رمان نو و عصیان علیه مرگ
کتاب «آری و نه به رمان نو» که میتوان آن را از مهمترین و جامعترین آثاری دانست که در ایران درباره رمان نو منتشر شده، شامل مجموعه مقالاتی از نویسندگان مختلف است که بیش از یک دهه بیش منتشر شده بود و بهتازگی چاپ جدیدی از آن در نشر نیلوفر منتشر شده است. مقالات این کتاب به انتخاب و ترجمه منوچهر بدیعی کنار هم قرار گرفتهاند.
شرق: کتاب «آری و نه به رمان نو» که میتوان آن را از مهمترین و جامعترین آثاری دانست که در ایران درباره رمان نو منتشر شده، شامل مجموعه مقالاتی از نویسندگان مختلف است که بیش از یک دهه بیش منتشر شده بود و بهتازگی چاپ جدیدی از آن در نشر نیلوفر منتشر شده است. مقالات این کتاب به انتخاب و ترجمه منوچهر بدیعی کنار هم قرار گرفتهاند. رمان نو را میتوان جنبشی نامید که برای پیراستن رمان از عیبهای رمانهای سنتی قرن نوزدهم و بیستم و نجات رمان از زوال شکل گرفته بود. این جنبش میان دو جریان مهم ادبی و هنری قرن بیستم یعنی مدرنیسم و پستمدرنیسم قرار دارد. رمان نو پس از جنگ جهانی دوم مطرح شد که برخی آن را نقطه پایان مدرنیسم و نقطه آغازین پستمدرنیسم میدانند. این جنبش به تقریب از دهه پنجاه و با انتقادهای فراوان بنیانگذاران آن به سبک کلاسیک رماننویسی پاگرفت. از اینرو این جنبش را «ضد رمان» نیز نامیدهاند. کتاب «آری و نه به رمان نو» شامل مقالههایی از پیروان و طرفداران رمان نو مانند «آلن روبگرییه»، «رولان بارت» و «ژرار ژنت» و مقالههایی از منتقدان و مخالفان رمان نو مانند «فرانسوا موریاک»، «پیردو بوادفر» و «گور ویدال» است. این کتاب در واقع گزیدهای است از مقالات مهم درباره رمان نو و نویسندگان آن در دو فصل جدا، «آری به رمان نو» و «نه به رمان نو» که در آنها به نظرات موافق و مخالف پرداخته شده و از مهمترین منتقدان و نویسندگان این جریان مقالاتی آورده شده است. در بخش نخست، مقالاتی از آلن روبگرییه و دو منتقد ادبی مهم، رولان بارت و ژرار ژنت آمده و در این مقالات هر آنچه به رمان نو مربوط میشود، لحاظ شده است؛ از اسلوب رمان نو، تعریف این جریان، نویسندگانش، قیاس آنها با هم، عناصر اساسی این نوع رمان و نقش هر یک از عناصر و بهطور کلی ایده و فلسفه رمان نو. نخستین مقاله با عنوان «نظریه به چه کار میآید؟» را روبگرییه اینطور آغاز میکند: «من نظریهپرداز رمان نیستم. فقط، شاید مانند همه رماننویسان، اعم از گذشته و کنونی، وادار شدهام که به تأملاتی چند در نقد رمانهایی بپردازم که نوشتهام یا خواندهام». بعد روبگرییه که مهمترین چهره رمان نو است، از برخوردی که در محافل ادبی فرانسه با آثارش شد، مینویسد و نوشتههایش در باب رمان را استنتاج چند خط تحول مهم در ادبیات میخواند، نه نظریه رمان. درست برعکس میشل بوتور که بیش از تمرکز بر رمان، درباره رمان نو نوشته و از این میان «جستارهایی در باب رمان» شاخصترین مقالات او را در بر دارد. بعد از مقالات روبگرییه نوبت به بارت میرسد با چهار مقاله که شاید بتوان آنها را برترین مقالات کتاب نیز به شمار آورد. مقاله ژرار ژنت «سرگیجه روبهرو» آخرین بخش «آری به رمان نو» است. مقالات بخش «نه به رمان نو» با مقالات پیر دو بوادِفر آغاز میشود و از همان عنوانهای طعنهدار و کنایی موضع خود را اعلام میکنند. ابتدای بخش دوم مقدمهای کوتاه آمده که فهرستوار به مخالفان اشاره میکند: روبر کمپ، فرانسوا موریاک، ادوار لوپ، آندره سوواژ و دنی سنژاک. اما منتقد اصلی همان دو بواردفرِ دیپلمات است که البته گویا دستی هم در حوزههای مدیریت فرهنگی داشته است. مقاله او عنوانی منصفانه دارد: «رمان نو هم از توفیق نصیبی دارد». اما سطر اول مقاله خیلی زود تکلیف را روشن میکند: «رمان نو نصیب فراوانی از توفیق دارد: همه مردم از آن حرف میزنند، اما چه کسی آن را میخواند؟». گورویدال، مخالف آخری است؛ او رمان و نمایشنامه نوشته، به سیاست نیز پرداخته، حتی کاندیدای حزب دموکرات آمریکا برای نمایندگی کنگره شده و رأی نیاورده است. او نیز با صحهگذاشتن بر مقبولیت رمان نو آغاز میکند اما اقبالی «بسیار اندک». کتاب دو پیوست نیز دارد: یکی مصاحبه مفصل شوشا گابی با روبگرییه که در بهار ١٩٨٦ در مجله پاریسریویو منتشر شده و دیگری یادداشتهای روشنگر مترجم رمان، منوچهر بدیعی است. او مینویسد از اوایل دهه ٧٠ قرن بیستم بحث مهم فروپاشی نظام انواع ادبی درگرفت و عصارهاش این است که دیگر نمیتوان به تفکیک نوشتار به انواع ژانرها، شعر و مقاله و رمان و داستان کوتاه دست زد. امروز ما با نوشتار دیگری سروکار داریم: با متن، که میتواند حاوی همه اشکال و انواع ادبی باشد ولی از نوع خاصی نباشد.
نمایشنامه «کالیگولا» از آلبر کامو کتاب دیگری است که این نیز بهتازگی در نشر نیلوفر بازچاپ شده است. ابوالحسن نجفی سالها پیش این کتاب را به فارسی برگردانده بود. «کالیگولا» در سال 1938 نوشته شد اما اولین بار در سال 1944 بهعنوان بخشی از مجموعه چرخه ابزورد به چاپ رسید. کامو در سال 1945 تغییراتی در این نمایشنامه به وجود آورد و آن را در پاریس به روی صحنه برد. نمایشنامه «کالیگولا» در چهار پرده، داستان کالیگولا، امپراتور روم باستان را روایت میکند که از او به بدنامی یاد میشود. این اثر مانند دیگر آثار کامو، مفاهیمی مانند پیداکردن معنای زندگی را بررسی کرده و آن را نقطه مقابل پوچی زندگی قرار داده است. در این نمایشنامه، خواننده روند تدریجی دیوانهشدن امپراتور کالیگولا را میخواند. کالیگولا پس از مرگ دورسلا که هم خواهر و هم معشوقش بود، نسبت به مرگ وسواسی عجیب پیدا میکند. او به این عقیده میرسد که همه میمیرند و قوانین عجیبی را در کشورش وضع میکند. قوانینی که موجب میشود همه اعدام شوند. سرگذشت کالیگولا تمام متکی بر اسناد تاریخی است و تنها چیزی که شاید با واقعیت تاریخی منطبق نباشد، تفسیری است که کامو از رفتار کالیگولا میکند. از نظر کامو عصیان مهمترین خصلت آدمی است و به این خاطر شاید کالیگولا محبوبترین قهرمان او باشد و این نکتهای است که نجفی هم به آن اشاره کرده است. براساساین، نمایشنامه «کالیگولا» سرگذشت مردی است که در برابر تنها چیزی که نمیتوان علیهاش اقدامی کرد، عصیان میکند؛ یعنی در برابر مرگ. اما او به کیفری تلخ، به دلقکی، محکوم میشود و به جای آنکه آفریننده باشد به مقلد آفرینش
تبدیل میشود.