نجلرحیم از موسیقی نوشت
دکتر نجلرحیم این بار در تازهترین اثر خود، «مغز موسیقایی در خدمت بدن اجتماعی»، به دغدغه چنددهساله خود، موسیقی، پرداخته است. در باور او، موسیقی با خودآگاه پیشتأملی (ناخودآگاه) انسان در پیوند است و اصلا بدنمندی ذهن انسان هم امری موسیقایی است.
مانیا نیکویی
دکتر نجلرحیم این بار در تازهترین اثر خود، «مغز موسیقایی در خدمت بدن اجتماعی»، به دغدغه چنددهساله خود، موسیقی، پرداخته است. در باور او، موسیقی با خودآگاه پیشتأملی (ناخودآگاه) انسان در پیوند است و اصلا بدنمندی ذهن انسان هم امری موسیقایی است. او معتقد است موسیقی سازگاری و همزیستی اجتماعی را ارتقا میدهد، همدلی جمعی را تقویت کرده، به رشد شناختی کمک میکند و در عین اینکه قدرت نفوذ زبان را توسعه میدهد، انعطافپذیری آن را برای گسترشیافتن بیشتر میکند. هرچند او این بار نیز همچون عمده تلاشهایش در این چندساله، چه در حوزه تألیف و چه در سلسلهسخنرانیهایش، منتقد است به باور رایج دوگانهپنداری دکارتی در انفکاک ذهن از بدن، این نوبت موسیقی را محملی جهت پرداخت به این مهم معرفی کرده است. او با طرح مجادله بر سر زیستیبودن یا فرهنگیبودن موسیقی، به نظریه «بدنمندی پدیدارشناسانه موسیقی» اشاره کرده و موسیقی را نه محصول صرف طبیعت میداند و نه محصول صرف فرهنگ، بلکه آن را پدیدهای زیستی–فرهنگی میشناساند. او چفتشدن موسیقایی بدنهای زیسته را با همدیگر سببساز توسعه قصدمندی و آگاهی غیرتأملی ادراکی و احساسی بیناسوژهای میداند و این را خود زمینهساز پدیدآمدن معنا در جامعه انسانی معرفی میکند. نجلرحیم با تکیه بر نظریات «داماسیو» و «مرلوپونتی» دوگانهپنداری دکارتی بین ذهن و بدن، سوژه و ابژه، ادراککننده و ادراکشونده، زیستشناسی و فرهنگ را رد میکند. شناخت و درک موسیقی و زیستن در آن را که در روند تجربه موسیقایی روی میدهد، بهعنوان بخشی از استدلالهای خود قرار میدهد. او بنا بر مستندات تکاملی-باستانی و انسانشناختی، از تأثیر شگرف بنیادین موسیقی در شکلگیری رفتار انسان که قدمتی پیشازبانی دارد، میگوید و موسیقی را سنگبنای ظهور و تحول زبان انسان در طول تاریخ معرفی میکند. این کتاب در چهار فصل تنظیم شده است. فصل اول به رابطه موسیقی با طبیعت و فرهنگ پرداخته، فصل دوم به آناتومی و فیزیولوژی تکوین شنوایی موسیقایی و ارتباط موسیقی با مغز میپردازد، فصل سوم به ارتباط موسیقی و مغز در آسیبهای مغزی اشاره میکند و در نهایت فصل چهارم که شاید تأثیرگذارترین بخش کتاب لااقل به لحاظ احساسی برای خواننده باشد، شرح تجارب زیستی دکتر نجلرحیم است با آسیبهای مغزی موسیقیدانانی که در سالهای طبابتش بیمار او بودهاند و این برای چون منی که اقبال شاگردی چندساله در محضر ایشان را داشته و شاهد مداوای بیمارانش بودهام، تصویر دقیقی است از انسانی که نهفقط طبیب بلکه حکیم است و بیمارانش را صاحب کرامت میداند و شایسته احترام انسانی. دکتر نجلرحیم اخلاق پزشکی را نه در کلام که در کردار به من و سایر شاگردانشآموزانده است. پایانبخش این نوشته، ذکر جملاتی است که عینا از متن کتاب میآورم: «سواد موسیقایی من در حد مخاطبی معمولی است، اما سالها مطالعه و پژوهش در چگونگی کار مغز من را به این نتیجه رسانده که فرهنگ هر قوم و ملتی وقتی سرافراز و پاینده است که موسیقی در آن بزرگ و محترم شمرده شود. به خفت کشاندن موسیقی زهری است که به جان فرهنگ نفوذ میکند و جامعه را آسیبپذیر و بیمار میکند. هستی ما روی زمین، هستی موسیقایی است. احترام به موسیقی احترام به هستی است».