جای خالی آن سیاستمدار سفرکرده
راننده تاکسی با حرارت داشت تحلیل میکرد. زنی که جلو نشسته بود، گفت که از وقتی صحنههای خونین بچههای معصوم در گلزار شهدای کرمان را در تلویزیون دیده است، مدام به داعش و داعشی لعنت میفرستد. راننده با تعجب گفت داعش کیه خانم! داعشی وجود ندارد، مرد جوانی که صندلی پشت نشسته بود، حرف راننده را تأیید کرد... . زن گفت: «والا نمیدونم...!». احساس میکردم انگار یک عده عمدا راه افتاده باشند توی مترو و بازار و اتوبوس و تاکسی و جوسازی کنند.
راننده تاکسی با حرارت داشت تحلیل میکرد. زنی که جلو نشسته بود، گفت که از وقتی صحنههای خونین بچههای معصوم در گلزار شهدای کرمان را در تلویزیون دیده است، مدام به داعش و داعشی لعنت میفرستد. راننده با تعجب گفت داعش کیه خانم! داعشی وجود ندارد، مرد جوانی که صندلی پشت نشسته بود، حرف راننده را تأیید کرد... . زن گفت: «والا نمیدونم...!». احساس میکردم انگار یک عده عمدا راه افتاده باشند توی مترو و بازار و اتوبوس و تاکسی و جوسازی کنند.
یاد گذشته افتادم. وقتی حادثهای اتفاق میافتاد، مردم منتظر آدینه میماندند که هاشمیرفسنجانی چه خواهد گفت. گویی فقط ایرانیان نبودند، دنیا هم چشم میدوخت به تریبون ساده زمین چمن دانشگاه تهران که تحلیل خطبه دوم او چه خواهد بود. آیتالله با مهارتی مثالزدنی، همه جوش و خروش و اضطراب و نگرانی مردم را با سِحر کلام و منطق اقناعی خود رفع میکرد. مثل آبی که روی آتش ریخته باشند. مثل امام، ساده و صمیمی حرف میزد؛ قابل فهم برای عامه مردم و اقناعکننده و جذاب برای خواص. او مظهر حاکمیت عقلانیت در سیاستگذاری بود.
خاطرات سال 80 را که هفته پیش در ضمیمه روزنامه «شرق» منتشر شد، بخوانید. بعد از 11 سپتامبر و حمله آمریکا به افغانستان و سقوط طالبان، آمریکا مثل گرگ زخمخورده حریف میطلبید که به آن حمله کند. درایت و دوراندیشی حاکمیت، خطر بزرگی را از ایران دور کرد. در همان زمان یک کشتی پر از اسلحه از طرف اسرائیل کشف شد که مدعی بودند از ایران برای تحویل به مبارزان فلسطینی بارگیری شده است. معلوم نشد کار چه کسی بود؛ اما جورج بوش، رئیسجمهوری آمریکا، یک هفته بعد از آن، در سخنرانی تهدیدآمیزش ایران را محور شرارت خواند. احتمال حمله نظامی آمریکا خیلی جدی مطرح میشد. خطبه هاشمی که با هوشمندی و کیاست، یکی به نعل و یکی به میخ میزد، ضمن اینکه خطر را از سر ایران دور کرد، برای مردم هم تحلیلهای واقعگرایانه داشت و بالطبع آرامشبخش جامعه ملتهب شد.
در همه دوران حیات پربار آیتالله، تحلیلها و سخنان او دهان به دهان در میان مردم و سیاستمداران میچرخید. بعد از درگذشت هاشمی در زمستان 95 فقدان آن دانای قوم، سال به سال بیشتر به چشم میآید. حوادث و رویدادهای تلخ و جانکاه، تمامی ندارد و هر سال بدتر از قبل، تن جامعه را مثل سوهان ساییده است. افکار عمومی چشم به رسانه بیگانه دوخته و شوربختانه تحلیل نامربوط آنهاست که دهان به دهان مردم در حال چرخش است و این زخم ناسور مدام سر باز میکند. آنتونی گیدنز، مفهومی به نام «اعتماد تعمیمیافته» دارد؛ یعنی برخلاف اعتمادی که افراد به واسطه شناخت رودررو از یکدیگر دارند، در جامعه مدرن، مردم به نهادهای عمومی اعتماد میکنند، بدون آنکه شناخت مستقیمی از افراد آن داشته باشند. ما در چند سال اخیر، ناخواسته به این اعتماد تعمیمیافته به نهادهای عمومی آسیب زدهایم. صداوسیما و رسانههای اصلی کشور با گزارشهای یکسویه، اعتماد مخاطب را از دست دادهاند. نهادهای مختلف در بزنگاههای تاریخی به جای ترمیم بیاعتمادی، آن را عمیقتر کردهاند. همین اخبار حادثه خونبار کرمان را از لحظه وقوع مرور کنید. بهراحتی میبینید که چطور اطلاعرسانی لجامگسیخته و غیرحرفهای، بنای بیاعتمادی عمومی را مستحکمتر کرده و رسانههای خارجی هم روی این زمینه سوار شدهاند و بهرهبرداری میکنند.
برخی جامعهشناسان معتقدند که نادیدهگرفتن تعمدی و سیستماتیک مردم و شهروند درجه دوم حسابکردن بخشی از آنها در مسائل کلان اجتماعی و سیاسی، یکی از علل این شکاف فزاینده بوده است. راهحل سادهای هم دارد: باید همه ایرانیان را به رسمیت بشناسیم و سلایق و علایق آنها را بپذیریم. گام بعدی هم آن است که برای رفع تبعیض و احساس تبعیض در جامعه، اقدامات فوری انجام داد. صدالبته این دو گام وقتی مؤثر است که وضعیت اقتصادی، بهبود نسبی پیدا کند. هاشمیرفسنجانی با مردم روراست بود و سعی میکرد با صداقت سخن بگوید. هیچ چیز به اندازه صداقت، نجاتدهنده و اعتبارساز نیست.
هنر هاشمی در آن بود که منطق یک رفتار یا تحلیل یک اتفاق را برای مردم توضیح میداد و آن را «تبیین» میکرد. کارویژه خطبههای آیتالله همین بود. این تحلیلکردنها و با مردم حرفزدنها، برای جامعه «ادراکسازی» میکرد و نظام تحلیلی جامعه و حکومت را به هم نزدیک میکرد.
همراهی عمومی مردم، در همنظر و همافق شدن با نگاه حاکمیت است که بروز عینی و واقعی مییابد، نه در ترندشدن فلان هشتگ ابلاغی و دستوری که بولتن شود و روی میز مسئولان برود. امروز جامعه ایران، تشنه منش و روش هاشمیرفسنجانی است.