گفتوگویی دیگر از اسدالله بادامچیان و مهدی رحمانیان؛ واکاوی یک مفهوم ساختاری در سیاستورزی ایران
اصلاحات بد است؟!
گفتوگوی مدیرمسئول روزنامه «شرق» با دبیر کل حزب مؤتلفه اسلامی هرچند خوانشی خاص از برخی گوشههای تاریخ معاصر را نیز ارائه میدهد اما در بطن خود به واکاوی و تحلیل مباحث ساختاری از سیاستورزی در ایران (بهویژه طی سالهای گذشته) رسیده که در شکلدادن به مناسبات اجتماعی نقش مؤثری داشته است.
گفتوگوی مدیرمسئول روزنامه «شرق» با دبیر کل حزب مؤتلفه اسلامی هرچند خوانشی خاص از برخی گوشههای تاریخ معاصر را نیز ارائه میدهد اما در بطن خود به واکاوی و تحلیل مباحث ساختاری از سیاستورزی در ایران (بهویژه طی سالهای گذشته) رسیده که در شکلدادن به مناسبات اجتماعی نقش مؤثری داشته است. اصلاحات، اصلاحطلبی و نیاز جامعه ایران به پویایی و تحرکی اصلاحگرایانه چالشهایی هستند که همچنان در جامعه ایرانی وجود دارند و مبنای برخی از کنشهای سیاسی محسوب میشوند، به نحوی که موضعگیریهای مشخص در جامعه ایران بین دو رکن اصلی کنشگران سیاسی، همچنان با جدیت در مرزهای این مفاهیم شکل میگیرد و مستقر میشود. اما مفهوم راهبردی و ساختاری این پدیده چیست که سالیان زیادی از توسعه ایرانی وقت گرفته است و همچنان گروهی از فعالان اجتماعی آن را خط سرخ قدغن و گروهی دیگر آن را هوای آزاد رهایی از قیدوبندهای توسعه میدانند. مهدی رحمانیان و اسدالله بادامچیان نیز در گفتوگوی خود به این مباحث پرداختهاند. امید داریم این گفتوگوها بتوانند به سهم خود در بازکردن گرههای فکری و ایجاد چشمانداز رشد برای ایران عزیز امیدبخش باشند. باز هم از تمام فعالان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دعوت میکنیم که در میز گفتوگوی «شرق» حضور یابند. برای گستردهشدن دایره گفتوگو، روزنامه «شرق» با کمال میل همه توان خود را به کار خواهد گرفت. متن گفتوگو را در ادامه بخوانید:
اسدالله بادامچیان:
پاسخ پرسش های مرا ندادهاید و کوشش کردهاید از کنار آنها بگذرید
جناب آقای رحمانیان
مدیرمسئول محترم روزنامه شرق
با سلام و احترام
از چاپ نامههای من و شما در روزنامه شرق تشکر دارم. من هم بدون مقدمه به اصل مطلب میپردازم.
نامه قبلی شما موجب تأسف بود نه اینکه مرا ناراحت کرده باشد، زیرا من با این نوع نامهها و مواضع عادت دارم. نامه اخیر شما باز هم موجب تأسف بیشتر گردید که چرا به جای گفتوگوی محترمانه و ارائه نظرات و پاسخ مستدل به نظریات بنده از تهمت و اصرار بر نظرات خود بدون استدلال سخن گفتهاید و نوعی تهاجم تبلیغی به کار بردهاید.
امید دارم که بر اساس نوشته خودتان نظر خود را محترمانه بگویید و اگر مطالب مرا بحق یافتید قبول کنید و اصرار بر اینکه هرچه گفتهاید باید پذیرفته شود نداشته باشید. من معتقدم این جریان اصلاحات به بنبست رسیده و در مراحل پایانی است. جریانی است که غربی و وارداتی است و از متن فرهنگ ایرانی و معارف اسلامی برنخاسته و به همین دلیل مورد حمایت غرب و رسانههای بیگانه قرار دارد و چهرههای اصلی اصلاحات از زمان میرزا صالح شیرازی در عهد فتحعلیشاه سپس مانند ملکم و آدمیت و فتحعلی آخوندزاده و چهرههای فراماسونر مانند تقیزاده و پیرنیا و کسروی و قوامالسلطنه و ناصرالملک و علیاصغر حکمت و فروغی ذکاءالملک و امثال آنها از نظر فرهنگ و تمدن ایران و اسلام مطرودند. و از نگاه ملت نیز چهرههای وابسته به استعمار غرب هستند اما بحث من با شما درباره امثال قوامالسلطنه و... نیست خادم باشند یا خائن، آنها به تاریخ پیوستهاند. درباره وضعیت موجود و مواضع جریان اصلاحات و روزنامه شرق و امثال آن و سرنوشت آنهاست که به بنبست رسیده است و به نتایج منفی دچار شدهاند و بیشتر دچار خواهند شد. و این کار را از روی خیراندیشی و نصیحت دوستانه براساس آنچه به آن اعتقاد داشته و دارم و نظرات خودم، انجام دادهام. اصرار هم ندارم اختیار با شماست اگر خواستید قبول میکنید والا به راهتان ادامه میدهید. البته اگر شما اعتقاد دارید که نظرات من صحیح نیست و شما در بهترین وضعیت قرار دارید و به سوی آینده روشن و مفید پیش میروید دلایل آن را همراه پاسخ دوستانه به نظرات بنده بنویسید، اگر صحیح بود خواهم پذیرفت. اما به نظر من با هر وسیله و هرگونه که جریان اصلاحات و روزنامه شرق بخواهند عناصر این جریان را تطهیر کنند به جایی نخواهند رسید.
به طور مثال کسروی که ضد اسلام کتب زیادی نوشته و علیه اسلام و تشیع در باهماد آزادگان اقدام کرده و در کتاب شیعیگری به تشیع اهانت و توهین نموده و در جشن کتابسوزان که برپا کرده کتب دینی از جمله کتاب مفاتیحالجنان را به آتش کشیده و در تاریخ تحریفی خود درباره مشروطه به آیتالله شهید شیخ نوری انواع دروغها و تهمتها را وارد کرده قابل تطهیر نمیباشد. و میلیونها مردمی که از تاریخ مفاتیحالجنان با خدا و ائمه اطهار(ع) راز و نیاز کرده و دعا کردهاند عقیدهشان درباره کسروی تغییر نمییابد و او را که کتاب دعای مسلمانان را به آتش کشیده نمیبخشند و شما اگر از او حمایت کنید نظر مردم هم از شما برمیگردد. یا اگر شما بکوشید قوامالسلطنه را خادم جلوه بدهید و کار او را در فریب استالین در جریان ارتش اشغالگر شوروی به پای خادم دانستن وی بگذارید، مردم او را در جریان نهضت ملیشدن نفت و کشتار قیام ملی و مردمی سیام تیر ۱۳۳۱ یک خائن سرکوبگر مردم و تلاشگر برای شکست ملیشدن نفت به نفع انگلستان میدانند. و مردم شما را به خاطر نادیده گرفتن سوابق قوامالسلطنه و خیانت او در سال ۱۳۳۱ نمیبخشند.
شما در شیوه پاسخ دادن هم اشتباه کردهاید زیرا به جای اثبات خادم بودن قوام مرا متهم کردهاید. و این فرار از پاسخ صحیح است. من در جریان مذاکرات قوامالسلطنه با استالین و بیان اینکه سیاست استعماری آمریکا و انگلیس عدم حضور شوروی در ایران بوده است، آمریکا و انگلستان را تأیید نکرده و نمیکنم و شما میدانید که زندگانی و فعالیتهای نوشتاری و مواضع علمی من مقابله با سلطه انگلیس و آمریکا بوده است. اما این واقعیت تاریخی است و آنها و قوام نجاتدهنده استانهای کردستان و آذربایجان از چنگال استالین نبودهاند.
این استواری ملت ما و دلاوری مردم کردستان و آذربایجان غیور بود که آن دو استان را نگهداری کرد و این افتخار مربوط به مردم این دو استان و ملت ایران است. قوام هم یک سیاستمدار در دربار و مورد حمایت انگلستان بوده است. اگر این کار او خدمت هم باشد خدمت یک مبارز میهنی ایرانی نیست و این خدمت او را از خائن بودن به خادم بودن تبدیل نمیکند. کسروی که یک خدمت هم ندارد و همه عمر او در خیانت و پلیدی گذشته است. از این رو آنچه در این نامه مشخص است این است که شما پاسخ پرسشهای مرا ندادهاید و کوشش کردهاید که از کنار آنها بگذرید زیرا به احتمال قوی جوابی که اقناعی باشد ندارید و ضمناً برای دفاع از اصلاحات اصرار دارید.
من در نامه 25/5 خود سیر جریان اصلاحات را گفتم و به مقاله روزنامه شرق در ۱۷/۵/۱۴۰۲ استناد کردهام. این مقاله شرق اصلاحگران ایرانی (جریان اصلاحات) را افرادی دانسته است که این افراد و عقاید و مواضع آنها غربی و غربزده و هماهنگ با سیاست استعماری غرب در ایران است و بعضی از آنها ضد اسلام و پیامبر و ائمه اسلام مواضع اهانتآمیز دارند. اگر اینگونه نیست شما جریان اصلاحات را تعریف کنید. خدمات و فعالیتهای مثبت آن را بیان کنید. و اصول و موازین جریان اصلاحات و جامعه مدنی مدرنیتهایِ آن را شرح دهید و خدمات این عناصر اصلی را برشمارید که در شرق ۱۷/۵/۱۴۰۲ نام برده شده است. فتحعلی آخوندزاده- میرزا ملکمخان- میرزا حسینخان مشیرالدوله- سپهسالار اعظم- میرزا یوسفخان- مستشارالدوله- میرزا آقاخان کرمانی- طالب اوف.
شما اگر مواضع و مقالات و شرح زندگانی این افراد را خودتان به طور کامل بنویسید معلوم میشود اکثر علیه اسلام بودهاند و مواضع غربگرایانه داشتهاند. و اگر اینها اصلاحگران ایرانی جریان اصلاحات هستند پس جریان اصلاحات مخالف اسلام و جریان غربی و غربگران میباشد. این نظر من است شما آن را مستدل و مستند رد کنید تا امکان پذیرش امثال بنده فراهم شود. من که در نامه 25/5 خودم نوشتهام نظرات خود را بگویید تا من بشنوم که اگر اشتباه میکنم آن را تصحیح کنم باز هم میگویم لطفا شما جواب صحیح و مستند پرسشهای من را بدهید.
2- در نامه 25/5 خودم گفتهام «جریان اصلاحات وارداتی و غربی است» و توضیحات لازم را دادهام. شما میفرمایید اینطور نیست صریح بفرمایید که آیا جریان اصلاحات از درون فرهنگ ایران و معارف اسلام و ملت ایران برآمده است؟
۳- شما نظرتان را درباره اصلاحات رضا شاه و اصلاحات محمدرضا شاه بیان کنید؟ تا ما آنها را غربی ندانیم.
4- شما اصلاحات جریان اصلاحطلب در حال حاضر را بشمارید و شرح دهید که این جریان اصلاحات چه میخواهد و به کجا میخواهد برسد؟ و تفاوت آن را با اصلاحاتی که غربیها و رسانههای ضد انقلاب مطرح میکنند بنویسید.
اما شما نمیتوانید اثبات کنید که جریان اصلاحات به ایران و ایرانیان و به اسلام و مسلمین و به مبارزات ملت ایران در برابر تهاجم استعمار غرب و انگلیس خدمت کرده است. هماهنگ با غرب عمل کرده یا غربزده و نادانسته آب به آسیاب غرب ریخته و در مبارزات ملت ایران نیز حضور راهبردی نداشته است و هیچگاه مردمی عمل نکرده است. اگر غیر از این است آن را با ذکر خدمات جریان اصلاحات و اصلاحطلبان اثبات کنید.
در نهضت تنباکو، در نهضت دلیران تنگستان، در نهضت جنگل، در نهضت ملیشدن صنعت نفت، در نهضت مشروطه، مواضع و اقدامات آنها را ذکر کنید. همه میدانند سران نهضتهای ضداستعمار غربی (غیر از مصدق) هیچکدام اصلاحاتی و غربگرا نبودند اما تقیزاده و حیدرعمواوغلی (اصلاحطلب) قاتلان شهید آیتالله عبدالله بهبهانی بودهاند که پس از انجام مأموریت تقیزاده به پناه انگلیس و حیدرعمواوغلی به پناه روسها از کشور گریختند. یپرم و شیخ زنجانی عاملان اجرای به دار کشیدن شهید شیخ فضلالله نوری بودند که تخم اختلاف را در ایران پاشیدند. در نهضت جنگل خیانتهای چپگرایان و حیدرعمواوغلی غیر قابل انکار است. مجروح شدن ستارخان و خانهنشینی باقرخان توسط عناصر جریان اصلاحات غربی است.
در جریان نهضت مشروطه اصلاحاتیهای غربگرا موجب اختلاف بین مشروطه مشروعه یعنی مشروطه اسلامی با مشروطه غربی شدند و با حزب دموکرات تقیزاده و دو گروه غربزده (عامیون اجتماعیون) و (عامیون ملیون) در مجلس شورای ملی تفکر غربی را به همدستی دربار در نظام مشروطه و قانون اساسی مشروطه و ساختار حکومتی اجرا کردند که اگر همت شهید مدرس و شیخ شهید نوری نبود، متمم قانون اساسی مشروطه با وجود مخالفت این جریان اصلاحات به تصویب نمیرسید. در روی کار آمدن سید ضیاء و رضاخان جریان اصلاحات با مدیریت فروغی زکاءالملک و عناصر دیگر جریان نقش مؤثری دارند و در برابر دیکتاتوری رضا شاه هیچ اقدامی نکردند حتی تقیزاده قرارداد دارسی را دوباره تجدید کرد. لذا جریان اصلاحات کارنامه نامناسبی در طول عمر خود دارد و پس از فرار رضا شاه در دوران محمدرضا شاه نیز کارنامه جریان اصلاحات، کارنامهای سیاه است. در نهضت ملیشدن نفت آنها در آغاز همکاری کردند اما بعد راه اصلاحات را رفتند حتی در کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ اگر مصدق روحیه آیتالله کاشانی را داشت با یک پیام رادیویی مردم را به صحنه میآورد و مشتی اراذل و اوباش کودتای آمریکایی-انگلیسی نمیتوانستند آن را به نتیجه برسانند. لکن روحیه لیبرالی مصدق در غروب ۲۸ مرداد هنگامی که سفیر آمریکا به وی اطلاع داد که فردا کودتا انجام میشود و اگر او مقابله کند کشته میشود و خونریزی میشود او را تسلیم کرد و پاسخ خشنی به پیام آیتالله کاشانی داد و اگر مصدق به آیتالله کاشانی مینوشت که شما هر تدبیری بکنید من تأیید میکنم آیتالله کاشانی مردم را مثل سیام تیر به صحنه و به خیابانها میآورد و عناصر کودتا میگریختند. این واقعیتهای تاریخی است که ماهیت جریان اصلاحات را آشکار میسازد و شما به جای اینکه مرا متهم کنید لطفاً آنچه از این واقعیتها را قبول ندارید مستند بنویسید و آنچه از اصلاحات میدانید مطرح نمایید.
اما درباره جریان اصلاحات و اصلاحطلبان و انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی این دوران را خودم شاهد بودهام نقل تاریخی نیست. در سال ۱۳۴۱ شاه با توافق با آمریکا برنامه اصلاحات آمریکایی در ایران را آغاز کرد. معاونت وزارت خارجه آمریکا در امور ایران مصاحبه رسمی کرد که متن آن در کتاب نهضت امام خمینی تألیف آقای سید حمید روحانی جلد اول نوشته شده و او گفت شاه ایران برنامهای اجرا میکند که آمریکا از آن کاملاً حمایت میکند. نهضت آزادی نیز در اعلامیه (ایران در آستانه یک انقلاب بزرگ) نوشت (این اصلاحات از سیاست آمریکاست مسافرتی به اروپا و آمریکا به عمل آمد و وعده و قول و قراری مبادله شد) این توطئه در سال ۱۳۴۱ با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی توسط دولت علم شروع شد. امام خمینی و مراجع و روحانیت و مردم متدین در برابر آن قیام کردند و ظرف دو ماه شاه مجبور به لغو مصوبه دولت علم شد. در این نهضت دو ماهه به رهبری روحانیت، جریان اصلاحات و جبهه ملی و نهضت آزادی و... همراهی نکردند. پس از مدتی نهضت آزادی اعلامیهای داد که (همانطوری که جناب دکتر مصدق رهبر واقعی و محبوب همگی در نامه 28/6/41 خود به عنوان سخنگوی جبهه ملی اشاره فرمودهاند باید سنگ انتخابات را به سینه زد) نهضت آزادی در این اطلاعیه نفی رهبری امام، تأکید بر رهبری مصدق و خلاف نظر امام عمل کرد. شرح آن را در کتاب هیئتهای مؤتلفه اسلامی و در کتاب نهضت آزادی نوشتهام. پس بازرگان و نهضت آزادی میدانستند که اصلاحات شاه سیاست آمریکاست. ولی در جریان رفراندوم شاه و اصلاحات آمریکایی ۶ ماده وی، لیبرالها و اصلاحاتیها جلوی دانشگاه تهران پردهآویزی زدند که (اصلاحات آری، دیکتاتوری نه) در حالی که امام و مراجع و روحانیت این اصلاحات را پوششی برای براندازی اسلام و سلطه کامل آمریکا و غرب بر ایران میدانستند و با حضور مردم با آن مقابله کردند. ولی نهضت آزادی و جبهه ملی و بقیه لیبرالها و اصلاحاتیهای غربگرا این اصلاحات شاهانه!! را قبول داشتند و مشکل خود را دیکتاتوری شاه میدانستند.
در راهپیمایی عظیم عاشورای سال ۱۳۴۲ شمسی-لیبرالها و جبهه ملی و نهضت آزادی حضور نداشتند، در ۱۵ خرداد آنها حتی اعلامیه برای حضور مردم ندادند یک نفر از آنها زخمی یا شهید نشد. مصدق برای شهدای ۱۵ خرداد اطلاعیه نداد و اظهار موضع نکرد. در سالهای بعد آنها با خط امام خمینی و روحانیت همکاری نداشتند اما به خاطر حضور گسترده مردم حمایت بیانی و گاه بیانیهای داشتند. آنها با جهاد مسلحانه و سپس با جنگ مسلحانه همراهی نکردند. در سال ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ که اقیانوس ملت به تلاطم درآمد و تحت رهبری امام خمینی میلیونی به صحنه آمده بودند، نهضت و جبهه ملی و اصلاحاتیها با حفظ عقاید و روشهای خود با مردم همراهی محافظهکارانه داشتند. بخشی از آنها پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ با دربار و فرح پهلوی همکاری کردند مانند ابتهاج و فریدون توکلی و تعدادی از هنرمندان و شاعران آنها مثل فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی. در پاریس آنها خود را به امام نزدیک کردند و در ایران با کمیته استقبال از امام کار کردند و در رابطه بین بختیار و شورای انقلاب توسط امیر انتظام اقداماتی را انجام دادند. آنها با نظام جمهوری اسلامی ولایی موافقت نداشتند همانطور که علیرغم تأکید امام و مخالفت با واژههای دموکراتیک و... بازرگان به جمهوری دموکراتیک اسلامی رأی داد و آن را اعلام کرد و سپس با امام در امور کشور مخالفت کرد.
در ۱۳۵۷ بازرگان به نوفللوشاتو رفت و به امام گفت انقلاب برای ایران مفید نیست. آمریکا اجازه نمیدهد در ایران انقلاب شود. مصلحت نیست شاه برود بهتر است او که حاضر شده سلطنت کند و حکومت را به دولت واگذار کند با وی تفاهم به عمل آید و امام قبول نکرد.
امام در سخنرانی 25/ 3/60 میفرماید:
(شما تا آخر هم اعلیحضرت را میخواستیدش به من گفتید، این را که نمیتوانید حاشا کنید. بختیار را هم تا آخر میخواستید) خود مهندس بازرگان در مصاحبه با اوریانا فالاچی در ۱۳۵۸ در حالی که نخستوزیر است میگوید (از نقطهنظر سیاسی رابطه ما (بازرگان و امام) مشکل است بسیار مشکل، بیشتر کارهای ما با اختلاف نظر و جنگ لفظی همراه است). علت اختلاف را بازرگان در جزوه ایران و اسلام منتشرشده توسط نهضت آزادی به صراحت میگوید (اختلاف من با امام بر سر اسلام و ایران بود. امام همه چیز از جمله ایران را برای اسلام میخواست و من اسلام را برای ایران میخواستم).
بازرگان و نهضت آزادی قبل از پیروزی انقلاب با لغو قانون اساسی مشروطه از طرف امام به شدت مخالف بودند. پس از پیروزی با نظام جمهوری دموکراتیک اسلامی موافق بودند که با نظر امام (جمهوری اسلامی) مغایر بود. بازرگان و یارانش قانون اساسی غربزده اولیه را میخواستند و با مجلس مؤسسان موافق بودند و با مجلس خبرگان مخالفت داشتند و در روزهای تصویب اصل ولایت فقیه کوشیدند مجلس خبرگان را به تعطیلی بکشانند که این اصل تصویب نشود. بازرگان و دولت موقت او در پی سازش با آمریکا بودند که کار به دیدار محرمانه و بدون اطلاع امام با برژینسکی در الجزیره رسید و نتیجهاش استعفای بازرگان بود. پس از استعفا بازرگان و یارانش در جبهه مخالف با نظرات امام قرار گرفته و نامههای بازرگان و مطالب منتشره نهضت آزادی پنهانکردنی نیست. بازرگان در مصاحبه با پروفسور حامد الکار در بهمن ۱۳۶۰ که نهضت آزادی منتشر کرده است ضمن جسارتهای متعدد به امام تا آنجا که میگوید امام از سیاست چیزی نمیداند زیرا هیچگاه مسئولیت سیاسی نداشته است موارد اختلاف خود را مشروحا برای او شرح میدهد (به کتاب نهضت آزادی نوشته من مراجعه شود) این مواضع بازرگان و نهضت آزادی و آنهم مواضع جبهه ملی و عناصر اصلاحات غربزده است. ولی شما به جای قبول این وضعیت موضوع را به جای دیگر میکشانید که اگر کسی این موضوع را بداند درباره درایت امام در انتصاب بازرگان چه فکری میکند؟ معلوم است که با تحقیق بیشتر به درایت و برنامه مردمی کار کردن و تدبیر و مصلحتاندیشی امام بهتر و بیشتر معتقد میشود.
اگر شما مستندات بالا را قبول ندارید علل و استنادات عدم قبول این واقعیتها را بفرمایید تا اگر صحیح بود بنده مطلع شوم. این سیر جریان اصلاحات است که بیانگر غربی بودن و هماهنگ با غربگرایی است. شما اگر قبول ندارید سیر جریان اصلاحات را آنطور که خودتان قبول دارید بنویسید تا اگر صحیح بود ما قبول کنیم. حالا جریان اصلاحات بر اثر این سابقه و افکار و عقاید به بنبست رسیده است. مواضع اصلاحات و اصلاحطلبان (غیر از بخشی از آنها که متوجه شده و خود را کنار نگه داشتهاند) در فتنههای ۷۸ و ۸۸ و ۱۴۰۱ آنها را به پایان راه رسانده است. عملکرد دولتهای اصلاحطلب دوم خردادی و دولت اصلاحات اعتدالی و مجلس سوم و مجلس ششم کاملا آنها را منفی کرده است. انفعال آنها در برابر برجام و فشارهای تحریم و مسئله FATF و ناموفقی سیاسی آنها در اثر بیاعتنایی غربیها به ویژه آمریکا هیچ موقعیتی برای آنان در بین مردم نگذاشته است. و من معتقدم آن بخشی از اصلاحطلبان که مایلند در ایران در صحنه باشند باید از این مسیر که به بنبست رسیده به مسیر صحیح بازگشت کنند و از ملت شجاع و هوشمند و صبور ایران عذر بخواهند. نامهنگاری من برای همین خیرخواهیها برای آنها بود.
البته در جریان اصلاحات همواره و هماکنون عناصری هستند که وابسته و همراه با غرب و غربگرایی نیستند و ناخودآگاه در خط غرب عمل میکنند، حساب آنها از غربگرایان جریان اصلاحات از نظر من جداست.
شما در نامه خودتان پرسیدهاید (که اگر مردم اصلاحات را انتخاب کردند باید به انتخابشان احترام بگذاریم) حتما همینطور است اگر انتخاب کردند به انتخاب مردمی احترام میگذاریم و احترام گذاشتهایم. در دوم خرداد ۷۶ وقتی اصلاحطلبان دوم خرداد رأی اکثریت را آوردند همه خط ولایت و ارزشگرایان به رأی مردم تمکین کردند ولی ۸ سال عملکرد دولت خاتمی و عملکرد مجلسهای سوم و ششم مردم را از اصلاحطلبان و جریان اصلاحات غربگرا برگرداند. اگر پس از این هم مردم هر انتخابی کردند به انتخاب مردم باید احترام گذاشت زیرا نظام ایران جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی و مردمسالاری دینی است.
دو سه نکته هم هست:
1- دوباره اصرار کردهاید که به گفته مرکز آمار (کی و چه تاریخی، معلوم نکردهاید) گفته است که دولت آقای خاتمی در ۸ سال ۵ میلیون شغل جدید ایجاد کرده است و کلی به بنده تهاجم تبلیغی کردهاید که چرا این ادعا را قبول نمیکنم؟ علت روشن است نوشتهام و تکرار میکنم که ۵ میلیون شغل جدید در ۸ سال یعنی در ۹۶ ماه میشود ماهی ۵۲ هزار شغل جدید و در هر روز کمتر از ۲۰۰۰ شغل جدید و اگر هر شاغل جدید را دارای خانواده پنج نفره بدانیم میشود روزی ۱۰ هزار نفر از شغل جدید بهرهمند شدهاند!! و باور چنین ادعایی میسر نیست. شما کاری کنید که قابل قبول شود. من از خدا میخواهم که هر دولتی در گذشته خدمت کرده باشد و از خدمات آنها خرسند میشوم. اما این آمار از نظر من واقعی نیست آمارسازی است و خیلی هم این را یک تبلیغ ناشیانه برای دولت خاتمی میدانند. گرچه اصولا من در نامهنگاری با شما در پی بررسی عملکرد دولتهای گذشته نبوده و نیستم، تذکر دوستانه و خیرخواهانه دادهام که مسیر اصلاحات به بنبست و پایان راه رسیده و شما برای اینکه بتوانید در خدمت ایران و ملت باشید اگر سخنان مرا صحیح دانستید تجدید مسیر کنید.
پایان نامه شما معرکه است:
من نوشتهام قتلهای زنجیرهای در دوران آقای خاتمی اتفاق افتاده است. دولت دوم خردادی همهجا حضور داشته است و مجلس ششم هم در اختیار اصلاحطلبان بوده است، در کوتاهی امر مقصر دولت اوست گرچه هنوز واقعیتها شفاف بیان نشده است. این دولت میتوانست کلی مسئله را شفاف برای مردم باز کند. عاملان اصلی را به قوه قضائیه معرفی کند و خواستار مجازات عاملان شود، اگر آنها خوب عمل نکردند به مردم اعلام نماید. حالا هم میتوانند آنها واقعیت را دقیقا باز کنند و بگویند. ولی تا حالا این کار را نکردند شما بگویید چرا؟ خندهدار مثال شماست که حمله عراق به ایران که پس از انقلاب رخ داد لابد مسئولیت آن بر عهده مسئولان انقلاب است!؟ آیا این مثال شما قابل قبول است و واقعاً به قول خودتان این چه طرز گفتوگوست؟
در نامه من یک اشتباه ماشیننویسی نام احمد باطبی را اکبر گنجی نوشته است، شما نوشتهاید. (بیدقتی شما به حدی است که به نظر میرسد همه چیز را با هم خلط کردهاید) این یک اشتباه ماشیننویسی است و یک بار دیگر به قول خودتان این چه طرز گفتوگوست؟
و بعد جمعبندی شما باز معرکهای است (امیدوارم اگر نامه دیگری فرستادید نه آمریکا و نه انگلیس را تطهیر کنید نه این را به آن و آن نسبت دهید. نه طوری بنویسید که شبههای در درایت امام در انتخاب نخستوزیرش پیش بیاید).
جناب آقای رحمانیان: کجا من آمریکا و انگلیس را تطهیر کردهام؟ این و آن هم که مبهمگویی است. من یک کتاب درباره درایت امام در انتصاب بازرگان نوشتهام و در آنجا مسائل بازرگان و نهضت آزادیها را با امام به طور مستند نوشتهام و عظمت سیاستورزی امام را شرح دادم. شما آن را بخوانید تا دیگر از این مطلب و تهمتها و قضاوتها نفرمایید.
جناب آقای رحمانیان معلوم شد با این همه تذکر خیرخواهانه من شما به همان مسیر خود ادامه میدهید. روزنامه شرق تحت مسئولیت شما هم به همین مسیر ادامه داده است. سیاهنمایی، مأیوسسازی، نادیده گرفتن فعالیتهای مثبت در کشور، ترویج فرهنگ چپ در نوشتهها و تحلیلهای سردبیر شرق و ترویج نظرات غربیها و معرفی کتب غربیان و حمایت از دستگیرشدگان قوه قضائیه و عدم سخن جدید به گواهی مطالب و محتوای روزنامه شرق در ماههای سال ۱۴۰۲ باز هم ادامه دارد. لذا الان شرق و امثال شرق در نزد مردم جایگاهی ندارند و روز به روز به کاهش بیشتری خواهند رسید.
نکته دیگر که نوشتهاید: که من نوشتهام (جریان اصلاحات در ۸ سال دفاع مقدس یک شهید ندادند) بعد قضاوت کردهاید که من جنگ را جناحی کردم این لابد از نظر شما تهمت نیست؟ حضور مردم چه ربطی به جریان اصلاحات دارد؟ اما چاره آسان است شما شهدای اصلاحات در ۸ سال دفاع مقدس را نام ببرید. شما که میدانید نهضتیها و لیبرالها پس از فتح خرمشهر نظر داشتند و به امام فشار میآوردند که جنگ را تمام کند یعنی بخشی از کشور در اشغال نظامیان صدام بماند و آتشبس را بپذیرد و امام فرمودند تا یک وجب از خاک ایران در اشغال است، آتشبس معنایی ندارد. شما نامههای بازرگان به امام را بخوانید. علیه دفاع مقدس و ادامه جنگ است، ضمنا تهمت خرید اسلحه از اسرائیل هم مطرح شده است غیر از اینکه علیه ادامه دفاع مقدس مواضع اعتراضی و منفی داشتند. بله در بین رزمندگان دفاع مقدس جناح و تقسیمبندی وجود نداشت و ندارد اما جریان نهضت آزادی و اصلاحات حسابشان از رزمندگان جداست. اسناد و مدارک هم به حد کافی موجود است.
نکته دیگر همان نظرات غلط نسبت به شورای نگهبان و صلاحیت و عدم صلاحیت را تکرار کردهاید نوشتهاید شما یک انتخابات (به جز شورای دوم) را نام ببرید که با ردصلاحیت همراه نبوده است و مردم اصلاحطلبان را انتخاب نکرده باشند. راستی شما تا این حد بیخبرید:
انتخابات مجلس اول که مردم به دار و دسته بنیصدر و نهضت آزادی و منافقین و کمونیستها که فهرستهای جدا داده بودند رأی ندادند. ردصلاحیتی هم در کار نبود، ولی ائتلاف بزرگ با رأی بالا موفق شد. مسئله صلاحیت و احراز صلاحیت هم اصل قانون اساسی و به عهده شورای نگهبان است و معلوم است ردصلاحیتها اکثر مربوط به اصلاحطلبان است و اتفاقا اکثر آنها هم کسانی هستند که یک دوره صلاحیت آنها را شورای نگهبان تأیید کرده، بعد پرونده آنها مشخص شده رد شدند. در ۱۱ دوره مجلس شورای اسلامی همه گروهها بودهاند. دو دوره سوم و ششم هم اکثریت با آنها شده که با وجود شورای نگهبان تأیید شدند در بقیه مجالس همه گونه از جمله اصلاحطلبان بودند. میزان شرکت هم بالای ۵۰ درصد بوده است. کاهش به ۴۳ درصد هم در دوران دولت اصلاحات اعتدال رخ داده که به علت مشکلات معیشتی مردم بوده است.
لطفا به جای مواضع جناحی واقعیتها را در نظر بگیرید، آنگاه دچار این همه مشکل در پاسخ به نامههای محترمانه بنده نمیشوید.
به هر حال این نامهنگاریها کاری مثبت بود که با پاسخهای شما و توضیحات بنده به یادگار میماند. امید دارم در مکاتبات آینده بحثها، جدی، مستند و در چهارچوب طرح نظرات و واقعنگرانه باشد.
با دعای خیر؛
دکتر اسدالله بادامچیان
دبیرکل
مهدی رحمانیان:
موضوعات تکراری، ملالآور و بیارتباط با «شرق» را مطرح میکنید
جناب آقای بادامچیان
دبیر کل محترم حزب مؤتلفه اسلامی
با سلام و آرزوی سلامت و طول عمر برای شما. از مقدمه میگذرم و به اصل موضوع میپردازم.
جناب بادامچیان عزیز، به روال گفتوگوهای پیشین اینبار هم جوابی مانند قبل برایتان نوشته بودم، اما به دلایلی که به طور مجمل به برخی از آنها اشاره خواهم کرد، آن را کنار نهادم و تصمیم گرفتم که باید به شکلی دیگر گفتوگو را پیش برد. در نامههای شما، بارها و بارها موضوعاتی مطرح شده است که احتمالا تکرار آن برای خواننده ملالآور خواهد بود و از طرفی چون به مسائلی در این تکرارها اشاره میکنید که نه ربطی به شخص من و نه مجموعه مؤسسه شرق دارد، پرداختن به آن را از سوی خود بیمورد میدانم و اینکه در هر نامه، دوباره و دوباره آن را تکرار کنید، الزاما موضوع را مرتبط نمیسازد. برای نمونه:
1) شما بارها عدهای را از قدیم تا امروز خائن دانستهاید. خب این خیانتها از دید شما چه ربطی به ما دارد؟ و گیرم شما اصرار داشته باشید که مربوط است، اصرار و اعتقاد شما مرا ملزم نمیکند که به آن باور داشته باشم و اصلا مگر موضوع گفتوگوی ما خائن دانستن و تبرئه دیگران از خیانت است؟ بنابراین، گمان دارم ادامه گفتوگو از این زاویه موضوعیت ندارد.
2) ممکن است در ذهن شما اینچنین باشد که شرق مدافع آن افرادی است که شما خائن میدانید و اصرار داشته باشید که چنین است. خب شما این را گفتید و خوانندگان هم خواندند. ما هم گفتیم چنین نیست و شما هم دلایل خود را برای این ادعا طرح کردید و تمام شد. حال، تکرار این ادعا چه چیزی به معلومات خواننده اضافه میکند؟ قضاوت درمورد درست یا غلط بودن ادعا و استدلالهای شما در این مورد نیز بر عهده خوانندگان است و قطعا آنها قضاوت خود را کردهاند. اینکه هر بار شما از نو به این موضوع بازمیگردید، ممکن است این تصور را ایجاد کند که شاید شما قضاوت خوانندگان را همسو با ادعای خود ندانستهاید که همچنان و هر بار آن را تکرار میکنید. اگر چنین است، باور بفرمایید در توان ما نیست که به شما کمک کنیم تا خوانندگان با شما همرأی شوند.
3) از جمله اصرارهای شما این بوده که اینهایی که شما خائن میدانید اصلاحطلب بودهاند. اگر قصدتان این است که نتیجه بگیرید ماحصل اصلاحطلبی خیانت است و هر خائنی اصلاحطلب است، خب این را که گفتید، ما هم نظر شما را چاپ کردیم و هیچ بخش از داوری و ادعای شما را هم حذف نکردیم.
4) از جمله تکرارهای همیشگی شما که در هر نامه از نو به آن پرداختهاید این بوده که اصلاحطلبی خلاف اسلام و فرهنگ ایرانی است. این را هم عینا همانطورکه در نامههای شما آمده، منتشر کردهایم.
5) همچنین مورد دیگری که باز در هر نامه گفتهاید این است که اصلاحات امری شکستخورده و بینتیجه است. بسیار خب، این را هم مکرر گفتید و ما هم این نظر شما را مثل موارد قبلی منتشر کردهایم.
6) از دیگر تکرارهای شما به مرحوم مهندس بازرگان برمیگردد که در هر نامه به طور مشخص به آن مرحوم تاختهاید. مهندس بازرگان پیروانی دارد و سازمان و جمعیتی مشخص که از نظرات ایشان در کنشهای سیاسی-اجتماعی خود پیروی میکنند؛ اگر نقدی به آن مرحوم دارید، بهتر است به همان سازمان نامه بنویسید و آنها را مخاطب قرار دهید. ما در حد بضاعت خود نظرات شما را در مورد ایشان منعکس کردهایم و از آنجا که چیز جدیدی در اظهارات شما درباره آن مرحوم نمیبینیم، پیشنهاد میکنیم درمورد ایشان، اگر نظری دارید، به جمعیت متبوع همان مرحوم بفرستید و اگر آن حزب ضرورتی دید، خودشان پاسخ شما را خواهند داد.
7) همچنین شما اصرار دارید و این را مکرر در نامههایتان آوردهاید که دوران اصلاحات بدترین دوران در 45 سال حاکمیت جمهوری اسلامی بوده است. این را هم عینا همانطورکه شما نوشتهاید بی کم و کاست منتشر کردهایم تا خوانندگان خود قضاوت کنند.
8) و...
هفت مورد را که میتوان از نامههای شما استخراج کرد اشارهوار آوردم و قطعا قبول دارید که هر چه شما نوشتید، بی کم و کاست و بدون هیچ تغییری، عینا در روزنامه منتشر کردیم. به همین هفت مورد بسنده میکنم و برای پیشگیری از اطاله کلام از اشارات بیشتر میگذرم. اینها همه موضوعاتی است که بارها و در هر نامه شما تکرار شده و برای همین تکرارهاست که میگویم به گمانم ادامه روند گفتوگو برای خوانندگان به این شکل ملالآور و بینتیجه خواهد بود، چرا که شما میتوانید تا ابد و به همین شکل عدهای را خائن و ما را وکیل و وصی آنان و اصلاحات را موضوعی بیریشه در فرهنگ ایرانی-اسلامی قلمداد کنید و هر چه هم ما بگوییم آنهایی که شما خائن میدانید، چه ربطی به ما دارد، بینتیجه بماند، چون شما ضروری نمیبینید که اولا اتهاماتی که وارد میکنید، به طور مستدل اثبات کنید و ثانیا از مجموع سخنان شما تا امروز اینگونه برداشت میشود که مسئله اصلی شما، موضوع اصلاحات است. بنابراین ترجیح میدهم که گفتوگو را مبناییتر پیش ببرم و بهجای خائندانستن این و آن و حمله به کسانی که یا در قید حیات نیستند یا خود مدافعانی معلوم دارند که میتوانید به همانها رجوع کنید، به آنچه مسئله اصلی شما در این نامههاست، یعنی موضوع اصلاحات بپردازم تا هم تعریف جامعی از اصلاحات به خوانندگان ارائه کنم و هم معلوم شود که چرا شما با اصلاحات مخالفید و اصلا اصلاحات در اندیشه شما به چه معناست و چرا نباید اصلاحات انجام پذیرد؟
و اما اصلاحات از نظر من چیست؟ به گمان من اصلاحات، تغییراتی ضروری در روند اداره جامعه است. چرا این تغییرات ضروری است؟ چون جامعه در حال تغییر است، ناگزیر باید نگاه به جامعه نیز همگام با جامعه تغییر کند تا بتوان در روشها نیز تغییراتی همگام با تغییر جامعه ایجاد کرد؛ ازاینرو اصلاحات به معنای تغییر نگرش و تغییر روش متناسب با تغییرات اجتماعی است.
قطعا اگر انسان و جامعه تغییر نمیکردند، ضرورتی هم برای تغییر نگرش و روش پدید نمیآمد و میشد همچنان مانند گذشته رفتار کرد، ولی چه کسی است که بتواند ادعا کند جوامع تغییر نمیکنند؟ مثلا هزار سال پیش، روابط و مناسبات مردم طور دیگری بود و نه نهادی به نام دولت یا مجلس قانونگذاری وجود داشت و نه برای اداره جامعه به چیزی به نام هیئت دولت و کابینه نیاز بود. اینها همه مفاهیمی مدرن هستند که به خاطر تغییرات جوامع پدید آمدهاند. مثلا ما شیعیان که الگوی حکمرانیمان، حکومت مولای متقیان علی (ع) است، آیا داشتن هیئت دولت و کابینه را از نوع اداره حکومت و جامعه که آن حضرت در دوران خلافت خود اداره میکردند، الگوبرداری کردهایم؟ آن حضرت که هیئت دولت و کابینه نداشت تا با آن حکومت کرده و جامعه را اداره کند. خب آیا میتوانیم بگوییم که هیئت دولت و کابینه و مجلس قانونگذاری در اسلام و فرهنگ ایرانی ما نبوده، پس اداره دولت توسط هیئت دولت چون در سابقه حکمرانی اسلام نیست و از نوع اداره کشورهای غربی الگوبرداری شده، غربی است و به همین دلیل باطل است؟ یا مثلا قانون اساسی؛ مگر شیخ فضلالله نوری نگفته که قانون همان قانون شرع است که باید عینا پیاده شود؟ مگر ما در سابقه اسلام و فرهنگ ایرانی قانون اساسی داریم؟ و مگر نه این نیست که اصلا در نوشتن قانون اساسی از فرهنگ غربیها در اداره جامعه و کشور الگوبرداری شده است؟ خب چرا میگویید اصلاحات غربی است؟ اصلا مبناییتر سخن بگویید و بگویید که داشتن قانون اساسی، غربی است. یا مگر ما در سابقه حکمرانی در اسلام و قرآن و فرهنگ ایرانی چیزی به نام تفکیک قوا داریم؟ اصلا این تفکیک قوا از کجا آمده است؟ مگر غیر از این است که این الگوبرداری از نوع اداره جوامع در غرب است؟ خب چرا با تفکیک قوا مخالفت نمیکنید؟
جناب دبیر کل، اینها همه اصلاحات است، اصلاح در شیوه اداره جامعه و کشور و همه هم برگرفته از فرهنگ حکمرانی در غرب. هیچکدام از اینها را ما از سوابق حکمرانی در فرهنگ ایرانی-اسلامی خود وام نگرفتهایم. نه قانون اساسی را، نه تفکیک قوا، نه مجلس قانونگذاری، نه بودجهنویسی، نه هیئت دولت، نه ریاستجمهوری، نه بانکداری، نه بیمه و نه بسیاری چیزهای دیگر را. همه اینها از فرهنگ حکمرانی غربی وام گرفته شده است و به یاد شما میآورم که اتفاقا این حضرت امام بود که اصرار بر قانون اساسی داشت. احتمالا به یاد دارید که در راهپیماییهای سال 57، ابتدا همه شعار میدادند استقلال، آزادی، حکومت اسلامی. هیچجا سخنی از نوع حکومت که جمهوری باشد، نبود. اولین بار این امام بود که گفت جمهوری، آنهم جمهوری همانطورکه در همهجای دنیا هست. آیا امام این نوع از حکومت، یعنی جمهوری را از فرهنگ اسلامی و ایرانی استخراج کرده بود؟ آیا ایشان گفت جمهوری همانطورکه در اسلام است یا جمهوری همانطورکه در فرهنگ ایرانی وجود دارد؟
مگر امام از شیخ فضلالله نوری به عنوان شهید یاد نکرد؟ پس چرا برخلاف آن شهید، ایشان اصرار بر تدوین قانون اساسی داشت؟ مگر شیخ فضلالله که با مشروطهخواهان مخالفت کرد، معتقد به حکومت جمهوری بود؟ اصلاحطلبی یعنی همین. یعنی تحول در نگرش و روش برای اداره جامعهای که متحول شده است. فرقی هم نمیکند برای این تحول در نگرش و روش، از کجا الگو بگیریم. مسئله این است که وقتی جامعه تغییر میکند و بر اساس این تغییر نیازهای جدیدی پیش میآید، دیگر نمیشود با آن نگرش پیشین به این نیازهای جدید جواب داد. برای همین است که میبینیم امام که شیخ فضلالله را شهید مینامد، کاری میکند که حتی غربیترین مشروطهخواهان هم به ذهنشان خطور نمیکرد. شیخ فضلالله با مشروطکردن سلطنت مخالف بود، مشروطهخواهان بهدنبال محدودکردن قدرت شاه بودند، اما امام کلا حکومت را جمهوری کرد. اصلاحطلبیای که ایشان پیگرفت، فرسنگها از آنانی که شما غربی و خائن مینامید جلوتر بود و برای همین است که امام میگفت مردم 50 سال پیش چه حقی دارند که برای مردم 50 سال بعد تصمیم بگیرند. این سخن مگر غیر از این است که یعنی مردم 50 سال بعد با تغییر نگرششان به جهان اگر چیز دیگری خواستند نمیشود به استناد اینکه 50 سال پیش مردم چه تصمیمی گرفتهاند برایشان تعیین تکلیف کرد؟ وقتی حضرت امام اینقدر پیشرو و اصلاحطلب بودند، چگونه قرار است دیگران را قانع کنیم که اصلاحطلبی بد است و ریشه در نگرش اسلامی ما ندارد؟ آیا شما گمان میکنید با آن محبوبیت بینظیری که امام داشت، نمیتوانست با پیروزی انقلاب بگوید الگوی ما برای اداره کشور و جامعه، همان است که شیخ فضلالله میگفت؟ پس چرا نهتنها چنین نکرد بلکه فرسنگها از مشروطهطلبان هم جلوتر رفت و در دورانی که احدی سخن از جمهوریت نمیگفت، گفتند: «جمهوری؛ همانطورکه در جاهای دیگر جمهوری است»؟ این دقیقا یعنی نهتنها ایشان تحول اجتماعی را درک کرده بودند و میدانستند که دیگر نمیشود به قبل از مشروطه و به آنچه شیخ فضلالله میگفت برگشت، بلکه از همان چیزی هم که مردم در سال 57 میخواستند جلوتر میاندیشید و جمهوریت را که هیچکس مطرح نکرده بود، ایشان طرح کردند.
حالا هم 45 سال از پیروزی انقلاب گذشته است. آیا شما گمان میکنید مردم و جامعه همانطورکه 45 سال پیش به جهان نگاه میکردند نگاه میکنند؟ آیا جامعهای که در زمان پیروزی انقلاب 53 درصدش باسواد بود با جامعهای که امروز بیش از 90 درصدش باسواد است به جهان یکسان نگاه میکند؟ آیا میشود جامعهای را که این تعداد باسواد دارد، آنهم در دورهای که جهان اینقدر کوچک و روابط اینقدر پیچیده شده، مانند 45 سال پیش که نه، حتی مانند 20 سال پیش اداره کرد؟ آیا به غیر از تغییر نگرش و روش راه دیگری هم برای اداره جامعه داریم؟ اگر بگوییم اصلاح در نگرش و اصلاح در روش نه، آنوقت چه چیزی داریم که به مردم عرضه کنیم؟ و آیا گمان میکنیم که مردم و جامعهای که این همه تغییر کردهاند، صبر میکنند تا ما این پا و آن پا کنیم؟ آیا فکر میکنید اگر در نگرش و روشمان تغییری ایجاد نکنیم، مردم دست روی دست میگذارند و برای تغییرات مورد نظرشان چشم به دست ما می دوزند؟
جناب دبیر کل عزیز، یا باید با تغییرات اجتماعی همراه شد یا چه بخواهیم و چه نخواهیم باید به نتایج این عدم همراهی با تغییرات اجتماعی تن بدهیم. گمان من بر این است که قاطبه صاحب نظران بر انند که هیچ چارهای جز همراهشدن با تحول جامعه نیست. جامعه راه خودش را میرود و صبر نمیکند تا ما تصمیم بگیریم چه بکنیم. یادمان باشد که جامعه بسیار بزرگتر از ماست؛ بسیار بسیار بزرگتر از ما. بنابراین یا باید مبتنی بر تخولات عصری و نسلی خود را با جهان جدید هماهنگ سازیم و به تعبیر فقهی به اجتهاد پویا چنگ بزنیم و یا باید منتظر بمانیم تا مردم ما را به روشی که خود صلاح میدانند و به آنجایی که خود ترجیح میدهند، ببرند.
پاینده و سربلند باشید
مهدی رحمانیان