|

آیا جنگ منطقه‌ای جنگ آخرالزمانی است؟

تلاش افراطی‌ها برای برهم‌زدن آرامش منطقه

در ایران دو تفکر در مقابل هم قرار داشته‌اند و هنوز هم قرار دارند. تفکری که معتقد است ایران باید تهدیدی برای منطقه و جهان تلقی شود تا جهان حاضر باشد به ایران امتیاز دهد. این تفکر وقتی خطرناک‌تر می‌شود که زمینه‌های اعتقادی جنگ آخرالزمانی هم به آن اضافه می‌شود و احتمال بیرون‌آمدن باب و بهائی دیگر از میان آنها به‌شدت وجود دارد.

 تلاش  افراطی‌ها برای برهم‌زدن آرامش منطقه
داوود حشمتی روزنامه‌نگار

در ایران دو تفکر در مقابل هم قرار داشته‌اند و هنوز هم قرار دارند. تفکری که معتقد است ایران باید تهدیدی برای منطقه و جهان تلقی شود تا جهان حاضر باشد به ایران امتیاز دهد. این تفکر وقتی خطرناک‌تر می‌شود که زمینه‌های اعتقادی جنگ آخرالزمانی هم به آن اضافه می‌شود و احتمال بیرون‌آمدن باب و بهائی دیگر از میان آنها به‌شدت وجود دارد.

در مقابل این تفکر، گرایشی وجود دارد که معتقد است ایران نه‌تنها تهدیدی برای صلح و امنیت منطقه و جهان نیست، بلکه توانایی برقراری صلح در منطقه و هم‌گرایی کشورهای مسلمان علیه هر دشمن خارجی را دارد. این دو تفکر از همان ابتدای انقلاب در مقابل هم قرار داشتند.

یک سوی این تفکر کسانی بودند که اعتقاد داشتند وجه انقلابیگری و براندازی انقلاب اسلامی را باید در منطقه و کشورهای دیگر گسترش داد و تفکری دیگر که معتقد بود صدور انقلاب به معنای صدور تفکر و رایحه «حق‌طلبانه» و وجه «دموکراسی‌خواهانه»، «استقلال‌طلبانه» و «آزادی‌خواهی» ملت ایران در انقلاب است که باید به کشورهای منطقه که همچنان بدون توجه به خواسته‌هایی با نظام پادشاهی اداره می‌شوند، صادر شود.

تفکری که آن روز معتقد بود باید دامنه جنگ ایران و عراق را به کل منطقه (از جمله فلسطین و سوریه و لبنان) گسترش داد تا به این ترتیب جنگ را پایان داد، امروز معتقد است در صورت حمله اسرائیل به یکی از پالایشگاه‌های ایران نه فقط به پالایشگاه‌های عسقلان و حیفا، حمله کرد، بلکه باید به گنبد شمالی قطر، فجیره امارات و آرامکو عربستان مستقیم حمله کنیم. این تفکر همان تفکری است که در انتخابات اخیر شکست خورد و حالا بار دیگر به دنبال ایجاد اجماع جهان علیه ایران است. در اینجا سه ویژگی مهم این تفکر را که عبارت‌اند از «برهم‌زدن نظم و تبدیل‌شدن ایران به تهدیدی برای منطقه و جهان»، «سویه‌های اعتقادی و جنگ آخر‌الزمانی» و «هل‌دادن نظام به تشدید درگیری‌ها و مسدودکردن راه بازگشت» بررسی می‌کنیم و در نهایت سؤال مهم این خواهد بود که «آیا این تفکر به ضرر اسرائیل عمل می‌کند یا آنکه تقویت آن به نفع اسرائیل در منطقه تمام شده و خواهد شد؟».

برهم‌خوردن موازنه و تلاش برای بازدارندگی

آنچه امروز در منطقه شاهد آن هستیم، تلاش برای برقراری دوباره موازنه قواست. موازنه‌ای که پس از حمله هفتم اکتبر 2023 حماس به اسرائیل بر هم خورد. اسرائیل تلاش می‌کند با طراحی و اجرای عملیات‌های مختلف این موازنه قدرت را بار دیگر برقرار کند. اسرائیل ابتدا تلاش کرد در حملات خود فقط بر مواضع حماس در غزه تمرکز کند و بعد رفته‌رفته دامنه اهداف خود را به کل اجزای مقاومت گسترش داد.

در همین حال با انجام هر عملیات از سوی اسرائیل، با یک دوگانگی در داخل روبه‌رو می‌شویم که حالا صداهای «جنگ‌طلبان» آن بیشتر شنیده می‌شود. اما چرا باید آنها را جنگ‌طلب نامید؟

طبیعی است که وقتی حمله‌ای صورت می‌گیرد برای ایجاد موازنه قوا که نقش بازدارندگی داشته باشد، هیچ‌کس با انجام عملیات متوازن مخالفتی نداشته باشد. اما آنچه رادیکال‌های داخلی (و البته تندروهای نشسته در تل‌آویو) می‌خواهند، خروج از عملیات متوازن و واردشدن به یک جنگ تمام‌عیار است. از همین منظر اگر نگاه کنیم، رادیکال‌های داخلی یا پیشنهاد انجام عملیاتی را نمی‌دهند یا پیشنهادات آنها در حد استفاده از موشک است. به طور مثال اسرائیل با انجام عملیات تروریستی از طریق پیجرها بیش از سه هزار نفر از نیروهای حزب‌الله را زخمی و مجروح کرده و تعدادی را به شهادت رساند. در پاسخ به این عملیات، همه حق عملیات تلافی‌جویانه را برای حزب‌الله به رسمیت می‌شناسند. نکته اینجاست که عملیات باید به‌گونه‌ای باشد که از جنس همان عملیات باشد که علاوه بر حفظ برتری، از گسترش دامنه نزاع جلوگیری کند. اما آنچه تندروهای داخلی می‌خواهند اتفاقا برعکس است. آنها خواهان انجام عملیاتی هستند که در همان ابتدا به وسعت تمام منطقه درگیری ایجاد کند. در همین رابطه می‌توان به یادداشت اخیر یکی از نمایندگان مجلس که عضو شورای مرکزی و رئیس کمیته انتخاباتی حزب شریان است، اشاره کرد. حزبی که به لحاظ تفکری از شاگردان علامه مصباح و نزدیک به سعید جلیلی به حساب می‌آید. از لابه‌لای این یادداشت مؤلفه‌هایی که نشان می‌دهد تفکر آنها چه سیاستی را برای ایران در نظر دارد، می‌توان یافت.

راه بازگشتی نیست

این تفکر تلاش می‌کند نظام را از هرگونه بازنگری در سیاست‌ها و حتی تحمل و نرمش قهرمانانه منصرف کند. آنها صراحتا می‌گویند «راه برگشتی وجود ندارد» و اگر از این مسیر بازگردیم نه‌تنها گروه‌های وفادار به ایران، بلکه خود ایران را هم اسرائیل نابود می‌کند. در نگاه آنها اسرائیل آن‌قدر قوی است که می‌تواند کشوری با این وسعت و جمعیت را نابود کند. از همین طریق تلاش می‌کنند ذهن تصمیم‌گیران ایران را تسخیر کنند و هدف قرار دهند. به این بخش از نوشته این عضو شریان باید توجه کرد که مخاطب آن مردم عادی نیستند. روشن است که مخاطب او کدام کانون قدرت است. از همین رو پیامشان را این‌طور بیان می‌کنند که «راه بازگشتی» از تلاش برای تبدیل‌شدن به قدرت منطقه‌ای وجود ندارد و باید همین راه را ادامه دهید: «واضح است که قدرت منطقه‌ای یا بین‌المللی‌شدن توبه ندارد و راه بازگشت ندارد و نمی‌شود به سطح یک قدرت ملی ارتجاع کرد و گفت که دیگر با من کاری نداشته باشید! اگر عقب‌گرد کنیم به جز بازیگران وفادار به ما که اتفاقات بدی برایشان خواهد افتاد، سراغ ایران هم خواهند آمد و تمامیت ارضی ما هدف قرار خواهد گرفت. به ما رحم نخواهند کرد و تا نابودکردن همه زیرساخت‌های اقتدار و قدرت ما پیش می‌روند تا مطمئن شوند نمی‌توانیم دیگر قد علم کنیم». در واقع این جریان می‌گوید که نظام حق ندارد از مسیری که رفته بازگردد و در صورتی که ذره‌ای کوتاه بیاید، نه فقط گروه‌های مقاومت بلکه خودش هم نابود می‌شود. پس راه‌حل از نظر آنها چیست؟ روشن است که توصیه آنها گسترش دامنه جنگ در کل منطقه است.

آتش کشیدن منطقه

این تفکر رادیکال معتقد است راه بازدارندگی به‌آتش‌کشیدن منطقه است. در این مسیر برای آنها فرقی نمی‌کند هدف کجا باشد. مهم این است که اهداف باید متنوع و شامل همه کشورهایی باشد که در منطقه خاورمیانه حضور دارند. به این معنا آنها معتقدند اگر اسرائیل به یکی از پالایشگاه‌های ایران حمله کرد، ایران در مقابل باید از امارات تا قطر و عربستان را هم با خودش وارد جنگ کند.

نویسنده عضو حزب شریان ابتدا این سؤال‌ها را مطرح می‌کند: «در دامنه همین مباحث، این سؤال کلیدی در حوزه امنیت ملی پیش آمده است که اگر اسرائیل، پالایشگاه‌های ما را بزند چه؟ آیا می‌توانیم از قدرتمان در منطقه توبه کنیم و مصالحه کنیم و در امان قرار بگیریم؟». در ادامه پاسخ خطرناک خود را ارائه می‌کند: «معادله امنیت ملی ایران می‌گوید که اگر عسلویه یا نیروگاه‌های ما را بزنند آن وقت نه گنبد شمالی قطر، نه فجیره امارات، نه آرامکو عربستان و نه پالایشگاه‌های عسقلان و حیفای اسرائیل لحظه‌ای امنیت نخواهند داشت».

آنها معتقدند در ایران «قدر» و «منزلت» قدرت منطقه‌ای ایران را نمی‌شناسیم. به‌علاوه نگاه آنها به گروه‌های مقاومت، نگاه گروه‌های نیابتی ایران است. همچنان که در یادداشت آمده: «چرا قدرت ملی‌مان را نمی‌شناسیم؟ آیا قبلا ما این قدرت را داشتیم که از طریق بازیگران ثالث و یاران وفادار و به شکل نیابتی این کارها را انجام بدهیم؟». این در حالی است که نه آنها خودشان را گروه نیابتی ایران می‌دانند و نه ایران چنین نگاهی به آنها دارد (یا می‌تواند داشته باشد) ایران تلاش می‌کند خودش را در کنار گروه‌های مقاومت علیه اسرائیل تعریف کند. اما گروه افراطی طوری وانمود می‌کنند که گویی آنها گوشت جلوی توپ ایران هستند.

این تفکر هیچ‌وقت هم پاسخ نمی‌دهد که حمله اسرائیل به ایران چه ارتباطی به قطر و امارات دارد؟ مگر اسرائیل از این پایگاه‌ها برای حمله به ایران استفاده می‌کند که ایران بتواند به آنها حمله کند؟ آنچه به طور واضح نمی‌توانند بر زبان بیاورند این است که ایران باید رفتاری از خودش نشان دهد که اگر مورد حمله قرار بگیرد کنترلش را از دست می‌دهد و به همه کشورهایی که در دسترسش قرار داشته باشند حمله می‌کند. نکته دقیقا در همین‌جاست که این تفکر تلاش می‌کند ایران را در جهان به یک «تهدید بین‌المللی» تبدیل کند. تهدیدی که دائمی است و سویه‌های آخرالزمانی دارد.

نگاه آخرالزمانی به نزاع منطقه‌ای

هنوز فراموش نکرده‌ایم که در اوایل دهه 90 نگاه آخرالزمانی به وقایع منطقه‌ای زمینه‌ساز برهم‌خوردن روابط ایران و عربستان شد. از نگاه این تفکر وقایع اخیر باید در چارچوب جنگ آخرالزمانی تحلیل شود. تحلیلی که بر پایه آن، نبرد نهایی با اسرائیلی‌ها در پای کوه صهیون صورت می‌گیرد. این تفکر در میان «صهیونیست‌ها طرفداران پروپاقرصی دارد» آنها همین حالا هم جنگ فعلی را نزاع آخرالزمانی برای خود قلمداد می‌کنند. ردپای تفکر آخرالزمانی در یادداشت عضو حزب شریان دیده می‌شود. در جایی که می‌نویسد: «تحلیل کلان جنگ آخرالزمانی ما و صهیونیزم، تابع اتفاقات مصداقی نیست... با همه این اوصاف اما گستاخی دشمن دلیل بلندمدت و مهم‌تری هم دارد. جبهه مقاومت و در رأس آن ایران اسلامی، در این سال‌ها حلقه محاصره‌ را بر ضد اسرائیل تنگ‌تر کرده و فشارش را بیشتر و تهدیداتش را مؤثرتر کرده است». بر همین اساس می‌توان مشاهده کرد که نگاه آنها به درگیری‌ها نه‌تنها کوتاه‌مدت و برای ایجاد موازنه قوا نیست، بلکه در چارچوب دائمی بوده و نزاعی بلندمدت است. از همین روست که با ذکر این نکته که «اسرائیل برای بقا می‌جنگد و نمی‌شود او را با آمریکا یا متحدانش مقایسه کرد» این عضو شریان می‌نویسد: «ما به جراحی عظیم حذف غده سرطانی می‌اندیشیم و متقابلا رژیم برای بقا به هر کاری دست می‌زند. معادله روشنی است». اما مهم‌تر از همه خط پایانی یادداشت این عضو تفکر جریان مصباح است که خط و نشان کشیده و می‌نویسد: «مراقبت کنیم که در تحلیل‌هایمان به جبهه خودی تعریض بی‌جا نکنیم».  نهایتا اینکه تمام تلاش اسرائیل در سه دهه اخیر این بود که از ایران یک «تهدید بین‌المللی» برای «صلح و امنیت منطقه » و حتی «جهان» بسازد. تهدیدنمایی از ایران برای صلح جهانی و ثبات منطقه، دقیقا همان چیزی نیست که اسرائیل تلاش می‌کند آن را به جهان اثبات کند؟ رفتار غیرقابل‌باور از این تفکر اینجاست که چرا همواره حرف‌هایی که می‌زنند همان چیزی است که اسرائیل در سیاست عملی آن را علیه ایران دنبال می‌کند؟ گسترش جنگ به نقاط دیگر و کشورهای عرب منطقه در حالی توصیه می‌شود که تفکر آخرالزمانی در حال تکمیل این پازل توسط آنهاست. به این ترتیب می‌توان نتیجه‌گیری کرد که برخی اقدامات و تفکرات خواسته یا ناخواسته می‌تواند در جهت تقویت تفکرات صهیونیست‌ها صورت بگیرد، حتی اگر به ظاهر از سوی کسانی مطرح شود که خودشان را ضد تفکرات اسرائیل معرفی می‌کنند.