|

نگاهی به آثار به نمایش درآمده چهل‌ودومین جشنواره فیلم فجر

از داعش‌های عقب‌مانده تا زرافه‌های بی‌قواره

چهل‌و‌دومین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر در حالی به پایان رسید که بنا بر عقیده برخی از منتقدان و علاقه‌مندان سینما، یکی از ناامیدکننده‌ترین و کسالت‌بارترین دوره‌های خود را از لحاظ کیفیت آثار به نمایش درآمده پشت سر گذاشت. گرچه با اعلام اسامی فیلم‌های راه‌یافته به جشنواره امسال، بسیاری از مخاطبان جدی سینما در مواجهه با نام‌های ناآشنا و کمتر‌شناخته‌شده، نسبت به کیفیت چهل‌ودومین جشنواره فیلم فجر ابراز شک و تردید می‌کردند، اما باز هم این امید وجود داشت که در میان کارگردان‌های فیلم‌اولی شاید بتوان به استعدادهایی هم‌پا با محمد‌حسین مهدویان و سعید روستایی برخورد کرد تا به روال هر سال شاهد ظهور فیلم یا فیلم‌سازی باشیم که در میان تعداد بالای آثار به نمایش درآمده، جایگاه متفاوت و در‌خور اعتنایی را در ذهن تماشاگران به‌جا گذارد.

از داعش‌های عقب‌مانده تا زرافه‌های بی‌قواره

کمال پور‌کاوه: چهل‌و‌دومین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر در حالی به پایان رسید که بنا بر عقیده برخی از منتقدان و علاقه‌مندان سینما، یکی از ناامیدکننده‌ترین و کسالت‌بارترین دوره‌های خود را از لحاظ کیفیت آثار به نمایش درآمده پشت سر گذاشت. گرچه با اعلام اسامی فیلم‌های راه‌یافته به جشنواره امسال، بسیاری از مخاطبان جدی سینما در مواجهه با نام‌های ناآشنا و کمتر‌شناخته‌شده، نسبت به کیفیت چهل‌ودومین جشنواره فیلم فجر ابراز شک و تردید می‌کردند، اما باز هم این امید وجود داشت که در میان کارگردان‌های فیلم‌اولی شاید بتوان به استعدادهایی هم‌پا با محمد‌حسین مهدویان و سعید روستایی برخورد کرد تا به روال هر سال شاهد ظهور فیلم یا فیلم‌سازی باشیم که در میان تعداد بالای آثار به نمایش درآمده، جایگاه متفاوت و در‌خور اعتنایی را در ذهن تماشاگران به‌جا گذارد. بااین‌حال، جشنواره امسال چنان آثار بی‌رمقی را در دل خود جای داده بود که اندک تلاش چند سینما‌گر جوان نیز دلگرمی چندانی برای مخاطب جدی سینما به‌ وجود نمی‌آورد.

شاید مهم‌ترین ویژگی جشنواره امسال را بتوان در حضور پررنگ سازمان‌ها و نهاد‌ها در تولید آثار موسوم به «فیلم‌های ارگانی» دانست که بدون هیچ دغدغه‌ای نسبت به هزینه‌های روزافزون تولید و نگرانی از کمبود بودجه، اقدام به تولید آثاری کردند که تنها نتیجه‌اش افسوس مخاطب از تلف‌شدن ایده‌‌هایی است که در دستان یک فیلم‌ساز و تولید‌کننده با‌وسواس و آشنا به سینما، می‌توانست آثار به‌یادماندنی و ماندگاری را به تاریخ سینمای ایران اضافه کند. درست است که پول و تأمین بودجه لازم می‌تواند به هنرمند در تکمیل اثر هنری‌اش کمک کند، اما واقعیت مهم‌تر این است که پول، هر‌چقدر هم که به میزان زیادی در دسترس باشد، توانایی خلق یک هنرمند و فیلم‌ساز اهل ذوق و قریحه را ندارد. تروکاژهای سینمایی هم تا یک جایی می‌تواند ضعف‌های فیلم‌ساز را پوشانده و حواس تماشاگر را از درام و داستان به سمت دیگری پرت کند.

ظاهرا شرایط بحران‌زده سینمای ایران، بسیاری از کارگردانان تازه‌کار و فیلم‌سازان درجه‌‌سه را به این نتیجه رسانده که با رفتن سراغ زندگی‌نامه مفاخری که در زمینه‌هایی همچون دفاع مقدس، امنیت، هنر و... به شهرت رسیده‌اند، به آسانی می‌توانند ضمن برخورداری از حمایت مالی و تبلیغاتی دولت و دیگر سازمان‌ها، از کنجکاوی عمومی که در سطح جامعه نسبت به شناختن این مفاخر وجود دارد نیز استفاده کرده و برای خود اعتباری کسب کنند.

واقعیت این است که با وجود این تلاش‌ها، هنوز هم داستان و شکل‌دهی به یک درام پیچیده و پرکشمکش است که مخاطب را جذب اثری که به نمایش درآمده است می‌کند و باعث اعتبار فیلم‌سازش می‌شود.

مواجهه تماشاگر با آثاری همچون «قلب رقه» و «احمد» با آن همه امکانات و صرف هزینه‌های سرسام‌آور، چیزی جز افسوس و نا‌امیدی را در جشنواره امسال به همراه نداشت. سؤال اساسی این است که مگر چند بار می‌توان درباره شخصیت‌هایی همچون شهید حاج احمد کاظمی، شهید شیرودی یا پروین اعتصامی فیلم ساخت؟

توجه و تمرکز فیلم‌ساز به محتوای تولیدی که در موارد بسیاری به سردادن شعارهای گل‌درشت هم در فیلم منجر می‌شود، باعث شده نویسنده فیلم‌نامه از پی‌ریزی یک درام سینمایی و سامان‌دادن کشمکش دراماتیک میان شخصیت‌ها غافل مانده و اثری را روانه پرده سینما‌ها کرده که بیش از هر چیز به یک مقاله روزنامه‌ای یا میزگرد چند‌نفره تلویزیونی شباهت پیدا کرده است.

خیرالله تقیانی‌پور، کارگردان فیلم قلب رقه، علی‌رغم بودجه هنگفتی که برای ساخت فیلم در دست داشته، با تصویرسازی ناشیانه از داعش که آنها را انسان‌هایی کم‌هوش و عقب‌مانده نشان می‌دهد، داستانی بی‌رمق و کسالت‌بار از جست‌وجو برای پیدا‌کردن یک نیروی نفوذی اطلاعات ایران در دل ارتش داعش را روایت می‌کند که اصلا مشخص نیست در سکانس انتهایی چرا همه آنها برای فرار از چیزی نامعلوم دل به بیابان می‌زنند!

«احمد» ساخته امیرعباس ربیعی نیز با آن رویکرد تصنعی‌اش به زلزله بم (‌او همه فاجعه را در استفاده از تعداد بالای هنرورهایی خلاصه کرده که قرار است با صورت‌های زخمی و آه و ناله فراوان، اشک تماشاگر را سرازیر کنند) نه می‌تواند جلوه‌ای از مدیریت جهادی و مؤثر شهید حاج احمد کاظمی را به تماشاگر نشان دهد و نه می‌تواند از دل کشمکش او با نیروهای دولتی، دست به خلق درامی هیجان‌انگیز در حد و اندازه‌های فاجعه زلزله هولناک بم بزند.

از سوی دیگر، فیلمی همچون «صبحانه با زرافه‌ها» جدیدترین ساخته سروش صحت که قرار بوده با ترسیم فضایی جدید، تماشای نوعی از کمدی ابزورد را به مخاطب پیشنهاد دهد، در سایه استفاده بیش از حد از شوخی‌های جنسی و رفتارهای کف خیابانی، به درامی فریبنده تبدیل شده که همه شخصیت‌هایش با رفتار و گفتاری مشابه، عملا حکم یک شخصیت ثابت را در فیلم پیدا می‌کنند‌ (‌آیا میان کاراکتر بهرام رادان، هوتن شکیبا، هادی حجازی‌فر و بیژن بنفشه‌خواه تفاوت خاصی می‌بینید؟ آنها همه یک شخصیت با گویش‌های مشابه هستند که فقط قرار است بار نمک فیلم را گاه با طنز و گاه با حرف‌های فلسفی به دوش بکشند، بدون آنکه موفق شوند تماشاگر را به دریافت بزرگ‌تری نسبت به ابتدای فیلم رسانده باشند).

شاید بتوان تنها فیلم قابل تحمل امسال جشنواره را «‌پرویز‌خان» اولین ساخته بلند سینمایی علی ثقفی دانست که در بازنمایی مقطعی از زندگی پرویز دهداری موفق می‌شود یک درام ورزشی را با تمرکز روی شخصیت اصلی و کشمکشی چند‌سویه که میان او و بازیکنان فوتبال، فدراسیون، نمایندگان مجلس و‌... وجود دارد، به شکل درگیر‌کننده‌ای برای مخاطب تصویرسازی کند.

البته‌ جشنواره امسال با همه حواشی و اخبار پرسروصدایش نمی‌تواند چشم‌انداز کاملی از وضعیت سال آینده سینمای ایران به مخاطب ارائه دهد (‌بسیاری از آثار ارائه‌شده به جشنواره از طرف هیئت انتخاب رد شده‌اند)، اما همین تعداد آثار به نمایش درآمده نیز می‌تواند زنگ خطر را برای کیفیت نازل تولید و اهمیت‌ندادن به یک متن و فیلم‌نامه منسجم برای سینمای ما به صدا درآورد.