|

نگاهی به حضور هنری سعید راد

ستاره‌ای که ماه مجلس نشد

در یک نگاه واقع‌بینانه تاریخی، سنت ستاره‌سازی حاکم بر سینمای ایران بعد از کودتای 28 مرداد عمدتا در مجموعه آثاری که نگاه عامه‌پسند را مدنظر داشت، موضوعیت پیدا می‌کرد. روی همین اصل، بازیگرانی که آن دوره تاریخی را شامل می‌شوند، در کنار آن محبوبیت عوامانه‌ای که مخاطب‌شناسی خاص خودش را می‌طلبید، نتوانستند پا فراتر بگذارند و در تاریخ سینمای ایران حضوری ماندگار داشته باشند.

ستاره‌ای که ماه مجلس نشد

جواد طوسی

 

در یک نگاه واقع‌بینانه تاریخی، سنت ستاره‌سازی حاکم بر سینمای ایران بعد از کودتای 28 مرداد عمدتا در مجموعه آثاری که نگاه عامه‌پسند را مدنظر داشت، موضوعیت پیدا می‌کرد. روی همین اصل، بازیگرانی که آن دوره تاریخی را شامل می‌شوند، در کنار آن محبوبیت عوامانه‌ای که مخاطب‌شناسی خاص خودش را می‌طلبید، نتوانستند پا فراتر بگذارند و در تاریخ سینمای ایران حضوری ماندگار داشته باشند. البته شمایل‌نگاری بازیگرانی همچون زنده‌یادان ناصر ملک‌مطیعی و محمدعلی فردین در آن سینمای عامه‌پسند، یک استثنا‌ به شمار می‌آید که ابعاد مختلف این محبوبیت توده‌ای و «ستاره‌سازی» با تیپ و چهره و ارزش‌بخشیدن به یک قشر و طبقه اجتماعی (در کانون سنت رو به مدرنیته دست‌ساز)، ظرفیت‌ها و افول ناگزیر آن بحث مستقل و جداگانه‌ای را می‌طلبد‌ و توجه داشته باشیم که جدا از ابعاد کیفی، شماری از آثار این بازیگران به هر‌حال مقوله «ستاره و ستاره‌سازی» را در آن دوران گذار، به یک مخاطب‌شناسی گسترده در طبقه متوسط و نسبتا محروم جامعه شهری تبدیل کرد که چنین وضعیتی در‌مورد «فردین» به مراتب مصداق عینی‌تری داشت. به عبارتی می‌توان گفت‌ او در امتداد سینمای «آتراکسیونی» شکل‌گرفته در دهه ۳۰ و اوایل دهه ۴۰، پایه‌گذار «سینمای رؤیاپرداز»ی بود که سقف زمانی سه‌ چهار‌ساله‌ای در فاصله سال‌های ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۸ داشت و‌ مخاطبان عامش نیز کم نبودند. ولی با شکل‌گیری نهضت «موج نو» در اواخر دهه ۴۰ و نیمه اول دهه ۵۰، «ستاره‌سازی» تعریف متفاوتی پیدا کرد که سنگ‌بنای آن را بازیگر گران‌قدر و ارزشمندی همچون بهروز وثوقی (به اتکای کارگردان مستعد و خوش‌فکری همچون مسعود کیمیایی) با فیلم‌های«بیگانه بیا»، «قیصر» و «رضا‌موتوری» و «داش‌آکل» رقم زد. در ادامه حضور پررنگ و تأثیرگذار بهروز وثوقی در تعداد درخور‌توجهی از آثار «موج نو»، در سال 1350 بازیگر دیگری به نام سعید راد با فیلم «خداحافظ رفیق» ساخته امیر نادری، تصویر دیگری از ستاره و ستاره‌سازی در آن نوع سینمای وابسته به اقشار مطرود و تابلو‌شده جامعه که روزمرگی‌شان با «اخطار حادثه» در هم آمیخته، به نمایش گذاشت. شمایلی که در یک مقطع تاریخی فاصله‌گرفته از آن «بازیگری عام» مرتبط با سینمای فردین و ناصر ملک‌مطیعی، حالا در سینمایی تلخ‌اندیشانه قرار است این «ستاره‌سازی» جا بیفتد و (‌مثلا در سینمای خیابانی) پوست بیندازد و در نقطه‌ای تشخص‌یافته، قرار بگیرد. اینجا جدا از فیزیک، تیپ و قد‌و‌قواره و استیل و استانداردهای لازم بازیگری، شکل و نحوه ارائه نقش‌های بازیگرانی از شمار بهروز وثوقی و سعید راد لزوما باید زمینه انطباق با بستر قصه و روایت در دنیایی آمیخته با تلخی و ناکامی و (عمدتا) منتهی به مرگ و نیستی پیدا کند. بر این اساس، می‌بینیم نقش‌هایی که سعید راد در فیلم‌هایی همچون «خداحافظ رفیق» و «تنگنا»ی امیر نادری، «صادق‌کرده» ناصر تقوایی، «صبح روز چهارم» کامران شیردل، «کافر» فریدون گله و «مسلخ» هادی صابر ارائه داد، کاملا تعریف مستقل و متفاوتی از «ستاره» در آن نوع سینما و آن جنس قصه‌پردازی مرتبط با افراد حاشیه‌نشین و برزخی و تیپ‌ها و شخصیت‌هایی که جنسی از سینمای خیابانی را رقم زدند، ارائه می‌دهد. اگر سینمای نابسامان و ‌سردرگم آن روزگار می‌توانست در «بخش خصوصی» به‌درستی تعریف شود، اقتضا می‌کرد که بازیگری همچون 

سعید راد در کنار آثار برتری که از آنها یاد شد، این نوع ستاره‌سازی را تداوم بخشد و پوسته بیندازد و سیر تکاملی خود را شاهد باشد. ولی متأسفانه تداخل سینمای عامه‌پسندی که مخاطب و مشتری دیگری را می‌طلبید و فروش ناچیز اغلب فیلم‌های وابسته به «موج نو»، به ناگزیر بازیگرانی از این دست را به وادی دیگری سوق داد که نمی‌توانست برایشان تشخص و فضیلتی‌‌ در کارنامه بازیگری‌شان رقم بزند. چنین تصویر متناقضی از شمایل‌نگاری سعید راد باعث شد که وجوه مثبت بازیگری او آن‌گونه که باید دیده نشود و متأسفانه بخشی از کارنامه بازیگری‌اش در آن نوع سینمای عامه‌پسند غیرقابل دفاع تداوم یافت. البته این نگاه واقع‌بینانه نمی‌تواند به قابلیت‌های حرفه‌ای بازیگری سعید راد و تلاش بعدی‌اش برای حفظ جایگاه خود خدشه‌ای وارد بکند، اما اساسا نقطه سؤال‌برانگیز سینمای ایران که همچنان نیز با آن روبه‌رو هستیم، این دوگانگی و وضعیت پا‌در‌هواست که موجب شده بخشی از بازیگران بااستعداد و توانمند ما حضوری سردرگم داشته باشند که این همواره مانع از هویت‌مندی کارنامه بازیگری‌ آنها شده است. در تداوم آثار برتر سعید راد، فیلم‌های «سفر سنگ» و «خط قرمز» به کارگردانی مسعود کیمیایی از جنبه‌های مختلف می‌توانند قابل بحث باشند و تعریف دیگری از بازیگری سعید راد ارائه دهند. متأسفانه یکی از بهترین بازی‌های سعید راد در فیلم «خط قرمز» به لحاظ عدم امکان نمایش عمومی در یک انقطاع غم‌انگیز تاریخی قرار گرفت و دیده نشد. این فیلم نمونه‌ای استثنائی از اهمیت نقش کارگردان در نمایش هرچه بهتر قابلیت‌های یک بازیگر (با استانداردهای حرفه‌ای ستاره‌بودن) و در ‌واقع یک کلاس بازیگری است. چه ‌بسا اگر این فیلم به نمایش عمومی درمی‌آمد، مسیر حرفه‌ای سعید راد در یک نقطه دگرگون‌شده قرار می‌گرفت. امید که در دولت جدید، با تغییر فضای فرهنگی و مرتفع‌شدن سیاست‌های محافظه‌کارانه و حاکم بر چرخه ممیزی، امکان نمایش عمومی فیلم «خط قرمز» فراهم شود تا لااقل در فقدان آن عزیز تازه از‌دست‌رفته، یادش را زنده نگه داریم.

سعید راد بعد از بازی در فیلم‌هایی همچون «برزخی‌ها»، «عقاب‌ها» و «دادشاه» و چند فیلم دیگر که در سینمای جنگ و مضامین انقلابی آن دوره موضوعیت پیدا می‌کرد، تن به مهاجرتی ناگزیر داد که قدر مسلم این دوران فترت در تداوم حضور حرفه‌ای بازیگری که پیشینه‌اش با سنت ستاره‌سازی گره خورده، نقش مخرب و جبران‌ناپذیری داشت. اهمیتی که سعید راد برای کارنامه بازیگری این دوران خود قائل بود، باعث شد که بازگشت و حضور بعدی او با وسواسی توأم باشد که متأسفانه سینمای بی‌بنیه و همچنان پر از آزمون‌و‌خطای ما نتوانست به این وسواس و انتخاب‌های گزینشی پاسخ مثبت بدهد. روی همین اصل، حضور حرفه‌ای سعید راد در دهه‌های اخیر بیشتر در نقش‌های مکمل در مجموعه تلویزیونی «در ‌چشم باد» و فیلم‌های «چ» و «دوئل» محدود شد و او نتوانست در یک جایگاه درست حرفه‌ای و نقطه تثبیت‌شده شاهد دوران اوجی دیگر در کارنامه بازیگری‌اش باشد.

این مرور اجمالی و شتاب‌زده‌ می‌تواند آسیب‌شناسی یک سینمای دولتی و مبتنی‌بر مدیریت کنترل‌‌شده را که به بخش خصوصی بها نداده، در پی داشته باشد. در فقدان بخش خصوصی کارآمد و زمانه‌شناس، مقوله ستاره و ستاره‌سازی همچنان نادیده گرفته می‌شود و در سیبل و خط قرمز قرار دارد. طبیعتا در چنین وضعیت سردرگمی، «مخاطب‌شناسی» به‌درستی و با نگاهی عمیق و فرهنگی و در‌عین‌حال حرفه‌ای تعریف نمی‌شود و در نتیجه نمی‌توانیم خوراک مناسبی برای آن تجویز کنیم. از طرفی، قربانی چنین شرایط متزلزل و غبارآلودی، بازیگرانی همچون سعید راد بوده و هستند که با همه آرزومندی و خاستگاه ایدئال‌ خود، نمی‌توانند حیات حرفه‌ای مطلوب و اقناع‌شونده‌ای داشته باشند. فقدان بازیگری همچون سعید راد با همه قابلیت‌ها و جوهره غریزی‌اش و اهمیتی که برای مقوله بازیگری همواره قائل بود، در شرایط فعلی بیشتر احساس می‌شود. او در دنیای شخصی و رؤیایی و آرمانی‌اش می‌خواست تعریفی اینجایی و دست‌یافتنی از «بازیگر مؤلف» ارائه دهد؛ افسوس که این آرزویش هم نقش‌بر‌آب شد. دوست دارم به یادش، تکیه‌کلامی از او را به ‌عنوان تشخص بازیگری نقل کنم: «ویلن خوش‌دست». همواره سعید راد دوست داشت ویلن خودش دستِ یک کارگردان صاحب سبک و مسلط به گرامر و زبان سینما همچون مسعود کیمیایی، ناصر تقوایی و امیر نادری باشد. ولی متأسفانه مطالبات او با واقعیت تلخ سینمای قبل و بعد از انقلاب ما همسویی نداشت و ما با چنین کارنامه چند‌وجهی و متناقضی در موقعیت کنونی مواجه هستیم. کارنامه‌ای که در قله آن چند اثر درخشان و ماندگار ثبت شده و بخشی از پیکره تاریخ سینمای ما را شامل می‌شود که به بهانه‌های مختلف می‌توانیم از آن یاد کنیم و بازیگری را در نگاهی کارشناسانه و حرفه‌ای معنا کنیم.

ای کاش می‌شد با روشن‌بودن چراغ سینمای بخش خصوصی و نگاه دلسوزانه و توأم با سعه صدر مدیران فرهنگی و دورانداختن رفتار و مناسبات سلبی و خط‌کشی‌شده و کینه‌های ازلی‌ابدی، بازیگرانی همچون سعید راد، بهروز وثوقی و ناصر ملک‌مطیعی دوران میانسالی و کهنسالی خود را با تداوم حضور حرفه‌ای و قابل دفاع و بالنده در خاک وطن و در کنار مردم سرزمین‌شان بهتر تعریف و اجرا کنند که متأسفانه این اتفاق نیفتاد. هنرمند به امید زنده است و از مردم و در کنار مردم موج مثبت می‌گیرد. جای سعید راد با آن همه شور و امید به زندگی و حضور پربار و مؤثر در سینما و فرهنگ این سرزمین، سکون ناگزیر و عذاب‌آور روی تخت یک کلینیک درمانی نبود. از او و بقیه زخم‌خورده‌ها که گذشت؛ اگر آزاده‌اید و به آزادگی و وصل‌کردن می‌اندیشید، بقیه را که عمر مفیدشان زیاد نیست، دریابید.