چرایی دوستداشتن اسی «فسیل»
خب گویا بخت با راقم این سطور یار بود که بالاخره فیلم «فسیل» را تماشا کرد! آنهم فیلمی که نزدیک به یک سال بیوقفه در اکران است. نمیشود ربطی به سینما داشت و درباره این فیلم ننوشت. بههرحال اگر این فیلم دیده شده است، حتما المانهایی دارد. باید کمی بیشتر غور کرد در چرایی این دیدن مداوم و پیوسته.
ابراهیم عمران
خب گویا بخت با راقم این سطور یار بود که بالاخره فیلم «فسیل» را تماشا کرد! آنهم فیلمی که نزدیک به یک سال بیوقفه در اکران است. نمیشود ربطی به سینما داشت و درباره این فیلم ننوشت. بههرحال اگر این فیلم دیده شده است، حتما المانهایی دارد. باید کمی بیشتر غور کرد در چرایی این دیدن مداوم و پیوسته.
کلیت اثر که امر درخوری برای سینمایینوشتن از آن ندارد و اینهم فینفسه ضعف این کار نیست. میتوان آن را ملغمهای از همه آثاری که در این سالها نقبی به گذشته نوستالژیک داشتهاند دانست. تاریخی که برخی مشخصههای ویژه داشت و از همین منظر هم میتوان آن را تحلیل کرد. شخصیت «اسی» با بازی بهرام افشاری که دستکم هیچ ادا و اطوار اضافهای در کارش ندارد، میتواند نمادی باشد از قاطبه آنانی که به تماشای این اثر رفتهاند. هم از نسل قدیمتر و هم از نسل جدید و دهههشتادی؛ نسلی که میزان دغدغه آنان مشخص بود و نسل بعدی که از آن دغدغهها برای خود بت و افسوس ساختند. اصولا انسان در پی سازگاری با شرایط و محیط است. آنچنان سعی نمیکند برای خود و دیگران، چالش ایجاد کند. اسی نیز چنان بود. در پی سرخوشی ظاهری از زندگی، زیادهطلب نبود. در ذهن و فکرش کمی رفاه و آسایش موج میزد. به زیر و بم حوادث پیشآمده پیرامونش احاطه نداشت. به همین طریق ادامه میدهد تا جایی که سرش به سنگ بخورد. وقتی هم خورد، چیزی دستگیرش نشد! به راه جدید وارد شد. باز هم ندانست داستان چیست؛ کمی تعجب و ادامهدادن. چراکه اندیشهاش بیشتر کشش حل و تحلیل دادهها را نداشت. زندگی برایش خلاصه شده بود در موسیقی و ازدواج با فردی که از خودش بالاتر بود. به همین سیاق ادامه داد. به کمایی میرود که تفاوت آنچنانی با زمان بیکماییاش ندارد! وقتی هم از آن بیرون میآید، باز هم با همان نگرش و آدم قبلی است. برایش توفیری ندارد عوضشدن شاکله کلی یک کشور. او موسیقی و عشقش را میخواهد و همین بس برایش! دادههای ذهنیاش تراوشات جدیدی را نمیپذیرد. آدمی است بسان بسیاری از هم نسلانش. خود را تطابق میدهد، اما نمیداند این وفقگرفتن با امور به چه معناست. بسان پدر دختری که دوستش دارد، نیست. رنگ عوض نمیکند. دختر نیز از این روی دوستش دارد. از دنیا برایش همان دو صندلی کافی است! بر همین نگره مخاطبین این فیلم دوستش دارند. چراکه خود را در آن میبینند و گریزی از این واقعیت نیست. انسانهایی که آمدهاند در این دنیا کمی زندگی کنند. کمی هم اگر اجازه دهند، در این زندگی خوش باشند! آن نسل قاطبهاش چنین بود. زیاد در اموری که در آن سررشته نداشت، وارد نمیشد. اگر هم بنا بر دلایلی در این مسیر قرار میگرفت، فرجام نیکی در انتظارش نبود. نسل بعد و بعدترش هم در ذهنش چنین پرورش یافت. بیقیدتر شد، بیپرواتر اما. کاراکتر اسی همه آن چیزی بود که شاید نسل جدید با کمی رنگ و لعاب مدرنتر در پیاش باشند. نه صفای شاعر سیاستزده را میخواهند و نه سعید متحولشده ملوس جاده چالوس را! حیرانی اسی در کمای دومش با دیدن تصویر معجزه هزاره سوم اما دیدنیتر است که نمیداند این چالش بزرگ را چگونه حل کند؛ آنسان که نسل واقعی آن دو دورهاش هم هنوز در درک آن عاجز ماندهاند!
«فسیل» روایت سینمایی با فاکتورهای مرسوم آن را دارا نیست، ولی هرچه در این سویه ندارد، در سایر جنبههای روانشناسی چند نسل حرفهای زیادی برای گفتن دارد. میلیاردی فروختنش نوش جان صاحبان اثر و دیدن لایههای پنهان جامعهشناسانهاش هم پیشکش آنانی که باید بهتر ببینند... .