|

به یاد حمیدالله سردارزهی

تخصص‌گرایی و تفکر توسعه

توسعه یک سرزمین، به‌ویژه به‌ صورت پایدار و همه‌جانبه، نیازمند توجه هم‌زمان به همه ابعاد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است. مرور و مطالعه نظریات توسعه، به‌ویژه توسعه منطقه‌ای، برای سیاست‌گذاران و برنامه‌ریزان، درسی ارزشمند و حاوی نکات آموزنده بسیاری است.

عبدالرحیم  کردی

 

 توسعه یک سرزمین، به‌ویژه به‌ صورت پایدار و همه‌جانبه، نیازمند توجه هم‌زمان به همه ابعاد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است. مرور و مطالعه نظریات توسعه، به‌ویژه توسعه منطقه‌ای، برای سیاست‌گذاران و برنامه‌ریزان، درسی ارزشمند و حاوی نکات آموزنده بسیاری است. اما در ایران، با وجود بیش از 70 سال تجربه برنامه‌ریزی برای توسعه منطقه‌ای، تاکنون هیچ‌یک از مناطق کشور تجربه‌ای موفق و کارنامه‌ای قابل دفاع نداشته‌اند. این ناکامی در شرق کشور و به‌ویژه استان سیستان‌وبلوچستان، ابعاد بسیار گسترده‌تری به خود گرفته است. با وجود اراده ملی برای تغییر شرایط این منطقه، پیشرفت‌ها ناچیز بوده و در بسیاری از موارد، برنامه‌ها و اراده‌های ملی نه‌تنها تأثیر مثبتی نداشته‌؛ بلکه به دلیل نبود شناخت صحیح و همچنین نبود برنامه عملیاتی مناسب، به افزارهای ضد توسعه تبدیل شده‌ است.

اگر بخواهیم مهم‌ترین شاخصه توسعه را بهبود کیفیت زندگی مردم و ارتقای شاخص‌های فرهنگی و اجتماعی بدانیم، متأسفانه باید اذعان کرد که شواهد قابل‌ دفاعی در این زمینه در سیستان‌وبلوچستان یافت نمی‌شود. بررسی و آسیب‌شناسی همه ابعاد توسعه و مرور موفقیت‌ها و ناکامی‌های اراده ملی برای توسعه جنوب شرق ایران، که یکی از اولویت‌های مهم و حیاتی دولت کنونی براساس میثاق آقای پزشکیان با مردم ایران تلقی می‌شود، موضوعی بسیار گسترده است که نیاز به بحثی جامع و مجزا دارد و مجالی در این یادداشت نمی‌یابد.

اما یکی از مسائل اساسی که پیش از هرگونه اقدام توسعه‌ای باید مورد توجه قرار گیرد، جریان‌شناسی ذی‌نفعان و ذی‌نفوذان در فرایند شکل‌گیری زمینه‌های توسعه است. بررسی ذی‌نفعان و ذی‌نفوذان توسعه در بلوچستان، در دو بازه زمانی پیش و پس از انقلاب، نشان‌دهنده شکل‌گیری و حیات دو کانال ارتباطی قدرتمند بوده است که نیاز به بازخوانی دارد. در اینجا قصد قضاوت یا تحلیل آثار و عملکرد این روند را ندارم، بلکه صرفا به توصیف نقش این جریان می‌پردازم. در دوره پیش از انقلاب، به دلیل بافت قومی و ساختار حاکمیت سرداری، طبقه حاکم و سرداران که برآمده از فرهنگ و میراث قومی منطقه بودند، به‌عنوان گروه رابط با حاکمیت عمل می‌کردند و مردم نیز سرنوشت خود را در دستان این سرداران می‌دیدند.

با پیروزی انقلاب اسلامی و بر پایه باورهای دینی مردم و نفی هر آنچه با حاکمیت پیشین همسو بود، جریان سرداری و خوانین از کانال ارتباطی حاکمیت با مردم حذف شدند. در دو دهه اول انقلاب، به دلیل مشغولیت‌های حکمرانی و شکل‌گیری نهادهای دینی و مذهبی که بر‌اساس مذهب رسمی کشور در حال گسترش بود، زمینه برای ظهور جریان جدیدی فراهم شد. این جریان، از اواسط دهه 70 به‌عنوان مرجع جدید و نهاد قابل‌ اعتماد مردم برای ارتباط با حاکمیت، جایگزین نهاد سرداری شد. این جریان نوظهور به‌سرعت شکل گرفت و با گذشت زمان، در دهه‌های ۸۰ و ۹۰ به یک کنشگر سیاسی نیز تبدیل شد. این جریان، به‌عنوان یکی از بازیگران اصلی منطقه، نه‌تنها در تحولات سیاسی بلکه در شکل‌گیری جریان‌های توسعه‌ای نیز نقش مؤثری ایفا کرد. البته رویکرد حاکمیت درباره این جریان در دوره‌های مختلف متفاوت بود؛ از همراهی تا نادیده‌گرفتن. تحلیل این رویکردها مستلزم بحث‌های بیشتر است و در این یادداشت صرفا به معرفی این جریان بسنده می‌کنم.

در اواخر دهه ۸۰، به‌ دلیل اصطکاک‌های سلیقه‌ای و احتمالا عدم پاسخ‌گویی به نیازهای صنفی، مجددا به نظام سرداری رجوع شد. با رویکردی امنیتی و با شعار مشارکت مردمی، این مسیر دوباره باز شد و جریان سرداری در کنار جریان مذهبی، کنشگری خود را از سر گرفت. این دو جریان در برخی موضوعات همراه یکدیگر بودند و در مواردی نیز مسیرهای متفاوتی را پیمودند. این دوگانگی در انتخابات اخیر و مذاکرات کاندیداها به‌وضوح دیده شد و همچنان در لابی‌ها و تلاش‌هایی برای قدرت‌یابی از منطقه بلوچستان، این دو پرچم و جریان به‌روشنی مشاهده‌ می‌شد. جریان‌های سیاسی حاکم در مرکز نیز بلوچستان را تنها از دریچه این دو جریان می‌بینند و اهداف و برنامه‌های سیاسی و توسعه‌ای خود را از طریق این دو مسیر دنبال می‌کنند.

اما آنچه واقعیت بلوچستان است و در تحلیل‌ها و جریان‌شناسی‌های کنشگری در این منطقه کمتر به آن توجه شده، جریان سومی است که با توجه به خصوصیات ذاتی خود، می‌تواند در شکل‌گیری توسعه همه‌جانبه و یافتن راه‌حلی برای سرعت‌بخشیدن به جریان توسعه منطقه‌ای، بسیار کارآمدتر عمل کند. تجربیات پراکنده اما ارزنده‌ای از این جریان در دهه‌های اخیر وجود دارد. در سال‌های ابتدایی انقلاب و تا اواخر دهه 70، به دلیل ضعف‌های آموزشی قبل از انقلاب و کمبودهای دهه اول پس از آن، تعداد تحصیل‌کردگان در جامعه بلوچستان بسیار اندک بود و در برخی نواحی حتی به تعداد انگشتان دست نیز نمی‌رسید. طبیعی بود که این طبقه توانایی شکل‌دهی به نهادهای توسعه‌ای و ایجاد جریان‌های مؤثر در مسیر توسعه را نداشتند. اما از اواخر دهه 70، با توسعه ظرفیت‌های آموزشی، تعداد تحصیل‌کردگان به‌ طور درخورتوجهی افزایش یافت. با این حال، ورود به مسیر توسعه برای این گروه، نیازمند عهد و میثاق با دو جریان غالب و عبور از کانال‌های تعیین‌شده آنان بود که پیش‌تر شکل گرفته بود. این دو جریان، بر پایه تجربه کنشگری و ارتباط و اعتماد مرکز، بخش‌هایی از این طبقه تحصیل‌کرده را به خود جذب کردند. این همراهی، فرصت شکل‌گیری یک جریان سوم مستقل را در بلوچستان از بین برد.

این جریان سوم که شاید بهتر است آن را «جریان تکنوکرات منطقه» بنامیم، در سایه دو جریان اصلی قرار گرفت و به‌ طور ناخودآگاه در مسیر یکی از این دو جریان حرکت کرد. متأسفانه تحلیل‌های اجتماعی و فرهنگی مرکز نیز تا به امروز توجهی به شکل‌گیری این جریان سوم نداشته‌ است. حتی در دولت جدید که بسیاری از رویه‌ها و رویکردهای متعارف را به سوی تغییر برده، این مهم هنوز مورد توجه قرار نگرفته است. امید است که برای تحقق اهداف توسعه و پایداری آن، این جریان سوم به‌درستی تحلیل و بررسی شود.

اما انگیزه اصلی من از نگارش این مطلب در سالگرد وفات حمیدالله سردارزهی، باور عمیق او به این جریان سوم و تلاش‌های مستمر او برای شکل‌دهی به این مسیر بود. در سال‌هایی که در چابهار حضور داشتم، در هر گفت‌وگویی که با او درباره توسعه شکل می‌گرفت، او بر اهمیت توجه به جریان تکنوکرات و متخصصان تأکید ویژه‌ای داشت. او را به‌عنوان سرداری با تفکر توسعه و تکنوکراتی می‌شناختم که همواره دغدغه توسعه سرزمینی و بهبود کیفیت زندگی مردم را در دل داشت.

یاد و خاطره‌اش گرامی باد.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها