|

هویت ایرانی؛ وحدت و تنوع

هویت از زیربناهای اصلی دولت-ملت مدرن در دنیای امروزی ماست. بنا بر مطالعات گسترده درباره هویت در دنیای جهانی‌شده امروزی کمیته سیاسی انجمن فرهنگ و سیاست دانشگاه شیراز در نشستی تخصصی با عنوان «هویت ایرانی: وحدت و تنوع» به این مسئله پرداخت. در این برنامه دانشگاه شیراز میزبان استادان و پژوهشگران گران‌قدر دکتر حمید احمدی، دکتر احمد بستانی، دکتر ابراهیم عباسی و د‌کتر محمدعلی توانا بود.

مریم مظاهری: هویت از زیربناهای اصلی دولت-ملت مدرن در دنیای امروزی ماست. بنا بر مطالعات گسترده درباره هویت در دنیای جهانی‌شده امروزی کمیته سیاسی انجمن فرهنگ و سیاست دانشگاه شیراز در نشستی تخصصی با عنوان «هویت ایرانی: وحدت و تنوع» به این مسئله پرداخت. در این برنامه دانشگاه شیراز میزبان استادان و پژوهشگران گران‌قدر دکتر حمید احمدی، دکتر احمد بستانی، دکتر ابراهیم عباسی و د‌کتر محمدعلی توانا بود.

در ابتدای برنامه دکتر حمید احمدی، از متخصصان حوزه هویت ایرانی و عضو هیئت علمی علوم سیاسی دانشگاه تهران، به یک جمع‌بندی کلی از دیدگاه‌های مختلف هویت ملی پرداخت. ایشان در ابتدای بحث تأکید کرد که منظور از «هویت ایرانی» همان «هویت ملی ایرانی» است و تمایز و تفاوتی میان این دو قائل نیست. با این توضیح، ایشان دیدگاه‌های گوناگون این حوزه را بر اساس پایه نظری و تئوریک‌شان به دو دسته کلان تقسیم کرد‌. دسته اول، دیدگاه‌های سنتی که مربوط به قبل از دهه ۸۰ میلادی بوده و دسته دوم دیدگاه‌های نوگرا که بعد از دهه ۸۰ میلادی بوده و تحت تأثیر اندیشمندانی مانند «بندیکت اندرسون» و «هابس باوام» شکل گرفتند‌. ایشان به چند نگاه در طیف سنتی، شامل نگاه‌های «باستان‌گرایی» یا «نوستالژیک» و «چپ مارکسیستی»، «نگاه‌های قوم‌محور» و نیز نگاه‌های انکارگرا و توطئه‌محور پرداختند. همچنین در طیف مدرن نیز انتقادی‌ها و انکارگراها حضور دارند. اما نظریه مهمی که مورد تأکید دکتر احمدی است، دیدگاه جامعه‌شناسی تاریخی است. برخلاف تصور بسیاری در ایران، جامعه‌شناسی تاریخی بسیار پیچیده‌تر و فراتر از ترکیب تاریخ و جامعه‌شناسی است. این مفهوم در برابر پوزیتیویسم و ساختارگرایی در اروپا مطرح شد؛ یعنی تلاش شده به کارگزار انسانی اهمیت دهد و هم‌زمان از تعمیم‌دادن یک نظریه به هر پدیده‌ای بدون توجه به فضا و مکان و زمان، جلوگیری کند. پس در جامعه‌شناسی تاریخی معتقدیم که هویت ایران را باید طبق شرایط مکانی و زمانی خودش تعریف کنیم نه بر‌ اساس نظریه‌های خارجی. هویت ایرانی شامل عناصری است که مهم‌ترین آن سرزمین است؛ بیش از هر چیزی در تاریخ ایران، این سرزمین اهمیت داشته و همه تلاش‌ها برای حفظ آن بوده‌ است. نام مرزها و مناطق کهن ایران نظیر البرز و جیحون و دماوند بارها و حتی در متون مقدس ایرانی نظیر اوستا دیده شده‌ است. دومین عنصر، روایت این سرزمین یعنی تاریخ ما‌ست. تاریخ ما که در متون کهن ثبت شده و روایت سرزمین و مردمش را بازگفته‌ است. سومین عنصر، میراث معنوی یا فرهنگی ما است. منظور از این نوع میراث، آیین‌ها، رسوم، زبان ملی و همچنین دین است. متأسفانه برخی به این میراث بی‌توجهی می‌کنند. شاخص بعدی میراث سیاسی یعنی عنصر دولت است، ایران بدون دولت معنی نمی‌دهد. عنصر دیگری که به فراموشی سپرده شده، عنصر مردم است. عنصر مهمی از هویت ملی که باید در رأس هرم قدرت باشد، فارغ از نژاد، قومیت و جنسیت. این چند عنصر اجزای اصلی هویت ملی ایرانی را می‌سازند.

در ادامه جلسه دکتر محمدعلی توانا از بخش علوم سیاسی دانشگاه شیراز به ضرورت شهروندی شمول‌گرای ملی بر اساس تنوع فرهنگی پرداختند. ایشان با اشاره به جامعه متکثر ایرانی و اهمیت مفهوم بنیادین شهروندی در تنظیم رابطه مردم و دولت و نیز مردم با یکدیگر، بیان کردند که باید بدانیم ماهیت شهروندی ملی‌گرای شمول‌گرا چیست‌. متأسفانه شهروندی را فقط با یک بُعد آن یعنی حقوق می‌شناسیم، در‌حالی‌که دارای دو بعد و عنصر مهم دیگر یعنی «عضویت» و «وظایف» نیز هست. عضویت عنصر مهمی است که معمولا به آن توجه نمی‌شود، درحالی‌که دروازه ورود به شهروندی است. عضویت کامل دارای عناصری نظیر حس تعلق، شناسایی و حقوق است. تعلق جایگاه ویژه‌ای دارد. وقتی من به یک جامعه تعلق دارم، خود‌به‌خود آن جامعه هویت من را تعریف می‌کند، بنابراین وقتی درباره شهروندی ملی‌گرا صحبت می‌کنیم یعنی تعلق افراد و گروه‌ها به یک جامعه ملی. در اینجا همچنین بحث شناسایی و شمولیت نیز البته اهمیت دارد. شناسایی حقوق شهروندان می‌تواند بر دو نوع ضعیف و عمیق باشد، یعنی تا چه اندازه افراد حق دارند به صورت برابر در ساخت سیاسی و فرهنگی جامعه سهیم باشند. در بحث شمولیت این مسئله هست که چه افراد و گروه‌هایی را مشمول شهروندی می‌دانیم، یعنی چه کسانی اگر اظهار تعلق کنند، از سوی دولت یا فرهنگ جامعه به‌عنوان شهروند پذیرفته می‌شوند. باید توجه داشت که امروزه به جای واژه «اقلیت» از «گروه فرهنگی» استفاده می‌کنیم، یعنی گروهی که حول یک ویژگی فرهنگی خاص که می‌تواند زبان، دین، نژاد، جنسیت یا هر ویژگی متمایز دیگری باشد، شکل می‌گیرد. عنصر سوم در شهروندی حقوق است که بدون حقوق فراگیر، عضویت کامل شهروندی ممکن نیست. ایشان ضمن برشمردن انواع حقوق مدنی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی برای شهروندان، به ضرورت نگاه به قانون اساسی جمهوری اسلامی به‌عنوان یک سند مرجع و مهم برای شهروندی اشاره کردند. باید بررسی کنیم در قانون اساسی ما تا چه اندازه به شهروندی و ابعاد مختلف آن توجه شده‌ است. در ادامه دکتر توانا ضمن برشمردن برخی اصول قانون اساسی به این امر اشاره داشتند که در این اصول تلاش شده به شهروندی گروه‌های فرهنگی مختلف توجه شود با این حال هنوز پتانسیل و ظرفیت اصلاح برای حرکت به سمت یک شهروندی فراگیرتر و شمول‌گراتر وجود دارد. ایشان در پایان خاطرنشان کردند شهروندی شمول‌گرا باید بر اساس نگاه تاریخی به جامعه ایران و نیز ویژگی چندفرهنگی آن لحاظ شود. بی‌توجهی به ویژگی چندفرهنگی ایران می‌تواند خطرآفرین باشد. ایشان ضمن برشمردن برخی پژوهش‌های حیطه علوم انسانی درباره گروه‌های فرهنگی-قومی در ایران، بیان کردند که برخی از این‌ گروه‌ها حس تعلق بیشتر و برخی حس تعلق کمتری به هویت ملی دارند که باید ریشه‌یابی کنیم تا بدانیم چگونه می‌توان حس تعلق را در همه گروه‌های فرهنگی ایجاد کرد.

در ادامه دکتر احمد بستانی، عضو هیئت علمی علوم سیاسی دانشگاه خوارزمی، به بحث نسبت هویت ملی و سنت ایرانی پرداختند. ایشان با ارجاع به کتاب هویت فوکویاما، تأکید کرد ‌یک هویت ملی قوی چند مزیت مهم دارد؛ افزایش قدرت تأثیرگذاری یک ملت در سطح بین‌المللی، افزایش انسجام اجتماعی ملت، تعمیم خیر جمعی و توسعه پایدار. ایشان در ادامه «سنت» را این‌گونه تعریف کرد: مجموعه‌ای از آداب، رسوم، تفکرات، انگاره‌ها و... که یک قدمت تاریخی دارند‌. نکته مهم در سنت، ارتباط عمیق آن با سیاست است. وقتی یک کشور ۴۰ساله است، سنت متفاوتی با یک کشور هزارساله دارد و مطابق سنت خود هویتش را تعریف می‌کند. دو نگاه متفاوت و افراطی درباره سنت وجود دارد؛ یکی راست افراطی رادیکال و دیگری چپ‌ افراطی رادیکال.

راست افراطی معتقد است همه هویت ملی را باید در گذشته و سنت جست‌وجو کرد و از آن طرف چپ افراطی رادیکال معتقد است همه سنت را باید کنار گذاشت و سنت هیچ وجه مثبتی نداشته و هویت ما باید بر اساس ارزش‌های نوین شکل بگیرد. به هر دو نگاه انتقاد وارد است؛ راست افراطی راه را بر هرگونه تغییر و تحولی می‌بندد و خشک و متصلب است و مشکل چپ رادیکال نیز این است که نه‌تنها همه سنت بد نیست و باید بدان توجه داشت، بلکه اساسا اگر بخواهیم هم نمی‌توانیم سنت را کنار بزنیم؛ سنت به تعبیر یونگ در ناخودآگاه جمعی ما زنده است و حتی در رفتارهای ما نمود دارد. سنت مانند باری بر دوش ماست که باید تکلیف‌ خود را با آن روشن کرده و دنبال راه‌حل باشیم. راه‌حل نگاه توأمان به گذشته و آینده است. بسیاری از فیلسوفان معاصر به این مسئله پرداخته‌اند که یکی از آنها «پُل ریکور» فیلسوف فرانسوی است. ریکور هر جامعه را دارای دو عنصر ایدئولوژی و یوتوپیا می‌داند. عنصر ایدئولوژی که ریشه در اسطوره‌ها، سنت‌ها، گذشته مشترک، آیین‌ها و ادبیات کهن دارد، میل به ثبات یک جامعه را نشان می‌دهد و وظیفه انسجام اجتماعی و مشروعیت‌بخشی به نظم سیاسی را بر عهده دارد. یوتوپیا در واقع آرمان و قطب‌نمای یک جامعه است که امید به آینده را ترسیم می‌کند. میل یک‌جانبه به هر کدام از این دو عنصر برای جامعه مخرب است؛ چراکه اگر فقط جامعه به سمت ایدئولوژی حرکت کند، به سمت تصلب و عدم امکان انعطاف‌پذیری که حتی فاشیسم سوق می‌یابد و اگر فقط به یوتوپیا حرکت کند، چون مدام در حال تغییر و تحول است به سمت بی‌نظمی، عدم ثبات و انسجام میل می‌یابد. راه‌حل این است که دیالکتیکی بین این دو عنصر برقرار شود تا تعادل میان این دو حفظ شود. یعنی گذشته را بر اساس آینده بخوانیم و آینده را بر اساس گذشته ببینیم. در مورد ایران اگر بخواهیم صحبت کنیم شاید بهتر باشد اول به یک نکته در باب ملیت اشاره کنم. در نظریه‌های ملیت، ملت‌ها بر اساس دو عنصر ذهنی یا عینی شکل می‌گیرند. برخی کشورها بر اساس عناصر ذهنی بنا شده‌اند‌ یا اکنون عضویت در آنها این‌گونه است؛ مثل ایالات متحده آمریکا که تحقق عضویت در آن باورمندی به قانون اساسی است که متأثر از فلسفه سیاسی جان لاک و پدران بنیان‌گذار آمریکاست. اما عناصر عینی، عناصر تغییرناپذیر و گفت‌وگوناپذیری مثل خون یا نژاد است؛ پس شما یا از قبل عضو آن کشور هستید یا هرگز نخواهید بود. مثال بارز آن رژیم صهیونیستی است که شما نمی‌توانید با قبول قانون اساسی عضو آن باشید و این مسئله تغییرناپذیر است. ما در ایران دارای یک بافت قومی متنوع کم‌نظیر و حتی شاید بی‌نظیر در دنیا هستیم و درک از «ایرانی‌بودن» هرگز بر اساس قومیت، رنگ و نژاد نبوده‌، بلکه بر اساس عناصر ذهنی است و یک همزیستی خارق‌العاده را خلق کرده‌ است. هانری کُربَن یک تعبیر جالب دارد و آن اینکه‌ سنت خودش حرف نمی‌زند، ما آن را به حرف می‌آوریم. یعنی صرف داشتن سنت غنی کافی نیست، سنت خود ما هستیم، باید مدام آن را بازخوانی و تفسیر کرد تا نسبت آن با حال و آینده ما روشن باشد.

در پایان دکتر ابراهیم عباسی، عضو هیئت علمی علوم سیاسی دانشگاه شیراز با یک چشم‌انداز تاریخی به مسئله نظام حکمرانی در ایران پرداختند. مسئله به زعم ایشان این است که در طول تاریخ ایران چه نظام حکمرانی و چه مکانیسم‌هایی حاکم بود که با وجود تنوع قومی بالا و گستردگی سرزمین، دچار بحران هویت نبودیم؟ ما این بحران را فقط در دوره معاصر یعنی از مشروطه به بعد داریم. اگر بخواهیم عملیاتی‌تر نگاه کنیم باید به دنبال مکانیسم‌های حکمرانی و راهکار و ابزار باشیم. من معتقدم در تاریخ ایران با همه انتقاداتی هم که وارد است، نظام حکمرانی هنر برقراری ارتباط بین مردم و حاکمان و این جغرافیای گسترده را داشته‌ است. درست است دموکراسی نبوده اما نظام حکمرانی کارآمد بوده‌ است‌. باید نگاه تمدنی داشت و مابازای تاریخ و جغرافیا را در نظام حکمرانی لحاظ کنیم. جغرافیای ایران در میانه و چهارراه اتصال دنیا بوده و اقوام مختلف با مذاهب مختلف و شاهان متنوع و متکثر وجود داشته اما در عین حال ارتباطی ارگانیک بین مردم با سرزمین خود، مردم با حاکمان و مردم با خودشان برقرار بوده‌ است. دو تکنولوژی مهم در تاریخ ایران می‌توان نام برد؛ یکی صلح ایرانی که با کوروش بزرگ آغاز شد و دیگری دولت ایرانی که از همان ابتدا بود اما با اصلاحات و بازخوانی انوشیروان ساسانی کارکرد بهتری یافت. این دو تکنولوژی متأسفانه از دوره شاه عباس ‌کبیر صفوی به تدریج و بعدها به‌خصوص از دوره جنگ‌های ایران و روس، با سرعت بیشتری رو به افول نهاد. این تکنولوژی‌ها ابزارهایی داشته‌اند برای کارکردشان. از‌جمله می‌توان به «راه» اشاره کرد. راه و جاده نقش مهمی نه‌تنها در اقتصاد سیاسی ایران بلکه در ایجاد همبستگی‌، انسجام ملی و صلح و مدارا میان اقوام ایرانی ایفا کرده‌ است. نوروز نیز به‌عنوان یک آیین مذهبی_سیاسی نقش ژئوکالچریک داشته‌ است. نوروز همبستگی اجتماعی میان مردم و مردم با حاکمان ایجاد می‌کرد‌. ابزار دیگر، ترتیبات امنیت دسته‌جمعی به وسیله نهاد «شاهِ‌ شاهان» بود. هر منطقه از ایران شاهی از همان مردم بومی داشت و شاه کل ایران، شاه آنان بود. شاه‌ شاهان امنیت شاه‌های زیرمجموعه‌اش را تأمین و آنها نیز به شاه‌ شاهان وفادار بوده و در برابر دشمن مشترک همه در کنار هم قرار می‌گرفتند. این ابزارها صلح ایرانی را شکل می‌داد. همچنین ابزارهایی نظیر دیوان و دیوان‌سالاری که از دوره خسرو انوشیروان آغاز شد و تا اواسط قاجار ادامه یافت، یکی از ابزارهای مهم دولت ایرانی بود که نظم سیاسی را از نظم اداری تفکیک می‌کرد. همچنین نباید از ادب‌ غنی ایرانی غافل شد، ادب ایرانی که ترکیبی از فارسی باستان و پهلوی بود و نقش پیونددهندگی میان مردم و نیز ایجاد خودآگاهی برای شاهان داشت. در واقع خواندن آثار کلاسیکی همچون نامه تنسر و کارنامه اردشیر بابکان برای شاهان اجباری بود که حتی تا دوره ناصرالدین‌شاه ادامه یافت. در اصل یک نوع آموزش مدنی دیوان‌سالاران به شاهان بود و هم نسبت شاه با سنت‌ها را حفظ و هم آنها را آگاه می‌کرد که امر سیاسی، امر اجتماعی، امر اقتصادی، امر قدسی و امر اداری باید از هم مستقل باشند و نباید شاه خواهان سلطه بر همه آنان باشد. ما باید این ابزارها و سنت‌های خود را متناسب با زمانه خویش تفسیر و بازخوانی کنیم تا متناسب با آن در نظام حکمرانی تغییرات پارادایمی ایجاد کنیم.

 

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها