|

رهیافت‌هایی از «عدالت»، «دموکراسی» و «امنیت غذایی» با نگاهی به

«غول‌های غلات»

سازماندهی تولید فراورده‌های کشاورزی و دامی در جایگاه پیش‌قراول «امنیت غذایی»، یکی از برنامه‌های زیربنایی همه حکومت‌ها و یکی از پایه‌های استوارکننده «امنیت ملی» به شمار می‌آید. فروکاست جایگاه کشاورزی و تولید فراورده‌های وابسته به آن در طول تاریخ هزینه‌های سنگینی برای حکومت‌ها در پی داشته است.

«غول‌های غلات»

حنیف‌رضا گلزار - کنشگر مدنی در حوزه محیط زیست و منابع طبیعی:‌ سازماندهی تولید فراورده‌های کشاورزی و دامی در جایگاه پیش‌قراول «امنیت غذایی»، یکی از برنامه‌های زیربنایی همه حکومت‌ها و یکی از پایه‌های استوارکننده «امنیت ملی» به شمار می‌آید. فروکاست جایگاه کشاورزی و تولید فراورده‌های وابسته به آن در طول تاریخ هزینه‌های سنگینی برای حکومت‌ها در پی داشته است. تاریخ نشانه‌های بسیاری از تمدن‌های باشکوه و قدرتمندی دارد که در اثر نابسامانی در تولید خوراک از هم پاشیده شده و ملت‌هایی که در پی قحطی و گرسنگی آواره و سرگردان بیابان‌ها شدند. از این روی شناختن جایگاه و کارکرد کشاورزی و همگام با آن آشناشدن با زیر و بم‌های بازرگانی فراورده‌های کشاورزی و دامی در میان کشورها برای پایداری آن چیزی که «امنیت غذایی» و در پی آن «امنیت ملی» کشورها و ملت‌ها را می‌سازد، بایسته است.

در همین راستا، خواندن کتاب «غول‌های غلات» نوشته «دن مورگان» در سال 1980 که برای نخستین بار از سوی امیرحسین جهانبگلو به فارسی برگردانده و «نشر نو» آن را در سال 1363 روانه بازار و کتابخانه‌ها کرد، می‌تواند برای سیاست‌گذاران بخش کشاورزی در ایران و همه جای جهان راهگشا باشد. من چنین می‌اندیشم که دست‌اندرکاران بخش کشاورزی، مدیران یا کارشناسان و پژوهشگران این بخش در هر جایگاه و پایه و ترازی که باشند و همچنین تولید‌کنندگان و بهره‌برداران بخش کشاورزی در ایران و دیگر کشورهای جهان، بدون آگاهی و درک آنچه که در این کتاب درباره جایگاه کشاورزی و به‌ویژه جایگاه «غله» آورده شده و همچنین بدون آشنایی و آگاهی از پشت پرده‌های بازرگانی «غله» در جهان، نمی‌توانند یک مدیر، یک کارشناس یا یک پژوهشگر، یک برنامه‌ریز یا یک تولیدکننده و بهره‌‌بردار اثرگذار در این بخش باشند.

پیش‌گفتار «غول‌های غلات» این‌گونه آغاز می‌شود که «تأمین مواد غذایی لازم برای جمعیت جهان، مهم‌ترین مسئله‌ای است که بشریت هم‌اکنون با آن دست‌به‌گریبان است. اینک تعداد گرسنگان از 600 میلیون نفر بیشتر است و هر روز بر شمار آن افزوده می‌شود». شوربختانه این پیش‌‌بینی «مورگان» درست از آب درآمد. امروز که پس از 43 سال از چاپ نخست این کتاب درباره آن می‌نویسم، بر اساس داده‌های «سازمان خواروبار ملل متحد»، بین 800 تا 900 میلیون نفر در سراسر جهان از گرسنگی رنج می‌برند و هراس‌انگیزتر اینکه نه‌تنها چشم‌انداز چندان امیدوار‌کننده‌ای برای کاهش شمار گرسنگان کره زمین پیش‌رو نیست، بلکه در پی فرسایش خاک‌های حاصلخیز و به‌پایان‌بردن اندوخته‌های آبی، افزایش شوری آب‌های زیرزمینی و افزایش میانگین گرمایش جهانی، بی‌گمان بر شمار گرسنگان زمین در آینده‌ای که بسیار به ما نزدیک است، افزوده نیز خواهد شد. فراموش نکنیم که افزایش «گرسنگی» و افزایش شمار گرسنگان زمین تنها در پیِ فروکاست و فرسودن پایه‌های طبیعی تولید فراورده‌های کشاورزی برساخته نمی‌شود. چالش نگران‌کننده‌تر دراین‌باره، زیرپانهادن و پایمال‌شدن پاره‌ای از ارزش‌های انسان‌‌ساز است. اگرچه من در جایگاه نگارنده این یادداشت، برهانی برای شماری از ارزش‌های ساخته‌شده مانند «عدالت» نمی‌یابم و نمی‌بینم، ولی به هر روی چنین ارزشی از سوی گونه انسان آفریده و برای دستیابی به این رؤیاپردازی یا هر آنچه نامش نهیم در سراسر تاریخ خون‌هایی ریخته شده است. امروز از «عدالت» ساخته و پرداخته‌شده در اندیشه انسان، چیزی که شایسته و سزاوار نشان‌دادن باشد در سراسر جهان نمی‌توان یافت. آیا شما در جایگاه خواننده این یادداشت که شاید مانند من نیندیشید، در سراسر تاریخ نشانی از آن یافته‌اید؟ به گفتمان «گرسنگی» بازگردیم. در جهانی که گونه ما بر بنیان خردورزی ساخته، از یک سو سالانه نزدیک به 900 میلیون نفر از گرسنگی در رنج هستند و بر بنیان داده‌های «برنامه جهانی غذا»، سالانه بیش از سه میلیون کودک زیر پنج سال تنها در پی گرسنگی می‌میرند و از سویی دیگر برای نمونه در «باغ اروپا»ی پرچم‌دار «تمدن» و «حقوق بشر»، بیش از 7.7 همه مرگ‌و‌میرهای سالانه تنها در پی چاقی رخ می‌دهد و بیش از 1.7 میلیارد نفر در سراسر جهان، دارای «اضافه‌وزن» هستند! به بیان دیگر، دو برابر همه گرسنگان جهان، انسان‌‌هایی در این کره خاکی – آبی زیست می‌کنند که آن‌قدر می‌خورند که در پی چاقی و بیماری‌های در پیوند با آن دچار مرگ زودرس می‌شوند! خنده‌دارتر اینکه چون شمار انسان‌های چاق نزدیک به دو برابر شمار انسان‌های گرسنه است و در «دموکراسی» اصل «حق اکثریت» پذیرفته شده، امروز نه «گرسنگی» بلکه این «چاقی» است که از آن با عنوان «بزرگ‌ترین چالش بهداشتی جهان» نام برده می‌شود!

به «غول‌های غلات» بازگردیم. نویسنده در پیشگفتار کتاب چنین آورده که «دشوار می‌توان دریافت که چگونه شرکت‌های بزرگ غلات توانسته‌اند تا این اندازه بی‌سروصدا جای خود را در مسیر تاریخ باز کنند. غلات تنها منبعی است که در تمدن جدید، همانند نفت دارای نقشی چنین اساسی است». و در ادامه با برشمردن دگرگونی‌های جهان پس از پایان جنگ دوم جهانی چنین ادامه می‌دهد که؛ «در پشت همه این تحولات، همواره چهره پنج شرکت بزرگ را می‌توان دید. این پنج شرکت که کتاب حاضر درباره آنها سخن می‌گوید عبارت‌اند از کارگیل، کنتینانتال، لویی دریفوس، بانج و آندره». در ادامه نویسنده به داده‌های هرچند پراکنده به‌دست‌آورده از دستگاه پیچیده و هراسناک این پنج شرکت کمتر شناخته‌شده جهان می‌پردازد که هرکدام همچون کشوری قدرتمند، گرسنگی، فقر، وابستگی، فروپاشی برخی دولت‌ها و حکومت‌ها، جابه‌جایی قدرتمندان و پاره‌ای نارضایتی‌های اجتماعی در برخی کشور‌ها و ده‌ها کار شگفت‌آور دیگر را در سطح جهان برنامه‌‌ریزی می‌کنند و انجام می‌دهند.

گفتار هشتم از گفتارهای یازده‌گانه این کتاب با نام «سلاح مواد غذایی» بسیار تکان‌دهنده و شگفت‌آور است. برای نمونه اینکه چگونه خرید گندم آمریکایی از سوی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1975 زمینه فروپاشی بلوک شرق را آماده ساخت و اینکه هیچ‌کس در بیرون از کاخ کرملین نمی‌دانست که شوروی پذیرفته تا در برابر خرید گندم آمریکایی به قیمت روز، هر سال 10 میلیون تن نفت به قیمتی کمتر از سبد نفتی اوپک به آمریکا بفروشد و اینکه این رخداد سیاسی – اقتصادی چگونه بازارها و اقتصاد کشورهای عضو اوپک را به تلاطم واداشت می‌تواند به‌تنهایی بیانگر کارکرد کارآمد «سلاح مواد غذایی» آمریکا در برابر همه کلاهک‌های هسته‌ای اتحاد جماهیر شوروی دهه 1970 میلادی باشد. آمریکا پیش از این نیز در سال 1967 از «سلاح مواد غذایی» استفاده کرده بود. «هنگامی که مصر در سال 1967 جنگ علیه اسرائیل را آغاز کرد، آمریکا بلافاصله ارسال کمک‌های غذایی را به این کشور قطع کرد» یا در موردی دیگر، «در سال 1971، آمریکا بر طبق قانون 480، اعتباراتی برای خرید مواد غذایی به کره جنوبی اعطا کرد، در مقابل دولت این کشور پنهانی قول داد که از مقدار صادرات پارچه به آمریکا بکاهد». در سال 1970 نیز با روی کار آمدن «سالوادور آلنده» «ارسال گندم به شیلی قطع شد و پس از سقوط وی در 11 سپتامبر 1973، ارسال گندم به سرعت آغاز شد» نویسنده سپس بازرگانی گندم آمریکا را چنین واکاوی می‌کند که؛ «دادن یا ندادن کمک‌های غذایی یکی از اجزای استراتژی پنهانی آمریکا برای برانداختن آلنده بود که به تصویب نیکسون رسیده بود».

مورگان، جایی دیگر در پیشگفتار این کتاب هدف خود از نگارش «غول‌های غلات» را این‌گونه بیان می‌دارد؛ «هدف کتاب این است که دنیا را بهتر بشناساند. دنیایی که در سال‌های 1972 و 1973 ناگهان و به این صورت رنج‌آور، نقاب از چهره خود برداشت. دنیایی که در آن ملت‌ها برای تأمین مواد اولیه خوراکی خود، تا این اندازه به یکدیگر وابستگی پیدا کرده‌اند. دنیایی که در آن تعدادی شرکت‌های غول‌آسای بین‌المللی و چند بانک بازرگانی، مواد اولیه و سرمایه‌های لازم برای تولید آنها را در چنگ خود گرفته‌اند».

این کتاب در پی آن است تا کشاورزی و تولید خوراک را از پیشه و کسب‌وکاری دم‌دستی و پیش‌پا‌افتاده و برآمده از پگاه تمدن بشری، به گزاره‌ای راهبردی که فردای تاریخ کشور‌ها و ملت‌ها را پیش‌بینی و پی‌‌ریزی می‌کند، جابه‌جا کند. پافشاری بر بایستگی سازماندهی کشاورزان در راستای افزایش توانمندی آنان، یکی دیگر از پیام‌ها و نکته‌سنجی‌های این کتاب است. آنجا که می‌گوید «در کشورهای صنعتی، کشاورزان نیروی متشکل مهمی هستند و روی دولت‌ها نفوذ دارند، در‌حالی‌که در کشورهای در حال توسعه، نیروی سیاسی و اجتماعی کشاورزان اندک است و آنان قادر نیستند در سیاست دولت‌ها مؤثر باشند».

تلاش کشورهای صنعتی برخوردار از مازاد تولید فراورده‌های کشاورزی با کمک شرکت‌های پنج‌گانه شناسانده‌شده در این کتاب برای آنچه با عنوان «تغییر ذائقه» مردم کشورهای جهان از آن نام برده می‌شود نیز درخور واکاوی است. کتاب سرشار است از نمونه برنامه‌هایی که در کشورهای جهان پیاده شد تا پس از «تغییر ذائقه»، وابستگی کشور‌ها را به فراورده‌های کشاورزی «غول‌های غلات» افزایش دهد. برای نمونه «مردم زئیر تا زمان اشغال این کشور در قرن 19 از سوی استعمارگران اروپایی، «نان» را نمی‌شناختند و ماده غذایی اساسی مردم همان ذرت و ریشه منهوت بود تا اینکه اروپاییان استعمارگر برای مصرف خویش مقداری آرد وارد کردند...». در بازه زمانی بسیار کوتاهی و پس از آنکه «شرکت کنتینانتال» گندم را وارد زئیر کرد، «هر روز صبح زود از تنورهای ساده و ابتدایی که در سراسر کوچه‌های کینشازا ساخته بودند، دود بر می‌خاست و زنان بومی مشغول پختن نان...» وابستگی مردم زئیر به گندم و آرد و نان چنان شتابناک پیش رفت که «وابسته کشاورزی آمریکا» در کینشازا به واشنگتن چنین گزارش داد؛ «برای مردم این کشور نان‌خوردن اهمیت خاصی از لحاظ روان‌شناسی دارد زیرا اربابان اروپایی نیز نان می‌خورند؛ بنابراین نان‌خوردن ابتدا در میان گروهی از نخبگان معمول شد و سپس در سایر گروه‌های مردم رواج یافت. به نظر مردم، خوردن نان، نشانی از پیشرفت و نوگرایی بود» و در این میان این «شرکت کنتینانتال» بود که از میان پنج غول فروشنده گندم، سهم خود را با آشنایی و وابستگی زئیر به گندم دریافت می‌کرد.

این شیوه پیوند تنگاتنگ سیاست، اقتصاد و بازرگانی با کشاورزی که در این کتاب برشمرده شد و من آن را «آگرو پولیتیک» می‌نامم، این نگاه را که می‌گوید «فراورده‌های کشاورزی» در جایگاه جنگ‌افزاری کارآمد در راستای پیشبرد منافع سیاسی دولت‌ها به کار گرفته می‌شود، پشتیبانی می‌کند. کشاورزی تنها سلاحی است که تولید انبوه آن چنانچه در راستای «اخلاق زیستی» انجام شود، دربرگیرنده هیچ‌گونه تنگنای جهانی نخواهد شد و مسلح‌شدن همه ملت‌ها با آن نوید‌بخش آرامش و آسایش و پیش‌قراول امنیت، صلح و دوستی ملت‌ها خواهد بود.