|

شکاف جنسیتی؛ از خانه تا خیابان

بررسی جامعه‌شناسانه «شرق» از نابرابری جنسیتی، تعاریف و دلایل آن

بیشتر پیش‌فرض‌ها مردانه هستند؛ کافی است به پیامک‌هایی که از شرکت‌ها و مراکز خدمات پس از فروش و بانک‌ها برای شما ارسال می‌شود دقت کنید، تا متوجه شوید که پیش‌فرض یک جهان مردانه، چقدر نهادینه شده است. این مسئله هرچند تنها به کشور ما باز نمی‌گردد و سبقه‌ای جهانی دارد، اما نمی‌شود منکر آن شد که در جوامع مردسالاری مانند ایران نمود بیرونی بارزتری دارد.

شکاف جنسیتی؛ از خانه تا خیابان
شهرزاد همتی دبیر گروه جامعه روزنامه شرق

شهرزاد همتی: بیشتر پیش‌فرض‌ها مردانه هستند؛ کافی است به پیامک‌هایی که از شرکت‌ها و مراکز خدمات پس از فروش و بانک‌ها برای شما ارسال می‌شود دقت کنید، تا متوجه شوید که پیش‌فرض یک جهان مردانه، چقدر نهادینه شده است. این مسئله هرچند تنها به کشور ما باز نمی‌گردد و سبقه‌ای جهانی دارد، اما نمی‌شود منکر آن شد که در جوامع مردسالاری مانند ایران نمود بیرونی بارزتری دارد. نابرابری جنسیتی یکی از واژه‌های چالش‌برانگیز در جامعه‌شناسی و مکتب فمینیسم محسوب می‌شود و به نظر می‌رسد تعاریف اجتماعی از پیش به‌گونه‌ای ساخته شده‌اند تا زنان در مرتبه پایین‌تری از مردان قرار بگیرند. این نابرابری در تمامی وجوه زندگی اعم از اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی وجود دارد. مسئله‌ای که از بدو تولد تا پایان زندگی همراه افراد وجود دارد و آنها را با زن یا مرد بودنشان در کنار این مسئله قرار می‌دهد. در این مقاله تلاش شده است تا با تعریف نابرابری جنسیتی از دیدگاه‌های مختلف، زمینه‌های بروز آن مورد بررسی قرار بگیرند. شاید بتوان این نظر را پذیرفت که مسائلی مانند تبعیض‌های جنسیتی، کلیشه‌سازی‌های جنسیتی و شکاف جنسیتی نیز در زیرمجموعه تعریف نابرابری جنسیتی قرار می‌گیرند؛ از این جهت به نظر می‌رسد ما با کلیتی روبه‌رو هستیم که می‌تواند همه تعریف‌های زیرمجموعه نابرابری جنسیتی را نیز در بر بگیرد. در سال 2021، شاخص جهانی شکاف جنسیتی برای ایران 0.58 بود. اگرچه شاخص شکاف جنسیتی جهانی ایران در سال‌های اخیر نوسان قابل‌توجهی داشته است، اما در دوره 2006 تا 2021 کاهش یافته و به شاخص 0.58 در سال 2021 ختم می‌شود. ایران در انتهای شاخص گزارش جهانی شکاف جنسیتی در سال 2022 قرار دارد.

 

 مقدمه   و   طرح   مسئله

نابرابری جنسیتی یکی از حقایق انکارناپذیر در زندگی اجتماعی انسان‌ها از سال‌های دور است. تقریبا در تمامی جوامع این اتفاق نظر وجود دارد که جهان اجتماعی به‌گونه‌ای تعریف شده که برتری از آن مردان باشد.

با‌این‌حال واضح است که در میزان و ماهیت این نابرابری در جوامع گوناگون تفاوت‌های عمده نیز وجود دارد. حتی در جوامعی که به لحاظ فرهنگی تساوی‌طلب تعریف می‌شوند (egalitarian)، می‌توان «سلطه مردان»(Dominance of men)، و «خصومت جنسی» (Sexual hostility) را مشاهده کرد (پژوهش‌نامه زنان، رضا همتی و دیگران، 1392).

چون زنان نیمی از جمعیت جهان را تشکیل می‌دهند، پرداختن به نقش آنان در فرایند توسعه جامعه از اهمیت زیادی برخوردار است. در طول تاریخ، شرایط بیولوژیکی، طبیعی و اجتماعی، وضعیت را به شکلی رقم زده‌اند که زنان را محدود، فرمانبردار و مقید کرده‌اند؛ به‌گونه‌ای که با وجود تلاش‌های صورت‌گرفته در دهه‌های اخیر، هنوز هم بخش اعظمی از زنان دنیا، شاهد تغییرات اندکی در وضعیت خود هستند. مهم‌ترین عاملی که زنان را از پیشرفت بازداشته، دیدگاه‌ها و ایستارهایی است که در بطن جامعه شکل گرفته است؛ ایستارهایی که بدون تغییر در آنها هرگونه تلاشی از سوی نهضت‌ها و جنبش‌های زنان، بدون نتیجه خواهد ماند. این ایستارها به‌صورت کلیشه‌هایی در جامعه رسوخ کرده و مانع بزرگی در تغییر وضعیت زنان هستند (عنایت و روزبهانی، 5:1392).

عبارت «پسرها پسر خواهند شد» اغلب برای توجیه رفتارهایی مانند هل‌دادن یا سایر اشکال پرخاشگری پسران جوان استفاده می‌شود. این عبارت نشان می‌دهد که چنین رفتاری غیرقابل‌تغییر است و بخشی از طبیعت پسر است. رفتار پرخاشگرانه، زمانی که آسیب قابل‌توجهی وارد نمی‌کند، اغلب از پسران و مردان پذیرفته می‌شود، زیرا با خط فرهنگی مردانه مطابقت دارد. «فیلم‌نامه» نوشته‌شده توسط جامعه از جهاتی شبیه به فیلم‌نامه‌ای است که‌ نمایش‌نامه‌‌نویس نوشته ‌است. همان‌طور که یک نمایش‌نامه‌‌نویس از بازیگران انتظار دارد که به یک فیلم‌نامه تجویز‌شده پایبند باشند، جامعه نیز از زنان و مردان انتظار دارد که مطابق انتظارات نقش‌های جنسیتی خود رفتار کنند. فیلم‌نامه‌ها عموما از طریق فرایندی به نام اجتماعی‌شدن یاد می‌گیرند که به افراد می‌آموزد مطابق با هنجارهای اجتماعی رفتار کنند.

خانواده اولین عامل اجتماعی‌‌شدن است. شواهد قابل‌توجهی وجود دارد مبنی بر اینکه والدین پسر و دختر را به‌طور متفاوتی اجتماعی می‌کنند. به‌طورکلی، به دختران آزادی عمل بیشتری داده می‌شود تا از نقش تعیین‌شده جنسیتی خود خارج شوند. بااین‌حال، جامعه‌پذیری متمایز معمولا منجر به امتیازات بیشتر برای پسران می‌شود. برای مثال، پسران در سنین پایین‌تر از دختران، استقلال بیشتری دارند. ممکن است محدودیت‌های کمتری برای لباس مناسب، عادت‌های قرار ملاقات یا منع رفت‌و‌آمد به آنها داده شود. پسران همچنین اغلب از انجام وظایف خانگی مانند نظافت یا آشپزی و سایر کارهای خانگی که زنانه تلقی می‌شوند، رها هستند. دختران به دلیل انتظارشان برای منفعل‌بودن و پرورش‌دادن، عموما مطیع و مسئول بر عهده گرفتن بسیاری از مسئولیت‌های خانگی محدود شده‌اند. حتی زمانی که والدین برابری جنسیتی را به عنوان هدف تعیین می‌کنند، ممکن است نشانه‌های زمینه‌ای از نابرابری وجود داشته باشد. برای مثال، ممکن است از پسرها خواسته شود که زباله‌ها را بیرون ببرند یا کارهای دیگری را انجام دهند که نیاز به قدرت یا سختی دارد، در‌حالی‌که ممکن است از دختران خواسته شود که لباس‌های شسته شده را تا کنند یا وظایفی را انجام دهند که نیاز به تمیزی و مراقبت دارد. مشخص شده است که پدران نسبت به مادران در انتظارات خود برای انطباق جنسیتی محکم‌تر هستند و انتظارات آنها از پسران قوی‌تر از دختران است (کیمل 2000). این در بسیاری از انواع فعالیت‌ها، از جمله ترجیح‌دادن اسباب‌بازی‌ها، سبک‌های بازی، نظم و انضباط، کارهای خانه و دستاوردهای شخصی صادق است. در نتیجه، پسرها تمایل دارند به‌ویژه با مخالفت پدرشان در هنگام شرکت در فعالیتی که ممکن است زنانه تلقی شود، مانند رقصیدن یا آوازخواندن، هماهنگ باشند.

اجتماعی‌شدن والدین و انتظارات هنجاری نیز بر اساس طبقه اجتماعی، نژاد و قومیت متفاوت است. برای مثال، خانواده‌های آمریکایی آفریقایی‌تبار، بیشتر از قفقازی‌ها، ساختار نقش برابری‌خواهانه را برای فرزندان خود الگو می‌کنند. بوردیو مدعی است نوعی علیت چرخشی در نظام نابرابری جنسیتی جوامع مردان وجود دارد؛ به‌گونه‌ای که ساختارهای عینیِ اجتماعی باورهای فردی را شکل می‌دهد و افراد بر پایه این باورها به نحوی عمل می‌کنند که نظم اجتماعی جنسیتی تقویت می‌شود. در ایران، چنانچه والدین در دوران کودکی خود با تبعیض جنسیتی بزرگ شده باشند، در دوره والدگری خود، آن را بازتولید می‌کنند و در روابط آنها با دختر و پسرشان بروز می‌کند. به‌طوری‌که می‌توان گفت احتمالا میان میزان جامعه‌پذیری تبعیض از سوی والدین در کودکی و میزان نابرابری جنسیتی بین دختر و پسر در زندگی خانوادگی، رابطه وجود دارد.

کودکان در سنین پایین یاد می‌گیرند که انتظارات متفاوتی از پسران و دختران وجود دارد. مطالعات بین فرهنگی نشان می‌دهد که کودکان در دو یا سه سالگی از نقش‌های جنسیتی آگاه هستند. در چهار یا پنج سالگی، اکثر کودکان به‌طور محکم در نقش‌های جنسیتی مناسب از نظر فرهنگی تثبیت شده‌اند (کین 1996). کودکان این نقش‌ها را از طریق اجتماعی‌شدن به دست می‌آورند؛ فرایندی که در آن افراد یاد می‌گیرند به روشی خاص که توسط ارزش‌ها، باورها و نگرش‌های اجتماعی دیکته می‌شود، رفتار کنند. برای مثال، جامعه اغلب موتورسواری را به‌عنوان یک فعالیت مردانه می‌بیند و بنابراین آن را بخشی از نقش جنسیت مرد می‌داند. نگرش‌هایی مانند این معمولا بر اساس کلیشه‌ها، تصورات بیش از حد ساده شده درباره اعضای یک گروه است. کلیشه‌سازی جنسیتی شامل تعمیم بیش از حد نگرش‌ها، ویژگی‌ها یا الگوهای رفتاری زنان یا مردان است. برای مثال، زنان ممکن است برای راندن موتورسیکلت بسیار ترسو یا ضعیف تصور شوند (مبانی جامعه‌شناسی جنسیت). جامعه‌پذیری جنسیتی از طریق چهار عامل اصلی اجتماعی‌شدن رخ می‌دهد: خانواده، آموزش، گروه همسالان و رسانه‌های جمعی. هر عامل با ایجاد و حفظ انتظارات هنجاری برای رفتارهای جنسیتی، نقش‌های جنسیتی را تقویت می‌کند. قرار‌گرفتن در معرض از طریق عوامل ثانویه مانند مذهب و محل کار نیز رخ می‌دهد. قرار‌گرفتن مکرر در معرض این عوامل در طول زمان، مردان و زنان را به این حس کاذب سوق می‌دهد که به‌جای پیروی از یک نقش ساخته‌شده اجتماعی، به‌طور طبیعی عمل می‌کنند. این مقاله در تلاش است که با نگاهی چندجانبه، به تعریف نابرابری جنسیتی، نگاه جامعه‌شناسان و دیدگاه‌های جامعه‌شناسی به این مقوله بپردازد.

‌ تعریف  نابرابری  جنسیتی

در تعریف ابتدایی، نابرابری جنسیتی یا قشربندی جنسیتی (stratification gender)، به تعبیر جامعه‌شناختی آن جامعه عبارت است از توزیع نابرابر ثروت، قدرت و مزایای جامعه میان مردان و زنان. نابرابری جنسیتی را می‌توان وضعیتی تلقی کرد که در آن زنان عموما تحت سلطه مردان هستند و موقعیت زنان و مردان در بخش خصوصی و عمومی از یکدیگر منفک شده. نوع متفاوت مشارکت دو جنس زن و مرد در عمومی و زندگی اجتماعی این تفاوت‌ها را بیشتر کرده است. و به نقش اجتماعی مردان ارزش اجتماعی بیشتری می‌دهد.

نابرابری جنسیتی در حوزه‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مدل‌های مختلفی دارد که می‌توان از میان آنها به وابستگی اقتصادی زنان به مردان بر اساس مشارکت کم در نیروی کار و دستمزدهای کم برای آنها، وابستگی سیاسی ناشی از تسلط مردان بر ساختارهای قدرت سیاسی، وابستگی به اقتدار بیشتر مردان و قدرت‌گیری آن تصمیم‌ها در خانواده و محل کار، وابستگی به قدرت مردان در تعیین و تعریف واقعیت اجتماعی، وابستگی به مردان در مراقبت از زنان در برابر خشونت سایر مردان و حتی وابستگی روان‌شناختی زنان به مردان از طریق پیوندهای عاطفی اشاره کرد (پژوهش نامه زنان، رضا همتی و دیگران، 1392).

نابرابری جنسیتی عبارت است از برخورد یا عملی که بر اساس جنسیت افراد به تحقیر، طرد، خوار‌شمردن و کلیشه‌بندی آنها می‌پردازد و نشان‌دهنده یکسان‌نبودن دسترسی زنان و مردان به فرصت‌ها و امکاناتی مانند امکانات آموزشی است. جنسیت یکی از ویژگی‌های طبیعی افراد است که در بیشتر جوامع بر پایه معیارهای فرهنگی- اجتماعی ارزیابی می‌شود و در سال‌های اخیر، در کنار قومیت، به یکی از پایه‌های اساسی نابرابری اجتماعی تبدیل شده است. شکل‌های گوناگونی از نابرابری جنسیتی در سطح جهان دیده می‌شود و وضعیت نابسامان بهداشت، تغذیه، آموزش، آگاهی و اشتغال از جمله مصادیق آن هستند. زنان در جامعه، با نابرابری‌ها مواجه هستند و در خانواده و جامعه، قربانیان اصلی خشونت فیزیکی، روانی و اقتصادی به‌شمار می‌روند.

مفهوم جنسیت دارای بار فرهنگی است و در فرهنگ‌های مختلف نیز متناسب با فرهنگ آن جامعه شکل می‌گیرد‌ اما با وجود تفاوت‌های ویژه، تقریبا در همه فرهنگ‌های آشنا، مردان موجوداتی قدرتمندتر از زنان در نظر گرفته می‌شوند. اگرچه مفاهیمی که در جامعه امروزی مطرح هستند، به‌ویژه مفاهیمی مانند آزادی‌ها و حقوق فردی، عقلانیت ارتباطی، جامعه مدنی و دموکراسی از لحاظ سیاسی، در دوران‌های گذشته مطرح نبوده‌اند‌ اما این نابرابری وجود داشته است. چنان‌که انگلس در کتاب «منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت»، به برابری زن و مرد در دوره باستان اشاره دارد. در‌واقع، نابرابری جنسیتی که با پیدایش مالکیت خصوصی و کنترل مرد بر توان جنسی و فرزندآوری زن پدید آمده است، واقعیتی اجتماعی است که در هر برهه‌ای از تاریخ بشری وجود داشته است. هرگونه رفتار، زبان، سیاست یا سایر کنش‌هایی که نشان‌دهنده دیدگاه ثابت، فراگیر و نهادینه‌شده اعضای جامعه نسبت به زنان به‌عنوان موجوداتی فرودست باشد، به معنای نابرابری جنسیتی است (تحلیلی بر عوامل فرهنگی-اجتماعی مؤثر بر نابرابری جنسیتی، بخارایی، 61:94).

 ایران در   کجای  جدول   جهانی   قرار   دارد؟

گزارش جهانی شکاف جنسیتی تکامل برابری جنسیتی را بر اساس چهار زمینه بررسی می‌کند: مشارکت و فرصت‌های اقتصادی، پیشرفت آموزشی، سلامت و بقا‌ و توانمندسازی سیاسی.

هم‌اکنون، ایران در بین 146 کشور در شاخص شکاف جنسیتی جهانی رتبه 143 را دارد. امتیاز آن در GGGR2022 0.576 است که حتی کمتر از آنچه در سال 2021 بود است. بر اساس این گزارش، ایران یکی از کمترین درآمدهای برآورد‌شده برای زنان را دارد و مشارکت نیروی کار در ایران به میزان قابل‌توجهی کاهش یافته است.

گزارش جهانی شکاف جنسیتی در سال 2021، ایران را در بین 156 کشور جهان با شاخص 0.582 در رتبه 150 قرار داد. ایران در زمینه مشارکت اقتصادی و فرصت‌ها امتیاز 0.375 و در توانمندسازی سیاسی زنان امتیاز ناچیز 0.036 را کسب کرده است. این رتبه‌بندی نسبت به گزارش جهانی شکاف جنسیتی 2020 دو پله پایین‌تر و نسبت به گزارش شکاف جنسیتی جهانی 2019، هشت پله کاهش داشت (گزارش جهانی شکاف جنیستی، 2021).

‌ کلیشه‌های  جنسیتی، خانواده   و   جنسیت‌گرایی

کلیشه‌های جنسیتی اساس جنسیت‌گرایی را تشکیل می‌دهند. جنسیت‌گرایی به باورهای تعصب‌آمیز اطلاق می‌شود که برای یک جنس بر جنس دیگر ارزش قائل است. میزان شدت آن متفاوت است. در بخش‌هایی از جهان که زنان به‌شدت کم‌ارزش هستند، ممکن است دختران جوان مانند پسران به تغذیه، مراقبت‌های بهداشتی و آموزش دسترسی نداشته باشند. علاوه‌بر‌این‌ آنها با این باور بزرگ خواهند شد که سزاوار رفتاری متفاوت با پسران هستند (یونیسف 2011؛ تورن 1993).

با توجه به اینکه خانواده نقش مهمی در بازتولید نابرابری جنسیتی دارد، می‌توان گفت در جریان گذار جمعیتی نیز ساختار خانواده تغییر می‌کنید و این تغییر در بازتولید نابرابر جنسیتی نقش مهمی دارد. بوردیو بازتولید نابرابری جنسیتی را با مفاهیم عادت‌واره و میدان مطرح می‌کند. مفهوم عادت‌واره در دیدگاه بوردیو، نوعی آمادگی عملی و آموختگی ضمنی است. عادت‌واره نوعی تربیت‌یافتگی اجتماعی از نوع ذوق و سلیقه است که به عاملان اجتماعی این امکان را می‌دهد که روح قواعد، آداب، جهت‌ها، ارزش‌ها، روش‌ها و دیگر امور حوزه (میدان) خاص خود (میدان علمی، اقتصادی، ورزشی، هنری، سیاسی و...) را دریابند، درون آن پذیرفته شوند، جا بیفتند و منشأ اثر شوند. در جوامعی که هنوز گذار جمعیتی را پشت‌سر نگذاشته‌اند و زنان بیشتر در امور خانه‌داری مشغول هستند، سهم کمتری از انواع سرمایه نسبت به مردان- که نا‌ن‌آور خانواده هستند- دارند و بنابراین‌ در این جامعه نابرابری جنسیتی زیاد است. بر‌عکس، در جوامعی که گذار جمعیتی اول را پشت‌سر گذاشته‌اند، معمولا زنان بیشتر فرصت کرده‌اند که در بازار کار و اجتماع حضور داشته باشند؛ بنابراین نسبت به زنان در جوامع قبل سهم بیشتری از انواع سرمایه‌ دارند. پس در این جوامع انواع سرمایه کسب‌شده از سوی زنان نقش مهمی در نابرابری جنسیتی و بازتولید آن دارد. بوردیو مدعی است، نوعی علیت چرخشی در نظام نابرابری جنسیتی در جوامع مدرن وجود دارد؛ به‌گونه‌ای که ساختارهای عینی اجتماعی، باورهای فردی را شکل می‌دهد و افراد بر پایه این باورها به گونه‌ای عمل می‌کنند که نظم اجتماعی جنسیتی تقویت می‌شود (جامعه‌شناسی کاربردی، سال بیست‌وچهارم، وکیل احمدی، 20:1392).

مطالعات نشان می‌دهد که اجتماعی‌شدن جنسیتی هنوز در مدارس امروزی اتفاق می‌افتد، شاید به اشکال کمتر آشکار (لیپس 2004). معلمان ممکن است حتی متوجه نشوند که به شیوه‌ای عمل می‌کنند که الگوهای رفتاری متفاوت جنسیتی را بازتولید می‌کند. با‌این‌حال‌ هر زمان که از دانش‌آموزان بخواهند صندلی‌های خود را بچینند یا براساس جنسیت در صف قرار گیرند، ممکن است معلمان ادعا کنند که باید با پسران و دختران متفاوت رفتار شود (Thorne 1993).

حتی در سطوح پایینی مانند مهدکودک و مدارس به‌طور ماهرانه پیام‌هایی را به دختران منتقل می‌کنند که نشان می‌دهد آنها از هوش کمتر یا اهمیت کمتری نسبت به پسران برخوردار هستند. برای مثال، در یک مطالعه درباره پاسخ معلمان به دانش‌آموزان دختر و پسر، داده‌ها نشان داد که معلمان دانش‌آموزان پسر را بسیار بیشتر از دانش‌آموزان دختر تحسین می‌کنند. معلمان بیشتر صحبت‌های دختران را قطع می‌کردند و به پسران فرصت‌های بیشتری برای گسترش ایده‌های خود می‌دادند. علاوه بر این، در موقعیت‌های اجتماعی و همچنین تحصیلی، معلمان به‌طور سنتی با پسران و دختران به شیوه‌های متضاد رفتار می‌کنند و حس رقابت را به‌جای همکاری تقویت می‌کنند. همچنین به پسران اجازه داده می‌شود که درجات بیشتری از آزادی برای زیر‌پا‌گذاشتن قوانین یا ارتکاب اعمال جزئی انحرافی داشته باشند، در‌حالی‌که از دختران انتظار می‌رود قوانین را به دقت دنبال کنند و نقشی مطیع داشته باشند (ریدی 2001). تقلید از اعمال دیگران مهم اولین گام در ایجاد حس جداگانه از خود است (مید 1934). 

مانند بزرگسالان، کودکان به عوامل فعال تبدیل می‌شوند. آنها انتظارات جنسیتی هنجاری را برای اطرافیان خود تسهیل و اعمال می‌کنند. هنگامی که کودکان با نقش جنسیتی مناسب مطابقت نداشته باشند، ممکن است با تحریم‌های منفی مانند انتقاد یا به حاشیه رانده‌شدن از سوی همسالان خود مواجه شوند. اگرچه بسیاری از این تحریم‌ها غیررسمی هستند اما می‌توانند بسیار شدید باشند. برای مثال، دختری که مایل است به‌جای کلاس رقص در کلاس کاراته شرکت کند، ممکن است «Tomboy» نامیده شود و برای پذیرش از هر دو گروه همسالان مرد و زن با مشکل مواجه شود (Ready 2001). به‌ویژه پسران به دلیل عدم انطباق جنسیتی در معرض تمسخر شدید قرار می‌گیرند (Coltrane and Adams 2004; Kimmel 2000).

رسانه‌های جمعی به‌عنوان یکی دیگر از عوامل مهم اجتماعی‌شدن جنسیت عمل می‌کنند. در تلویزیون و فیلم‌ها، زنان نقش‌های کمتری دارند و اغلب به‌عنوان همسر یا مادر به تصویر کشیده می‌شوند. وقتی نقش اصلی به زنان داده می‌شود، اغلب در یکی از دو حالت افراطی قرار می‌گیرد: یک شخصیت سالم و قدیس‌مانند یا یک شخصیت بدخواه و بیش‌جنس‌گرا (اتاگ و بریجز 2003). همین نابرابری در فیلم‌های کودکان هم فراگیر است (اسمیت 2008). تحقیقات نشان می‌دهد که در 10 فیلم پرفروش رتبه G که بین سال‌های 1991 تا 2013 منتشر شد، از هر 10 شخصیت، 9 شخصیت مرد بودند (اسمیت 2008).

تبلیغات تلویزیونی و دیگر اشکال تبلیغات نیز نابرابری و کلیشه‌های جنسیتی را تقویت می‌کنند. زنان تقریبا به طور انحصاری در تبلیغات آشپزی، نظافت یا محصولات مرتبط با مراقبت از کودکان حضور دارند (دیویس 1993). به آخرین باری فکر کنید که مردی را در یک آگهی تبلیغاتی ماشین ظرف‌شویی یا مواد شوینده دیده‌اید. به طور کلی، زنان در نقش‌هایی که شامل رهبری، هوش یا روانی متعادل است، کمتر حضور دارند. به‌ویژه در نماهنگ‌ها، به تصویر کشیدن زنان به شیوه‌هایی غیرانسانی است. با این حال حتی در تبلیغات اصلی، مضامینی که خشونت و تمایلات جنسی را در هم می‌آمیزد، بسیار رایج است.

 دیدگاه‌های نظری  درباره  جنسیت

نظریه‌های جامعه‌شناسی به جامعه‌شناسان کمک می‌کنند تا پرسش‌ها را ایجاد و داده‌ها را تفسیر کنند. به‌عنوان مثال جامعه‌شناسی که مطالعه می‌کند چرا دختران دبیرستانی بیشتر از همتایان مرد خود از انتظارات سطح پایه در ریاضیات و علوم عقب‌تر هستند، ممکن است از دیدگاه فمینیستی برای چارچوب‌بندی تحقیقات خود استفاده کند. محقق دیگری ممکن است از منظر تضاد به بررسی این موضوع بپردازد که چرا زنان در مناصب سیاسی کمتر حضور دارند و یک تعامل‌گرا ممکن است چگونگی تعامل نمادهای زنانگی با نمادهای اقتدار سیاسی را بررسی کند تا بر نحوه رفتار زنان در کنگره‌ای از سوی همتایان مرد خود در جلسات تأثیر بگذارد.

کارکردگرایی ساختاری

کارکردگرایی ساختاری یکی از مهم‌ترین دیدگاه‌های پژوهش جامعه‌شناختی در قرن بیستم را ارائه داده و تأثیر عمده‌ای بر تحقیقات در علوم اجتماعی از‌ جمله مطالعات جنسیتی داشته است. با در نظر گرفتن خانواده به‌عنوان جدایی‌ناپذیرترین مؤلفه جامعه، مفروضات مربوط به نقش‌های جنسیتی در ازدواج جایگاه برجسته‌ای را در این دیدگاه به خود اختصاص می‌دهند.

کارکردگرایان استدلال می‌کنند که نقش‌های جنسیتی قبل از دوران پیش از صنعتی‌شدن، زمانی که مردان معمولا مسئولیت‌های خارج از خانه، مانند شکار را بر ‌عهده می‌گرفتند و زنان معمولا مسئولیت‌های خانگی را در خانه یا اطراف آن  بر عهده داشتند، تثبیت شد. این نقش‌ها کاربردی تلقی می‌شد؛ زیرا زنان اغلب به دلیل محدودیت‌های فیزیکی بارداری و شیردهی محدود بودند و نمی‌توانستند برای مدت طولانی خانه را ترک کنند. پس از استقرار، این نقش‌ها به نسل‌های بعدی منتقل شدند؛ زیرا به‌عنوان وسیله‌ای مؤثر برای حفظ عملکرد صحیح سیستم خانواده عمل کردند.

زمانی که تغییراتی در فضای اجتماعی و اقتصادی ایالات متحده در طول جنگ جهانی دوم رخ داد، تغییراتی در ساختار خانواده نیز رخ داد. بسیاری از زنان مجبور بودند نقش نان‌آور (یا شکارچی-گردآورنده مدرن) را در کنار نقش خانگی خود ایفا کنند تا جامعه‌ای را که به‌سرعت در حال تغییر است، تثبیت کنند. هنگامی که مردان از جنگ بازگشتند و می‌خواستند مشاغل خود را پس بگیرند، جامعه دوباره به حالت بی‌تعادلی افتاد؛ زیرا بسیاری از زنان نمی‌خواستند موقعیت‌های مزدبگیر خود را از دست بدهند.

تئوری تعارض

طبق نظریه تعارض، جامعه مبارزه‌ای است برای تسلط در میان گروه‌های اجتماعی (مانند زنان در مقابل مردان) که برای منابع کمیاب رقابت می‌کنند. وقتی جامعه‌شناسان جنسیت را از این منظر بررسی می‌کنند، می‌توانیم مردان را به‌عنوان گروه مسلط و زنان را به‌‌عنوان گروه زیردست ببینیم. بر‌اساس نظریه تعارض، مشکلات اجتماعی زمانی ایجاد می‌شوند که گروه‌های مسلط، گروه‌های زیردست را استثمار یا سرکوب می‌کنند. جنبش حق رأی زنان یا بحث بر سر «حق انتخاب» زنان برای آینده تولید مثلی خود را در نظر بگیرید. برای زنان دشوار است که از مردان بالاتر بروند؛ زیرا اعضای گروه مسلط قوانینی را برای موفقیت و فرصت در جامعه ایجاد می‌کنند. فردریش انگلس، جامعه‌شناس آلمانی، ساختار خانواده و نقش‌های جنسیتی را مورد مطالعه قرار داد. انگلس پیشنهاد داد که همان رابطه مالک-کارگر که در نیروی کار دیده می‌شود، در خانواده نیز دیده می‌شود و زنان نقش پرولتاریا را بر عهده می‌گیرند. این به‌دلیل وابستگی زنان به مردان برای دستیابی به دستمزد است که برای زنانی که برای حمایت اقتصادی کاملا به همسر خود وابسته هستند، بدتر است. نظریه‌پردازان تعارض معاصر پیشنهاد می‌کنند که وقتی زنان حقوق‌بگیر می‌شوند، می‌توانند قدرت را در ساختار خانواده به دست آورند و ترتیبات دموکراتیک‌تری را در خانه ایجاد کنند؛ اگرچه ممکن است همچنان اکثریت بار خانگی را به دوش بکشند. همان‌طورکه قبلا ذکر شد (Rismanand and Johnson-Sumerford 1998).

 جمع‌بندی  و   نتیجه

همه جامعه‌شناسان اهمیت جامعه‌پذیری را برای رشد فردی و اجتماعی سالم، می‌دانند؛ اما محققانی که در سه پارادایم نظری اصلی کار می‌کنند، چگونه به این موضوع می‌پردازند؟ کارکردگرایان ساختاری می‌گویند که جامعه‌پذیری برای جامعه ضروری است، هم به‌این‌دلیل که اعضا را برای عملکرد موفقیت‌آمیز درون آن آموزش می‌دهد و هم به‌این‌دلیل که فرهنگ را با انتقال آن به نسل‌های جدید تداوم می‌بخشد. بدون اجتماعی‌شدن، فرهنگ جامعه با از بین رفتن اعضا از بین می‌رود. یک نظریه‌پرداز تعارض ممکن است استدلال کند که جامعه‌پذیری نابرابری را از نسلی به نسل دیگر با انتقال انتظارات و هنجارهای مختلف به افرادی با ویژگی‌های اجتماعی متفاوت بازتولید می‌کند. برای مثال، افراد بر‌اساس جنسیت، طبقه اجتماعی و نژاد متفاوت اجتماعی می‌شوند. دیدگاه تقابلی که جامعه‌پذیری را مطالعه می‌کند، به مبادلات چهره به چهره و ارتباطات نمادین می‌پردازد. به‌عنوان مثال، پوشاندن لباس‌های آبی به نوزادان پسر و لباس صورتی برای نوزادان دختر یکی از راه‌های کوچکی است که ما پیام‌هایی را درباره تفاوت‌های نقش‌های جنسیتی منتقل می‌کنیم. هنوز با وجود آنکه زنان به پیشرفت‌های فزاینده‌ای در حوزه حقوق و برابری‌های اجتماعی دست یافته‌اند؛ اما هنوز برای شکستن مرزهای نابرابری جنسیتی و سقف‌های شیشه‌ای مسیری طولانی را در پیش دارند. مسئله فرهنگ‌سازی در مدارس و خانواده‌ها هنوز یکی از پاشنه‌آشیل‌ها برای فعالان حقوق زنان برای رفع نابرابری جنسیتی محسوب می‌شود. رنگ و لعاب نابرابری جنسیتی تغییر کرده است؛ اما به نظر می‌رسد در جهانی که بیشتر نظریه‌پردازان آن مردان هستند و کلیشه‌های جنسیتی یکی از مهم‌ترین مصادیق در تعاریف اجتماعی محسوب می‌شود، نمی‌توان به‌راحتی از نابرابری‌های جنسیتی گذشت و درباره فرصت‌های برابر میان زنان و مردان شعار داد. مدارس هنوز که هنوز است، با تحمیل‌کردن کلیشه‌های محدود جنسیتی در تربیت‌کردن مردان قدرتمند و زنان خانه‌دار و البته نیازمند حمایت از مردان پیشتاز است. این مسئله هرچند در دهه‌های گذشته در برخی از مناطق کم‌رنگ‌تر شده؛ اما هنوز آن‌قدر مهم به نظر می‌رسد که در تعاریف نابرابری جنسیتی و مصادیق آن به‌عنوان یکی از مسائل کلیدی بررسی شود.

منابع:

کتاب مبانی جامعه‌شناسی جنسیت، فراتحلیل‌ پژوهش‌های انجام‌شده درباره نابرابری جنسیتی، عبدالحسین کلانتری، فاطمه فقیه ایمانی، 1392

پژوهش‌نامه زنان، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، رضا همتی و دیگران، 1392

مجله جامعه‌شناسی کاربردی، وکیل احمدی، 1392

زن در توسعه سیاست، زهرا قاسمی، 1400

تحلیلی بر عوامل فرهنگی-اجتماعی مؤثر بر نابرابری جنسیتی، احمد بخارائی،1394

فارینگتون و چروک 1993

Kilbourne 2000

Bourdieu, Feminism and Female Physical Culture: Gender Reflexivity and the Habitus-Field Complex/2009

world economic forum/2022

Rismanand and Johnson-Sumerford 1998

Coltrane and Adams 2004; Kimmel 2000