|

گفت‌وگو با گلنار قسیمی، نقاش، به بهانه نمایشگاه کتانژانت

سیاه و سفید، رنگ این روزهاست

گلنار قسیمی متولد ١٣٥٣ در تهران است. در خانواده‌ای اهل فرهنگ و سیاست رشد کرد. پدرش که دانش‌آموخته جامعه‌شناسی و به شعر و هنر علاقه‌مند بود، بعد از سال ۵۷ به‌طور حرفه‌ای به گرافیک و مجسمه‌سازی مشغول شد. ارتباط پدر با دوستان هنرمند و ادیب باعث شد که گلنار قسیمی از کودکی با شعر و هنرهای تجسمی آشنا شود.

سیاه و سفید، رنگ این روزهاست
حسین گنجی روزنامه‌نگار، پژوهش‌گر، منتقد هنرهای تجسمی و مدیر و مشاور ارتباطات و توسعه برند

گلنار قسیمی متولد ١٣٥٣ در تهران است. در خانواده‌ای اهل فرهنگ و سیاست رشد کرد. پدرش که دانش‌آموخته جامعه‌شناسی و به شعر و هنر علاقه‌مند بود، بعد از سال ۵۷ به‌طور حرفه‌ای به گرافیک و مجسمه‌سازی مشغول شد. ارتباط پدر با دوستان هنرمند و ادیب باعث شد که گلنار قسیمی از کودکی با شعر و هنرهای تجسمی آشنا شود. قسیمی کارشناسی نساجی را از دانشگاه امیرکبیر، ام.بی.ای هنر و دکترای حرفه‌ای بین‌رشته‌ای هنرهای ام.آی.تی.دی را از یونسکو دریافت کرد. او از سال ١٣٨٤ فعالیت هنری حرفه‌ای‌اش را با طراحی طلا و جواهر آغاز کرد. اما علاقه اصلی‌اش یعنی نقاشی و مجسمه‌سازی او را به آموختن مباحث تخصصی هنرهای تجسمی مانند طراحی، نقاشی، تکنیک‌های نقاشی و مجسمه‌سازی، فرم و فضا، زیبایی‌شناسی، تاریخ هنر و تصویرسازی کشاند. قسیمی از سال ۹۵ تاکنون چهار نمایشگاه انفرادی برگزار کرده و در بیش از ۲۰ نمایشگاه گروهی با موضوع طراحی طلا و جواهر، مجسمه و نقاشی در ایران و دیگر کشورها حضور داشته است. از این جمله می‌توانیم به بی‌ینال هنر لندن 2021، فستیوال آرت دوبی 2021/ حراج بین‌المللی سالرنو ایتالیا 2020/ نمایشگاه موزه سیکا کره جنوبی ٢0٢0/ نمایشگاه آنلاین جامعه هنرمندان کانادا٢0٢0 / نمایشگاه گروهی سکو، گالری شکوه، 2020/ نمایشگاه گروهی گالری دانشگاه ابن‌سینا گرجستان، 2018 و نمایشگاه گروهی، رم، 2018 اشاره کنیم. قسیمی را باید هنرمندی چندوجهی بدانیم که هم‌زمان به حوزه دیزاین و هنرهای تجسمی مشغول است و از سویی به مباحث تئوریک روان‌شناسی، تاریخ و تألیف کتاب و مقاله در این حوزه‌ها می‌پردازد. نمایشگاه اخیر او در گالری والی هم‌نشینی دو مدیوم مجسمه و کلاژ دو سوژه پرکار این روزهای اوست. آنچه بیش از هر چیزی مخاطب را به خود مشغول می‌داشت، خطوط تیز و حجم‌های سیاه و نامتقارن بود و بعد روی دیوارها کلاژهای سیاه و سفیدی که گویی در تکمیل روایت بر دیوار نشسته‌اند. نمایشگاه کتانژانت بهانه شد که با ایشان به گفت‌و‌گو بنشینیم.

 چه شد که از نساجی به مطالعه هنر رو آوردید؟ اساسا دغدغه هنر از کجا در زندگی شما سر بر آورد؟

خانواده بسیار اثر داشت. در خانواده اهل فرهنگ و هنر پرورش یافتم. به لاجرم در دانشگاه به رشته نساجی راه پیدا کردم و بعد ازدواج و مشغولیت زندگی اجازه نداد راه خود را پیدا کنم. بعد از رفتن فرزند دومم به مهد کودک، دیگر خانه‌ماندن از جنس من نبود و به‌واسطه علاقه‌ای که به طراحی داشتم، وارد طراحی جواهرات و بعد پایه‌های ظروف نقره و برنز شدم. بعد از مدتی انگار از لحاظ درونی احتیاج به یک تغییر داشتم، طرح‌های کلاسیک چون از یک روند پیروی می‌کنند و نو‌آوری در آنها نیست، من را راضی نمی‌کرد، در کلاس‌هایی با استادان مختلف در زمینه هنر شرکت کردم و به این صورت بود که مسیر من تغییر کرد.

 نقاشی، حجم، کلاژ و تصویرسازی شاخه‌های مختلفی از هنر است که شما تا‌کنون به آنها ورود کرده‌اید. انتخاب خودتان کدام است؟

عمده کارهای قبلی من در حیطه حجم بوده است اما با یک دوره کار بر سر کلاژ به وجوه زیبایی در آن پی بردم که بیشتر به آن علاقه پیدا کرده و به سمت آن حرکت کردم اما طبیعتا خاستگاه من حجم و مجسمه است.

 مجموعه آثار نمایشگاه اخیرتان کتانژانت نسبت به مجموعه‌های قبلی شما تیره‌تر و البته مینی‌مال‌تر هستند. ایده شکل‌گیری این نمایشگاه و آثار از کجا آمد؟

بعد از یک دوره کار با رنگ سفید در حجم‌هایم انگار رنگ سفید به تنهایی گویای حالات درونی من نبودند و برای بیان بهتر احتیاج به تغییر بود. بیشتر کارهای من اجتماعی هستند و در چنین نگاهی، بهترین و ملوس‌ترین رنگ برای بیان آنچه باید می‌گفتم، سیاه بود و البته ترکیب‌های متفاوت از سفید و سیاه گویاتر.

 مطالعات فلسفی و تاریخی هنر چقدر بر شکل‌گیری آثار شما تأثیر داشته‌‌اند؟

مطالعه تاریخ هنر برایم همیشه آموزنده بوده است و به تأثیر آن ایمان دارم و می‌دانم یکی از بهترین و تأثیرگذارترین قسمت‌های هنر مطالعه سرگذشت آن است که در پیوست با سرگذشت انسان هم بوده است. در این راه پرسش‌هایی پیش می‌آید که فلسفه بیانگر و راهگشاست. از مطالعه فلسفه دور نبوده‌ام و سعی کردم با توجه به آنچه خوانده‌ام، جهان خود را ترسیم کنم.

 سواد قریه، کتانژانت و قنطورس گویا سه روی یک سکه هستند؛ خاستگاهی که گویا یک سرش در معماری است و سر دیگر آن در صورت اجتماعی سیاه و سفید زندگی انسان معاصر. شما چه فکر می‌کنید؟

دقیقا و چه خوشحالم که دغدغه‌هایم در آثارم جریان دارند؛ با دید و علاقه خاصی که از دوران جوانی به معماری داشتم یا شاید چون رشته‌ام ریاضی بود؛ اشکال هندسی به نظرم ریشه در مطالعات جوانی‌ام دارد. البته که طراحی در هر شکلی اتصالی با رشته معماری دارد. با ترکیب دو رنگ سفید و سیاه سایه‌روشن‌های بسیار زیبایی خلق می‌شوند. مانند درون آدم‌ها که از این دورنگ به نظرم ساخته شده است و نمی‌توان یکی را یکسره سفید یا سیاه دانست. رنگ‌ها به تنهایی کامل نیستند ولی وقتی با هم تداخل پیدا می‌کنند، در کنار هم معنی می‌شوند. کلاژ‌های کوچک تمثیل جامعه‌های کوچکی هستند، حتی می‌شود از خانه شروع شود. تقابل سنت و مدرنیته تقابل نسل‌هایی که قرار است در کنار هم باشند و تضادهایی که ایجاد تنش می‌کنند و مشکلاتی که درونی یا بیرونی به وجود می‌آیند و حجم‌های من در این نمایشگاه و مجموعه بعد از کلاژهام خلق شدند؛ در ‌واقع مسیری بود که باید طی می‌شد تا این حجم‌ها شکل بگیرند. و دست آخر بعد از احجامم به کلاژ بزرگ دیواری رسیدم که نمایانگر کلان‌شهر‌ها با آلودگی‌ها و زندگی پرشتاب مدرن است که همه را در عصر تکنولوژی میخ‌کوب کرده و با شتاب به جلو می‌تازد.

 این‌طور پیداست که معماری ایرانی و از سوی دیگر مدرنیته جهانی برای شما محل اهمیت و کنکاش است اما می‌خواهم بدانم سرچشمه و به تعبیر دیگر منبع اصلی برداشت ایده‌ها و اندیشه‌های شما برای رسیدن به یک اثر در روزگار معاصر کجاست؟

بله همان‌طور که گفتم، من همواره متأثر از دنیای بیرون هستم و جالب است بدانید بعد از هر اتفاق ناهنجار یا فشار روانی من برای رسیدن به یک پایگاه امن درونی به هنر روی می‌آورم و با پنجه‌درپنجه هنر انداختن، سعی می‌کنم از آن کلافگی به یک آرامش برسم.

 تا چه حد متأثر از محیط و پیرامون خود و البته اخبار و مسائل اجتماعی و فرهنگی هستید، آنها را پیگیری می‌کنید و بر اساس آنها دست به خلق اثر می‌زنید؟

تمام ما وابسته به محیط بیرون هستیم. شاید بعضی احتیاج به آرامش دارند و بعد بستر که آماده بود، اثر هنری‌شان را خلق می‌کنند. اما برای من برعکس است و اخبار اجتماع و… بسیار در خلق آثارم مؤثرند و شاید مرا فعال و پرانگیزه‌تر هم می‌کنند.

 چقدر شما متأثر از استادانتان هستید؟

به نظرم من بسیار خوشبخت بودم که نزد استادان بسیار خوبی دوره گذراندم. اما مؤثر‌ترین این استادان جناب آقای خلیلی بود که به علت اشراف خوبی که به هنر دارد، بعد از بررسی هر دوره از کارهایم یک منبع برای مطالعه معرفی می‌کرد و این خواه‌ناخواه تأثیری مثبت بر روند کاری‌ام می‌گذاشت.

 چقدر در هنگام خلق اثر خود را رها می‌کنید و به ناخودآگاه خود می‌سپارید و چقدر در قید خودآگاه و ایده از پیش فکر‌شده هستید؟ برای ما از مسیر رسیدن به سوژه و اثر و سبک کاری خود بگویید.

من قبل از کار اصلا نمی‌دانم قرار است کار به کجا ختم شود و واقعا هنر برای من مثل یوگا است. همان‌قدر آرام‌بخش است و همان‌قدر در اعماق وجودم شناور هستم.

 حجم‌های شما جایی میان فرم و بی‌فرمی ایستاده‌اند. چقدر در پرداخت ایده و آثارتان فرم اهمیت دارد؟

همان‌طور‌که می‌بینید، اصولا کارهای من فرم‌های ایستایی و هندسی با اضلاع کشیده دارند که گاهی تنها بر مدار فرم حرکت می‌کنند و گاهی از آن قالب‌های معمول خارج هم می‌شوند.

 آثار شما به مرور هر‌چه بالغ‌تر شده‌اند، جزئیات رنگ باخته‌اند و رنگ‌ها هم کمتر شده‌اند.‌ سیاه ‌و سفید سهم جدی در آثار تازه شما دارد و زوایای تیز و تند محل تأکید بیشتری هستند. رنگ‌ها کجا رفتند و چرا سهم سیاهی و سفیدی در آثار تازه بیشتر شده‌اند؟

به نظرم سیاه و سفید وقتی در حال مخلوط‌شدن یا تقابل با هم هستند، طیف‌های متفاوتی از طوسی خلق می‌شوند که به زیبایی سایه‌روشن‌های خاصی کنار هم قرار می‌گیرند و شاید هم تصاویر مبهم زیبایی که در مه محو شده‌اند. زوایای تند و تیز هم شاید نشان از جسارت و شجاعت درونی یا شاید کوه که همیشه نشان از مقاومت و استواری دارد که همیشه مادربزرگ مادری‌ام به خاطر خصوصیات وجودی‌اش برای من مانند یک کوه بود یا تصاویری که در کودکی با انگشتانمان در آسمان ستاره‌‌ها را به هم متصل می‌کردیم و به اشکال هندسی می‌رسیدیم، برمی‌‌گردد.