|

مردان بدون زنان در بی‌حسی موضعی

درون و برون آدمی چه تفاوتی با هم دارد؟ آنچه از کلام و واژگان بر زبان جاری می‌شود، چه توفیری با خلوت و ذات پنهان انسان دارد؟ انسان معاصر در پی چیست؟ گم‌شده‌اش کجاست؟ آیا اصولا گم‌شده‌‌ای هم دارد؟ یا قائل به این گزاره است؟

مردان بدون زنان در بی‌حسی موضعی

ابراهیم  عمران

درون و برون آدمی چه تفاوتی با هم دارد؟ آنچه از کلام و واژگان بر زبان جاری می‌شود، چه توفیری با خلوت و ذات پنهان انسان دارد؟ انسان معاصر در پی چیست؟ گم‌شده‌اش کجاست؟ آیا اصولا گم‌شده‌‌ای هم دارد؟ یا قائل به این گزاره است؟ حسین مهکام در آخرین ساخته‌اش «احمد به تنهایی» شاید در پی این مفاهیم پیدا و ناپیدای شهروند امروزی باشد‌‌. هرچند به باورم کاراکتر احمد، تنها نیست. دور و بری که از ایشان مشاهده می‌کنیم، همگان به‌نوعی این تنهایی را لمس کرده‌اند. شاید عنوان فیلم کمی کنجکاوی ایجاد کند که احمد در پی چیست؟ در این تنهایی ناخواسته چه می‌جوید؟ با مراجعه به دوستانش در‌می‌یابیم که آنان نیز دست‌‌کمی از او ندارند. همه او را آزاداندیشی می‌پندارند که نمی‌داند چه بر سرش آمده است. قائل به آزادی زن است؛ آن‌هم وقتی که نخواهد زندگی کند؛ ولی در پی چرایی این نخواستن‌هاست. کسی او را یاری نمی‌کند. پرسش مشترک او از دوستانش این است که اگر کتی (زنش) همسر آنها بود، چگونه خوشبختش می‌کردند؟ این نگره یعنی احمد سعی داشت در زندگی زناشویی این خوشبختی را برای کتی به ارمغان آورد. بیمارانی دارد که آنها نیز این گم‌شده و تنهایی را یدک می‌کشند. عبد با بازی سروش صحت، در مواجهه با احمد از او گله دارد که چرا مخالف آشنایی و ازدواجش با دختر مدنظرش بود. گویی احمد ختم کلام و فصل‌الخطاب آنان در چنین مواقعی بود؛ درحالی‌که خود دچار مشکل در رابطه شده است. و اگر چنین گزاره‌ای را بپذیریم، شاید مستقیم و غیر‌مستقیم زندگی‌هایی را دچار نقصان کرده است! آن سان که در دیدار با دوست استاد دانشگاهش (شاهرخ فروتنیان) هم رگه‌هایی از این دخالت غیر‌مستقیم در فرجام زندگی مشاهده شود. پلانی که احمد به دوستش می‌گوید مریم زن سابقش هم از بیماران او بوده است! روان‌شناسی که در روان‌کاوی دیگران شاید ره به خطا برده باشد! تنها جایی که از زن شاید به نیکی یاد می‌شود، در خانه پدری‌‌اش است. آن‌گاه که پدر از مادرش می‌گوید که سرطان جانش را گرفت و با احساس از او حرف می‌زند. پدری که محمود کلاری نقشش را بازی می‌کند. او نیز در دنیایی دیگر سیر می‌کند. صحبت با جهانی دیگر و شنیدن صداهای ماورایی در دنیایی ناشناخته. بیست‌واندی سال چنین رویه‌ای در زندگی‌اش را پیش گرفته است. اصولا مردان این فیلم، بی‌زن هستند. خواسته و ناخواسته! زنان در دنیای آنان جایی ندارند. آن بیمار روانی که علیرضا استادی به‌درستی ایفاگر نقشش بوده است، غایت چنین مردانی است؛ مردانی که به هر دلیل از کانون خانواده دور شده‌اند. اینکه چقدر مقصر بوده‌اند، در فیلم نمودی ندارد. کارگردان و نویسنده اثر، آگاهانه وارد این فضا نمی‌شوند. در پی مقصر نشان‌دادن نیستند. هیچ‌گاه هم مشخص نمی‌شود کتی برای چه رفته است. حتی در خانه پدری که کتی آنجا را مأوای خود دانسته، هم دلیل این رفتن معلوم نمی‌شود! بعد آن نیز احمد در مواجهه با همسایه محل زندگی‌اش (باران کوثری) دیالوگ‌هایی رد‌و‌بدل می‌کند؛ اما این بار این همسایه شاید مانیفست اصلی فیلم را نمایان می‌کند. در فضای بسته و گرفتارشدن در آسانسور گفت‌وگویی کوتاه شکل می‌گیرد. همسایه گویی که از رفتن کتی آگاه است یا او را از قبل می‌شناسد؛ از زبان کتی لب به سخن می‌گشاید. اینکه چرا همه مسائل باید حل شود؟ چرا تکلیف همه امور باید روشن شود؟ و اینکه آیا کتی می‌داند که احمد چقدر دوستش دارد؟ این دوست‌داشتن را حس می‌کند؟ عشق را تجربه زیستی می‌داند، نه صرفا یک ابژه استعاری! و فرجام سخن از زبان دکتر روان‌شناس (سهیل مستجابیان) احمد بیان می‌شود که عشق خیلی چیپه؛ خیلی! یعنی عشق و مهر را پارتنر مقابلت نبیند. درک نکند. همه شخصیت‌‌های مرد این فیلم عاشق بوده‌اند. زن‌های پنهان زندگی‌شان را دوست داشته‌اند؛ ولی نمی‌دانستند فرد مقابل‌شان، این دوست‌داشتن‌ها را درک نمی‌کرد. عینیت نداشت برای این زنان. آن استاد دانشگاهی که خود‌کشی کرد، با بستن 10 کیلو کتاب گالینگور به دستانش (استعاره‌ای جانکاه) هم متوجه عشق آتشین مردش نشد. مردی که مدت‌ها در نیمکت محوطه دانشگاه به انتظار یک بار دیگر دیدنش بود! حتی آن رمالی که فال می‌گرفت هم فهمید درد زن‌ها چیست، در جامعه امروزی؛ لاغری و بحران عاطفی! بابک کریمی (ویکتور فیلم) هم ضربه نهایی را وارد می‌کند با دعا نوشتن و رمالی برای زنان! احمد به‌واقع دیگر نمی‌داند چه کند. روان‌شناسی که در بحران زندگی‌اش تنهاست. آشفتگی و میمیک چهره‌اش با همه آراستگی ظاهری‌اش دال بر این مدعاست. درمان را در تزریق می‌داند. تزریقی آرام‌بخش و شاید نشاط‌آور برای دقایقی با نگاه به پرتره همسر! هر‌چند پیش‌تر هنوز باور به رویش مجدد دارد. آنجایی که تخم پرتقالی را می‌کارد. خاک و کودش می‌دهد به امید رهایی از این‌همه درد و رنج و چیستی زندگی!