح خاک باقی می‌ماند، نه در دل خاک و نه در عمق دریا و اقیانوس‌ها. انسان‌ها در نتیجه پیروی از سیاست‌های سودمدارانه تولید و مصرف مواد غذایی، مدام دم از محدودیت گوشت برای تغذیه انسان می‌زنند که این هم باوری بافته دست انسان‌نماهای منفعت‌طلبی است مشغول در دامداری‌های صنعتی مدرن در سراسر جهان که ابعاد وسیعی از جنگل‌ها، مراتع و انواع منابع طبیعی را هدف دست‌درازی‌های خود قرار داده و روز به روز موجوداتی را به انقراض کشانده یا به انقراض نزدیک‌تر کرده و از سوی دیگر، از طریق تولید گازهای گلخانه‌ای حیات روی کره خاکی را مورد تهدید قرار داده و محیط زیست را به ورطه نابودی نزدیک کرده است. ای انسان‌های انسان‌صفت، روی سخنم با شماست!

شما، زرافه‌ها را در قلمروی طبیعی خود ندیده‌اید، اسب‌ها، کرگدن‌ها، فیل‌های تنومند را ندیده‌اید، گوزن‌های زیبارو را ندیده‌اید که همه و همه گیاه‌خوارند؟ برای رشد و بالندگی و قدرت جسمانی نیازی به کشتن حیوانات دیگر نداشته‌اند و تازه، صاحب انواع فهم نسبی و شعور، احساسات و دارای زیبایی‌های مثال‌زدنی‌اند؟

برای بقا نه نیازی به خشونت و درنده‌خویی داشته‌اند و نه این‌چنین است که قوتشان را بر مبنای تحمیل درد و رنج بر موجوداتی ضعیف‌تر از خود تأمین کنند. حاضرید آهوبچه‌ای یا حتی بره‌ای را زنده به دست‌تان بدهند و شما آن را همچون شیر درنده، همان‌جا به نیش بکشید و گوشتش را به همان ترتیب که هست، یعنی آغشته به خون، به دهان بگذارید (البته نه دندان و نیش‌اش را دارید، نه آرواره مناسب چنین کاری را و نه به شیوه متعارف جرئت‌ انجامش را) و تازه اگر حاضر بوده باشید که درجا بدریدش، باز هم امکان ندارد مایل باشید همان‌طور خام و بدون کاربرد انواع ادویه «گیاهی»! که بوی ناخوش جسد حیوان را بزداید، نوش جانش کنید! اگر از شما بپرسند والاترین ارزش‌های انسانی کدام‌اند، پاسختان وحشی‌خویی است یا صلح‌طلبی؟ آیا شما از آهوان و گورخران کمترید؟ بهرام را ندیدید که «گور می‌گرفتی همه عمر» و در انتها، دیدید که «چگونه گور بهرام گرفت»؟ به خود بیایید ای انسان‌ها و به چشم خود ببینید که منِ گاوِ گیاه‌خوار، با تمام صلح‌طلبی، آرامش درونی و اعتدالم، از بسیاری انسان‌ها، انسان‌ترم و وجودم برای حفظ زمین، طبیعت و بشریت مفیدتر از برخی از شماست!