اهمیت بافتهای تاریخی شهرها و هویت شهری
هنوز بسیاری از ما با بافتهای تاریخی شهرهایمان آشنایی نداریم. دوستشان نداریم. قدمزدن در گذرهای باریکشان را تجربه نکردهایم و فکر میکنیم در عصر اتومبیل این محلات تنگ و درهمتنیده با خانههایی کمطبقه که حیاطشان فضای اصلی آنها را تشکیل میدهد، احتمالا دیگر به درد زندگی امروزی نمیخورند.
ترانه یلدا-معمار و شهرساز: هنوز بسیاری از ما با بافتهای تاریخی شهرهایمان آشنایی نداریم. دوستشان نداریم. قدمزدن در گذرهای باریکشان را تجربه نکردهایم و فکر میکنیم در عصر اتومبیل این محلات تنگ و درهمتنیده با خانههایی کمطبقه که حیاطشان فضای اصلی آنها را تشکیل میدهد، احتمالا دیگر به درد زندگی امروزی نمیخورند. حال باید بگویم که این بافتها در اصل قلب شهرهای ما هستند. هسته اولیه آناند. هریک در طول تاریخ به نوعی بدیع شکل گرفتهاند و داستان شکلگیری تدریجیشان نیز در هر شهری قصه مفصل خود را دارد؛ از امکان آبگرفتن از قنات جاری که به چه زحمتی آب را از کیلومترها دورتر از شهر به آنجا میآورده، تا خاک خود خانه که با دقت صرف تهیه خشتهای آن میشده، همه و همه به ارزشهای انباشتهشده در این بافتها که هریک جواهراتی را از نظر معماری و روابط اجتماعی در خود نهان کردهاند، اشاره دارند. بافتهای تاریخی شهرهای ما میراث گذشته ما هستند و ما تاریخ دور و درازی داریم که خاطرههایش در همین بافتها زنده میشود. بههرحال، اگرچه از دوره قاجار به قبل ما بافتهای زنده مسکونی زیادی به یادگار نداریم، اما بناهای بزرگ عمومی مانند مساجد یا کاخها از دوران باستان و اسلامی هنوز پابرجا هستند که آنها خود عمق و عظمت تمدن ایرانزمین را نشان میدهند. اینکه هر شهری هسته اصلی تاریخی خود را حفظ کند، از آرزوهای دوستداران میراث است و لطف آن هم به تمامیت بافت تاریخی مدنظر است. میدانیم زمانی که اتومبیل به زندگیهای ما وارد شد، خیابانهایی در وسط شهرهای قدیم کشیده شدند و انقطاعی در بافتهای پیوسته شهرهایمان به وجود آوردند، اما اغلب بافتهای تاریخی تا سالهای 1330 یا 35 که عکسهای هوایی آنها موجود است، هنوز وجود داشتند و حتی تا اوایل انقلاب هم بسیاریشان محل سکونت بودند. اما باید گفت که متأسفانه سیاستهای شهر و شهرداری نتوانستند از این میراث بهجامانده آنطور که باید و شاید حفاظت کنند. خود ساکنیان هم بهتدریج به این محلات دارای بافت قدیمی بیمهری کرده و خانههایشان را ترک کردند.
حفاظت از خانههای تاریخی در بافت
اکنون بسیاری از فرهنگدوستان به دنبال چارهجویی برای حفاظت از خانههایی هستند که هنوز در قلب بافتهای تاریخی شهرهای قدیممان باقی ماندهاند و دائما در معرض بیمهری و تخریب قرار میگیرند. این خطر بیش از هرکس از جانب مسئولانی دامن زده میشود که هنوز اهمیت این بافتها برای هویت شهرها و اقتصاد گردشگریمان را درک نکردهاند و تصور میکنند که اگر چند خانه تاریخی شاخص در بافت تاریخی حفظ شود و مابقی تخریب شوند، ایرادی ندارد و میشود شهر تروتمیزتری را با انبوه مکانهای تجاری و خدماتی در مرکز شهرها به جای آنها ایجاد کرد؛ غافل از اینکه بسیاری از اینگونه اقدامات در شهرهایی مانند مشهد، تبریز، اصفهان و شیراز با شکست مواجه شده و با وجود هزینههای گزاف توسط شهرداریها، مردم شهر از این تغییرات نه راضی بودهاند و نه استقبال کردهاند و این میادین و مجموعههای تجاری همچنان سوتوکور ماندهاند. البته متخصصان معمار و شهرساز هم در این روندها مسئول بودهاند و چهبسا با طرحهایشان مجوز و چراغ سبز برای این طرز فکرها را صادر کردهاند.
همه میدانیم خانههای تاریخی شهرهای ما خانههای زیبایی هستند که ورود به هریک از آنها درهای بهشتی از لطف و اصالت ایرانی را در مقابل چشمان هر بیننده آگاهی میگشاید. از کوچههای باریک با دیوارهای کاهگِلی پیاده گذر میکنی تا به سردر آجری و تزئینشده خانه برسی. با کلون زنانه یا مردانه در میزنی و به هشتی دعوت میشوی. آنجا کمی مینشینی و نفس میگیری تا کسی که به دیدنش آمدهای به استقبالت بیاید. از دالانی باریک که به حیاط مرکزی خانه راه دارد، به سمت نور و حوض و درخت میروی. اتاقهای بزرگ هفتدری یا پنجدری در دو سمت اصلی شمال و جنوب حیاط قرار دارند. ایوانها و اتاقهای جانبی هم هریک به کاری اختصاص داده شدهاند. پنجرههای اصلی به شکل اُرُسیهای کشویی بالا میروند و با نقشهای زیبای هندسی شیشههای رنگی را در دل نقوش خود جای دادهاند. غلام گردشیها ارتباطات داخلی را برقرار میکنند و از حیاط مرکزی خانهها بهعنوان یک فضای اصلی که زندگی، کار و آرامش در آن به نوبت جریان دارد، استفاده میشود. از حیاط عمومی تا پستوهای خلوت، همهجور فضای نیمهباز و نیمهبستهای در این خانهها هست. حوض و فواره و باغچه هم که خود بهشت است. در چند دهه اخیر با وجود رونق کم توریسم و گردشگری در کشورمان، تعدادی از این خانهها مرمت شدهاند و بهعنوان هتلها و میهمانخانههای ویژه برای پذیرایی از مسافران استفاده میشوند و قیمت اقامت در آنها چهبسا از هتلهای مدرن بیشتر هم هست.
اما آنچه حضور این خانههای تاریخی در شهر را معنا میبخشد، ترکیب قرارگیری آنها در کنار هم در بافتهای قدیم و تاریخی است. چهبسا خانهای در میانه بافت «اعیانی» نیست و ساده است، اما نداشتن ایوان و اُرُسی و زرقوبرق و تزئینات از اهمیت آن نمیکاهد؛ زیرا آن خانه هم قطعهای است از پازل کلی «آن بافت تاریخی» خاص که باید واحد و یگانه و منسجم برسر جای خود باقی بماند و البته در طی روند مرمت و احیا چهبسا نقش و کاربری یا عملکرد جدیدی هم به خود بگیرد. نمیدانم چرا این اصول حفاظت از بافتهای میراثی در همه جای دنیا جا افتاده است و همه از اروپا و آفریقای شمالی و آسیای مرکزی و هند و پاکستان و... به آن پی بردهاند، اما ما هنوز اندر خم یک کوچهایم؟ نیمی از آن به طرز فکر مدیران و تصمیمگیرانی مربوط میشود که آگاهی لازم را از جزئیات مرمت شهری ندارند و شاید فکر میکنند کار دشواری است. درحالیکه «مرمت شهری» رشتهای تحصیلی در دانشگاههاست و ما هم این استادان آگاه را در دانشگاههایمان داریم و میتواند به پراتیکی رایج در شهرهای زیبای ما بدل شود. علت دیگر نیز از ولع و سوداگری افراد مشغول و صاحبنفوذ در کار ساختوساز ناشی میشود که زیباییشناسی، جامعهشناسی، معماری و روانشناسی نمیدانند و تخریب و نوسازی برایشان آسانتر است.
همراهی سیاستهای دولتی
بههررو، توقع مردم از دولتها داشتن سیاستهای روشن و مدافع هویتهای تاریخی کشورمان است؛ سیاست حفاظت از ثروتهای موجود در بافتهای قدیم که اگر تخریب شوند، جبران آن ناممکن خواهد بود. واضح است که اختصاص وام مرمت و مقاومسازی به بافتهای تاریخی و اعطای تسهیلات بانکی اسکان موقت به ساکنان این بافتهای ارزشمند شهرهای کشورمان، اگر بتواند درست و با حوصله هدایت و ساماندهی شود، بخش بزرگی از بافتهای قدیم شهری ما نجات پیدا میکند و از سرگردانشدن ساکنان این بافتها -که تاکنون زیر خطر «تخریب و نوسازی» تحت لوای «نوسازی بافتهای فرسوده» بودند- نیز خواهد کاست. این قولها را وقتی دولت میدهد، ما خوشحال میشویم اما تا وقتی این علاقه در دل تکتک آحاد ملت جا نگیرد و بهعنوان موضوعی خارج از وظیفه شخصی خودمان به آن نگاه کنیم، اتفاق مهمی نخواهد افتاد.
بدیهی است که ما دوستداران بافتهای تاریخی کشورمان که سالهاست به تخریبهای غیرمنطقی در بافتهای شهرهای تاریخی اصفهان و شیراز اعتراض میکنیم و اندوهگین میشویم و تاکنون هم جز مواردی مانند احیای جلفای اصفهان، نمونه خوبی از احیا و مرمت بافتهای قدیمی شهری به چشم خود ندیدهایم، از خود میپرسیم مگر این بافتها صاحب دارد؟ سهم وزارت شهرسازی و وزارت کشور در حفظ بافتهای تاریخی چیست؟ چرا دولت به وزارت میراث کمک نمیکند که با یک برنامه منعطف و صرفا در حد ناظر و هدایتکننده، تسهیلگری در احیای محلات تاریخی را در کنار شهرداریهای همه آن 168 شهر تاریخی کشورمان که محدوده بافتهایشان معلوم است، بهطور جدی بر عهده بگیرد؟ آری میتوان پرسید چرا تهیه طرح ویژه احیای بافتهای تاریخی ۱۶۸ شهر تاریخی که محدوده آنها ابلاغ شده، با جدیت دنبال نمیشود. ما میدانیم که دولت مکلف است با تعیین مقررات مربوط به طرحهای توسعه و عمران، اقدامات جبرانی و تسهیلاتی برای مالکانی که در این محدوده اجازه مرتفعسازی ندارند، در قانون پیشبینی کند. وزارت راه و شهرسازی در این زمینه چه اقدامی کرده است؟ این قوانین و مقررات ویژه برای هر شهر با توجه به شرایط آن چرا تهیه نمیشوند؟ همچنین وزارتخانه میراث فرهنگی وظیفه دارد با بررسی و پایشهای مقتضی، بناهای واجد ارزش برای ثبت در فهرست آثار ملی و فهرستهای ذیربط را رسما اعلام کند؛ درحالیکه میدانیم فعالیت زیادی در این زمینه در حال تکوین نیست. چه خوب میشد اگر دولت از وزارت میراث، وزارت کشور، وزارت راه و شهرسازی، بنیاد مسکن و دیگر دستگاهها مانند شورای برنامهریزی و توسعه استانها، بانک مرکزی، سازمان برنامه و بودجه کشور و... اجرای وظایف قانونیشان در این زمینه را پیگیری کند.
معادله بُرد- بُرد
حال لطف این بافتهای قدیمی در مراکز شهرها در چیست؟ و چرا ما اینقدر اصرار داریم که باید باقی بمانند و احیا شوند؟ دلیل اولش این است که زیبا هستند و چشمنواز. دیگر اینکه درست وسط شهرها هستند و دسترسی به آنها و پیاده قدمزدن در آنها سهل و آسان. زهرا نژادبهرام، پژوهشگر شهری، معتقد است مکانهای شهری فرصتی برای گفتوگو هستند در حوزه تمدن بشری و ارتباطات انسانی... اعم از پاساژها، میادین، پیادهراهها، بازارها، پارکها و... و مینویسد «در دو دهه گذشته در ایران با تأکید بر مفهوم گفتوگو و ضرورت آن در زندگی شهری مکانهای متعددی برای این مهم شکل گرفته که خواسته یا ناخواسته فضای گفتوگو را مهیا کرده است». و البته باید افزود که در چند دهه اخیر، مردم به خاطر فضای تنگ آپارتمانها، بیشتر از خانه بیرون میروند. گردش و تفریح و کافهنشینی به زندگی طبقه متوسط راه یافته است. فضاهای دیدار و مراودات دوستانه و خانوادگی هم در مکانهای عمومی و باز و سبز و نیز در کافهها و مکانهای فرهنگی تکثیر شدهاند. حال میتوان پرسید با چنین جمع کثیری از ذینفعان و افراد ذینفوذ که هرکدام در پی منافع خود در شهر گام برمیدارند، چگونه میتوان در ایجاد نوعی تفاهم عمومی با تکیه بر منابع فرهنگی و قانونی مختلف سیاستگذاری کرد تا منفعت مشترک شکل ملموس پیدا کرده و نهادینه شود؟ پاسخ این حرف در رسیدن به نوعی تعادل و تفاهم در سطح قدرت و در رابطه با خواست مردم برنهفته است؛ به طوری که همه طرفین در آن احساس بُرد- بُرد کنند.
نمونه تهران
درباره تهران به نظر میرسد اگر شهرداری بتواند محیط مطبوع و جذابی را در محدوده مرکزی تهران به مکانی جذاب برای گردش و تفریح همه ساکنان تهران تدارک ببیند، بخش بزرگی از این مسائل حل میشود. تمام متخصصانی که در تهران قدیم کار کردهاند، بر این عقیدهاند که به مرکز تهران باید از طریق بهبود تجارت، سکونت و توریسم، باززندهسازی و رفتوآمد سامان داده شود. بدون شک نقش بازار و خیابانهای مرکز تهران مثل لالهزار، چراغبرق، سعدی و فردوسی را بهعنوان قطب عمدهفروشی و نمایشگاه کالا نمیتوان به این سادگی با خردهفروشی کمرنگ کرد؛ زیرا جایگاه فرامنطقهای بازار تهران هنوز بسیار قوی است. متخصصان شهری میگویند بازار و خیابانهای مرکز شهر باید سرزنده شوند تا مردم دوباره دوستشان بدارند. خیابانهایی مانند خیابان لالهزار که زمانی مقصد عالم و آدم بود و همه عصر و غروب از هر جای شهر تهران برای دیدن فیلمهای سینمایی و نمایشهای تئاتر به آنجا سرازیر میشدند. بدیهی است که ایجاد ایستگاههای مترو و اتوبوس متعدد، تنها راهحل برای راهافتادن یک «مرکز شهر دوستدار پیاده» است. و پیشبینی مرحله به مرحله موارد زیر نیز لاجرم ضروری خواهد بود: یکی ساخت و تدارک پارکینگهای عمومی در حاشیه محدوده مرکزی و گاه ممنوعیت ورود اتومبیل به بافت. دیگر، تشویق زندگی مسکونی در بافتهای مرکزی و تثبیت جمعیت ساکن و تقویت زندگی ساکنان از طریق تأمین رفاه آنها و تأکید بر حفظ فرهنگ بومی ساکنان. دیگر تأمین سیستمهای مدرن جمعآوری زباله و تأسیسات و فاضلاب برای محلات مرکزی و در نهایت توسعه گردشگری و جذب توریست از طریق حفظ و مرمت میراث فرهنگی و ایجاد مکانهای آسایش و پذیرایی برای میهمانان منطقه. اگر مردم شهر، بهویژه جوانانمان به مرکز شهر و جاهایی مثل لالهزار جلب میشدند، سینماها و تئاترها هرگز تعطیل نمیشد. هنوز هم دیر نشده. برای احیای لالهزاری متین در زمینه فرهنگی، کافی است شهرداری منطقه 12 و سازمان زیباسازی برنامههایشان را ادامه بدهند. جدارهسازی و مرمت بناهای زیبای قدیمی خیابان ادامه یابد و در کنار آن کسانی پیدا شوند تا در لالهزار کسبوکار فرهنگی به راه بیندازند.