وزارت میراث فرهنگی وزارت یک جهان تاریخ
وزارت میراث فرهنگی، وزارت سنگربانی و صیانت از یک جهان مواریث فرهنگی است. وزارت سنگربانی و سنگرداری و صیانت از تاریخ، فرهنگ و مواریث فرهنگی ملتی تأثیرگذار و کهن در یکی از پیچیده و زلزلهخیز و خطرناک و خطرخیزترین روزگاران در تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری است.
حکمتاله ملاصالحی: وزارت میراث فرهنگی، وزارت سنگربانی و صیانت از یک جهان مواریث فرهنگی است. وزارت سنگربانی و سنگرداری و صیانت از تاریخ، فرهنگ و مواریث فرهنگی ملتی تأثیرگذار و کهن در یکی از پیچیده و زلزلهخیز و خطرناک و خطرخیزترین روزگاران در تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری است. سهمخواهی نمیکنیم؛ به دنبال سهمخواهی نیستیم. دلبسته این جاه و آن مقام هم نیستیم. دلباخته نام و نان هم نیستیم. کسی را هم با چنین اوصافی به برشانهگرفتن و بردوشکشیدن مسئولیت سنگین و سهمگین و خطیر وزارت میراث فرهنگی، معرفی نکرده و نمیکنیم. نگران ایرانیم. نگران یک جهان تاریخ و فرهنگ و مواریث فرهنگی که به تاراج میرود. نگران برصحنهآمدن دوباره کارگزاران خفته و خوابگرد و خوابگرفته کاسبکار و سوداگر و سودازده داخلیِ نوکیسه و نوکرصفت خدمتگزار عوامل نفوذی خارجی که تمامیت مُلک و ملت ما را نشانه گرفتهاند، هستیم. عمیقا هم نگران هستیم. عمیقا هم رنج میبریم. میدانیم و میفهمیم روزنگاه امیدی که گشوده شده، گریزگاهش بعید است و راه دشوار و رهسپردن در مسیرهای پرصخره و سنگلاخ و پرپرتگاه بس خطرناک است و بس خطرخیز! لیکن شانه از بار خطیر مسئولیتی که بر شانه گرفتهایم و بر دوش میکشیم، دمی تهی نخواهیم کرد. بر اهمیت و فضیلت مجاهدتی که میکنیم آگاهیم. با سینهای ستبر و استوار هم ایستادهایم. نیک و عمیق میدانیم و میفهمیم ژرفای راهبردی تاریخ و فرهنگ و مواریث فرهنگی ایران تا چه میزان عمیق است و جغرافیایش تا چه میزان پرچین و شکن و فراخدامن و تا چه میزان تعیینکننده و تأثیرگذار بر اقتصاد و سیاست و معیشت و امنیت و شکوفانشدن حضور تاریخی و فرهنگی ما در منطقه به معنی الاخص و در جهان به طریق اولی. خطایی تاریخی و گناهی نابخشودنی است اگر پس از آن همه تجاوز و تعرض به مواریث فرهنگی کشور، پس از تجربه آن همه زخم و آسیب به بناها و بافتهای تاریخی کشور و تخریب و نابودی و تاراج آن همه محوطههای باستانی کشور و غارت و قاچاق و خارجکردن افسارگسیخته آن همه آثار و «اشیای» باستانی کشور بار دیگر، سکان کشتی شکسته و بهگلنشسته وزارت میراث فرهنگی به دست ناباستانشناسان میراثناشناس و تاریخناشناس سپرده شود. از کارنامه سیاه مدیران میراثناشناس دولتهای نامحمود نهم و دهم و پیشین و پسینشان درس عبرت بیاموزیم و گام بر گام آنان ننهیم و شربت در کامشان نریزیم. بدانید و بدانند و بدانیم چه بر مذاق ما خوش بیاید چه خوش نیاید و ننشیند؛ در عصری به سر میبریم که سنگ آسیابش بر مدار اندیشه و آگاهی تاریخی در گردش است و در چرخش. باستانشناسان و «علوم باستانشناختی» در صف مقدم صیانت و سنگربانی و شناختن و شناساندن مواریث فرهنگی کشورها ایستادهاند. هیچ رشته و دانشی در سپهر علوم انسانی و اجتماعی و تاریخی دست و دامنش در کاویدن و کشف منابع و مادههای شناخت پرتر از دانش باستانشناسی نبوده است. کشف پیش از تاریخ بشر را مدیون «علوم باستانشناسی» و دیگر رشتهها و دانشهای مرتبط در دوره جدید بودهایم. کشف آثار بسیاری از تمدنهای فراموششده و مدفون و مفقود و زبانهای خاموش و رمزگشایی بسیاری از نظامهای نوشتاری به تمام ازیادرفته گذشته را مدیون دانش باستانشناسی و باستانشناسان بزرگ و سختکوش در دوره جدید بودهایم. بدون باستانشناسی و کلنگ و قلم باستانشناسان، چه بسا هیچگاه و هرگز نمیدانستیم در لایههای زیرین ارض تاریخ فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما چه بر ما آدمیان گذشته است. در کمتر از نیمقرن بیش از چندین هزاره مواریث فرهنگی کشور را تخریب و نابود کردهایم. فرصتهای عظیمی را از کف دادهایم که بهکفآوردن دوبارهاش ناممکن است و راه همچنان دشوار و ناهموار و پرصخره و سنگلاخ. چهبسا اگر در چهار دهه و نیم اخیر سکان مدیریت و تدبیر صیانت و سنگربانی از مواریث فرهنگی کشور در کف باستانشناسان حاذق و آزموده و آگاه و دانا و توانا و سنگربانان امین و امانتدار میبود؛ اینچنین یله و بیمهار و افسارگسیخته گستره مواریث فرهنگی کشور مورد تعرض و تخریب قرار نمیگرفت و به ناموس میراث ملک و ملت و میهن ما تجاوز نمیشد. چه بسا اگر انسانهای لایق و بهرهمند از خودآگاهی تاریخی سکاندار مواریث فرهنگی کشور بودند؛ زبان فارسی در شبهقاره هند علیالخصوص در کشور همسایه پاکستان بار دیگر احیا شده بود و رونق و رمق دوباره میگرفت. شوربختانه نه تنها چنین نشد که خاستگاهش اینک در معرض خطر است!