غول چراغ جادو
تصویر تونلی از زنان حجاببان در متروی تهران که قرار بود مسئله حجاب در زیرزمین پایتخت را تمشیت کنند، چنان موجی از واکنشها را برانگیخت که وزیر کشور دولت رئیسی لازم دید تصریح کند که «مجوز خاصی برای این کار- حجاببانهای حاضر در مترو- ندادهاند. گروههایی از مردم تحت عنوان امر معروف و نهی از منکر اقدام میکنند.
تصویر تونلی از زنان حجاببان در متروی تهران که قرار بود مسئله حجاب در زیرزمین پایتخت را تمشیت کنند، چنان موجی از واکنشها را برانگیخت که وزیر کشور دولت رئیسی لازم دید تصریح کند که «مجوز خاصی برای این کار- حجاببانهای حاضر در مترو- ندادهاند. گروههایی از مردم تحت عنوان امر معروف و نهی از منکر اقدام میکنند. همه مردم برای امر به معروف و نهی از منکر وظیفه دارند... نیازی به صدور مجوز ندارد». چند روز بعد البته دادستانی به دلیل چاپ آییننامهای درخصوص نحوه برخورد با «هنجارشکنی» در اماکنی «مثل مترو» علیه روزنامه اعتماد اعلام جرم کرد اما این اظهارات وزیر کشور در شرایطی بیان میشد که رسانهها چندی قبل خبر داده بودند که «شهرداری ۴۰۰ نیروی موسوم به حجاببان را استخدام و در مترو مستقر کرده است». این خبر که از سوی شهرداری تهران تکذیب نشد از حقوق ۱۲ میلیون تومانی هر یک از این افراد ذیل قراردادی با «حامیان»-از شرکتهایی که وظیفه تأمین نیروی انسانی برای شهرداری تهران را بر عهده دارد - حکایت داشت. به هر حال وزیر کشور تنها کسی نبود که از پذیرفتن مسئولیت افراد متحدالشکلی که در مترو وظیفه تذکر و حتی عکسبرداری از کسانی که به زعم آنان حجاب نداشتند، شانه خالی میکرد؛ خود زاکانی -شهردار تهران - هم به میدان آمد تا مسئولیت آنان را به گردن نگیرد و بگوید «افرادی که با موضوع امر به معروف و نهی از منکر در ایستگاههای مترو فعالیت میکنند هزینهای برای شهرداری تهران ندارند و این افراد مجموعههای مردمی خودجوش هستند».
راستش را بخواهید اصلا همین حرفهای زاکانی باعث شد که «آنچه گذشت» این هفته را به فهرستی -البته خلاصه و مختصر- از اقدامات افراد خودجوش اختصاص دهیم که احتمالا سازماندهندگانشان خیال میکردند «هزینهای» در پی نخواهد داشت، اما نه تنها هزینههای بسیاری را به کشور تحمیل کرد، بلکه بسیاری از هزینههای آن اقدامات خودجوش، هنوز هم بر شانههای کشور سنگینی میکند.
شاید درستش این باشد که بگوییم فهرست اقدامات خودجوشی که هزینههایش برای کشور فاکتور شد با اشغال سفارت آمریکا در تهران شروع شد که کماکان با گوشت و خون میشود عواقب آن را حس کرد، اما از آن میگذریم که دربارهاش بسیار حرف زده شده؛ اما در این فهرست میتوان از حمله به سفارت عربستان و انگلیس در تهران هم یاد کرد که هر دو از قضا کار کسانی بود که بهصورت «خودجوش» گره در کار دیپلماسی کشور انداختند.
حمله به سفارت عربستان در تهران در شرایطی صورت گرفت که اعدام ۴۷ نفر از ناراضیان در عربستان سعودی- از جمله شیخ نمر- واکنشهای جهانی بسیاری را علیه حکام عربستان برانگیخته بود. در چنین شرایطی حمله به سفارت این کشور در تهران نه تنها به گفته رئیسجمهور وقت باعث شد «بازی به نفع عربستان تغییر کند»، که فراتر از آن، ایران را در کانون انتقادات بینالمللی قرار داد و روابط کشور با دنیا را تا سالها تحت تأثیر قرار داد، روابط دیپلماتیک تهران و ریاض و بسیاری از پایتختهای عربی قطع شد یا تقلیل یافت، محکومیت در شورای امنیت را در پی داشت، موجی از واکنشهای جهانی را برانگیخت و هزینههایی چنان مهیب را به کشور تحمیل کرد که آثار آن هنوز با وجود ترمیم نسبی روابط ایران و عربستان دامنگیر کشور است. البته این را که هیچ گروهی رسما حمله به سفارت عربستان در تهران را گردن نگرفت میتوان ناشی از تجربهای دانست که چند سال قبل و در جریان حمله به سفارت انگلیس در تهران به دست آمده بود و در آن گروهی که خود را «دانشجویان دانشگاههای تهران» نامیده بودند، وارد ساختمان این سفارتخانه شدند، پرچم انگلیس را پایین کشیدند، مدارک را از داخل ساختمان به بیرون ریختند، به وسایل آسیب زدند و با وجود حضور نیروهای انتظامی به ساختمان سفارتخانه کوکتلمولوتف پرتاب کردند. آن دفعه هم ایران در کانون انتقادات جهانی قرار گرفت، روابطش با دنیا که با روی کار آمدن دولت حسن روحانی در حال ترمیم بود، با چالشی جدی مواجه شد، به فراخواندهشدن سفرای کشورهای بسیاری از تهران انجامید و انگلستان هم خسارتی را که در اثر حمله این «جوانان خودجوش» به در و دیوار و اشیای داخل سفارتخانه وارد شده بود، برای ایران فاکتور کرد تا ایران به گفته برخی نمایندگان مجلس، یک میلیون و 300 هزار پوند بابت رفتار خودجوش این جوانان به بریتانیا غرامت پرداخت کند. جوانانی که البته بعدها برخی از آنان پستها و سمتهای قابل توجهی هم دریافت کردند!
اما هزینههایی که نیروهای «خودخوش» به کشور تحمیل کردند، تنها در قالب حمله به سفارتخانهها دستهبندی نمیشد. جاهای دیگری هم میتوان رد نیروهای خودجوش را جست. مثلاً کجا؟ مثلا در اوایل دهه 80 که احساس تکلیف چند جوان، به قتل شش نفر در کرمان منجر شد.
قتلهایی که به قتلهای محفلی کرمان معروف شد و رعب و وحشت بسیاری را در جامعه برانگیخت. این قتلها به اعتراف قاتلان با «هدف پاککردن جامعه از فساد» انجام میشد: «ما برای پاککردن جامعه از فساد افراد را شناسایی میکردیم و به قتل میرساندیم... برای هر قربانی با تسبیح استخاره میکردیم. اگر عدد شش بود یعنی استخاره خوش آمده و باید او را میکشتیم». یا مثلا میشود رفت به همان اوایل دهه 80 در شهری در شمال شرق ایران، وقتی که سعید حنایی ۱۶ زن کارگر جنسی را در مشهد به قتل رساند و در دادگاه انگیزهاش را خیرخواهانه و با «هدف از بین بردن فساد در جامعه» عنوان کرد و جالب اینکه پسر او نیز در دادگاه خطاب به خبرنگاران میگفت «پدرم این قتلها را برای از بین بردن مفاسد اجتماعی انجام داده است و حکم او نیز آزادی و تبرئه است».
رفتارهای خودجوش تاکنون هزینههای بسیاری را در حوزههای مختلف به کشور تحمیل کرده و بر این فهرست، موارد نه چندان معدودی را میتوان افزود، چه در ابعاد جهانی (مثل ارسال خمپاره به اتحادیه اروپا در پالت خیارشور توسط باند سعید امامی که به گفته هاشمیرفسنجانی «سیاست خارجی را مخدوش کرد») و چه در ابعاد داخلی (که رویدادهایی مثل حوادث سال ۹۶، قتلهای زنجیرهای و ترور سعید حجاریان را میتوان ذیل این عنوان فهرست کرد)، اما واقعیت این است که ظاهرا ارادهای برای درسآموختن از گذشته وجود ندارد، حتی اگر درسهای بسیاری برای آموختن وجود داشته باشد.
یکی از متهمان قتلهای محفلی کرمان، جایی در اعترافاتش، آنجا که قصد داشت به لزوم پاکسازی جامعه از فساد و انگیزههای پیشرانه این محفل در انجام قتلها اشاره کند، جملهای را میگوید که در واقع زنگ هشداری است که ظاهرا هنوز شنیده نشده است: «هیچ اعتقادی به عملکرد قوه قضائیه و نیروی انتظامی نداریم». پر و بال دادن به نیروهای خودجوش، هرچند امروز ممکن است عوایدی فرضی برای سازماندهندگان داشته باشد و فرار آنان از زیر بار مسئولیت و هزینههای احتمالی، خوشایندشان به نظر برسد، اما دیگ این احساس تکلیفها، همواره به کام ساماندهندگان نمیجوشد.
این «غول»هایی که به وقت نیاز از «چراغ جادو» بیرون آورده میشوند، معلوم نیست که به وقت رفع نیاز، به اراده صاحبانشان به درون چراغ جادو برگردند.