۲ برابرش را میدهم، کار نکن
به عنوان یک زن، باید خوششانس بوده باشید اگر برای نخستین بار، موقعیتی شغلی را در خانواده مطرح کرده و پس از اینکه شرایط کاری و حقوق را اعلام کردید، چنین جملهای را نشنیده باشید: «خودم دو برابرش را میدهم.
مائده راهب-مشاور کسبوکار و مدرس دانشگاه: به عنوان یک زن، باید خوششانس بوده باشید اگر برای نخستین بار، موقعیتی شغلی را در خانواده مطرح کرده و پس از اینکه شرایط کاری و حقوق را اعلام کردید، چنین جملهای را نشنیده باشید: «خودم دو برابرش را میدهم. خانه بمان و کار نکن؛ ارزشش را ندارد». معمولا چنین جملاتی از سمت پدر، برادر یا همسر شنیده میشود که البته لازم به ذکر است بسیاری از مردان نیز در ابتدای مسیر شغلی خود با چنین جملاتی از سمت خانواده روبهرو میشوند. وقتی دودوتا چهارتا میکنیم و هزینههای رفتن سر کار را محاسبه میکنیم، در نگاه اول نظرشان کاملا منطقی به نظر میرسد! معمولا در این شرایط، هزینههایی مثل رفت و آمد، استهلاک استفاده از سیستمهای شخصی (در برخی موارد)، بالارفتن احتمال استفاده از غذاهای آماده یا نیمهآماده از بیرون منزل، فرستادن کودک به مهدکودک یا داشتن پرستار و... را با حقوق دریافتی مقایسه میکنند. ولی بیایید به این تصمیم از جنبههای دیگر هم نگاهی بیندازیم. در چنین تحلیلهایی، دو مورد اساسی در نظر گرفته نمیشود؛ اولین مورد، هزینه فرصت
opportunity cost است و دومین مورد، منحنی یادگیری فرد Learning Curve.
ابتدا مورد اول را با هم بررسی میکنیم. هزینهها در حالت کلی به دو دسته تقسیم میشوند؛ هزینههای آشکار و هزینههای پنهان. به آن دسته از هزینهها که هیچوقت دیده نمیشوند و آنها را محاسبه نمیکنیم، هزینه پنهان گفته میشود که هزینه فرصت، بخش مهمی از هزینههای پنهان است. بهطور کلی هزینه فرصت یعنی در ازای به دست آوردن چیزی، چه چیزهایی را از دست میدهیم. در مسئله مورد بررسی ما، هنگام محاسبه هزینههای رفتن بر سر کار، صرفا هزینههای آشکار را محاسبه میکنند و این در حالی است که هزینههای پنهان نرفتن سر کار در نظر گرفته نمیشود. یک فرد در ازای آرامش بیشتر و نداشتن شغل و هویت اجتماعی، فرصتهایی را از دست خواهد داد؛ مانند فرصت یادگیری بیشتر، متخصصشدن، افزایش اعتمادبهنفس، استقلال مالی، رشد در بستر اجتماع و... که برای بسیاری از افراد، این موارد از ارزشهای مهم زندگیشان محسوب میشوند. مورد دوم، نادیدهگرفتن منحنی یادگیری است. منحنی یادگیری در شرایط متفاوت، تعاریف متفاوتی دارد ولی در حالت کلی رابطه بین تلاشهای عملی فرد برای دستیابی به چیزی و زمان لازم برای آن را بررسی میکند و نشان میدهد که مسیر یادگیری، خطی نیست. زمانی که فرد در حال یادگیری است، ابتدا نیاز به تلاشهای بیشتری دارد ولی با استمرار و به مرور زمان و با قرارگرفتن در محیط مناسب، توانمندیاش نسبت به حرفه مدنظر، بالاتر رفته و نهایتا تجربه این را خواهد داشت که با کمترین تلاش، دستاوردی به مراتب باارزشتر نسبت به شروع مسیر داشته باشد. در مورد مسئله مورد بررسی ما، زمانی که فرد در ابتدای کار است، موانع رشدش را سختتر و روند متخصصشدن او را کندتر پیشبینی میکنند و هنگامی که حقوق دریافتی را با زحمات انجام کار میسنجند، با ترازویی مواجه میشوند که چندان منصفانه به نظر نمیرسد. خطایی که رخ میدهد نادیدهگرفتن منحنی یادگیری است؛ زیرا هر فردی در هر موقعیت شغلی، پس از طی زمان و تکرار و تمرین و آموزش تجربی از محیط، مسیر متخصصشدن را با شیب بیشتری طی میکند و زمانی که به تجربه کافی رسید، جامعه به او به چشم متخصص نگاه میکند و حقوق و مزایایش، متناسب با تجربه و ارزشافزودهای که فرد برای شغل ایجاد میکند، تعیین میشود. بنابراین زمانی که فردی از کار منع میشود، منحنی یادگیری و رشد در بستر محیط در نظر گرفته نمیشود و فرصتها و موقعیتهای آینده به چشم نمیآید.
به هر رو، اگر زمانی گوینده یا شنونده چنین سخنی بودید، این مسئله را از دید جامعتری و با بررسی هزینه فرصت و منحنی یادگیری در نظر بگیرید؛ شاید نظرتان تغییر کرد یا موجب تغییر در نظری شدید.