ناکارآمدی برنامهها و تصمیمها در نظام آموزشی
اگر بخواهیم مشکلات گوناگونی که ایران امروز با آن دست به گریبان است و چالشهای پیشروی کشور را واکاوی کنیم، به تکواژهای کوچک اما عمیق خواهیم رسید؛ ناکارآمدی برنامهها و تصمیمها فصل مشترک تمام مناسبات سیاسی و اقتصادی است. فارغ از سیاستهای کلان دولت، آموزش و پرورش بهعنوان بخشی از برنامه توسعه کشور از ناکارآمدی سیاستهای کلان آموزشی و تربیتی در رنج و عذاب است.
اگر بخواهیم مشکلات گوناگونی که ایران امروز با آن دست به گریبان است و چالشهای پیشروی کشور را واکاوی کنیم، به تکواژهای کوچک اما عمیق خواهیم رسید؛ ناکارآمدی برنامهها و تصمیمها فصل مشترک تمام مناسبات سیاسی و اقتصادی است. فارغ از سیاستهای کلان دولت، آموزش و پرورش بهعنوان بخشی از برنامه توسعه کشور از ناکارآمدی سیاستهای کلان آموزشی و تربیتی در رنج و عذاب است. قرار بود در افق 1404 با اجرای سند تحول آموزش و پرورش، از دانشآموزان، انسانی متعالی بسازیم و آنها را به حیات طیبه برسانیم. قرار بود با تغییر نظام آموزشی از قدیم به جدید و پس از آن به نظام «3-3-6» مهارتهای زندگی را به کودکان بیاموزیم و آنها را برای زندگی بهتر آماده کنیم. در مقابل همه قرارهای پیشین و تصمیمهای امروز یک چرای بزرگ است و آنهم اینکه چرا این تصمیمهای بهظاهر کارشناسانه نتایج ثمربخشی نداشته است؟
سند تحول بنیادین، تغییر نظام آموزشی، تغییر کتابهای درسی و محتوای آن، جذب طلاب و نیروهای جهادی بدون کار کارشناسی و رعایت سازوکار استخدامی و اکنون نیز ادغام رشتههای ریاضی و تجربی همه و همه بخشی از تصمیمهایی است که نشان میدهد مسیری که آموزش و پرورش پیش گرفته، راه به جایی نبرده است. سالهاست آموزش و پرورش محل آزمون و خطای تصمیمگیرانی است که گویی هیچگونه ارتباط ارگانیک با کلاس و مدرسه ندارند؛ هرچند که مسئولان نظام آموزشی همواره بر کار کارشناسی و کارشناسان آموزشی تأکید میکنند؛ اما ناگفته پیداست تصمیمها و برنامههای کلان را افرادی خارج از مجموعه آموزش و پرورش دیکته میکنند و برخی برنامهها نیز به پای کارشناسانی نوشته میشود که تصوری انتزاعی از مدرسه و معلم و دانشآموز دارند.
آیا در نظام آموزشی، کارشناسان و منتقدان و مجریانی بهتر از معلمان وجود دارد؟ با این تصور میتوان پی برد که چرا تصمیمها و برنامهها در آموزش و پرورش شکست میخورند. جای خالی معلمان در همه رویدادهای آموزشی محسوس است و بهجرئت میتوان گفت در آموزش و پرورش تصمیمها و برنامهها منهای معلمان گرفته میشود و بههمینخاطر آموزش و پرورش همچنان بر مدار بیتدبیری خود میگردد. اگر میخواهیم مسیر برنامههایی مانند سند تحول بنیادین و رتبهبندی و تغییر نظام آموزشی و تغییر کتابهای درسی و... منحرف نشود و اگر آموزش و پرورش میخواهد از معضل ناکارآمدی خود نجات یابد، باید درباره برنامهها نگاهی واقعبینانه داشته و جایگاه معلمان، دانشآموزان و مدرسه را بهعنوان حیاتیترین اصل در نظام آموزشی به رسمیت بشناسد.