حشرهشناسی قانونی و باستان حشرهشناسی تدفین
متن پیشرو ترجمهای است از چکیده فصل سیزدهم کتاب «تافونومی بقایای انسانی: تجزیه و تحلیل قانونی محیط نهشتی و مردگان» که در سال 2017 به همت سه ویراستار –الین اسخوتسمانس (دانشگاه ولونگونگ استرالیا)، نیکلاس مارکز گرنت (دانشگاه کرنفیلد انگلستان) و شری فوربز (دانشگاه وینزر کانادا)- گردآوری و در انتشارات وایلی-بلکوِل منتشر شد.
استفانو وانین*
ژان برنارد هوشه* *
ترجمه و تلخیص: علی قنبری: متن پیشرو ترجمهای است از چکیده فصل سیزدهم کتاب «تافونومی بقایای انسانی: تجزیه و تحلیل قانونی محیط نهشتی و مردگان» که در سال 2017 به همت سه ویراستار –الین اسخوتسمانس (دانشگاه ولونگونگ استرالیا)، نیکلاس مارکز گرنت (دانشگاه کرنفیلد انگلستان) و شری فوربز (دانشگاه وینزر کانادا)- گردآوری و در انتشارات وایلی-بلکوِل منتشر شد. تافونومی به معنای همه رخدادهایی است که یک جسد از زمان مرگ موجود زنده تا رسیدن استخوان یا سنگواره آن به دست پژوهشگران تجربه میکند. این کتاب قرار است علم تافونومی و کاربردهای آن را (بیشتر در حوزه قانونی) بررسی کند و فصل حاضر، یکی از مشهورترین زیرشاخههای علوم جنایی –یعنی حشرهشناسی- و کاربردهای آن در باستانشناسی را میکاود. از آنجا که باستانشناسان ایرانی، جز توجهی اندک به برخی انگلها، از حشرات و اهمیت آن غافل ماندهاند، مطالعه این مطلب ضروری به نظر میرسد.
در ترجمه و انتشار این مطلب، ملاحظاتی وجود داشته که از این قرارند: 1- آنچه خواهید خواند، چکیده مقاله اصلی است. بخشهای حذفشده از متن اصلی، مربوط به جزئیات زیستشناسی حشرات و ساختار بدنی آنها و نیز کاربردهای خاص آن در حوزه جنایی (و بیارتباط به باستانشناسی) بودهاند. در این خلاصهسازی تلاش شده وفاداری به متن اصلی حفظ شود. 2- ارجاعات درونمتنی و پایانی به شمار زیادی از منابع، برای حفظ یکپارچگی متن در ترجمه حذف شدهاند و بدیهی است که با رجوع به متن اصلی در دسترساند. 3- قانون نگارش اسامی علمی گونههای جانوری در یک متن تخصصی آن است که نام سرده با حرف بزرگ و صفت گونهای با حرف کوچک آغاز شوند و هر دو لمیده (ایتالیک) باشند؛ مانند:
Homo sapiens. از آنجا که نویسندگان، نام علمی گونههای زیادی از حشرات را ذکر میکنند، برای جلوگیری از انباشت تعداد زیادی واژگان خارجی در متن، از نامهای عامیانه فارسی استفاده کردیم. اینکه این نامها، معادل صحیح و دقیقی برای نامهای علمی هستند یا نه، منوط به بررسی متخصصان است. 4- علوم جنایی به طور کلی و دو شاخه مدنظر ما (یعنی انسانشناسی و حشرهشناسی) به طور خاص رشتههایی هستند که با پدیدههای گاه ترسناک و انزجارآوری سروکار دارند. نویسندگان در متن اصلی، از تعداد زیادی عکس از اجساد پوسیده و حشرات استفاده کردهاند که ممکن است برای روحیه همه مخاطبان مناسب نباشند؛ از اینرو این عکسها را منتشر نکرده و برای مشاهده آنها، مخاطبان را به متن اصلی ارجاع میدهیم.
با وجود تمام ملاحظات و پیچیدگیهای ترجمه، تلخیص و ملایمسازی این متن، امید است نتیجه نهایی برای مخاطب سودمند باشد.
رابطه میان اجسادِ رو به پوسیدگی و حشرات، از عصر باستان، موضوعی شناختهشده بوده است. حضور حشرات در جسدها، افسانهها و باورهای بسیاری آفریده؛ با این حال، توسعه و مدرنشدن روش علمی و ابطال نظریه خلقالساعه از طرف فرانچسکو رِدی در قرن شانزدهم و لویی پاستور در قرن نوزدهم، بهعلاوه توسعه فناوریهایی مانند اختراع میکروسکوپ در پایان قرن شانزدهم، به تولد شاخه جدیدی از علوم جنایی انجامید: حشرهشناسی قانونی. این رشته، دانش ما از حشرات را در موارد حقوقی –هم حقوق مدنی و هم جزایی- به کار میگیرد. علاوهبراین در پایان قرن بیستم، رشته جدیدی مبتنی بر همان دانش و در ارتباط با مطالعه بقایای باستانشناختی انسان ظهور پیدا کرد: باستان حشرهشناسی تدفین.
حشرات در روند تجزیه جسد، مسئول از میان برداشتن بخشهای مهم بافت نرم بدن و تغییر در دیگر بافتها مانند استخوان و مو هستند. فعالیت تغذیهای حشرات، دو پیامد دارد: 1- میتوان از حشرات برای به دست آوردن اطلاعات مفیدی درباره شرایط پیرامون مرگ کمک گرفت، 2- حشرات میتوانند تغییرات و دگرگونیهایی در جسد ایجاد کنند که ممکن است بهعنوان نتیجه اقدامی خشونتآمیز پیش از مرگ سوءتفسیر شوند.
این دو مورد را میتوان «دو روی یک سکه حشرهشناسی» در نظر گرفت و هر دو امروزه ارزش زیادی دارند. حشرهشناسی قانونی را میتوان به سه شاخه اصلی تقسیم کرد: حشرهشناسی شهری، حشرهشناسی محصولات غذایی نگهداریشده و حشرهشناسی قانونی محض که حشرهشناسی پزشکی قانونی یا پزشکی-جنایی نیز نامیده میشود. مورد اخیر، با بازسازی رخدادهای همزمان با مرگ یا پس از مرگ و نیز باستان حشرهشناسی تدفین سروکار دارد که همگی در این مطلب پوشش داده شدهاند. پرسش اصلی که حشرهشناسی قانونی در آن دخیل است (حتی اینکه تنها پرسش نباشد)، به تخمین زمان مرگ مربوط است که به فاصله زمانی پس از مرگ (Post-mortem interval یا PMI) نیز شهرت دارد.
تجزیه و تحلیل حشرات روی جسد یا در صحنه جرم همچنین میتواند اطلاعات سودمندی درباره جابهجایی جسد یا سابقه مخفی نگهداشتن آن ارائه دهد. بهعلاوه، در مواردی که پیش از رسیدن بازرسان، جسد را از محل بردهاند، میتوان از حشراتی که در صحنه جرم جمعآوری میشوند، برای تأیید «وجود کالبد» استفاده کرد. شاخه موسوم به «سم-حشرهشناسی» نیز از حشرات برای شناسایی مواد مخدر یا سموم استفاده میکند.
پزشکان قانونی میتوانند با توجه به افت دمای بدن (الگور مورتیس)، تجمع خون در بخشهای تحت تأثیر جاذبه (لیوور مورتیس)، جمود نعشی یا خشکی جسد (ریگور مورتیس)، غلظت پتاسیم در زجاجیه چشم، تحریکپذیری الکتریکی ماهیچههای اسکلتی و محتویات گوارشی، مدتزمان سپریشده از مرگ را تخمین بزنند. با این حال استفاده دقیق از این روشها تنها دو یا سه روز بعد از مرگ ممکن است و درباره جسدهای تجزیهشده، سوخته یا قطع عضو شده سودمند نیستند.
در چنین مواردی، ارزیابی زمان کلنیسازی حشرات، نقش مهمی ایفا میکند و اغلب، وقتی بقایای انسانی خیلی قدیمی مدنظر هستند، این ارزیابی، تنها روش مناسب برای تخمین کمینه زمان سپریشده از مرگ (mPMI) یا فصلی است که مرگ در آن رخ داده.
حشرات، منبع اطلاعات سودمند برای دانشمندان جنایی و باستانشناسان
حشرات به شاخه بندپایان تعلق دارند؛ جانورانی با پاهای بندبند که حدود 75 درصد جانوران زنده زمین را در بر میگیرند و تمام اکوسیستمها ازجمله زیست محیطهای شدیدا نامطلوب را اشغال کردهاند. لارو مگسها، مانند مگس گوشتخوار نفت حتی میتواند در حوضچههای نفت خام تکوین پیدا کند.
ویژگی خاص حشرات، وجود یک اسکلت خارجی کیتینی، سه جفت پا و دو جفت بال است. بالها ممکن است در بعضی گونهها وجود نداشته باشند یا به ساختارهایی سخت و نیمهسخت (بالپوش و نیمبالپوش) دگرگون شوند؛ درحالیکه پاها میتوانند در بعضی لاروها غایب باشند.
کیتین –نوعی آمینوپلیساکارید- جزء اصلی تشکیلدهنده لایه پوشاننده در بدن حشرات است. این ماده از نظر شیمیایی پایدار است و بهویژه در برابر پوسیدگی مقاومت دارد. استحکام آن، در ارتباط مستقیم با قابلیت حفظشدگی بقایای حشرات در بسترهای جنایی و باستانشناختی است. حالتهای گوناگونی از حفظشدگی ممکن است رخ دهند و اسکلت خارجی بیمهرگان میتواند از طریق نبود اکسیژن در محیط غرقابی، زیست محیط خشک، کربنیشدن (بر اثر حرارت) و معدنیشدن (جایگزین شدن مواد معدنی) حفظ شود.
حشراتی که در اجساد و مردارها کلنیسازی میکنند، عمدتا به راسته دوبالان (مگسها) و راسته قاببالان (سوسکها) تعلق دارند. در یک جسد یا صحنه جرم، میتوان تمام مراحل تکوینی حشرات و نیز غلاف شفیره را یافت. در حقیقت، پس از دگردیسی یک گونه دوبال، موجود بالغ که بهتازگی سر از غلاف شفیره بیرون آورده، این غلاف را پشت سر خود رها میکند؛ غلافی که آخرین لایه پوشاننده در دوران تکوین پیش از بلوغ آن است و به علت مقاومت زیاد در برابر پوسیدگی، سالها بعد نیز قابل شناسایی است؛ به همین دلیل غلاف شفیره اغلب در تدفینهای باستانی پیدا میشود.
در بیشتر موارد، سوسکهای بالغ (قاببالان) به لطف ماهیت بسیار مقاوم اسکلت خارجی آنها، به شکل فوقالعادهای در نهشتههای باستانی حفظ میشوند. برعکس، مگسهای بالغ (دوبالان) که در بازرسیهای جنایی معاصر بسیار مفیدند، شکننده هستند و معمولا از آزمون گذر زمان سربلند بیرون نمیآیند. در حوزه باستانشناسی، تنها بقایای سودمند مگسها، پوسته شفیره است؛ غلافهای استوانهایشکلِ سختشده که مگس در آن دگردیسی خود را سپری میکند. در بیشتر موارد، باستانحشرهشناسان هنگام بازسازی تافونومیک رخدادهای گذشته، به این بقایای ظریف اشاره میکنند. مطالعات انجامشده بر بقایای تکهتکه حشرات نمیتوانند به اندازه مطالعات جنایی بر اجساد امروزی، دقیق و پیشبینیپذیر باشند.
اغلب لاروها، بهویژه در دوبالانی که از منظر جنایی مورد توجهاند، از لحاظ ریختشناسی موجودات بسیار سادهای هستند؛ درحالیکه بدن حشره بالغ از ساختارهای متفاوتی با ویژگیهای خاص و قابل شناسایی تشکیل شده است. به طور کلی، بدن یک حشره بالغ از یک سر با اندامهای حسی و تغذیهای، یک تنه با زواید حرکتی و یک شکم شامل دستگاه گوارش و اندامهای تولیدمثلی تشکیل میشود. موجودات نابالغ (لاروها) همواره بدون بال و اغلب بدون پا هستند. در بیشتر لاروهایی که اهمیت جنایی دارند، ناحیه سر، سخت نشده است. به دلیل ساختار ساده موجودات نابالغ، تشخیص گونه آنها از نظر ریختشناسی دشوار است. در چنین مواردی، تشخیص مولکولی، نقشی اساسی و محوری ایفا میکند. ژنهای متعددی به این منظور استفاده شدهاند. از میان آنها، ژن CO1 بیش از بقیه مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. رهیافت مولکولی، ازجمله در نمونههای باستانشناختی، با موفقیت به کار گرفته شده است. شناسایی گونه، هم در حوزه جنایی و هم باستانشناختی، ضروری است؛ چراکه تکوین، فِنولوژی (مطالعه تأثیرپذیری چرخه زندگی موجود زنده از نور، اقلیم و تغییرات فصلی)، پراکندگی و بومشناسی، منحصر به هر گونه یا گروهی از گونههاست. اولین گام در هرگونه بازسازی جنایی یا باستانشناختی به کمک شش پرسش اصلی (چه کسی، چه زمانی، کجا، چه چیز، چگونه، چرا) مبتنی بر شناسایی صحیح گونه است. حشراتی که در یک جسد رو به پوسیدگی یا تجزیهشده حضور دارند، تنها گونههای مردهخوار نیستند که از بقایا تغذیه میکنند، بلکه شکارچیان و انگلها بهعلاوه گونههای فرصتطلب نیز حاضرند. در حوزه باستانشناسی، دو دسته دیگر از حشرات میتوانند اطلاعات سودمندی ارائه دهند: انگلهای سطح بدن (مانند شپش، کک و کنه) و حشرات مرتبط با پیشکشیهای تدفین مانند قاببالان متعلق به خانواده سوسکهای شبرو که ازجمله آفتهای دانههای غلات است و بهتازگی از مومیاییهای آمریکای جنوبی به دست آمده.
حشرات کشفشده از گورها یا همراه بقایای باستانی انسان
در حوزه باستانشناسی، حضور (یا غیبت) بقایای حشرات در گور، نتیجه رخدادهای زیستمحیطی، بومشناختی، تافونومیک و گاه فرهنگی است که مرتبط با رفتارهای تدفینی گذشتهاند. بازیابی این بقایا، نیازمند پروتکلهای ویژهای است که معمولا در دیگر رشتههای زیست باستانشناسی (مانند گردهشناسی، دانهشناسی و دیرین انگلشناسی)، رشتههای دیرینشناسی (مانند ایکنولوژی [شناخت رد سنگوارهشده موجودات]) و حشرهشناسی قانونی اجرا میشوند. ممکن است بتوان بر اساس وضعیت حفظشدگی بقایای انسانی و محوطه تدفینشان و امکان شناسایی متعاقب آنها، اطلاعات مناسبی درباره تاریخچه تافونومیک بقایا به دست آورد.
مهم است به این نکته اشاره کنیم که حضور مردهزیاگان (necrofauna) حشرات، ناشی از دو مرحله متمایز کلنیسازی است. فاز «پیشنهشتی» (یا پیشتدفین) دربرگیرنده حشرات خاص جسدخواری است که در سطح خاک زندگی میکنند و مدت کوتاهی بعد از مرگ، به جسد انسان و لاشه حیوانات هجوم میآورند. موج دوم هجوم، به نام فاز «پسانهشتی»، در زیر زمین اتفاق میافتد که هم شامل گونههای زیرزمینی است و هم گروههای تخصصیشده سطح زمین که از نظر ریختشناختی برای کلنیسازی در بقایای مدفون –گاه تا عمق دومتری- سازگاری یافتهاند. این گونهها که اغلب به خانوادههای مگس خانگی و مگس دونده تعلق دارند، معمولا در مراحل پایانی روند تجزیه دخالت دارند. شناخت ویژگیهای این دو گروه بومشناختی از اهمیت بسزایی در بازسازی رخدادهای تافونومیک برخوردار است. دیگر مشاهدات انجامشده در میدان یا متعاقب آن در آزمایشگاه نیز باید مورد توجه قرار بگیرند تا بتوان تجزیه و تحلیلهای تافونومیک را بهدرستی اجرا کرد. این مؤلفهها عبارتاند از تعداد نمونههای حفظشده، موقعیت آنها در هسته محوطه تدفین، گوناگونی آرایه شناختی آنها و در آخر، این واقعیت که عوامل زیستمحیطی، تکمیل چرخه زندگی آنها را ممکن یا محدود کردهاند (مسئلهای که شواهد آن، غلافهای خالی شفیره مگسها یا غلافهایی هستند که موجود درونشان هرگز بیرون نیامده). بررسیهای باستان حشرهشناختی توجه خاصی را در میدان میطلبد. باید با احتیاط ویژهای، موقعیت دقیق بقایای حشرات را شناسایی کرد. به این منظور، پیادهسازی یک شبکهبندی داخلی (مربعهایی به پهنای 10سانتیمتر) ارزش زیادی برای تعیین موقعیت دقیق هر نمونه دارد. با اتمام نمونهبرداری، ابتدا لازم است بقایای حفظشده حشرات ناشی از آلودگی اولیه را از کلنیسازی احتمالی متعاقب آن در زیر زمین تفکیک کنیم. برای یک حشرهشناس قانونی باتجربه، معمولا چنین تمایزی بر اساس گروههای بومشناختی که در محل تدفین به دست آمدهاند، بهسادگی قابل انجام است.
گرچه نمیتوان مشاهدات زیر را به عنوان یک قانون نقضناشدنی تعمیم داد، اما به نظر میرسد با پیشرفت تجزیه جسد، اندازه گونههایی که از آن تغذیه میکنند افزایش مییابد. مگسهای پیشگامی که معمولا بزرگاند، تخمهای خود (یا لاروهایشان) را مستقیما روی جسدهای تازه -بهویژه حفرههای طبیعی بدن یا زخمها- میگذارند. آنها، با توجه به اندازه نامحسوس تخمها یا لاروهای نوزادشان، اغلب اوقات همزمان با جسد دفن میشوند. با توجه به شیوه تدفین، ممکن است فرصت تکمیل چرخه زندگی خود را در زیر زمین داشته باشند یا نه. حضور این موجوداتِ «فضای باز» (عمدتا مگسهای لاشه و مگسهای گوشت) شاخص خوبی برای در دسترس بودن جسد در فاز پیش از تدفین یا پس از آن است. بسته به میزان بقایای غلاف شفیره و تنوع گونههای آنها، گاهی میتوان فرضیههایی را درباره زمان تدفین (فصل) یا احتمال قرارگرفتن جسد در فضای باز پیش از تدفین مطرح کرد. در مقابل، فقدان هر نوع بقایای حشرات در یک محیط تدفینی که مواد ارگانیک در آن تمایلی به حفظشدن نداشتهاند، باید پرسشهایی را برانگیزد: شرایط اقلیمی شدیدا نامطلوب (سرد) در زمان مرگ، پیشامدهای تافونومیک، پر کردن سریع گور، و... .
وقتی تجزیه جسد در فضایی خالی اتفاق میافتد، اکثریت بزرگی از لارو مگسهای پیشگام، جسد را ترک میکنند تا در شعاع محدود به گودال، گور یا محفظه (تابوت یا تابوتدان) شفیره بگذارند. بر اساس موقعیت آنها، میتوان اطلاعات کارآمدی درباره ساختار اولیه تدفین که معمولا در زمان کاوش آشفته میشود به دست آورد. به همین شیوه، موقعیت دقیق غلاف شفیره مگس (در تماس مستقیم با اسکلت یا در فاصله از آن) میتواند دادههایی مرتبط با حالت دفنکردن (گودال باریک، وجود لباس، و...) ارائه کند.
باید تأکید کرد که هرچه غنای گونهها بیشتر باشد، میتوان استنباطهای دقیقتری از اطلاعات لازم برای بازسازی همهجانبه رخدادهای تافونومیک داشت. از اینرو، حضور همزمان جسدخوارهای غیرنقبزن، گونههای جسددوست و انگلواره، بهشدت از احتمال قرارگرفتن جسد دفننشده در معرض هوا پشتیبانی کرده و طرح فرضیههای مربوط به مدتزمان آن را ممکن میکند. در آخر، بسته به اینکه غلاف شفیره مگس خالی است (یعنی موجود درونش بیرون آمده) یا کامل (موجود بیرون نیامده)، میتوان اطلاعات مهم دیگری را به دست آورد. وجود غلاف خالی همراه بقایای انسانی، حکایت از تکمیل چرخه زندگی پیش از تدفین دارد و گاهی اجازه میدهد کمینه مدتزمان قراردادن جسد در هوای آزاد پیش از تدفین را تخمین بزنیم. با این حال، از آنجا که لارو در سومین مرحله چرخه زندگی، معمولا از منبع تغذیهای خود به شفیره مهاجرت میکند، به طور کلی فقط نمونهای از کلنیسازهای اولیه در دسترس است که نماینده خوبی از کل آن جامعه آغازین نیست. شفیرههای مرده نیز اغلب ارزش اندکی دارند؛ چراکه تنها نشان میدهند شرایط محیطی یا وضعیت تدفین (عمدتا در فضای باز) تکمیل چرخه زندگی را محدود کرده است. انواع مختلفی از حشرات، بهخصوص دوبالان (مگسهای خانگی، مگسهای دونده، مگسهای کوچک پشکل، مگسهای خانگی ریز و...) تمایل دارند در جسدهای دفنشده ساکن شوند. چنین گونههایی همواره در تعداد زیاد و چندین نسل یافت میشوند و معمولا در زیر زمین موفقاند. این حضور پرشمار، (ژان پییر) مگنن (دامپزشک ارتش فرانسه) را بر آن داشت تا در 1887 بنویسد: «جسدها مانند گوشتی بودند که با آرد سوخاری پوشانده شدهاند...». این گونهها بهعنوان شاخصهای تدفین در فضاهای خالی عمل میکنند یا به این نکته اشاره دارند که بخشهایی از محیط تدفین در تماس با جسد، هنگام کلنیسازی حشرات، پر نبوده است.
تغییرات جسد در صحنه جرم در نتیجه فعالیت حشرات
کل روند تجزیه جسد، تغییر وضعیت ابتدایی آن است و حشرات در پاکسازی بافتهای نرم نقش مهمی ایفا میکنند. با این حال، باید به تغییراتی در جسد توجه کرد که توسط حشرات ایجاد میشوند و ممکن است به عنوان نتیجه اقدامات خشونتباری که پیش از مرگ یا همزمان با آن رخ دادهاند، سوءتفسیر شوند. ضایعات پسامرگ خاصی ممکن است به عنوان جراحتهای ناشی از ضربه یا بیارتباط به آن و مربوط به پس از مرگ یا همزمان با آن شناسایی شوند و متعاقبا طی بازرسیها، مشکلات بالقوهای را در تفسیرها به وجود بیاورند. این نوع تغییرات را میتوان هم در محیطهای آبی و هم خشکی یافت. در جسدهایی که در خشکی کشف میشوند، مورچهها ممکن است ضایعات گوناگونی ایجاد کنند: نواحی کلاسیک نامنظم، پیشرونده و با لبههای کنگرهدار و پاپولهای کوچک سفید.
کرمهایی که طی مرحله پس از تغذیه از بدن دور میشوند، ممکن است ردهایی بر زمین به جا بگذارند که میتوانند با ردکشیدن جسد روی زمین اشتباه شوند، در حالی که مدفوع و استفراغ مگس میتواند در تجزیه و تحلیل الگوی پاشیدگی خون که در صحنه جرم انجام میشود اختلال ایجاد کند. بهعلاوه، آزمایش انجامشده روی لاشه خوک در برزیل نشان میدهد سوسکهای سرگینغلتان لاشهخوار میتوانند موقعیت جسد را تغییر دهند.
در محیطهای آبی، مهمترین تغییر جسد که میتواند مورد سوءتفسیر واقع شود، مربوط به فعالیت تغذیهای بالمودارها و گونههای دوجورپای آبزی (سختپوستان، دوجورپایان) است. اخیرا، آسیب به پوست و بافتهای دیگر در آزمایشهای انجامشده بر لاشه خوک و جسد انسان در زیستبومهای آبی شمال ایتالیا گزارش شدهاند که توسط گونه مهاجم خرچنگ قرمز باتلاق ایجاد میشوند.
دگرگونی استخوان به دلیل فعالیت حشرات
شواهد و مدارک اندکی از پیامد حضور انواع مختلف حشرات در روندهای تافونومیک تجزیه استخوانهای انسانی و جانوری وجود دارند. با این حال، راستههای گوناگونی از بندپایان میتوانند بر استخوانها اثر بگذارند و مسئول هوازدگی زیستی قابل توجهی هستند. با دانش فعلیمان، چهار راسته متمایز حشرات را شناسایی کردهایم که میتوانند باعث دگرگونی در استخوان شوند: موریانههای زیرزمینی، سوسکها، زنبورهای بیعسل، زنبور عسل نقبزن و لارو مگسهای خاص گوشتخوار و مردهخوار. در میان این گروهها، موریانههای زیرزمینی بیتردید مخربترین عامل در سراسر جهان هستند. مصرف گاه و بیگاه بقایای استخوانی توسط این حشرات که معمولا به چوبخوار معروف هستند، ممکن است روشی برای جبران کمبود نیتروژن باشد. موریانهها میان استخوانها و لاشههای دفنشده یا در هوای آزاد تفاوتی قائل نمیشوند و از همه آنها تغذیه میکنند. شناخت رد و اثر آنها بر استخوانها اهمیت بسزایی دارد؛ چراکه صدمات آنها گاه ممکن است برخی آسیبهای استخوانی دژنراتیو یا عفونی خاص (آسیبشناسیهای کاذب)، جراحات تروماتیک و حتی برخی مداخلات خاص انسانی در زمان مرگ یا پس از آن را تقلید کنند. لاروی انواع مختلف سوسکها نیز ممکن است آسیبهای قابل توجهی بر استخوانها ایجاد کنند. مطالعات جدیدی که بر استخوانهای انسانی عصر مفرغ میانی از لوانت (2100-1550 ق.م.) انجام شده نشان دادند چندین سوراخ منظم (به پهنای حدود سه میلیمتر) که روی بسیاری از استخوانها و قطعات جمجمه وجود داشتند، مرتبط با فعالیت سوسک چرمخوار در زمان شفیرگی بودهاند. مطالعه این آثار، مطرحکردن فرضیات تافونومیک جزئینگرانه درباره بازسازی فعالیتهای تدفینی در گورهای دستهجمعی عصر مفرغ میانی را ممکن کرد. بهعلاوه، شواهدی حکایت از آسیب قابل توجه به استخوانهای انسانی در یک نکروپولیس رومی (قرن چهارم و پنجم میلادی) در ساردینا توسط انواع مختلفی از زنبورهای بیعسل تنها و زنبور عسل وحشی دارند. پژوهشگران نشان دادهاند دگرگونی استخوانها در نتیجه فعالیت لانهگزینی پس از تدفین توسط زنبورهای نخکمر و شیرینزنبورها بوده و تا زمان کاوش ادامه داشتهاند.
در آخر، پژوهشگران دیگری ضایعات سطحی رازآلود بر سطح داخلی محوطه جمجمه و مهرههای گردنی فردی نابالغ (لهستان، قرن هشتم) را به خورندگی محتوای گوارشی پسدادهشده توسط لاروی مگسها نسبت دادند.
بهجز ضایعات خورنده استخوان که پیش از این توصیف شدند، حشرات گوناگون (موریانهها، مورچهها، سوسکهای نقبزن و...) تمایل دارند آشفتگی زیستی قابل توجهی در خاک ایجاد کنند که موقعیت اولیه دستساختهها را تحت تأثیر قرار میدهند و نیز باعث تخریب یا ازشکلافتادن دادههای باستانشناختی میشوند.
نتیجهگیری
حشرات یا بقایای آنها را میتوان هم در صحنههای جرم و هم در بافتهای باستانشناختی یافت. حشرات –اگر بهدرستی جمعآوری و تجزیه و تحلیل شوند- ابزار مناسبی برای بازسازی وقایع گذشته هستند؛ چه در حوزه جنایی و چه باستانشناسی. مهمترین اطلاعاتی که حشرات میتوانند درباره شرایط پیرامون مرگ ارائه کنند، مدتزمان سپریشده از مرگ و فصل وقوع آن است. علاوه بر آن، حشرات میتوانند اطلاعاتی درباره جابهجایی جسد، وجود مواد مخدر، قرارگرفتن جسد در معرض هوا پیش از تدفین و مخفینگهداشتن جسد ارائه کنند.
همکاری نزدیک میان تمام متخصصانی که در صحنه جرم کار میکنند یا در پژوهشی باستانشناختی دخیلاند، شرط لازم برای درک بهتر رخدادهای گذشته و بازسازی آنهاست.
*استاد حشرهشناسی دانشگاه جنوا، ایتالیا
**باستان حشرهشناس، موزه ملی تاریخ طبیعی فرانسه، پاریس