|

در نکوداشت نئاندرتال‌های مهربان!

دانش انسان‌شناسی در طول چند دهه اخیر پیشرفت‌‌های بسیاری داشته و به‌تدریج به جایگاه واقعی خود در علوم انسانی و اجتماعی نزدیک می‌‌‌شود. دانشی که به ما در «خودشناسی» کمک شایانی می‌‌کند و رقیب جدی فسلفه و دیگر علوم در آگاهی انسان از خود و جهان پیرامونش است.

علیرضا غریب‌دوست دبیر انجمن حقوق‌شناسی

دانش انسان‌شناسی در طول چند دهه اخیر پیشرفت‌‌های بسیاری داشته و به‌تدریج به جایگاه واقعی خود در علوم انسانی و اجتماعی نزدیک می‌‌‌شود. دانشی که به ما در «خودشناسی» کمک شایانی می‌‌کند و رقیب جدی فسلفه و دیگر علوم در آگاهی انسان از خود و جهان پیرامونش است. 200 هزار سال پیش که پدران ما تصمیم گرفتند تورِ جهانگردی دور دنیا راه بیندازند و آرام‌آرام از آفریقا بیرون بروند، فکرش را هم نمی‌‌کردند که این «گونه‌»، چه مصیبت‌‌های ناباورانه‌‌ای بر کره‌ خاکی رقم زند. «دیرین انسان‌شناسان» ما را از تیره‌ای به نام «هومو سپین سپین» می‌‌‌دانند، «انسانِ باهوشِ باهوش» که عقلش از «نئاندرتال»‌ها بیشتر می‌‌‌رسید. تفاوت ظاهری ما با آنها در راست‌قامتی نبود که نئاندرتال‌‌ها هم مانند پدران ما راست‌‌قامت بودند. ما و آنها در ظاهر چند تفاوت داشتیم، حفره بینی آنها در جمجمه بزرگ‌تر از ما بود، برجستگی بالای ابرو و پیشانی آنها از ما خیلی بیشتر بوده، زنجیره ژنتیکی آنها با ما متفاوت بوده، پردازش تصویری مغز آنها قوی‌‌تر از ما بوده و به دلیل برتری قوای جسمانی و زورِ بازو، شجاعت بیشتری نسبت به ما داشته‌اند؛ اما از ما مهربان‌تر بودند؛ اگرچه مانند پدران ما خیلی اعتقادی به زندگی اجتماعی نداشتند و از پدران ما فاصله می‌‌‌گرفتند. هرچه بودند، در محدوده 40 هزار سال پیش منقرض شدند. من تصور می‌‌‌کنم همان‌طور‌که نئاندرتال‌‌ها و انسان‌‌های هوشمند چند هزار سال با یکدیگر هم‌زمان زندگی کردند، امروز نیز ما با گونه‌‌های پیشرفته‌تر از خودمان داریم زندگی می‌‌‌کنیم و آنها، هزاران سال پس از انقراض ما، به ریش ما می‌‌‌خندند و در آینده خواهند نوشت که: عنوانِ «انسانِ هوشمندِ هوشمند» نارواترین عبارت برای معرفی این جاندار بود؛ چرا‌که نام واقعی و متناسب آنها مبتنی بر رفتارشناسی او، نه انسان هوشمند بلکه «انسانِ وحشیِ وحشی» است. در سر می‌‌‌پرورانم که چند هزار سال دیگر، «دیرین انسان‌‌شناسان» در دانشگاه‌‌های خود هنگام تدریس این دوره از تاریخ خواهند نوشت که: «انسانِ وحشیِ وحشی» مبتنی بر توهمات خود و برخلاف گونه «نئاندرتال»، نه برای بقای طبیعی و از روی غریزه، بلکه مبتنی بر نگرش و رویکرد احمقانه‌ای که از «خردمندی خود» و «باورمندی‌‌هایش» داشت، جنایتکارانه به کشتن هم‌نوعان خود پرداخت و دیگرکُشی را نیک می‌‌‌انگاشت! من نئاندرتال‌‌ها را ترجیح می‌‌‌دهم به انسانی که به ناحق و نابجا نامش را «هوشمندِ هوشمند» نهاده‌اند. نئاندرتال‌‌ها برای به‌دست‌آوردن غذا با حیوانات بزرگ‌جثه، پنجه در پنجه می‌‌‌شدند و ابزاری برای پرتاب نداشتند و آنچه به‌عنوان سلاح در اختیار داشتند، ساخته‌شده از سنگ و استخوان بود. عمر آنها به عصر مفرغ و آهن نرسید و نتوانستند پرتابه‌‌های کشنده بسازند؛ پرتابه‌‌هایی که «انسان مثلا هوشمند» آن را ساخت و تا به همین امروز از آن استفاده می‌‌‌کند. شش هزار سال پیش نامِ آن پرتابه‌‌‌ها «نیزه و پیکان و تبر» بود که برای شکار دیگر جانوران ابداع شد؛ اما امروز نام آن پرتابه‌‌ها «موشک و بمب و پهپاد» است که با افتخار برای کشتن هم‌‌نوعانش ضمن ویرانی محیط زیست از آنها استفاده می‌‌‌کند. در آن روزگار طبیعتِ بقا و تلاش برای به‌دست‌آوردن غذا، انسان‌‌های نئاندرتال را واداشت شکارچی شوند‌ اما امروز «عقل و خرد و هوش سرشار» انسان‌‌‌‌ها باعث شده است برای بقای رویکرد‌های بیهوده و مزخرف و بی‌‌سروته، نسل یکدیگر را از روی زمین برکنند. انسان هوشمند برای دیگر‌کشی و جنایت، نام‌های هوشمندانه‌ای گذاشته تا قتل هم‌نوع خود را تبیین و توجیه کند. در یک جا دیگری کشتن را قابل‌دفاع می‌داند، یک جای دیگر نکوهیده و جنایت علیه بشریت! بستگی دارد چه کسانی و در چه مکانی دیگری را می‌‌‌کُشند! خیلی فرق دارد اوکراین باشد یا افغانستان! بالکان موضوع جنگ باشد یا عراق! مردمانش هم متفاوت‌‌اند، بستگی دارد که مردم کویت باشند یا مردم فلسطین! و از همه اینها مهم‌تر، شهروندان کدام کشور باشند و زیر کدام پرچم؟ هرکدام از اینها در تعریف اینکه «پرتابه ساخته‌شده به دست انسانِ هوشمندِ هوشمند» به کجا می‌‌‌خورد و آن را چه باید نامید، مؤثر است؛ چون جان انسان‌‌های «هوشمندِ هوشمند» با یکدیگر برابر نیست. من این گونه جانوری را که امروز بر جهان مسلط است، شایسته عنوان «انسان» نمی‌‌‌دانم. برخلاف گونه نئاندرتال که مبتنی بر غرایز حیوانی دست به خشونت می‌‌‌زد، این «به‌اصطلاح انسان» رفتارهایی به‌مراتب پست‌‌‌تر از دیگر حیوانات دارد. انسان امروز، طبیعت را نابود می‌‌‌کند که راحت‌تر روزش را شب کند و عمر بی‌‌فایده و مصرف‌‌‌گرایانه‌‌اش را با آرامش بیشتری سپری کند؛ حتی اگر پس از مرگ او، نسل همه آدم‌‌‌ها از میان برود و جهانی برای زیستن باقی نمانده باشد. این «جانور»، سزاوار هیچ احترامی نیست و تردیدی ندارم که مورخان در هزاره‌‌های بعدی از نسل موجودات انسان‌‌نمای این دوره، به زشتی یاد خواهند کرد.

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر/ کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست.