قصه شهرکی در شیراز که برای ساکنانش غصه است
شهروز شهر؛ نه شهر نه روستا
وکیل مستأجران: به همه نامه نوشتیم اما کار قفل شده است
«خوشا شیراز و وصف بیمثالش!» این مصرع خوره میشود و به جان ذهن میافتد و ناگاه خودش را توی ذهن قالب میکند! اینجا شیراز است؛ بخشی از شیراز. اما مثل شعر نیست. شعری که بیتی از آن یا مصرعش هر جا که وقتی
زهره قیلیچی: «خوشا شیراز و وصف بیمثالش!» این مصرع خوره میشود و به جان ذهن میافتد و ناگاه خودش را توی ذهن قالب میکند! اینجا شیراز است؛ بخشی از شیراز. اما مثل شعر نیست. شعری که بیتی از آن یا مصرعش هر جا که وقتی نام شیراز به میان میآید، خودش را هُری میریزد توی ذهن و از کوچههایش میگذرد. یهو یاد تمام کوچه پسکوچههای این شهر که در آن گشتهای میافتی؛ یاد ارگ کریمخان با آن ساختمان آجریاش. ساختمانی که شب با آن نورآراییاش توی یادت میماند. هزار سال. مثل صاحب ارگ. یادت میافتد که این شهر روزگاری یک آدمی داشته به نام وکیلالرعایا و داستانهایی که از او نقل میکنند انگار دیگر به فراموشی سپرده شده. یک جایی میان دردهای امروزی، انگار چال شده است. شیراز آب و هوای خوشی دارد. هرچند مثل تمام شهرهای دیگر هوایش آلوده شده. خیابانهایش شلوغ است و گاهی در مناسبتهایی داخل خیابان سرسام میگیری. اما هرچه که باشد یک شهر شیراز است و همین خیابانهای رنگرنگ و ساختمانهایی به قدمت تاریخ. ساختمانهایی که گاه ریشهاش توی ادبیات و هنر دوانده شده و مثل رکنآباد ناگاه از وسط شعری سر بیرون میآورد. شیراز را آنهایی که رفتهاند و آنهایی که آمدهاند، خیلی خوب میشناسند. حافظیهاش را به چشم دیدهاند و حتما سعدیهاش را هم! در باغ دلگشا قدم زدهاند، به باغ ارم رفتهاند و در گیجی کوچه و خیابان از عفیفآباد سر درآوردهاند. نارنجستان و... اینجا شهر باغهاست هرچند شاید دیگر از آن باغهای خیالی خبری نباشد. باغهایی که یکی پس از دیگری از میان رفته و به جایش ساختمان روییده است. اینجا شیراز است اما یک تکه جدامانده از شیراز. اینجا شهروز شهر است. شهرک شهروز شهر...
جا مانده
آنهایی که به شیراز سفر کرده و در بازگشت، از فرودگاه دستغیب به مقصد پریدهاند، بلوار خلیج فارس را خوب میشناسند. همان بلوار را که به سمت بزرگراه سروستان، بروی سمت چپ، بلواری به نام ولایت وجود دارد. شهروز شهر آنجاست. شهرکی که از چهرهاش محرومیت میبارد. اصلا نیاز نیست خیلی جستوجو کنی.
پنج کیلومتر داخل بلوار خلیج فارس بروی (کمی بیش و کم توفیری ندارد) از میدان مرکزی ترهبار که بگذری، یکی از قدیمیترین شهرکهای شیراز را میبینی که از قضا از نزدیکترینها به شهر است. یکی از مطلعین دربارهاش توضیح میدهد که: اینجا در اصل موقوفه عام حضرت سید علاءالدین حسین (ع) است، با وسعتی حدود 260 هکتار (دو میلیون و 591 هزارو 600 مترمربع) خیلی به شهر نزدیک است اما خودتان که نگاه کنید میبینید اینجا محروم از هرگونه امکانات شهری است، شهری که هیچ، حتی از خدمات روستایی هم محروم است. او میگفت: با وجود قدمت و وسعت شهرک، و برخلاف ضوابط و مقررات قانونی تا امروز نه به شهر شیراز الحاق شده و نه آن را روستا محسوب میکنند. بیش از 40 سال است که اینجا بلاتکلیف مانده و این منطقه بسیار وسیع که به لحاظ شرایط اقلیمی، دار و درختی هم ندارد، در شرایط بدی است.
داستان شهروز شهر البته کمی بیش از این است. به سالها قبل و ابتدای انقلاب باز میگردد. اینجا موقوفهای است که برای سکنیدادن مردمان پاییندست وقف عام شده است اما حالا بعد از گذشت این همه سال، انگار چیزی باعث شده که مردمانش در همان محرومیت باقی بمانند. در مجوزی که برای احداث شهرک صادر شده، بر ساخت پنج هزارو 500 واحد مسکونی برای بهرهبرداری اقشار محروم و کمدرآمد تأکید شده است. اما به گفته یک وکیل دادگستری که وکالت مردم را به صورت تبرعی و رایگان در محاکم بر عهده گرفته «اینجا فیالحال برخلاف قانون دارد خرید و فروش انجام میشود».
همتی وکیل پایه یک دادگستری است. میگفت: سال 99 تعداد 421 خانوار از مالکان (مستأجران موقوفه) برای پیگیری حقوقشان، شکایت به محکمه بردند و من با توجه به شناختی که از مستأجران داشتم و وضع را میدانستم، وکالت آنها را به صورت کاملا رایگان بر عهده گرفتم».
همتی میگفت: این شهرک برای احداث شهرک مسکونی ویژه اقشار کمدرآمد بوده که در حال حاضر با توجه به گذشت این همه سال، مورد بیتوجهی و بیمهری مسئولان مربوطه در شهر و استان قرار گرفته است. در حالی که متأسفانه شرایط تخریب و قلع و قمع اشجار و باغات و فضای سبز در مناطقی از شهر برای احداث بنا تسهیل و مهیا شده، اما هیچ همکاری برای احداث واحدهای مسکونی در این شهرک انجام نمیشود. با اینکه شهرک مجوز مسکن و شهرسازی هم داشته است.
به گفته همتی، مطابق مستندات و مدارک موجود در سال ١٣۵۵ بخشی از اراضی بایر بند ز پلاک٢١۶٢ بخش ۴ شیراز تفکیک و برای میزان دو میلیون 591 هزارو 600 مترمربع پلاک ثبتی ٢١۶٢/٣ بخش ۴ شیراز اختصاص داده شده که بر اساس توافقات اولیه بین آقای عبدالکریم جابری، متولی وقت اراضی موقوفه مذکور وآقای ضیاءالدین صمدی، مدیرعامل و سهامدار شرکت خانهسازی آذربایجان به شماره ثبت ٧٨١ تأسیس سال ١٣۵۵و شرکت پیچاکو به شماره ثبت ١۵٠٠٩ به منظور احداث بنا برای اقشار کمدرآمد در اراضی مذکور با تلاش و پیگیری آقای ضیاءالدین صمدی طی مدت حدود سه سال (از سال ١٣۵۶) برای اخذ مجوزهای لازم از ادارات ذیربط از جمله سازمان مسکن و شهرسازی و سایر نهادها، شرکت مذکور موفق به دریافت پروانه ساختمانی شماره ۴٩١٩ مورخ 1359.04.30 به نام شرکت پیچاکو برای احداث پنج هزارو 500 واحد مسکونی دو طبقه برای اقشار محروم و کمدرآمد در اراضی فوق میشود.
همتی داستان موقوفه و قصهای که بر مردمان این جغرافیا گذشته را کامل تعریف کرد. اینکه چه شده و چطور سامان امور در مواردی از دست خارج شده و اینکه حتی جنگ هم باعث شده تا شرکتی که قرار بوده ساختوساز کامل انجام دهد، به دلیل مشکلات ناشی از آن و تورم، تخصیصنیافتن اعتبارات بانکی و... با رکود شدید و نهایتا تعطیلی مواجه شده و قادر به اجرای تعهدات خود نبوده است و همین امر هم موجب طرح و اقامه دعوی توسط تعداد زیادی از سپردهگذاران، در شعبه ٢۴ دادگاه عمومی شیراز شده است. اما گویی این کلاف سردرگم خیال بازشدن ندارد و به گفته او نیاز است مسئولان به آن توجه و گره از کار فروبسته این منطقه باز کنند.
جغرافیای وقف
زمینهای شیراز عموما وقفی است. خاصه شهروز شهر. این را آقای رئیسی که خودش بنا است، میگفت. او از نمایندگان مستأجران، سپردهگذاران یا مالکان (هر چه که نام دارد) است که در محاکم و مجامع حضور پیدا میکند. میگفت: درصد زیادی زمینهای شیراز، وقفی است. من در جاهای مختلف این شهر به عنوان بنا کار کردهام. شهروز شهر هم وقفی است.
رئیسی این حرفها را میزد و این سؤال را که وقف چیست، توی ذهن خودش جا میکرد. وقف البته معنایش مشخص است. از اهل فن که بپرسی میگویند: از قدیمیترین حمایتهای اجتماعی قشر برخوردار و یکجور انجام مسئولیت اجتماعی آنهاست. عملا بخشش مال است چه به شکل پول و چه به شکل ملک. اینها را در اختیار شخص یا مؤسسه غیرانتفاعی قرار میدهند و منافع مترتب این بخشش را به مصارفی که در وقفنامه آمده، میرسانند. از نظر فقهی هم دربارهاش گفتهاند: از عقود معین است که هم در فقه اهل سنت و هم در فقه امامیه اعتبار خاص وجه این است که «و فی اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم». علاوه بر فقه اسلامی در قانون هم برای آن جایی در نظر گرفته شده است. بنا بر ماده ۵۵ قانون مدنی «وقف عبارت است از اینکه عین مال حبس و منافع آن تسبیل شود». برای انعقاد وقف بهجز «شرایط اساسی صحت قراردادها» شرایط خاصی ضروری است که عبارتاند از: حبس عین: واقف (وقفدهنده) در مدت وقف، حق هیچگونه دخل و تصرفی در عین موقوفه ندارد. یعنی واقف حق ندارد که مال موقوفه را بفروشد یا اینکه هرگونه نقل و انتقال حقوقی نسبت به مال موقوفه انجام دهد یا تصرفی در مال موقوفه بکند که منافی وقف باشد.
تسبیل منفعت: وقف در صورتی صحیح است که منظور واقف از وقف حبس عین به منظور قرب الهی و فیسبیلالله باشد.
قابلیت بقای عین: «فقط وقف مالی جایز است که با بقای عین بتوان از آن منتفع شد...» (ماده ۵۸ قانون مدنی) بنابراین وقف مالی که در صورت استفاده از آن مال، قابلیت بقا ندارد باطل است؛ بهعنوان مثال خوراکیها را نمیتوان وقف کرد.
قبض عین: وقف از عقود تشریفاتی است، بنابراین وقف زمانی تحقق پیدا میکند که واقف عین موقوفه را در اختیار موقوفعلیه (کسی که وقف به نفع اوست) یا موقوفعلیهم قرار دهد و عین موقوفه به قبض موقوفعلیه یا موقوفعلیهم درآید.
خب حالا همه این آسمان و ریسمان بافتن برای چیست؟ برای اینکه تأکید شود با مال وقفی باید مطابق وقفنامه عمل کرد. یعنی اوقاف به این دلیل که شهروز شهر وقف عام است، قطعات را اجاره میدهد به چه کسی؟ به آدمهایی که شرایط وقفنامه را داشته باشند. یعنی اگر بخشی از زمینها برای احداث مسکن ویژه افراد کمدرآمد وقف شده، نمیشود آن را به فلان مسئول در شهرداری داد.
آنطور که همتی وکیل مستأجران موقوفه میگفت این موضوع دارای انحراف است. مطابق اسنادی که او دارد فقط به یک نفر از مسئولان شهری شهر شیراز، 13 هکتار زمین با مبلغی حدود 32 میلیون تومان واگذار شده است.
پای صحبت مستأجران
داستان موقوفههایی شبیه آنچه در شیراز اتفاق افتاده، در برخی نقاط دیگر هم سابقه دارد. در برخی موارد که البته مطابق اخباری که منتشر شده، منجر به وقایعی ناخوشایند در ذهن ایرانیان شده است. آقای میدانشاهی از مستأجران این شهرک است. از کسانی که بیش از 30 سال پیش زمینی را خریداری کرده تا بتواند آنجا ساکن شود؛ اما گویا چرخ روزگار به نفعش نچرخیده است. او بازنشسته تأمین اجتماعی است و روزگاری نهچندان دور در این شهر، صاحب مجموعه ورزشی کوچکی بوده است.
میگفت: ما خیلی وقت است پیگیر این موضوع هستیم؛ اما متأسفانه تا امروز نتیجهای نگرفتهایم. مسئله این است که شهروز شهر جایی نیست که قرار باشد محل رفتوآمد مردمی پولدار باشد. همین الان اگر آنجا را ببینید، خواهید فهمید جزء کمدرآمدترین اقشار جامعه هستند و همین 200 یا 300 خانواری که آنجا زندگی میکنند، کمترین امکانات را دارند.
میدانشاهی گفت: من 30 سال کار کردم. محصول این کارکردن و جمعکردن، شده این زمین که در دهه 70 آن را خریداری کردهام؛ اما متأسفانه حالا همه چیز آن روی هواست و دستمان هیچجا بند نیست. من نمیدانم از همین یک تکه جا چه میخواهند که هر روز یک اتفاقی هم میافتد. یک بار ما متوجه شدیم که کلی کامیون و بولدوزر و... آمده اینجا و دارد کار میکند و جمع شدیم و اعتراض کردیم. خیلی هم شدید اعتراض کردیم. آقایان نامهای داشتند از سازمان پسماند شهرداری شیراز که به آنها اجازه میداد در سطح 200 هکتار به عمق 40 سانتیمتر خاکبرداری کنند و با نیروی انتظامی تماس گرفتیم و... که آقایان رفتند و معلوم هم نشد داستان و ماجرا چه بوده است.
میداشاهی گفت: به آقایی که اکنون یکی از مسئولان است، 13 هکتار زمین دادهاند. کل پولی که پرداخت کرده، 32 میلیون تومان است و قتی با او حرف میزنیم، میگوید شما چه کار دارید من چقدر پول دادهام.
در اسنادی که مستأجران در دست دارند و به دادگاه هم ارائه شده است، چند مورد واگذاری عجیب دیده میشود. در یک مورد در سال 94، 180 هزار متر طبق سند اجاره شماره ٠٢۴٢٩٩٠ دفتر اسناد رسمی ٧١ شیراز به آقای «ح. ق» و در موردی دیگر در سال 96، یکمیلیونو 51 هزار مترمربع بالمناصفه به دو نفر مطابق سند اجاره ٢۴٧۶٠٩ دفتر ٧١ شیراز و در سال 1402 130هزارو 60 متر مربع از سهم ادعایی آقای «ک» به یکی از مسئولان شهری به موجب سند اجاره ٢١۶٩٢٣ دفتر اسناد رسمی ١٢ شیراز واگذار شده است.
در اسنادی که در اختیار وکیل همتی قرار دارد، این واگذاریها 9 شماره شده است و مستأجران فعلی درباره آن معترضاند. همتی وکالت 421 خانوار از این مستأجران را بر عهده دارد و به گفته نمایندگان مستأجران، به صورت تبرعی وکالت میکند.
رئیسی دیگر مستأجر این موقوفه است. او بناست. میگفت: من بنا هستم، بیش از 30 سال در شیراز کار میکنم. یکی از نمایندگان مستأجرانی هستم که هنوز مجوز ساخت در شهروز شهر را نگرفتهاند. من سال 76 به امید اینکه بتوانم سرپناهی برای خودم و خانواده بسازم، زمینی را به قیمت 850 هزار تومان خریدم. از یک سال بعد دیگر گرفتار شدیم که شدیم. هم پولمان رفته، هم وقتمان. من همین الان مستأجر هستم. اگر آن زمان پول را در جایی دیگر برای سکونت استفاده میکردم تا الان صاحب سرپناه شده بودم؛ اما متأسفانه تاکنون نتیجهای نگرفتهام. نه من و نه هیچکدام از مستأجران. همه جا هم رفتهایم، به همه جا هم نامه نوشتهایم، از اوقاف بگیرید تا بنیاد شهید؛ اما نمیدانم چه میشود یا کجای کار ایراد دارد که هی مانع میتراشند. رئیسی میگفت: نمیخواهم ناله کنم؛ اما من خودم جزء اقشار ضعیف حساب میشوم؛ اما در برابر آنهایی که اینجا سهم دارند، شاه به حساب میآیم. اینها جزء ضعیفترین قشر جامعه هستند که حامی هم ندارند.
او بر نکته جالبی هم تأکید میکند. میگفت: زمینهای ما را به کسی دیگر قول دادهاند. ما در فاز یک حدود 500 خانوار هستیم؛ اتفاقی که افتاده، ملکی که میدانستند متعلق به کسی دیگر بوده، به افراد دیگر واگذار شده است. میگفت: ما در اوقاف هم تجمع کردیم، آنجا ما را پراکنده کردند و حسابی هم تحویل گرفتند؛ اما بعد از ما شکایت کردند و برای خود من در دادگاه بدوی زندان بریدند؛ اما دادگاه تجدید نظر ما را تبرئه کرد؛ وگرنه الان باید زندان هم میرفتم.
رئیسی چند جایی تند هم شد و نام افرادی را هم برد. بیمحابا میگفت فلانی و فلانی دارند حق ما را میخورند. حتی میگفت فلان آقای مسئول که خودش زمین زیادی دارد، من را تهدید کرده و خودش را وابسته به برخی نهادها معرفی میکند! رئیسی از اصطلاح زمینخوار استفاده میکرد و میگفت: عدهای افتادهاند روی زمینهای مردم و بدون رحم دارند حق ما را که بیش از 30 سال است آنجا پول دادهایم، پایمال میکنند هیچکس هم حرف ما را گوش نمیکند و به داد ما نمیرسد. به من مستأجر اجازه نمیدهند که در زمینی که با بدبختی پول آن را تأمین کردم و الان هم با بدبختی پول رهن منزلم را تأمین کردهام، یک طبقه بسازم و زندگی کنم. رئیسی برادر شهید است. جانباز است و موج انفجار او را در جنگ گرفته و تأکید دارد با این احوال و با تمام مدارکی که داریم، هیچکس حرف ما را گوش نمیکند. هرجا که میرویم همه میگویند: حق با شماست؛ اما هیچکدام کاری برای ما انجام نمیدهند.
دستورهای ابلاغی
همتی که وکالت 421 نفر از مستأجران این موقوفه را دارد، تأکید میکرد مسئولان در جریان جزء ماجرا هستند و میگفت: با همه مکاتبه شده است. من دستخط استاندار محترم جناب آقای دکتر ایمانی را دارم که دستور دادند جلسهای با حضور ذینفعان برگزار شود. جلسهای که بشود تصمیمی درست گرفت؛ اما متأسفانه در جلسهای که برگزار شد، سطح جلسه در حدی نبود که مدیران تصمیمگیر حاضر شوند. تعدادی از کارشناسان به نمایندگی از سازمانها آمده بودند.
او میگفت: یک جای این کار میلنگد؛ چون من بهعنوان وکیل تا حالا دو بار با شکایت کیفری مواجه شدهام که خوشبختانه با دفاعیاتی که انجام شده، نشان دادیم اگر تجعی هم در اوقاف شیراز بوده، برای ترک فعل انجام شده است، نه چیز دیگر و دادگاه محترم هم این را پذیرفت و حکم به تبرئه داد. من معتقدم جریانی سوء در این زمینه وجود دارد که حالا به چه دلیل نمیدانم؛ اما بنا بر همان دلیل پنهان تمایلی به حل موضوع ندارد و با وجود دستور استاندار محترم و با وجود مدارک و مستندات کتبی و... مسئله با گذشت 30 سال، هنوز لاینحل باقی مانده است.
آنچه در این موضوع تجربه شده است، نخستینبار نیست و آخرینبار هم نخواهد بود. موضوع موقوفات باید در کلان کشور حل شود و احتمالا باید از مرجعی بالاتر رویهای مشخص درباره اقدامات انجامشده در نظر گرفته شود که هر روز، شاهد نارضایتی عدهای نباشیم.