غیاب گفتوگو درباره شهر
به قاب خانههای گذشته کاشان که نگاه کنی، حوض و باغچه و درختها را هنوز میبینی. خانههایی با همه عناصر کالبدی، با مطبخ و قالیبافخانه و گاه کارگاهی شعربافی که کار و زیست را توأمان میکرده است. پشت به پشت هم داده، بافته شده به هم در کوچههای پیچاپیچ تا معابر اصلی که پهنتر میشد و مرکز محله میشد. گذری سرپوشیده و بلندبالا؛ بازارچهای با آبانبار و مسجد و حمام و زیارتگاهی که نیازهای مردم را بگرداند.
محمود ساطع، نویسنده و ساکن کاشان: به قاب خانههای گذشته کاشان که نگاه کنی، حوض و باغچه و درختها را هنوز میبینی. خانههایی با همه عناصر کالبدی، با مطبخ و قالیبافخانه و گاه کارگاهی شعربافی که کار و زیست را توأمان میکرده است. پشت به پشت هم داده، بافته شده به هم در کوچههای پیچاپیچ تا معابر اصلی که پهنتر میشد و مرکز محله میشد. گذری سرپوشیده و بلندبالا؛ بازارچهای با آبانبار و مسجد و حمام و زیارتگاهی که نیازهای مردم را بگرداند.
گذرهای محلی علاوه بر خودداشتگی و خودبسندگی، بخشی از شریان اصلی به شمار میآمدند. از سویی به بازار و هسته شهر راه داشته و از دیگر سو به دروازهها و بیرون شهر راه میبردند. گذر؛ محل تلاقی ایستایی و پویایی میبود و رزق و روزی و راز و نیاز اهالی را عیان و هم برطرف میکرد. مجموعهای به هم پیوسته از خانمان و معبر و فضاهای جمعی که آنها را عناصر کالبدی بافت قدیم یا بافت تاریخی شهر مینامیم.
حالا در زمین و زمانهای دیگر، میان این بافت کهن و مانده از دیرینگی، کدام پرسش یا معنا ما را برمیانگیزاند؟ ما از کدام مای متکثریم و نسبتمان با جامعه محلی چیست؟ آیا از زیستمندان ساکن در این بافت پیچاپیچ به شمار میآییم و در کدام دهه زندگیمان بهسر میبریم؟ کودک، جوان، میانسال یا سالمندیم و نیازهامان چیست؟ یا گردشگری هستیم که در گریز از هیاهوی ابرشهرها، هامونوار به جستوجوی معنا و ریشههای هویتی خویش میگردیم؟ بیرون از نسبت ما با ساکنان و بافت موجود، وظیفهمندی ما در قبال گذشتگان و عناصر هویتی مانده از ایشان چیست؟ هم وظیفهمندی ما در قبال آیندگان کدام است؟ پرسشهای بسیاری که پاسخهای بسیارتری را به همراه میآورد. پرسشها و پاسخهایی که وضعیت ما را در مواجهه با بافت تاریخی گوناگون میسازد.
متأسفانه نهادهای عامل، صرفنظر از سؤالات و پرسشهای آمده و نیامده در قبال شهر، اصل را بر اجرائیشدن تصمیماتشان میگذارند. مجموع مشورتشان یا برخاسته از نظامی درونسازمانی یا برگرفته از شور با مشاورانی میشود که پیمانکاران و ذینفعان مالی در پروژههای شهری به شمار میآیند. بدیهی است در چنین وضعیتی، مواجهه با بافت تاریخی شهری چون کاشان، بسیاری از مواقع، غیرعالمانه و ناکارا میشود.
هنگامی که بافت تاریخی یزد به حق و انصاف در فهرست جهانی ثبت شد، آه از نهاد بسیارانی از دوستداران بافت تاریخی کاشان برخاست. آرزوشان بود کاش مدیران شهری که خود را خدمتگذران شهر میپنداشتند، هیچ کنش و خدمتی نکرده و با خیابانکشیهای خلقالساعه، بافت تاریخی کاشان را چنین پارهپاره نمیکردند. لابد میشد این کهن شهرِ دیرین را در فهرست شهرهای میراثی جهان ثبت کرد.
اینک آنچه مهم است، پدیدآوری فرصتهایی است که تقابلمان را به تخاطب و تخاطبمان را به گفتوگو برساند. نویسنده به عنوان راوی ـ عامل یا کنشگری که نگاهداشت بافت تاریخی و کارآمدی آن را میخواهد، پدیدآیی فرهنگ گفتوگو و ایجاد سازمانهای مردمنهادِ اندیشهورز و تصمیمساز را حلقه مفقوده مدنیتی میداند که در غیابشان، شهرها به کژی و کوژی، ناکارایی و ناروایی راه میبرند.
با احترام به بازآفرینان و پیشگامان احیای بافت تاریخی کاشان و ارجداشت کوششهای بخش غیردولتی، گمان میکنم ایجاد پارلمان یا کارگروهی از ایشان، مردم محلی و جامعه ذینفعان، مجریان، منتقدان و آگاهان، در ساحت و هیئتی مردمنهاد ـ با عنوانی مانند انجمن دوستداران شهرـ فهم از شهر و بافت تاریخی آن را ممکنتر میسازند. گفتوگوی عالمانه و حتی عامیانه اعضا، سبب خواهد شد با ارائه نظرها و نیازها، ایدههایی برای زیست انسانیترمان پدید آورند. زیستی انسانیتر که حضور گذشته را نفی نکرده و خانمان مانده و حتی خرابمانده از بافت تاریخی را به سازههای آپارتمانی و خیابان تبدیل نکند. لابد است درختهایی که هنوز سبز ماندهاند، ریشه در خاک برجا بمانند با طاقها و قوسهایی که خرابهشان نیز قوس قزح را میمانند.