|

اوکراین به پای خود شلیک می‌کند یا زانوی روسیه؟

بیش از 10 روز می‌گذرد که نیروهای ارتش اوکراین وارد منطقه کورسک در غرب روسیه شده‌اند و همچنان دو پرسش کلیدی پررنگ است: نخست اینکه کی‌یف با چه هدفی چنین تصمیم مخاطره‌آمیزی گرفته است و مهم‌تر اینکه روسیه چه پاسخی خواهد داد؟ بنابراین همه‌چیز در یک سایه و روشن قرار دارد که آیا اوکراین به زانوی روسیه شلیک کرده یا در یک خطای محاسباتی پای خود را هدف قرار داده است؟

احمد وخشیته -استاد دانشگاه دوستی ملل روسیه: بیش از 10 روز می‌گذرد که نیروهای ارتش اوکراین وارد منطقه کورسک در غرب روسیه شده‌اند و همچنان دو پرسش کلیدی پررنگ است: نخست اینکه کی‌یف با چه هدفی چنین تصمیم مخاطره‌آمیزی گرفته است و مهم‌تر اینکه روسیه چه پاسخی خواهد داد؟ بنابراین همه‌چیز در یک سایه و روشن قرار دارد که آیا اوکراین به زانوی روسیه شلیک کرده یا در یک خطای محاسباتی پای خود را هدف قرار داده است؟

درگیری‌ها هنوز ادامه دارد؛ آمریکا می‌گوید که از تصمیم کی‌یف بی‌اطلاع بوده و ناتو هنوز مطمئن نیست که آیا ارتش اوکراین می‌تواند در خاک روسیه دوام بیاورد. با وجود این سناریوهای متنوعی برای چرایی تصمیم کی‌یف برای حمله و ورود به خاک روسیه وجود دارد: از تلاش برای تصرف قلمرو به عنوان یک ابزار چانه‌زنی بالقوه در مذاکرات آتی با مسکو تا یک تاکتیک انحرافی برای کاهش فشار بر دفاع گسترده اوکراین در جبهه‌های غربی دونباس از طریق منحرف‌کردن نیروهای روسی از خط مقدم.

اگر تاریخ جنگ‌ها را ورق بزنیم، کشورهایی که در آستانه شکست نظامی قرار دارند‌ در واپسین ماه‌های پیش از آتش‌بس اقدام به حملات تهاجمی با ریسک بالا می‌کنند به این امید که بتوانند در مذاکرات صلح، قدرت چانه‌زنی خود را افزایش دهند. به عنوان مثال در مارس ۱۹۱۸ یعنی درست اندکی پیش از پایان جنگ جهانی اول، آلمان‌ها دست به حملاتی در جبهه غربی با هدف اعمال فشار به طرف مقابل در مذاکرات زدند. همین رویکرد را هیتلر در پایان سال ۱۹۴۴ در رؤیای تضمین موقعیت‌ برای مذاکره بهتر انجام داد. در واقع می‌توانیم بگوییم که حکومت‌هایی که در منازعه دستاوردی ندارند و می‌دانند بعد از جنگ ناچار به ترک قدرت هستند، تلاش دارند در میدان نبرد قدرت چانه‌زنی خود را افزایش دهند که البته بیشتر می‌توان آن را به رویکردی هیجانی معنی کرد که آنها را معمولا بیشتر به پایان تبدیل می‌کند.

از سوی دیگر، امروز وضعیت در غرب نیز متفاوت شده است؛ ایالات متحده و شرکایش در ناتو موفق شدند که روسیه را به واسطه بحران اوکراین در یوروآتلانتیک منزوی کنند و دیگر دلیلی به حمایت‌های بیشتر مالی و تأمین هزینه‌های هنگفت نظامی ماشین جنگ نمی‌بینند و آنها نیز همچون روسیه برای آتش‌بس آمادگی دارند و تلاش می‌کنند تا کی‌یف را نیز به پذیرش مذاکره برای پایان‌دادن به جنگ متقاعد کنند. این بزنگاه دقیقا پاشنه آشیل زلنسکی است که به‌درستی این وضعیت را درک می‌کند. او می‌داند که ذیل پذیرش آتش‌بس لاجرم قلمروهای الحاق‌شده به روسیه را به طور رسمی واگذار می‌کند و با یک پرسش مهم میان افکار عمومی اوکراین روبه‌رو است که چه دلیلی داشت منافع ملی اوکراین به ابزاری برای ایالات متحده برای منزوی‌کردن روسیه در یوروآتلانتیک تبدیل شود؟ زلنسکی که از ماه مارس به بهانه شرایط جنگی انتخابات را برگزار نکرده، ناچار است پس از آتش‌بس انتخابات را برگزار کند و مطابق نظرسنجی‌ها بعید به نظر به می‌رسد شانس باقی‌ماندن در مدار قدرت را داشته باشد.

از این رو او تلاش دارد با تصرف بخشی از سرزمین‌های روسیه، قدرت چانه‌زنی خود را افزایش دهد و امیدوار باشد که آزادی این سرزمین‌ها، مشروط به بازگشت سرزمین‌های الحاق‌شده از روسیه به اوکراین باشد. با وجود این دو ملاحظه جدی وجود دارد: نخست اینکه ورود اوکراین به خاک روسیه از نظر مساحت قابل مقایسه با سرزمین‌های الحاق‌شده به روسیه نیست و مهم‌تر اینکه آیا اساسا ارتش اوکراین می‌تواند در کورسک باقی بماند یا نه‌تنها روسیه آنها را کاملا پاکسازی می‌کند، بلکه عملیات گسترده‌ای را نیز در پاسخ به زیرساخت‌های اوکراین انجام خواهد داد؟

با وجود این به نظر می‌رسد زلنسکی که به عنوان یک استندآپ کمدین حرفه‌ای به‌خوبی می‌داند چگونه دوربین‌ها را به سوی خود معطوف کند، بیشتر از اینکه یک عملیات نظامی مؤثر را دنبال کند، تلاش دارد تا جریان رسانه‌ای را به سوی خود سوق دهد. این رویکرد ممکن است بخشی از محبوبیت از دست رفته او را بتواند احیا کند، اما واقعیت این است که در عالم سیاست این دوربین‌ها و رسانه‌ها نیستند که در روند مذاکرات آتش‌بس تصمیم‌سازی می‌کنند،‌ بلکه همه‌چیز در خط مسکو‌-واشنگتن رقم می‌خورد که پیروزی ترامپ می‌تواند تمام امیدهای زلنسکی را ناامید کند.

اکنون شایعاتی وجود دارد که اوکراین می‌خواهد نیروگاه هسته‌ای کروسک و زاپاروژیا را هدف قرار بدهد. اگر‌چه این یک سناریو کم‌رنگ است، اما همه اینها را می‌توانیم در همین بن‌بست کی‌یف پیش از آغاز مذاکرات و به قدرت رسیدن احتمالی ترامپ معنا کنیم که تلاش دارد از یک سو در فضای جنگی حمایت‌های مالی غرب را به خود جلب کند و مهم‌تر اینکه قدرت چانه‌زنی خویش در گفت‌وگوهای صلح را افزایش دهد.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها