گفتوگویی دیگر از مدیرمسئول «شرق» و دبیرکل مؤتلفه اسلامی
به نفع حل مشکلات از گذشته عبور کنیم
گفتوگو با هر نتیجهای میتواند یک اتفاق ارزشمند محسوب شود چون نمایی برای تعامل و تبادل اندیشه میسازد که بیشک بهترین کمک برای پیشران ضرورتهای توسعه خواهد بود. این روزها بسیاری از صاحبنظران، اندیشمندان و حتی دستاندرکاران امور اجرائی از الزام ترویج گفتوگو در جامعه ایرانی سخن میگویند؛
گفتوگو با هر نتیجهای میتواند یک اتفاق ارزشمند محسوب شود چون نمایی برای تعامل و تبادل اندیشه میسازد که بیشک بهترین کمک برای پیشران ضرورتهای توسعه خواهد بود. این روزها بسیاری از صاحبنظران، اندیشمندان و حتی دستاندرکاران امور اجرائی از الزام ترویج گفتوگو در جامعه ایرانی سخن میگویند؛ الزامی که باید مورد تقدیر و احترام قرار بگیرد و البته زمینه شکلگیری آن نیز مهیا شود اما متأسفانه هنوز آنطور که باید این اتفاق رخ نداده است و ما شاهد آن نیستیم که بخشها و طبقات مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در محیطی مساعد و روندی مطلوب به نفع توسعه ملی با یکدیگر گفتوگو کنند. البته امیدواریم که گامهای بزرگتری به سمت تعامل عمومی در جامعه ایرانی برداشته شود و برای آن نیز هر چه بیشتر تلاش خواهیم کرد. گفتوگوی مهدی رحمانیان (مدیرمسئول شرق) و اسدالله بادامچیان (دبیرکل مؤتلفه اسلامی) با همین نگاه تداوم یافته است و از این به بعد نیز تا رسیدن به نتیجهای که مطلوب مخاطبان و جوانان باشد، ادامه خواهد یافت. چشمانداز ما این است که مخاطبانمان بدانند که هر کدام از طرفین و یا اندیشههایی که از آن تبعیت میکنند، چه نقشی در شکلگرفتن مشکلات و چه سهمی در موفقیتهای امروز دارند. در ادامه این متن و در یکی دیگر از گفتوگوهای مدیرمسئول شرق و دبیرکل مؤتلفه اسلامی به نظر میرسد همین مسئله مورد ارزیابی قرار گرفته است. بادامچیان میگوید میشود به جای اصلاحات وارداتی از نسخههای بومی- عقیدتی خود برای ساماندهی نظم حکمرانی استفاده کنیم و رحمانیان نیز تأکید دارد، او به نیابت از مؤتلفه کمی در مورد نقش این حزب و همکیشان سیاسی آنها در شکلگیری شرایط امروز و برنامههای خود در جهت رفع تنگناهای موجود سخن بگوید. این گفتوگو را در ادامه بخوانید:
اسدالله بادامچیان:
جریان اصلاحات برای اداره امور کشور توانمندی ندارد
جناب آقای رحمانیان
مدیرمسئول محترم روزنامه شرق
با سلام
از پاسخ شما به نامه من و چاپ نامههای من و شما در روزنامه شرق تشکر دارم.
از اینکه نامههای من شما را ناراحت و عصبانی کرده و حاصل این ناراحتی در پاسخ نامه اخیر شما کاملا مشخص است متأسف شدم. زیرا تصور داشتم شما تحمل سیاسی لازم را در یک سلسله مکاتبات و اظهارنظرها خواهید داشت.
نیت و قصد من از این نامهنگاریها از اولین نامه که نوشتم مانند برادرم استاد عسگراولادی، خیرخواهی و خیراندیشی و نصیحت دوستانه برای جریان اصلاحات دوم خردادی و اعتدالی بود. و این مطلب را در نامه آخری که به شما نوشتم و در شرق به تاریخ ۱۷/۸/۱۴۰۲ که در کنار پاسخ خودتان چاپ کردهاید، آوردم. نظرم را صریح و شفاف درباره جریان اصلاحات و اصلاحطلبی به عنوان یک جریان وارداتی و غربی از زمان میرزا صالح شیرازی تاکنون نوشتهام. و جریان اصلاحات و اصلاحطلبی فعلی را گفتهام که به بنبست رسیده است و خیرخواهانه گفتم بازنگری کنید تا مانند جریانهای سیاسی که منزوی شده و از صحنه و سپهر سیاست بیرون افتادهاند نشوید. تصریح هم برای چندمین بار کردهام که اصراری بر نظرم ندارم، آنچه یافتهام و به آن اعتقاد دارم را برای شما محترمانه مطرح کردهام. نقد موضع شما را هم کم و بیش داشتم تا سخنم مستند باشد اگر حق است قبول کنید و اصرار بر مواضع غلط نداشته باشید. اگر هم حق نمیدانید برای من شرح دهید. اگر حق بود بپذیرم اگر به هر حال خواستید، همین مسیر و خطمشی را ادامه دهید اختیار با خودتان است.
حالا به پاسخ خودتان توجه کنید: نوشتهاید من ۷ مورد را از نامههای شما استخراج کرده اشارهوار آوردهام. راستی موضوع و محتوای نامههای من درباره این 7 مورد شما بوده است؟ هر کسی نامهها را بخواند چنین تلقی نخواهد داشت.
به طور مثال درباره مورد اول: اینکه من یک عدهای را خائن دانستهام این چه ربطی به شما دارد و مگر موضوع گفتوگوی ما خائن دانستن یا تبرئه دیگران از خیانت است؟ اینکه معلوم است که نامههای من در این مورد نبوده است. علت طرح آن اصرار شما در مجموعه سنگ و الماس و در سالنامه شرق بر تبدیل این خائنان به چهرههای فرهنگی- سیاسی ایران بوده است. من به طور مستدل خیانتهای این عناصر را فشرده و مختصر نوشتهام و اظهارنظر کردهام که چرا جریان اصلاحات و شما به عنوان کارگردان یک روزنامه اصلاحاتی از این خائنان تجلیل میکند و میکوشد آنها را تطهیر کند؟ این به ضرر شماست و اگر دلیلی دارید بنویسید من تجدیدنظر کنم. که نتوانستهاید بنویسید و حالا با لحنی تند میگویید چه ربطی به ما دارد؟ من البته خوشحال خواهم شد که شما دیگر از آنها حمایت تحلیلی نداشته باشید و آنها را مربوط به جریان اصلاحات ندانید. درباره شش مورد دیگر هم وقت خودم و شما را نمیگیرم. فقط شایسته نبود بنویسید که من نظر دارم که هر خائنی اصلاحطلب است، زیرا این تهمت است. من جریان اصلاحات وارداتی غربی را خیانت و جریان استعماری میدانم و عوامل آن را خائن میدانم و شما هم قطعا این را نمیتوانید رد کنید زیرا معلوم است که عوامل فراماسونری لژ بیداری ایرانیان و دیگر لژها خائن بودهاند اما جریان اصلاحات دوم خردادی و اعتدالی یک جریان سیاسی در سالهای اخیر است که پنجره آن رو به غرب است و در آن همهگونه افراد بودهاند که این جریان هم به بنبست رسیده و من نظرم را خیرخواهانه و شفاف گفتهام.
درباره مرحوم مهندس بازرگان و نهضت آزادی من یک کتاب در سالهای قبل در این مورد نوشتم چون شما در نامه قبل از این نامه مطالبی در این زمینه نوشته بودید، لازم بود نظراتم را بنویسم و نوشتم. حالا شما میفرمایید که اگر مطلبی هست به آنها بنویسید، نیازی نیست چون با آنها گفتوگویی نداشتم. اما شما من را به تطهیر آمریکا و انگلیس متهم کردهاید و اینکه در درایت امام خمینی (ره) در انتخاب انتصاب مهندس بازرگان به نخستوزیری دولت موقت ایجاد شبهه کردهام که نمیشد پاسخ این تهمتها را ندهم و نیازی هم به تکرار نیست.
جناب آقای رحمانیان من از این پاسخ اخیر شما برداشتم این است که شما چون نتوانستهاید پاسخ مستدل و قانعکننده به مطالب بنده بدهید متوسل به این شیوه شدهاید که اکثر آنهایی که در مناظرات یا مباحثه کم میآورند و نمیخواهند واقعیتها را بپذیرند و میخواهند طرفداران خود را حفظ کنند به این روش رو میآورند و آن «مظلومنمایی» است. اینکه حالا پس از نگارش ۱۰ نامه بین من و شما ۷ برداشت خاص را مطرح کنید و بعد با قیافه حق به جانب بنویسید «شما میتوانید تا ابد و به همین شکل عدهای را خائن و ما را وکیل و وصی آنان و اصلاحات را موضوعی بیریشه در فرهنگ ایرانی-اسلامی قلمداد کنید و هرچه ما بگوییم آنهایی که شما خائن میدانید چه ربطی به ما دارد بینتیجه بماند. چون شما ضروری نمیبینید که اولا اتهاماتی که وارد میکنید مستدل اثبات کنید». این روش در یک گفتوگوی مکاتباتی صحیح نیست. من اگر شما را خائن و وکیل و وصی خائنان میدانستم که با خائنان گفتوگو نمیکردم و خیرخواهی نداشتم و از طرفی اگر شما از خائنان زشتکار مانند کسروی و قوامالسلطنه و... در نشریه و نامههایتان و سالنامه تجلیل نمیکردید که من دلیلی نداشت درباره آنها نظراتی را برای شما بگویم. بنابراین مظلومنمایی نکنید. اجازه دهید خوانندگان خود به قضاوت برسند. هر موردی هم که شما در پاسخ من استدلالی نمییابید بفرمایید من دلایل و مستندات خود را برای شما خواهم نوشت. البته اگر مایل باشید و الا اصراری ندارم.
حالا خوشحالم که شما اصلاحات را به تعریف آوردهاید، اما شما واژه اصلاحات را تعریف کردهاید، جریان اصلاحات دوم خردادی را تعریف نکردهاید. تعریف شما از اصلاحات این است: «به گمان من اصلاحات تغییرات ضروری در روند اداره جامعه است، چون جامعه در حال تغییر است ناگزیر باید نگاه به جامعه نیز همگام با جامعه تغییر کند تا بتوان در روشها نیز تغییراتی همگام با تغییرات جامعه ایجاد کرد؛ ازاینرو اصلاحات به معنای تغییر نگرش و تغییر روش مناسب با تغییرات اجتماعی است». جهت استحضار شما در چند سال قبل در آموزشهای مؤتلفه اسلامی جزوهای ارائه شد که تعاریف انقلاب، تحول، تغییر، اصلاح و ترمیم، در آن بیان شد.
انقلاب، حرکت دگرگونکننده در همه ابعاد و جهات از اصول موازین و اهداف و بنیان و پایهها و ساختارها و روابط و ارتباطات و مدیریتها و روشهاست. تحول با حفظ بنیانها و چارچوب تغییر حالت و شکل و محتوا است.
تغییر: تغییرات مورد نظر در بنیان تا شکلهاست.
اصلاح: تغییرات و رفع نواقص به طور مطلوب برای نتایج مثبت است.
ترمیم: رفع نواقص است.
پس اصلاحات با تغییر متفاوت است. تغییر مثبت با منفی باشد آن را تغییر میگویند. اما اصلاحات ناظر بر تغییرات مثبت است. این مفاهیم نیز مربوط به لغت یا واژههای مذکور هستند. هر واژه-لغت- یک مفهوم لغوی دارد که معنای اولیه لغت است، مانند استعمار که عمران و آبادیخواهی معنای لغوی آن است. چند مفهوم، اصطلاحی دارد که در رابطه با بهکارگیری آن در موارد غیرلغوی یافته است مانند معنای سلطهگران استعمارگری در کشورهای مستعمره.
از نظر من بعضی از واژهها مفهوم سوم دارند که آن مفهوم فرهنگی است که با مفهوم لغوی و اصطلاحی بیان نمیشود مانند تقوا، که در معنای لغوی معنای «خود پاییدن» دارد. در اصطلاح معنای «پرهیزکاری، پاکی و رعایت موازین» میدهد اما این معانی لغوی و اصطلاحی کافی نیست و برای بیان مفهوم تقوا در اسلام نیاز به شرح و تبیین آن هست تا مفهوم کامل و صحیح آن معلوم گردد.
شما در تعریف اصلاحات، مفهوم لغوی اصطلاحی آن را از نگاه خودتان بیان کردهاید. اما این مفهوم بیان اصلاحات دوم خردادی و اعتدالی نیست زیرا در این مورد «اصلاحات و اصلاحطلبی» یک مفهوم جریانی سیاسی- فرهنگی- اجتماعی دارند. شما این جریان را با ابعاد آن تعریف کنید. مخالفان جریان اصلاحات دوم خردادی که با تغییرات اجتماعی مخالفت ندارند و مگر کسی با تغییرات اجتماعی میتواند مخالفت کند؟ جواب شما روشن است تغییرات و تحولات ضروری سیر تکاملی جامعه بشری و برنامههای حکومتی و زندگانی است و همه انسانها در مسیر آن کار میکنند. تحولات جامعه و مدیریتهای بشری در طول تاریخ در سیر تکامل هستی و تکامل بشری و انسانی لازمه آن است. معلوم است نحوه زندگانی اجتماعی-سیاسی در هزار سال قبل با حالا تغییرات ضروری کرده است و تغییرات از ضروریهای طبیعی است. این را همه قبول دارند مگر کسی حتی بیسواد هم باشد هست که معتقد باشد باید در گذشته و مانند ۵۰ سال گذشته زندگی کرد، اما این ربطی به جریان اصلاحات و تعریف آن ندارد. جریان اصلاحات در ایران دو بخش است.
1- «جریان اصلاحات وارداتی»: یک جریان استعمار غربی براساس نظام سلطهگری استکبار و شبکه فراماسونری غربی است و روشنفکری و انتلکتوئل و غربگرایی و غربزدگی فرهنگ حاکم بر این جریان است و عملکرد آن از میرزا صالح شیرازی دوران فتحعلیشاه تا شریفامامی و علی امینی و تقیزاده و قوامالسلطنه و... سراسر خیانت به ایران و اسلام و ایرانی است و این ربطی با تعاریف اصطلاحی شما از اصلاحات به مفهوم لغوی تغییرات ندارد. این جریان ربطی به اصلاحات به معنای تغییرات مثبت نیز ندارد. آنها با فریب عنوان خود و کارشان را اصلاحاتخواهی و اصلاحاتطلبی و اصلاحات گذاشتهاند همانطورکه تاریکفکری و ظلمات ذهنیتی تحجر و جمود و الینه شدن غربی خود را منورالفکری و روشنفکر این جریان که به لیبرالیسم قرن ۱۹ میلادی اروپا وابسته است، خود را مدرنیسم و طرفدار مدرنیته و گاه تجددخواهی تعریف میکند و جالب است که آن را هم با همین واژههای لاتین مطرح میکنند تا رسوا نشوند زیرا اگر نوگراییخواه باشند نمیشود از فلسفه و افکار قرن ۱۹ و ۲۰ اروپا و آمریکا به عنوان نوگرایی یاد کنند.
البته آقای رحمانیان این جریان وارداتی استعماری غرب سلطهگر به جریان اصلاحات دوم خردادی و اصلاحاتی که آقای رحمانیان و عوامل اصلاحطلب فعلی در آن هستند ربطی ندارد. من هم جریان اصلاحات دوم خردادی و اعتدالی و طیف آن را جزء جریان وارداتی استعماری به نام اصلاحات فراماسونری و رضاشاه و محمدرضا شاه و... ندانسته و نمیدانم. و تبری جستن این جریان اصلاحات داخلی را از آن اصلاحات غربگرای مورد حمایت غرب استعماری مفید میدانم.
2- جریان اصلاحات، دوم خردادی و اعتدالی است. از شما خواستم و میخواهم جریان اصلاحطلبی دوم خردادی و اعتدالی را که از دوم خرداد ۱۳۷۶ شروع شده و به نام و عنوان جریان اصلاحات و اصلاحطلبی فعال گشته و خود را اصلاحطلب میداند تبیین کنید. تا از نگاه و نگرش و بیان اصلاحطلبان این تعریف را بشنویم.
از نظر من جریان اصلاحات دوم خردادی مجموعهای از افرادی بود که ذهنیت مثبت به مساعدت ایران با غرب داشتند و رئیس دولت دوم خرداد در آغاز دولت خود با مصاحبه با خبرنگار آمریکایی از پیوریتنهای آمریکایی تجلیل کرد و گفتوگوی تمدنها را ارائه داد ولی معلوم شد که آمریکاییها و انگلیسیها جز سلطه استعماری خود ذهنیت دیگری ندارند و دولت دوم خردادی و ارتباط با غرب شکست خورد.
دولت اعتدالی هم همین رویکرد را داشت و برجام و FATF و امثال آن هم در همین راستا شکل گرفت، ولی باز آمریکاییها و دولتهای اروپایی همان سیاست استعماری خود را اجرا کردند. پس سیاست مساعدت و کوتاهآمدن با آمریکا و غرب سیاست صحیحی نبود و اکنون نیز نیست. هرچند جریان اصلاحات باز پنجره رو به غرب را باز میدارد. صفحات روزنامه شرق در کلان غربگرا است. مواضع بخشهایی از اصلاحطلبان که یک طیف شدهاند غربگرا و غربزده است. سردبیر شرق سرمقالههایش و مصاحبههایش کاملا چپ و چپ غربی است. استنادش به دیدگاههای مارکس و چهرههای چپ غربی است. مقالهنویسها اکثرا غربگرایانه مطلب مینویسند. در جریان اوکراین تحلیلها و مواضع روزنامه شرق با غرب هماهنگ بوده و هست.
صفحه فرهنگی شرق، مروج دیدگاههای غربی حتی در مسائل ایران است، مانند تبلیغ کتاب ایران را رکسفورد، سیاهنمایی و منفیگویی درباره کشور اکثرا تشابه با غرب دارد. این نظر بنده است اگر صحیح نیست مستند بفرمایید، خواهید دید به آسانی آنچه درست باشد خواهم پذیرفت. در مسئله فرهنگی جریان اصلاحات و فرهنگ حاکم بر شرق برخاسته از معارف و مبانی اسلام و فقه تشیع و افکار و دیدگاههای امام خمینی (ره) نیست و با آنها فاصله زیادی دارد. شما فرهنگ حاکم بر حزب مؤتلفه اسلامی و نوشتههای امثال بنده را بررسی فرمایید و تفاوت آن را با فرهنگ جریان اصلاحات دوم خردادی و اعتدالی و فرهنگ حاکم بر شرق به عنوان بخشی از جریان مذکور مشاهده نمایید.
در امور سیاسی، شما در کلان نظام جمهوری اسلامی را قبول دارید اما آن را میخواهید با نگرش و افکار و اصول جریان اصلاحات باشد که این هم امکان ندارد، زیرا ملت و نظام بر پایه سیاست اسلام و تعاریف امامین انقلاب اسلامی حرکت دارد و رمز موفقیت و اقتدار نظام و استقلال آن و سازندگیها و قدرت دفاعی مهم آن در این حرکت الهی و مستقل ایرانی است.
دو دوره ریاستجمهوری اصلاحات و دو مجلس سوم و ششم، بیانگر عدم توانمندی جریان اصلاحات در اداره امور کشور است. مواردی که از دوستان شما در جریان اصلاحات که در قوه قضائیه مسئولیت یافتند، عملکرد منفی داشتهاند. گروههایی که به عنوان اصلاحطلب فعالاند نوعی اپوزیسیون به شمار میآیند. روزنامه شرق در فتنه ۱۴۰۱ عملکرد اپوزیسیونی داشت اکنون هم از کسانی که قوه قضائیه به دلیل اعمالشان با آنها برخورد میکند به نوعی حمایت دارد.
آقای مهرجویی و همسرش در یک حادثه جنایی کشته میشوند. مقالات روزنامه شرق را خودتان قضاوت کنید که در این موضوع چگونه بود؟ در موارد مشابه هم همین روش را دارد. جریان اصلاحات شعارهای جالبی طرح میکند، اما در عمل مغایر عمل میکند. شعار ایران برای همه ایرانیان را مطرح میکند غیر از جهت تخریبی و تفرقهافکنی که گویا اصولگرایان میگویند که ایران مال همه ایرانیان نیست. اما وقتی دولت دوم خردادی بر سر کار میآید چند هزار مدیر را برکنار میکند که شما پیام دوم خردادی را درک نکردهاید!؟ در نشریات و رسانههای شما غیراصلاحطلبان جایی ندارند بعد به دیگران حمله میکنید که شما چرا به اصلاحطلبان و حتی مخالفان نظام میدان نمیدهید؟ بقیه را نمینویسم و الا مثنوی اصلاحات جریانی موجود بیش از اینهاست. مواضع این جریان در فتنههای ۷۸ و ۸۸ و ۱۴۰۱ غیر قابل دفاع است. شعار نه غزه نه لبنان، مال کدام جریان است؟ اکنون نیز در جریان جنایت وحشتناک صهیونیستها با حمایت کامل آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان و وتوهای مکرر آمریکا در قطعنامههای آتشبس در غزه یعنی دستور استمرار نسلکشی و کودک و زنکشی و ویرانسازی یک منطقه دو میلیون نفری و جنون جنایت در سران آمریکا و انگلیس و صهیونیست و بیاعتنایی به افکار عمومی مردم جهان بالای ۱۰ هزار انسان کشته شده و بالای ۲۰ هزار مجروح و معلول، قتلعام کل اعضای خانوادهها در منزل مسکونی آنها، بمباران سفاکانه بیمارستانها، مساجد، کلیسا و مدارس دیگر آبرویی برای غرب و ادعای غربیها از لیبرالیسم و دموکراسی و حقوق بشر و آزادی و حکومت مردم بر مردم و مدرنیسم و آزادی بیان و افکار و سازمانهای بینالمللی از جمله سازمان ملل متحد و شورای امنیت که معلوم شد همه نوکران غرب ظالم و ستمگر و بیرحم و سفاک و فریبکار و دروغگو هستند و بیش از همه در ایران و کشورهای اسلامی است که غربگرایی و غربزدگی به رسوایی رسیده است و اصلاحطلبان رو به غرب جز شرمندگی و عذرخواهی راهی ندارند؛ لذا در روزنامه شرق و مشابه آن جز انتقاد سیاه و تکرار مکررات و منفیبافی مطلبی نمییابید. شما تعریف مناسب از جریان اصلاحطلبی و اصلاحات دوم خردادی و اعتدالی و جریان موجود آن را نمیتوانید بنویسید و دچار میشوید به اینکه تغییر و سیر تکاملی بشر را اینگونه جایگزین تعریف جریان اصلاحاتی کنید. ضرورت تحول و انقلاب و تغییر و اصلاح و ترمیم را میآورید که قرنها در جامعه بشری استمرار داشته و دارد و بعد بگویید که هزار سال قبل نهادی به نام دولت و مجلس قانونگذاری وجود نداشت و چیزی به نام هیئت دولت و (کابینن)!؟ مورد نیاز نبود. و بنویسید اینها چه مفاهیمی مدرن!؟ هستند که به خاطر تغییرات جوامع پدید آمدند!! حضرت علی در دوران خلافت خود هیئت دولت و کابینه نداشت تا با آن حکومت کرده و جامعه را اداره کند و این امور در اسلام نبوده و از غرب الگوبرداری شده است. همین اظهار نظرهاست که شما و جریان اصلاحات شما را به غربزدگی و تفکر الینهای به گفته دکتر علی شریعتی دچار کرده و تصور غلط دارید که همه چیز از غرب آمده است. خیال میکنید دموکراسی از یونان ۲۵ قرن قبل شکل گرفته و افکار لیبرالی قرن ۱۸ و ۱۹ اروپاست که قانون اساسی و دولت و هیئت وزرا مدیریت جوامع را تعیین کردهاند و اسلام در امر حکومت و اداره امور و حقوق متقابل والی و مردم حرفی ندارد و ما باید هر آنچه غربیها که حالا سران استکبار و استعمار جهان غرب میگویند دربست قبول کنیم و نوکر غربیها و سپاسگزار آنها باشیم که ما را با این مفاهیم مدرن!! آشنا کردهاند!!
آقای رحمانیان شما حداقل نوشتههای نامههای مرا به یاد میداشتید که ۲۶ قرن قبل نیاکان ما داریوش و هفت نفر همراه او در تعیین نوع حکومت از حکومت مردم بر مردم (توسط آقای هوتانه) و حکومت نخبگان و خبرگان مردم (توسط آقای مگابیزو) و حکومت منتخب نخبگان و خبرگان بر جامعه سخن گفتند و هرودت یونانی این مطالب را نقل کرده است. شما حداقل یک مطالعه تاریخی فشرده روی حکومت جهانی هخامنشیها و ۵۰۰ سال اشکانیها و ۴۰۰ سال حکومت ساسانیان میکردید تا متوجه میشدید که آنها در اداره قدرت اول جهانی دارای اصول و موازین و ساختار حکومتی و هیئت دولت مقتدر که لوایح حکومتی و اداری جامعه آنها را آمریکاییها توسط نوکران رضاخان به آمریکا برده و هنوز هم آنها را مسترد نکردهاند، بوده است.
شما روی حکومت اسلامی و سیاست اسلامی و مدیریت اسلامی یک مطالعه اجمالی بکنید. چند کتاب خوب به بیان مردمی هست تا برای شما روشن شود که به اقتضای هر زمان چارچوب حکومت و اداره امور جامعه شکل و افراد متناسب را داشته و اینطور نیست که حکومت پیامبر اسلام در مدینه یک حکومت ابتدایی بوده و پیامبری که قرآن و مکتب سراسر عقل و علم و وحی را آورده و حکومت عدل و قسط جهانی مهدوی را بشارت داده است بلد نبوده حکومت را مدیریت کند و بعد که اسلام قدرت اول جهان یعنی ایران را به اسلام آورده و در دوران خلفای دوم و سوم و حضرت علی(ع) بر بیش از نیمی از جهان حکومت کرده اما چارچوب و ساختار و انتخاب مسئولین نداشته است. شما حداقل منشور حکومت حضرت علی (ع) به مالک اشتر را مطالعه میکردید که حقوق متقابل مردم و حکومت را به چه زیبایی بیان میکنند و حقالوالی علیالرعیه و حقالرعیه علیالوالی ر ا مطرح و تبیین میفرمایند.
شما خبر ندارید که وزیر اقتصاد امیر مؤمنان در تعیین حدود اراضی و تعیین مالیات، عمار یاسر از شما از امور حسبه در اسلام خبر ندارید که در دوران بنی العباس کتاب مفصل آن توسط دانشمند حقوقدان آن زمان نوشته شده است. معلوم است که چون جریانهای غربگرا و غربزده در ایران همه امور را از غرب میدانند.
چشم و گوشبسته به آنچه از غرب القا شده و میشود، خبر از خودشان و سابقه سه قرن حکومت و دولت و حضور قدرتمندانه در جهان و اداره جامعه را ندارند شما نوشتهاید که «حضرت علی کابینه و هیئت دولت نداشت تا با آن حکومت کرده و جامعه را اداره کند» و نوشته «اداره دولت توسط هیئت دولت چون در سابقه حکمرانی اسلام نیست و از نوع اداره کشورهای غربی الگوبرداری شده، غربی است و الا به همین دلیل باطل است؟ یا قانون اساسی، مگر شیخ فضلالله نوری نگفته که قانون همان قانون شرع است که باید عینا پیاده شود؟ مگر ما در سابقه اسلام و فرهنگ ایرانی قانون اساسی داریم و مگر نه این است که اصلا در نوشتن قانون اساسی در فرهنگ غربیها در اداره جامعه و کشور الگوبرداری شده است».
شما حداقل یک مطالعه اجمالی میکردید که بدانید متمم قانون اساسی مشروطه به نظر و همت آیات شهید مدرس و شیخ فضلالله نوری نوشته شده است و طبق نظر آیتالله شهید نوری که مشروطه باید اسلامی باشد میدانیم اسلام منعی از چگونگی ترتیب امور حکومتی برحسب اقتضائات جهان و هر کشور ندارد و عمل به قانون شرع مترقی اسلام، منعی در استفاده از همه روشها و ابزار و همه برنامههای عقلایی نداشته و ندارد. همانطوری که پیامبر اسلام در جنگ خندق به نظر سلمان فارسی عمل کرده است.
شما پرسیدهاید مگر ما در سابقه حکمرانی در اسلام و قرآن و فرهنگ ایرانی چیزی به نام تفکیک قوا داریم؟ حداقل شریح قاضی را به یاد دارید؟ او از دوران خلیفه دوم قاضیالقضات شده در دوران خلیفه سوم هم در این سمت بوده و حضرت امیر او را برداشتهاند. مردم از امام خواستند که او در این پست باقی بماند، حضرت به او حکم داده در دوران خلافت امام مجتبی و معاویه و یزید هم مسئولیت قوه قضائیه را در حکومت گسترده اسلام بر اکثر نقاط جهان به جز روم به عهده داشته است.
بله تفکیک قوا داشتهایم لکن به سبک هر دوره تا دوران مشروطه که نظام تقلیدی از غرب در مشروطه سلطنتی غربگرایان مطرح کرده به تقلید از غرب هر قوا و تفکیک سه قوا را سامان جدید دادهاند. که در اصل تفکیک قوا مسئلهای نبود اما در غربی بودن هست که هنوز ما گرفتار قوه قضائیه و مشکلات ساختار غربی آن هستیم.
به هر حال من اصلاحات شما را از دیدگاه خودم تعریف کردم شما هم اگر مایل بودید جریان اصلاحات دوم خردادی و اعتدالی را تعریف کنید. به نظر خودتان در مسیری که میروید تجدید نظر خواهید کرد.
به نظر من این مکاتبات در تاریخ اعصاب و نگرشهای جریانی، منبع خوبی برای پژوهشگران آینده خواهد بود، ارزش آن را کاهش ندهید که در حد بحث و حرف درباره تغییر یا عدم تغییر یا اصرار بر مواضع میباشد البته اختیار با خودتان است من نظر خودم را میگویم.
با دعای خیر
دکتر اسدالله بادامچیان-دبیرکل
مهدی رحمانیان:
شما و تشکیلاتتان برای اداره کشور چه تفکر و برنامه ای دارد
جناب آقای اسدالله بادامچیان
دبیر کل محترم حزب مؤتلفه اسلامی
با سلام و آرزوی سلامت برای جنابعالی، همچون چند نامه گذشته از تعارفات اولیه میگذرم و به اصل موضوع میپردازم.
جناب بادامچیان عزیز، در ابتدا اشاره کنم که در یک گفتوگو صراحت بدیهیترین چیزی است که طرفین انتظار آن را دارند. پس دلیلی بر عصبانیت اینجانب وجود ندارد. برای من و همینطور برای دیگر دوستان اصلاحطلب، این مکاتبات و بهخصوص جوابهای شما، فرصت بسیار خوبی است تا نسل جدید، با منطق و استدلالهای مخالفان اصلاحات آشنا شوند. شاید بهتر از این نشود به این نسل نشان داد چرا اصلاحات و اصلاحطلبی برای کشور ما یک ضرورت است. از همان سال 1376، اصلاحات با دو گروه مخالف قسمخورده مواجه بود و همچنان مواجه است؛ یکی آنهایی که جریان اصلاحطلبی را مانعی برای پایان کار جمهوری اسلامی میدانند، پس تمام توان خود را بر مخالفت با اصلاحات گذاشتهاند تا شاید با حذف این نگرش از جامعه فرایند پایانی دوران جمهوری اسلامی آغاز شود. دیگر گروه نیز، شما و همفکرانتان هستید که از همان ابتدا اصلاحات را برنتابیدید. از همین رو است که روزنامه شرق از این گفتوگو استقبال کرده و آن را فرصتی بسیار مطلوب برای آشنایی نسل جدید با تفکر و منطق بخشی از این مخالفان میداند و نهتنها از ادامه این بحث استقبال کرده، بلکه ادامه آن را برای آگاهی هرچه بیشتر جامعه از آنچه مانع موفقیت اصلاحات در کشور شده مثبت میدانم. و اما به سیاق نامه پیشین، قصد من در نوشتن این جواب، قرار گرفتن در مسیری است که موضوعات مناقشهبرانگیز را برای خوانندگان تبدیل به مطالبی مفید کند؛ ازاینرو ترجیح من آن است که بهجای یک گفتوگوی «پینگپنگی» که نه مفید است و نه راهگشا، به این نکته بپردازیم که خود چه داریم و چه کردهایم و آنچه میگوییم بر چه مبانیای استوار است. مثلا حتما برای خوانندگان این نامهها مفیدتر خواهد بود که بدانند جریان فکریای که هریک از ما به آن وابستگی داریم، چگونه به مسائل نگاه کرده و چه روشی را پیشنهاد میکند. ازاینرو بررسی سوابق شما را از زبان خودتان بسیار مفیدتر میدانم، مثلا بهجای اینکه درباره شما و سازمانی که دبیر کل آن هستید سخن بگویم که چه بودید و در این چندین دهه چه کردهاید و چه اثراتی بر جامعه داشتهاید، بهتر آن است خود دراینباره سخن بگویید تا نسل جدیدی که خواننده این سطور است بداند دستاورد شما در این سالها چه بوده و راهحلتان برای اداره جامعه چیست. من هم در جایگاه خود بهعنوان مدیر یک مؤسسه مطبوعاتی، هم از آنچه بدان معتقدم خواهم گفت و هم راهکارهایم را برای اداره کشور در زمانهای که در آن زندگی میکنیم بیان خواهم کرد. طبیعی است که در این صورت برای خواننده هم داوری آسانتر خواهد بود تا اینکه به سیاقی که تاکنون بر آن اصرار داشتهاید، از دریچه علایق و گرایشها به دیگری بپردازیم، چون آنچه شما تاکنون بر آن پای فشردید این بوده که اولا اصلاحات غربی است، ثانیا چون غربی است و غرب بد است پس اصلاحات هم بد است و ثالثا عدهای در تاریخ معاصر امور را به دست گرفتهاند که افرادی خائن بودهاند و رابعا همه این خائنین اصلاحطلب بودهاند؛ در نتیجه احتمالا جمهوری و جمهوریت که حاصل این نگاه اصلاحگرانه است بسیار بد است!...
جناب بادامچیان عزیز، به گمانم با استناد به آنچه تاکنون و طی این یازده نامه مکرر در مکرر گفتهاید، همین مسائل گفته شده بود ولاغیر، و به نظر میرسد که تا همین حد، خوانندگان با اعتقادات شما درباره اصلاحات و اصلاحطلبی آشنا شدهاند و با این مسئله که اصلاحطلبی را پدیدهای غربی، شکستخورده و خائنین را هم اصلاحطلب قلمداد کنید، کاملا آشنا شده و وقوف یافتهاند، بنابراین بهتر است از تکرار مکررات بگذرید و سخنی تازه عرضه کنید و چه بهتر که از فرصتی که پدید آمده بهره ببرید و در نامههای بعدی از این بگویید که شما و تشکیلات شما، برای اداره کشور به چه تفکری پایبند هستید و این تفکر برای اداره جامعه چه برنامهای دارد. دقت بفرمایید، صحبت از برنامه است. مثلا حالا که بعد از نزدیک به نیمقرن پس از استقرار جمهوری اسلامی، کشور دچار انواع بحرانهاست، اولا تشکیلات شما دلیل این همه بحران را چه میداند، ثانیا راهحلی که برای برونرفت از این بحرانها ارائه میدهید چیست؟ آیا مشکل فقط در افرادی است که در این نزدیک به نیمقرن متصدی امور بودهاند یا اینکه اشکال در جای دیگری است؟ (ضمن اینکه حالا که آن خائنین و وابستهها در رأس امور نیستند، پس چرا نمیتوانید به نتیجه مطلوب برسید).
جناب دبیر کل، حتما اذعان دارید که وظیفه اصلی یک تشکیلات، آنهم تشکیلاتی ریشهدار و قدیمی چون حزب مؤتلفه، پاسخ به همین پرسشهاست؛ اینکه برای نسل جدید روشن کند اشتباهی اگر بوده، کجا بوده و راهکار حل این اشتباهات چیست؟ اینکه شما به خواننده بگویید دیگران چه هستند و چرا بد هستند، قطعا خیلی هم لازم است، ولی از آن مهمتر و ضروریتر آن است که بگویید خود چه هستید، از کارنامه خود و تشکیلات تحتنظرتان در پیش و پس از انقلاب بگویید تا نسل جدید و دیگر خوانندگان روزنامه شرق از گذشته شما و جمعیت مؤتلفه باخبر شوند و بدانند که چه بخش از آنچه امروز با آن مواجهاند، نتیجه مستقیم یا حتی غیرمستقیم تلاشهای شما و این تشکیلات قدیمی و ریشهدار در تاریخ معاصر کشورمان بوده است. قطعا خوانندگان بیصبرانه منتظرند تا از زبان شما بشنوند که یک تشکیلات دیرپا چون تشکیلات شما و هیئت مؤتلفه و دبیر کل آن برای برونرفت از تورم بالای 40 درصد این پنج سال و از آن مهمتر برای خارجشدن از تورم مزمن این 45 سال چه برنامه و راهکاری ارائه میدهند. هیچ بد نیست که شما عدهای را خائن، جریان فکری اصلاحات را ورشکسته، اصلاحطلبی را یک تفکر غربی و اصلاحات را در بنبست اعلام کنید، ولی حتما لازم است بگویید شما و تشکیلات تحت نظر شما، به چه تفکری برای اداره جامعه معتقد است و راهحل اداره درست جامعه را چه میداند؟ مثلا آیا اینکه هیئت مؤتلفه یک پیوند قدیمی و دیرپا با بازار بهعنوان رکنی اساسی از اقتصاد سرمایهداری دارد، راهحل ارائهشده را هم مبتنی بر ساختار و تفکر سرمایهداری میداند؟ اگر چنین است، چه از این بهتر که این راهکار را برای شناخت نسل جدید از نوع تفکر خود، تشریح و عرضه کنید. آیا بهتر از این هم میشود که برای حل این ضرورت 45 ساله چنین کاری بکنید؟ من نمیگویم دیر شده، ولی قطعا ضروری است که مردم بدانند مثلا چگونه میشود این تورم لجامگسیخته را مهار کرد؟
جناب بادامچیان عزیز، ما و خوانندگان روزنامه، نظرات شما را بارها و بارها در این یازده نامه خواندهایم. همه خوب میدانیم که از نظر شما، اصلاحات اثرات نامطلوب داشته و افراد بسیاری را در تاریخ معاصر این کشور خائن دانسته و همه نیز به باور شما اصلاحطلب بودهاند، بنابراین ضرورتی نمیبینم که دوباره به بندبند نامهتان بپردازم چون آنوقت من نیز همچون شما دچار تکرار مکررات میشوم. از همین رو بود که از نامه قبل، سعی کردم گفتوگو را به مسیر دیگری هدایت کنم و از این بگویم که خود چه فکر میکنیم و چه راه و روشی را برای اداره کشور به صلاح میدانیم. اگر آنطورکه شما معتقدید، اصلاحات شکست خورده، چه بهتر که بگویید آنچه به غلبه این کشور بر مشکلات منتهی خواهد شد چیست؟ مثلا اگر تفکر اصلاحی برای اداره جامعه در این 120 سال پس از مشروطه به تدوین قانون اساسی، مشروط کردن حکومت، برابر کردن همه آحاد کشور در مقابل قانون، تفکیک قوا، ساختار اداری و بوروکراسی، نظام آموزشوپرورش نوین، نظام قضائی واحد و... انجامیده و همه اینها به این دلیل است که از جوامع غربی الگوبرداری شده، از نظر شما مذموم و غلط است، شما و تشکیلاتتان برای حذف و ازبینبردن تمام این سازوکار چه راهحلی دارید و جانشین آن را برای جامعه اسلامی- ایرانیمان چه میدانید؟ بهویژه آنکه شما در نامه اخیرتان به محسنات حکومت دوران هخامنشی پرداختهاید، احتمالا آن نوع از حکومت را برای جامعه ما مفید
میدانید، پس چه بهتر که شما و حزب شما معلوم کند که برای ایران امروز، آن حکومت الگوبرداریشده از حکومت هخامنشیان که از دید شما مطلوب بوده، چگونه باید بازسازی شود تا از این الگوی غربی، قانون اساسی و تفکیک قوا و تشکیل مجلس قانونگذاری و برابری همه آحاد مردم در مقابل قانون که به فساد انجامیده، رهایی یابیم.
جناب بادامچیان عزیز، امید دارم در نامه بعدیتان، این موضوعات را برای خوانندگان روشن بفرمایید تا نسل جدید با راهکارهای شما آشنا شود. درخواست میکنم در نامه بعدی چنانچه مصلحت میدانید ضمن آسیبشناسی شرایط کلی کشور، ده بحران موجود را «چنانچه قائل به وجود بحران در کشور هستید» برای آشنایی جامعه مخاطبان اعلام فرمایید تا مبنای گفتوگوهای آینده فیمابین قرار گیرد.
در پایان مجددا برای جنابعالی و حزب مؤتلفه اسلامی آرزوی بهترینها را دارم.
مهدی رحمانیان-مدیرمسئول