در باب ضرورت درک ماهیت جوانی در جوامع سرمایهداری
جوانی و اقتصاد سیاسی معاصر
جهان معاصر خاصه در پی جنبشهایی همچون مه 1360 و جنبش بهار عربی که انقلاب جوانان نام گرفت، به اهمیت ماهیت جوانی بهعنوان پدیدهای دگرگونساز و تحولخواه بیش از همیشه وقوف پیدا کرد. در این میان متفکرانی هم معتقدند غالب این تأملات و تحقیقات در مورد پدیده جوانی و نقش اجتماعی آن، تا حدی اغراقشده و بدون شناختِ مناسبات و پیچیدگیهای جهان سرمایهداری بوده است.
شرق: جهان معاصر خاصه در پی جنبشهایی همچون مه 1360 و جنبش بهار عربی که انقلاب جوانان نام گرفت، به اهمیت ماهیت جوانی بهعنوان پدیدهای دگرگونساز و تحولخواه بیش از همیشه وقوف پیدا کرد. در این میان متفکرانی هم معتقدند غالب این تأملات و تحقیقات در مورد پدیده جوانی و نقش اجتماعی آن، تا حدی اغراقشده و بدون شناختِ مناسبات و پیچیدگیهای جهان سرمایهداری بوده است. ازجمله این دست پژوهشگران میتوان به میسون سُکریه و استیوارت تانِک اشاره کرد که در کتاب «سِن و سرمایهداری» از ضرورت درک ماهیت جوانی در جوامع سرمایهداری سخن میگویند. مؤلفان این کتاب معتقدند باید این واقعیت را بازشناخت که سرمایهداری در کُنه خود از طریق دگرگونی و واژگونی مستمر روابط اجتماعی و اقتصادی قبلی منازعاتِ درونزاد میان طبقات اجتماعی و دیگر گروههای اجتماعی، و تناقضات بومگیر بین صورتبندیهای ایدئولوژیک متعدد تعریف میشود. آنان یکی از انگیزههای خود را از نگارش «سن و سرمایهداری» ابراز واکنش علیه پافشاری بیش از اندازه بر عاملیت، سابجکتیویته و نادیدهانگاری نسبی ساختار اجتماعی و اقتصادی در بخش اعظم متون مطالعاتِ جوانان میخوانند. و تمرکز خود را بر گفتمانهای فراگیر، ساختارهای اجتماعی و اقتصادی و فعالیتهای نقشآفرینان سرآمد در شکلدهی به رده اجتماعی جوانی و زندگیهای جوانان در جامعه معاصر میگذارند، چراکه از دیدِ این مؤلفان این موارد بهکرات در مطالعات جوانان نادیده گرفته شده یا در پسزمینه بحثها جا مانده است. نهادهای پرشماری در شکلدادن به جوانان امروزین فعالیت دارند که میباید عملکرد آنها را در شبکه کلان و متراکمِ نقشآفرینان نهادی درک کرد که به شکلی جهانگستر و از اقصینقاط دنیا با یکدیگر مرتبطاند. سکریه و تانک در عین انتقاد از رویکرد غالب مطالعات جوانان و اهمیت بیش از حد به پدیده جوانی و نقش آن در تحولات اجتماعی، تأکید میکنند که منظورشان ابدا تکذیب اهمیتِ عاملیتِ جوانان یا بیاهمیتبودن آن نیست. منتها از نظر آنان باید توجه متعادلی به این امر داشت که تجارب، ایدهها و فعالیتهای محلی بر بسترهای ساختاری چطور عمل میکنند. مؤلفان این مقوله را در بخشی با عنوان جایگاه سوژه انقلابی بهتفصیل مطرح میکنند و مینویسند «حتی در سلسلهمراتبیترین و کنترلشدهترین موقعیتها نیز جوانان بههیچوجه و هرگز طبلهای توخالی نیستند... لیکن همزمان، خود عاملیت جوانان تاحدی تولیدشده، شکلگرفته و هدایتشده توسط گفتمانهای ایدئولوژیک، زیرساختهای نهادی و منابع و محدودیتهای مادی سازمانهای متعددی است که در آنها افراد یا گروههای متشکل از افراد به حسی از خود دست مییابند که بنا بر آن در کسوت سوژههای جوان حاضر و فعالاند. به همین ترتیب، در سطح بالاترِ تجزیه و تحلیل نیز میتوان گفت اقدامات گروهها و سازمانهای منفرد جوانان از طریق شبکههای کلانتر شکل میگیرند». با این اوصاف، این دو منتقد مطالعاتِ جوانان معتقدند باید زبان و تجزیه و تحلیل پیشرفتهتری برای سخنگفتن از عاملیت و مقاومت در میان جوانان به کار گرفت، چراکه از دید آنان هر دو مقوله عاملیت و مقاومت در مطالعات جوانان بدل به مفاهیمی انتزاعی، یکدست، جهانروا و همهجاحاضر شدهاند. بنابراین انگیزه مؤلفان کتاب از طرح جنبههای مختلف و بنیادین مطالعات جوانان، بیش از همه تأکید بر این نکته است که ساختارها و نیروهای اقتصادِ عالمگیر سرمایهداری از چه طرقی هر روز بیشتر از دیروز به زندگی جوانان شکل میدهد و دیگر اینکه، نهادها و ایدئولوژیهایی که نقشی محوری در برساختن جوانی در جایگاه هویت و ردهای اجتماعی دارند خصلت و ماهیتی جهانگیر دارند. از این منظر است که تمرکز بر نقش سرآمدان در برساختن و گستراندنِ گفتمانها، رویهها و سیاستهای جوانان در جایجای جهان اهمیت پیدا میکند، تا از این طریق درک این امر که چرا جوانان به طرز روزافزون جایگاه مرکزی در گفتمانهای سیاسی جهانی یافتهاند، ممکن شود. سرانجام، میسون سُکریه و استیوارت تانِک به این نتیجه میرسند که اگر بناست دنیای ما شاهد دگرگونی بنیادین در منزلت اجتماعی و برساخت اجتماعی جوانان باشد، این دگرگونی متضمن تجزیه و تحلیلی ژرفاکاو در شیوههای تولید و شکلدهی جوانی در جایگاه ردهای اجتماعی در جامعه نئولیبرال معاصر است. و نیز مستلزم فهم و تحلیلی عمیق از خود جامعه و اقتصاد سرمایهداری است، اینکه این اقتصاد عالمگیر چطور عمل میکند و در پی بازابداع خویش است. و البته و مهمتر از همه، دگرگونی بنیادین منزلت اجتماعی جوانان، متضمن تصوری از جهان بدیلی است که در آن، روابط منصفانهتر و دموکراتیکتر در جامعه و اقتصاد و آموزش و دیگر نهادهای فرهنگی ممکن باشد.