|

«شرق» گزارش می‌دهد

رقص سالسا و مابقی قضایا!

«رقص سالسای جاستین تیمبرلیک بر سر مزار صدام کافر» مجموعه داستانی از آذردخت بهرامی است که اخیراً از سوی نشر چشمه منتشر شده است و شامل پنج داستان طنز و یک نمایش‌نامه تک‌پرده‌ای طنز است. می‌توان گفت که طنز ویژگی مهم آثار این نویسنده (اعم از نمایش‌نامه، رمان، داستان کوتاه و فیلم‌نامه) است. در آثار بهرامی (حتی اگر با عنوان طنز هم ارائه نشده باشد) رگه‌های روشنی از طنز دیده می‌شود که می‌توان آن را از نوع طنز فرم‌گرا ارزیابی کرد.

رقص سالسا و مابقی قضایا!

رؤیا صدر: «رقص سالسای جاستین تیمبرلیک بر سر مزار صدام کافر» مجموعه داستانی از آذردخت بهرامی است که اخیراً از سوی نشر چشمه منتشر شده است و شامل پنج داستان طنز و یک نمایش‌نامه تک‌پرده‌ای طنز است. می‌توان گفت که طنز ویژگی مهم آثار این نویسنده (اعم از نمایش‌نامه، رمان، داستان کوتاه و فیلم‌نامه) است. در آثار بهرامی (حتی اگر با عنوان طنز هم ارائه نشده باشد) رگه‌های روشنی از طنز دیده می‌شود که می‌توان آن را از نوع طنز فرم‌گرا ارزیابی کرد. در دوره معاصر دو جریان اصلی در طنز داستانی ما وجود داشته است: اولین جریان، بخشی از آثار طنز داستانی را شامل می‌شود که خاستگاه آن مطبوعات طنز است و بیشتر در حیطه طنز اجتماعی می‌گنجد. این جریان بر روایتگری متکی است، ساختار خطی و ساده دارد، پیرو سنت قصه‌گویی در داستان است، از طنزی صریح و روراست برخوردار است، متکی بر طنز موقعیت است و تا حدی تحت تأثیر شیوه طنزنویسی عزیز نسین قرار دارد. می‌توان در میان چهره‌های مهم این جریان از خسرو شاهانی و محمد پورثانی نام برد که البته در این بخش از ادبیات طنز، آثار ماندگاری هم خلق‌ شده، به زبان‌های دیگر هم راه‌ یافته و مورد اقبال قرار گرفته است. جریان دیگر از ادبیات داستانی طنز، جریان فرم‌گراست که دغدغه دستیابی به فرم و ساختار جدید در پیوند با رویکردهای ادبی روز را دارد، از چهره‌های مهم آن می‌توانیم از بهرام صادقی نام ببریم و در دهه‌های اخیر حضور این بخش از داستان طنز روشن‌تر و برجسته‌تر شده است. در هر دو بخش از ادبیات داستانی طنز، نویسندگان زن هم حضور داشته‌اند؛ در جریانِ طنزِ داستانیِ ژورنالیستی می‌توان از آثار زنان در نشریاتی چون توفیق و کاریکاتور نام برد و در جریان فرم‌گرا می‌توان انتشار آثار ماندگاری از نویسندگانی چون مهشید امیرشاهی و گلی ترقی را شاهد این مدعا دانست. بااین‌حال طنز داستانی ما از آغاز بیشتر چهره‌ای مردانه داشته و رویکرد به زنان و دغدغه‌هایشان، تابع نگاهی ابژکتیو از سوی مردان طنزنویس بوده است.

در این میان آذردخت بهرامی ازجمله چهره‌های شاخص در طنز داستانی ادبیات معاصر است که رویکردی فرم‌گرایانه دارد و آفرینش قالب‌های جدید و متنوع در طنز داستانی از دغدغه‌های اوست که در مجموعه حاضر هم این امر منعکس‌ شده است. موضوع محوری آثار بهرامی، بیان مسائل و بحران‌های روابط انسانی و زندگی زناشویی است. او با زبان طنز سراغ این بحران‌ها می‌رود و از این رهگذر به انعکاس دغدغه‌های زنان و دنیای آنها می‌پردازد؛ بنابراین حضورش در عرصه ادبیات داستانی طنز، حضوری مهم و مؤثر است. اگر بسیاری از آثار طنز از رهگذر قراردادن آدم‌ها در موقعیت‌های طنزآمیز و آفرینش طنز موقعیت شکل می‌گیرند، در آثار بهرامی کمتر از طنز موقعیت خبری هست. کما‌اینکه آثار کتاب حاضر نیز نه‌تنها از جنس طنز موقعیت نیست، بلکه موقعیت آدم‌های اثر، بسیار تراژیک است! 

موضوع این آثار، پارانویا، شک، خیانت و تنهایی است که می‌تواند دستمایه داستان‌هایی تلخ و تراژیک باشد. بااین‌حال نویسنده توانسته این موضوعات را دستمایه آفرینش اثر طنز بکند. این امر حاصل همنشینی دو مؤلفه است: یکی زبان اثر و دیگری نوع نگاه نویسنده به موضوع داستان. فضای آثار کتاب (به‌جز مستراح خانه دکتر شلنگ ندارد) فضای زندگیِ‌ِ بخشِ مدرن و جوان از طبقه متوسط است که بازی‌های زبانی‌اش آمیخته با طنز است و استفاده نویسنده از عناصر طنزآمیز این زبان، فضایی طنزآمیز به اثر داده است. اگرچه مخاطبی که با فضای زندگی و ادبیات این بخش از جامعه آشنا نیست گاه نمی‌تواند با اثر چندان‌که بایدوشاید ارتباط برقرار کند و اشارات مربوط به سبک زندگی و یا ادبیات خاص برخی فرازهای آن را درک نمی‌کند، ولی در‌هر‌حال بهرامی در این آثار، نثری با ضرباهنگ تند، طبیعی و ساده به کار می‌برد که کمتر بازی زبانی دارد. او در داستان‌هایش بی‌تکلف قلم می‌زند، سریع سر اصل مطلب می‌رود، حاشیه‌پردازی نمی‌کند و طنزی خوش‌خوان می‌آفریند. این طنزِ عبارتی بیشتر از دل روابط اجتماعی و انسانی درمی‌آید؛ چیزی نیست که از طرف نویسنده در تعابیر و جملات طنزآمیز به متن سنجاق شده باشد. به بیانی دیگر برخاسته از ویژگی‌های شخصیت‌ها و یا مضمون اثر است: «با دست به مبل‌ها اشاره کردم و گفتم: بفرمایید، تا یه نفس تازه کنین براتون شربت می‌یارم. آرام گفت: «دستتون درد نکنه» گفتم: «تعارف می‌کنین؟» به نفی سری تکان داد. گفتم: «قهوه هم دارم. ها! یا چای» به نفی سر تکان داد و چشمانش را بست. خواستم بگویم هندوانه، که دیدم دیگر زیادی است» (ص 75) البته در این میان گاه طنزِ عبارتی نقش مهمی در فضاسازی ایفا می‌کند. مثلاً راوی اول‌شخص داستان «مستراح خانه دکتر شیلنگ ندارد» زنی عامی است و روایت از طریق اشتباهات واژگانی او در بستری از طنز عبارتی پیش می‌رود: «براش (برای بچه) شعر می‌خوندم «شاه بیاد با دشمنش -نمی‌دونم- شامورتیا دور و برش واسه پسر کوچیک‌ترش آیا برم، آیا نرم» باباشم می‌گفت این‌قدر زرت و فرت نکن. اینو واسه پسر نمی‌خونن...». (ص 67)

در این میان نگاه بهرامی که آمیخته با نوعی شوخ‌طبعی است باعث می‌شود که طنز صرفاً به بازی‌های زبانی محدود نشود و عمق پیدا کند. بهرامی در داستان‌هایش انگار سوژه را به بازی می‌گیرد و این امر، طنز را به صورتی زیرپوستی در اثر جاری می‌کند. این طنز به نظر نمی‌رسد ارادی یا خودآگاه باشد‌ بلکه ویژگی سبکی و نگارش اوست. می‌دانیم که طنز در سایه نگاه متفاوت به پدیده‌ها شکل می‌گیرد. انگار یک سوژه را جلوتان بگذارید، از نگاه معمول و جاافتاده فاصله بگیرید و یک‌جور دیگر نگاهش کنید. این نگاه متفاوت در آثار بهرامی هست که با یک‌جور شیطنت و شوخی همراه است و به مخاطب اجازه می‌دهد که از زاویه‌ای نو به سوژه نگاه کند. جیمز تربر نویسنده و طنزنویس آمریکایی، طنز را حاصل نوعی آشفتگی ذهنی موقع فاصله‌گرفتن از سوژه می‌داند. بهرامی به آدم‌های آثارش این امکان را می‌دهد که با فاصله به موقعیتی که در آن قرار دارند نگاه کنند. داستان‌های او بیشتر از زبان راوی اول‌شخص روایت می‌شود و در آن آدم‌ها به‌جای انفعال، سرنخ بازی را  در دستشان می‌گیرند. 

راویِ داستانِ «مستراح خانه دکتر شیلنگ ندارد» به جای آه و ناله در برابر خیانت شوهرش، دست به انتقامی طنزآمیز می‌زند. در داستان اول کتاب، راوی از همه رودست می‌خورد ولی در آخر با چرخشی، همه را به بازی می‌گیرد! این حرکت‌های آدم‌های داستان‌هایش با یک‌جور شیطنت و شوخی همراه است که پدیدآورنده طنز است. اگر عناصر مهم آثار طنز را تضاد، اغراق و غافلگیری بدانیم، بهرامی در آثار طنزآمیزش در درجه اول از تضاد و در درجه دوم از غافلگیری استفاده می‌کند. تضاد به‌عنوان مهم‌ترین عامل پدیداری طنز در داستان‌های بهرامی در فضاهای متفاوتی رخ می‌دهد: گاهی از رهگذر جدال شخص با خودش در رویارویی با احساسات متضاد شکل می‌گیرد. برای مثل در داستان «گزارش یک کودک‌آزاری»، زنی تنها که با هدف گزارش یک کودک‌آزاری به مؤسسه‌ای حمایتی زنگ‌ زده، در جریان گفت‌وگوی تلفنی، محو کارمند مرد آن مؤسسه، انگیزه اصلی از تماس تلفنی را اصلاً فراموش می‌کند: «اصلاً آن مردک هر چه قدر دلش می‌خواهد پسرش را بزند، اصلاً به من چه!» گاهی نیز تضاد از طریق بازتاب فاصله میان هویت ادعایی آدم‌ها با خود واقعی‌شان رخ می‌دهد. برای مثال در داستان شنود، تضاد میان اعتقادات دینی و مذهبی یکی از شخصیت‌های اثر با پنهان‌کاری و دروغ او، فضای طنز می‌آفریند؛ گاهی هم در آثار او طنز در سایه تقابل منافع و کشمکش میان آدم‌های اثر شکل می‌گیرد. در این میان، نویسنده موفق می‌شود در پیشبرد ماجرا و یا روایت، به درون روابط انسانی برود و به روان‌شناسی اجتماعی و فردی زنان و مردان و مقایسه دنیاهای آنها دست بزند و به طنزی درونی برسد. او در بازتاب تنهایی، بی‌پناهی، سوءظن، شک و خیانت آدم‌ها، موفق می‌شود که سویه دیگر شخصیت‌ها را نشان دهد که بازتاب آن، غافلگیر می‌کند و این غافلگیری، طنز می‌آفریند. بنابراین در یک جمع‌بندی می‌توان گفت طنز بهرامی نه از جنس طنز موقعیت است و نه‌فقط در طنز کلامی خلاصه می‌شود بلکه طنزی است که از طریق نقب‌زدن به لایه‌های پنهان زندگی اجتماعی و فردی و شخصیتی آدم‌ها، آفریده می‌شود، در اثر جاری می‌شود و به طنزی درونی و عمیق می‌رسد.