|

نگاهی به مفهوم کیهان در یک متن باستانی، برگرفته از کتاب «کارلو روولی»

شگفت‌انگیزی گیتی محدود بیکران

کتاب‌های کارلو رووِلی برای دوستداران علم فیزیک که همچون من نمی‌توانند به صورت تخصصی یافته‌های پیچیده فیزیک معاصر را درک کنند اما می‌خواهند در جریان این دنیای بسیار عجیب و شگفت‌انگیز باشند از کتاب‌هایی بسیار خوب و روان محسوب می‌شوند.

کتاب‌های کارلو رووِلی برای دوستداران علم فیزیک که همچون من نمی‌توانند به صورت تخصصی یافته‌های پیچیده فیزیک معاصر را درک کنند اما می‌خواهند در جریان این دنیای بسیار عجیب و شگفت‌انگیز باشند از کتاب‌هایی بسیار خوب و روان محسوب می‌شوند. پس از به پایان رساندن کتاب «هلگولند» که داستان کشف مکانیک کوانتوم را بیان می‌کرد کتاب «روی دیگر حقیقت» را شروع کردم تا با نظریه‌ای جدید در عجایب مکانیک کوانتومی به نام گرانش کوانتومی حلقه‌ای آشنا شوم.

 مکانیک کوانتوم دنیای شگفتی‌هاست اما تلاش‌ها برای ادغام آن با نسبیت عام منجر به ایجاد نظریه‌هایی همچون ابرریسمان‌ها و نظریه گرانش کوانتومی حلقه‌ای می‌شود که بسیار شگفت‌انگیزتر است. کارلو روولی به‌خوبی این موضوعات را درک کرده و در عین حال می‌تواند به زبانی ساده آنها را به خواننده‌ای معمولی توضیح دهد.

یکی دیگر از خصلت‌های بسیار خوب روولی بیان حقایق فیزیکی در پس‌زمینه‌ای تاریخی است. او دست به جست‌وجو در متون کهن زده و سعی می‌کند سیر تفکر مربوطه را از زمان‌های دور تاکنون نشان دهد. از این رو ما همواره یک پیوستگی را در تاریخ تفکر غرب مشاهده می‌کنیم. گاه غبطه می‌خورم که متفکران مغرب‌زمین چگونه از منظرهای متفاوتی به متون خود نگاه کرده و آنها را مورد تحلیل و بررسی قرار داده‌اند. بناهای خود را نه‌تنها حفظ بلکه از جوانب مختلف چه هنر و معماری و چه ریاضی و فیزیک و حتی علوم اعصاب مورد تحلیل قرار داده‌اند. از این رو از تاریخ تفکر خود داستانی پیوسته با تحلیلی عمیق ارائه می‌دهند. روولی این کار را در این کتاب خود نیز ادامه داده است. در میانه کتاب وقتی درمورد پاسخ اینشتین برای این سؤال که آیا کیهان ما متناهی است یا بی‌کران بحث می‌کرد، ناگهان در یک عقبگرد به قرن چهاردهم میلادی رفت و در کمدی الهی دانته رد این نظر را پی گرفته و درنهایت در موزائیک‌کاری گنبد تعمیدگاه فلورانس آن را به نمایش گذاشت. نمی‌گویم که لزوما بیان او دقیق است و می‌توان به‌راحتی استدلال او را پذیرفت، اما همین که او این سؤال را درمورد شاهکارهای ادبی و هنری فرهنگش مطرح می‌کند بسیار جای تقدیر داشته و بی‌شک راه را برای سؤال‌های بیشتر و بررسی‌های دقیق‌تر می‌گشاید. ما چنین چیزی را درمورد متون خود نداریم. درمورد بسیاری از شاهکارهای ادبی یا هنری‌مان حتی تصحیح درستی نداریم و کتابی درمورد محتوای آن به چاپ نرسیده چه برسد به اینکه بررسی بینارشته‌ای درباره آن انجام دهیم. شاید مقصر این موضوع بیش از هر کسی سیستم آموزش ما باشد که خلاقیت را در نطفه خفه کرده و از دانش‌آموزان و دانشجویان کسانی را می‌سازد که فقط و فقط مطالب مشخص‌شده را حفظ کرده و نمی‌توانند دایره دید خود را افزایش داده و آن را با حوزه‌های دیگر در هم بیامیزند. فرهنگ ما بیش از هر زمانی نیازمند چنین بازخوانی‌هایی است. هیچ رشدی نمی‌تواند در خلأ اتفاق بیفتد، ما هم برای رشد نیازمند ستون‌ها و تکیه‌گاه‌هایی هستیم و باید این ستون‌ها را از دل فرهنگ خود بیابیم. در غیر این صورت در دریای خروشان جهانی که پیش می‌رود، غرق خواهیم شد.

هم‌زمان با خواندن کتاب روولی، در حال کار بر روی «مهریشت» البته به منظوری دیگر بودم. مهریشت یکی از قدیمی‌ترین قسمت‌های یشت‌هاست. خود یشت‌ها هم قسمتی از اوستاست که به زبان اوستایی نو تألیف شده است. مهریشت که یکی از طولانی‌ترین یشت‌های اوستاست طبق گفته کریستن سن متعلق به قبل و یا اوایل روی کار آمدن هخامنشیان است؛ یعنی مربوط به چیزی بیش از 2550 سال قبل. به غیر از ارزش‌های ادبی و نیز دینی چنین متنی گاه می‌توان در لابه‌لای آن به جملاتی برخورد که بازتابی از شرایط فکری و حتی تلقیات زمانه درمورد کیهان و جهان است. اینکه چگونه دانسته‌های علمی آن زمانه -به‌خصوص درمورد مهریشت دانسته‌های مربوط به علوم اعصاب- در ساخت آن دخیل بوده‌اند برای من بسیار جالب بوده و در یادداشتی دیگر بدان خواهم پرداخت. اما در حین این بازخوانی به بندی در مهریشت برخوردم که به‌خصوص با آنچه روولی درمورد دانته بیان کرده بود همخوانی داشت. در کرده 24 بند 95 مهریشت چنین آمده بود: «مهر صاحب دشت‌های فراخ را می‌ستاییم... کسی که پس از فرورفتن خورشید، به پهنای زمین به در آید دو انتهای بسیار دور از هم این زمین وسیع گرد را لمس کرده، و هر آنچه در میان زمین و آسمان است را بنگرد و بررسی کند».

به سخن دیگر مهر هم با زمین محدود شده (احاطه می‌شود) و هم بر آن محاط است. او دو سوی زمین را لمس می‌کند. یعنی دو سوی زمین را تحت نظر داشته و لمس کرده -و به نوعی به وسیله اندازه زمین، هرچند بزرگ اما متناهی، محدود شده- و در عین حال هر آنچه در میان آسمان و زمین است را می‌نگرد یعنی می‌تواند از آسمان نیز به زمین بنگرد. پس هم توسط زمین احاطه شده و هم بر آن محاط است. این منطبق بر همان تفکر کیهان محدود بیکران است. برای اینکه بهتر چنین جملاتی را درک کنیم باید کمی بیشتر در مورد کیهان محدود بیکران بدانیم. اینکه جهان محدود است یا نامتناهی موضوع مورد بحث دانشمندان برای سده‌ها بود. هر دو طرف استدلال‌هایی را مطرح می‌کردند اما این استدلال‌ها نمی‌توانست اذهان علمی را قانع کند. تا اینکه اینشتین با راه‌حل خود پاسخ مهم و جالبی به این موضوع داد. اینشتین عنوان کرد که جهان می‌تواند به‌طور هم‌زمان هم محدود و هم بیکران باشد. زمین یک مثال خوب برای چنین توصیفی است. از یک سو محدود است و از سوی دیگر بیکران. محدود است چون محیط مشخصی دارد. بیکران است چون وقتی روی آن راه می‌رویم به دلیل خمیده‌بودن آن -شکل کره‌ای زمین- می‌توان به‌طور نامحدود به این راه‌رفتن ادامه داد. اینشتین این مدل را برای توصیف کیهان به کار برد مدلی که به مدل 3-کره معروف است. ما در بحث‌مان در مورد این بند از مهریشت به‌هیچ‌وجه این ادعا را نداریم که چنین چیزی مورد نظر نویسندگان آن بوده است. مهم شیوه تفکر در مورد جهان‌های محدود است و اینکه سیستمی می‌تواند علاوه بر محدودبودن، بیکران نیز باشد. این یک اتفاق تحلیلی مهم در نگرش به کیهان محسوب می‌شود و پایه اولیه ایجاد مفاهیمی بسیار پیچیده‌تر همانند آنچه اینشتین بیان کرد، است. مهر یک ایزد است و به‌عنوان ایزد باید بیکران باشد اما در این بند علاوه بر بیکرانی نوعی محدودیت هم دارد. محدودیت او به اندازه فاصله دو لبه زمین از هم است هرچند که این دو لبه فاصله زیادی از یکدیگر داشته باشند.