از پیله تا پروانه
توسعه سیاسی یعنی رسیدن جامعه در فرایند بلوغ به جایی که لیاقت و توانمندی بهرهمندی از گزینش دموکراتیک و مشارکت مردم در اداره امور خودشان را با عزل و نصب دولت دلخواهشان داشته باشد. هیچ کشور و ملتی در جهان از ازل دموکراتیک نبوده است؛ زیرا دموکراسی حاصل تکامل تمدنی و اجتماعی و در زمانی است که مراحل تکاملی را از بدویت کامل یا نسبی تا مدنیت پیموده باشد.
فریدون مجلسی: توسعه سیاسی یعنی رسیدن جامعه در فرایند بلوغ به جایی که لیاقت و توانمندی بهرهمندی از گزینش دموکراتیک و مشارکت مردم در اداره امور خودشان را با عزل و نصب دولت دلخواهشان داشته باشد. هیچ کشور و ملتی در جهان از ازل دموکراتیک نبوده است؛ زیرا دموکراسی حاصل تکامل تمدنی و اجتماعی و در زمانی است که مراحل تکاملی را از بدویت کامل یا نسبی تا مدنیت پیموده باشد.
تازه در قرن بیستم مگر چند کشور توانسته بودند پس از طی مراحل توسعه فرهنگی و آموزشی و سواد عمومی، و کسب هویت متکثر علمی و حرفهای و هنری و اجتماعی، در داخل خود به آزادی و جامعه قانونمدار مدنی و دموکراسی دست یابند. محافظهکاران بهرهمند از مزایای مکتسبه در دوران استبداد و تحجر به بهانه سنتگرایی با اسطورهسازی هویتی، درواقع به جای شکوفایی و تکثر هویتی و مشارکت در توسعه فرهنگی جهانی و یاریدادن و یاریگرفتن و تبادل فرهنگی، مصلحت خود را در دفاع از ایستایی در شرایط محدودیت یا تکوارگی هویتی میبینند.
فرهنگ موروثی فقط بخشی از محتوای هویت است. هویت اصلی با آموزش و توسعهبخشیدن آن حاصل میشود. فقر و عادات ناشی از فلاکت هویتساز نیست. شیوههای زندگی بدوی به دلیل فقر و آشنا نبودن یا آشنا نشدن با سهولت بهرهمندی از ابزار زندگی مدنی است. عادت به استحمام و پاکیزگی بخشی از هویت است. غربزدگی نیست! نبود آن فقرزدگی است.
شناخت هنری، درک هنری، درگیری هنری و زیباییشناسی، کسب هویت و تکثر بخشیدن به آن است، نداشتنش ناشی از فقر مادی و فقر دانش و بینش و نارسایی جهانبینی است. نوروز بخشی از زیباییشناسی و هویتبخش است. اگر ستودن آن در خارج از ایران اثرگذار است، ایرانیزدگی نیست؛ تکامل فرهنگی آنان است. دوستداشتن شعر ایرانی، فرش ایرانی، غذای ایرانی، موسیقی ایرانی و بهرهمندشدن از آن در جوامع غربی، ایرانزدگی نیست. بهرهمندی متقابل از هنرها و علوم و دانش فراگیر آنان نیز غربزدگی نیست. تکثریابی و شکوفایی فرهنگی و تمدنی است.
آزادی و برابری حقوقی مردان و زنان در جوامع مدرن جهانی نیز امری جدید و حاصل تکامل فرهنگی آنان در راستای تحقق دموکراسی است. تحقیر زنان در نظام طالبانی هویت نیست، بیهویتی است. ناشی از فقر مادی و فقر فرهنگی و فقر دانش و محدودیت جهانبینی است. جهالت هویت نیست.
مسیر تکامل فرهنگ رهایی از پیلههای قبیله و روستا و راهگشایی به فرهنگ مدنی و از بدویت به مدنیت است، نه برعکس. ترس از مدنیت ناشی از احساس حقارت بدوی است. طالبان نیز همه ابزارهای راحتیبخش مدنی را در اختیار میگیرند، درعینحال به بهانه هویت متعالی فقط نگران باخت در تقابل با جذابیتهای آزادی و دموکراسی و فرهنگ مدنی هستند. آنها نیز طبیعتا مسیر رسیدن به مدنیت را خواهند پیمود. تفاوت رفتاری و ظواهر طالبان 1 با طالبان 2 خود حکایت از این روند تکاملی از نسلی به نسل دیگر دارد. از پیله تا پروانه و از بند تا آزادی، از سنتگرایی ایستا تا پویایی مدنی راهی است که ناچار باید پیموده شود.