|

ردپای حیات در سیاره سرخ

چگونه سنگ مریخی فلسفه زیستی را متحول می‌کند

کشف اخیر در مریخ بسیار هیجان‌انگیز بوده و دوباره این فرضیه را که مریخ زمانی میزبان حیات بوده، تقویت کرده است. در سال‌های اخیر به یمن مریخ‌نوردها اطلاعات ما از این سیاره همسایه‌ ده‌چندان شده است. همین اطلاعات نیز سبب شده که جست‌وجو به دنبال حیات روی این سیاره بیشتر و بیشتر شود.

عبدالرضا  ناصرمقدسی-متخصص مغز و اعصاب: کشف اخیر در مریخ بسیار هیجان‌انگیز بوده و دوباره این فرضیه را که مریخ زمانی میزبان حیات بوده، تقویت کرده است. در سال‌های اخیر به یمن مریخ‌نوردها اطلاعات ما از این سیاره همسایه‌ ده‌چندان شده است. همین اطلاعات نیز سبب شده که جست‌وجو به دنبال حیات روی این سیاره بیشتر و بیشتر شود.

حال مریخ‌نورد استقامت با ابزاری که در دست دارد، طی کاوش خود در محلی که دانشمندان آن را «آبشار چیاوا» نامیده‌اند، سنگی را کشف کرده که ممکن است زمانی بسیار دور میزبان حیات میکروبی بوده باشد. این سنگ حاوی ترکیبات و ساختارهایی شیمیایی است که ممکن است توسط حیات باستانی میکروب‌ها به وجود آمده باشد. علت اینکه دانشمندان ناسا چنین حدسی را مطرح کرده‌اند، شباهت این ساختارهای شیمیایی با آنچه است که روی زمین دیده می‌شود. در زمین این ساختارها توسط میکروب‌ها به وجود می‌آیند و از آنجا که دانشمندان حدس می‌زنند حیات باید در کل کیهان از قوانین مشابهی تبعیت کند، پس ممکن است ساختارهای شیمیایی کشف‌شده در مریخ نیز نشانه‌ای از وجود حیات میکروبی در میلیاردها سال قبل باشد؛ یک حیات باستانی شعف‌انگیز. ما اکنون می‌دانیم که زمانی روی مریخ آب جریان داشته است. آبی که چه بسا مهم‌ترین عنصر در ایجاد حیات به شمار ‌می‌رود و هر‌جا نشانه‌ای از آن یافت شود، می‌توان امیدوار به کشف حیات بود. منطقه‌ای هم که مریخ‌نورد استقامت در آن جست‌وجو کرده، نشانه‌های وجود آب در دوران باستانی مریخ را در خود پنهان دارد. مریخ‌نورد استقامت توانسته در این محل ترکیبات آلی شامل رگه‌هایی از سولفات کلسیم را شناسایی کند که برای شکل‌گیری حیات ضروری است.‌ شکل این یافته‌ها به صورت لکه‌های چند میلی‌متری هستند که هر‌یک توسط حلقه‌ای سیاه احاطه شده است. نمونه آنچه در اثر فعل‌وانفعالات شیمیایی باکتری‌ها روی زمین دیده می‌شود.

البته هنوز گمانه‌زنی‌ها بسیار است و این احتمال هم وجود دارد که این یافته‌ها به صورت طبیعی به وجود آمده و حاصل یک‌سری فعل‌وانفعالات صرفا شیمیایی باشد. اما اگر واقعا این نمونه‌ها به زمین منتقل و پس از آنالیز مشخص شود که نمونه‌ای از حیات باستانی است، چه تأثیری بر ما خواهد گذاشت؟ در آن‌ صورت می‌توانیم بگوییم‌ حیات امری منحصر‌به‌فرد در زمین نیست. حتی اگر این فرضیه را مطرح کنیم که حیات توسط تکه‌هایی جدا‌شده از مریخ به زمین آمده نیز باید بپذیریم که این تکه‌ها به هر‌جای دیگری هم می‌توانستند بروند؛ پس وجود حیات در سایر اجرام آسمانی نیز محتمل خواهد بود. به خودی خود این یافته بسیار مهمی است و چه بسا بتوان از آن با عنوان کشف هزاره نیز نام برد؛ زیرا تنها کشفی که می‌تواند پراهمیت‌تر از این یافته باشد، کشف یک تمدن فرازمینی است که فعلا خبری از آن نیست. پس باید به دانشمندان ناسا حق داد که این‌همه از کشف خود هیجا‌ن‌زده باشند. البته باید صبر کنند که نمونه‌ها به زمین بیاید؛ صبری که می‌تواند چندین سال طول بکشد.

اما اینکه حیات پدیده‌ای منحصر‌ به زمین نیست واقعا به چه معناست؟ می‌توانیم خیلی ساده به موضوع نگاه کنیم‌: همان فعل‌وانفعالاتی که روی زمین اتفاق افتاده، در جاهای دیگر این کیهان نیز اتفاق افتاده و حیات به وجود آمده است. یعنی همان روابط فیزیکی که منجر به ایجاد حیات شده است در سایر اجرام آسمانی نیز می‌تواند رخ دهد. اما سؤال اصلی اینجاست: کدام فعل‌وانفعالات فیزیکی؟ واقعیت این است که ما نتوانسته‌ایم بفهمیم که حیات چگونه به وجود آمده است و به وجود آمدن حیات در کنار به وجود آمدن آگاهی و کیهان سه پرسش بزرگ انسانی است که پاسخی برای آن نداریم‌. در سال ‌1953، استنلی میلر در آزمایشی که بعدها به آزمایش میلر-‌یوری معروف شد، توانست با ایجاد شرایط اولیه زمین در محیط آزمایشگاه، اسیدهای آمینه را که نقش مهمی در شکل‌گیری حیات دارند، به وجود آورد‌. در آن زمان این کشف اتفاق بزرگی بود و همه فکر می‌کردند به کشف راز حیات نائل آماده‌اند. اما تحقیقات بعدی نشان داد‌ موضوع بسیار مشکل‌تر و پیچیده‌تر از این حرف‌ها است و هنوز راهی بسیار طولانی برای رسیدن به این هدف وجود دارد. اسیدهای آمینه اگر‌چه نقش بزرگی در حیات ایفا می‌کنند، اما به تنهایی توانایی به وجود آوردن حیات را ندارد. جزء دیگری که از اهمیت بسیار برخوردار است، اسیدهای نوکلئیک است. تازه اگر این اسیدهای نوکلئیک هم به وجود بیایند، باز سؤال بزرگ اینجاست که چه نوع ترکیبی سبب ایجاد حیات خواهد شد؟

و در واقعیت هم بشر تاکنون نتوانسته متوجه شود‌ حیات چگونه به وجود آماده است. برای همین بعضی از فیلسوفان مانند توماس نیگل در کتاب مشهور خود «ذهن و کیهان»، عنوان می‌کنند که نمی‌توان با قوانین فیزیکی چگونگی به وجود آمدن حیات را توضیح داد و باید عاملی دیگر مثل آگاهی در میان باشد تا این پیچیدگی را بتوان تحلیل کرد و چگونگی به وجود آمدنش را توضیح داد. بدون وجود آگاهی در متن ماده توضیح حیات غیرممکن است. به عبارت دیگر، قوانین جهان ماده به معنای فیزیکی خود نمی‌تواند توضیح‌دهنده پیچیدگی‌های پدیده‌ای به نام حیات باشد. از این منظر باید تعریف خود از ماده را عوض کنیم‌. طبق تعریف جدید، ماده موجودی بی‌شعور و بدون آگاهی نیست و آگاهی به شکل بالقوه در بطن ماده وجود دارد. بدون این فرض شاید نتوان بسیاری از موارد را توضیح داد، اما اگر چنین تعریفی را قبول کنیم، کشف حیات باستانی در مریخ به چه معنا خواهد بود؟ در آن صورت باید بگوییم حیات که به صورت بالقوه در بطن ماده وجود داشته در جایی دیگر به جز زمین نیز ظهور یافته است.‌ اگر این‌گونه باشد، در بسیاری دیگر از جاهای کیهان نیز می‌تواند ظهور یابد‌. چنین چیزی نشان می‌دهد که حیات بخشی از سیر تکامل کیهان است و کیهان با حیات وارد مرحله جدیدی شده که با کیهانِ قبل از حیات متفاوت است. یعنی نمی‌توان با قوانین فیزیکی به تنهایی از ابتدا تا انتهای داستان حیات را توضیح داد و فیزیک نیز نمی‌تواند نظریه‌ای برای توضیح هم‌چیز ارائه دهد. شگفت‌انگیز است اما چنین برداشتی مخالفان بسیاری دارد و اغلب برآنند که می‌توان همه اینها را به قوانین فیزیکی تقلیل داد و حیات چه در اینجا و چه در جای دیگر، حاصلی اتفاقی از روابط بین عناصر فیزیکی و مادی و فعل‌وانفعالات آنها به معنای معمول آن است. به گمانم اگر حیات فرازمینی در مریخ تأیید شود، باید به همه این پرسش‌ها پاسخ داده شود. این سؤالات لزوم وجود فیلسوفان علم را در کنار دانشمندان نشان می‌دهد. اینها سؤالاتی نیست که از دل علم بر‌آید؛ باید بیرون معرکه ایستاد و نگریست. در آن‌ صورت است که می‌توانیم از هیاهوی درون علم به موضوعات بسیار مهمی پی ببریم و چه بسا راه تحقیقات علمی را عوض کنیم. بعید نیست با ادامه تحقیقات و اکتشافات در مریخ شاهد ایجاد رشته‌ای جدید با نام «فلسفه حیات باستانی در مریخ» باشیم.

 

کشف اخیر در مریخ بسیار هیجان‌انگیز بوده و دوباره این فرضیه را که مریخ زمانی میزبان حیات بوده، تقویت کرده است. در سال‌های اخیر به یمن مریخ‌نوردها اطلاعات ما از این سیاره همسایه‌ ده‌چندان شده است. همین اطلاعات نیز سبب شده که جست‌وجو به دنبال حیات روی این سیاره بیشتر و بیشتر شود.

حال مریخ‌نورد استقامت با ابزاری که در دست دارد، طی کاوش خود در محلی که دانشمندان آن را «آبشار چیاوا» نامیده‌اند، سنگی را کشف کرده که ممکن است زمانی بسیار دور میزبان حیات میکروبی بوده باشد. این سنگ حاوی ترکیبات و ساختارهایی شیمیایی است که ممکن است توسط حیات باستانی میکروب‌ها به وجود آمده باشد. علت اینکه دانشمندان ناسا چنین حدسی را مطرح کرده‌اند، شباهت این ساختارهای شیمیایی با آنچه است که روی زمین دیده می‌شود. در زمین این ساختارها توسط میکروب‌ها به وجود می‌آیند و از آنجا که دانشمندان حدس می‌زنند حیات باید در کل کیهان از قوانین مشابهی تبعیت کند، پس ممکن است ساختارهای شیمیایی کشف‌شده در مریخ نیز نشانه‌ای از وجود حیات میکروبی در میلیاردها سال قبل باشد؛ یک حیات باستانی شعف‌انگیز. ما اکنون می‌دانیم که زمانی روی مریخ آب جریان داشته است. آبی که چه بسا مهم‌ترین عنصر در ایجاد حیات به شمار ‌می‌رود و هر‌جا نشانه‌ای از آن یافت شود، می‌توان امیدوار به کشف حیات بود. منطقه‌ای هم که مریخ‌نورد استقامت در آن جست‌وجو کرده، نشانه‌های وجود آب در دوران باستانی مریخ را در خود پنهان دارد. مریخ‌نورد استقامت توانسته در این محل ترکیبات آلی شامل رگه‌هایی از سولفات کلسیم را شناسایی کند که برای شکل‌گیری حیات ضروری است.‌ شکل این یافته‌ها به صورت لکه‌های چند میلی‌متری هستند که هر‌یک توسط حلقه‌ای سیاه احاطه شده است. نمونه آنچه در اثر فعل‌وانفعالات شیمیایی باکتری‌ها روی زمین دیده می‌شود.

البته هنوز گمانه‌زنی‌ها بسیار است و این احتمال هم وجود دارد که این یافته‌ها به صورت طبیعی به وجود آمده و حاصل یک‌سری فعل‌وانفعالات صرفا شیمیایی باشد. اما اگر واقعا این نمونه‌ها به زمین منتقل و پس از آنالیز مشخص شود که نمونه‌ای از حیات باستانی است، چه تأثیری بر ما خواهد گذاشت؟ در آن‌ صورت می‌توانیم بگوییم‌ حیات امری منحصر‌به‌فرد در زمین نیست. حتی اگر این فرضیه را مطرح کنیم که حیات توسط تکه‌هایی جدا‌شده از مریخ به زمین آمده نیز باید بپذیریم که این تکه‌ها به هر‌جای دیگری هم می‌توانستند بروند؛ پس وجود حیات در سایر اجرام آسمانی نیز محتمل خواهد بود. به خودی خود این یافته بسیار مهمی است و چه بسا بتوان از آن با عنوان کشف هزاره نیز نام برد؛ زیرا تنها کشفی که می‌تواند پراهمیت‌تر از این یافته باشد، کشف یک تمدن فرازمینی است که فعلا خبری از آن نیست. پس باید به دانشمندان ناسا حق داد که این‌همه از کشف خود هیجا‌ن‌زده باشند. البته باید صبر کنند که نمونه‌ها به زمین بیاید؛ صبری که می‌تواند چندین سال طول بکشد.

اما اینکه حیات پدیده‌ای منحصر‌ به زمین نیست واقعا به چه معناست؟ می‌توانیم خیلی ساده به موضوع نگاه کنیم‌: همان فعل‌وانفعالاتی که روی زمین اتفاق افتاده، در جاهای دیگر این کیهان نیز اتفاق افتاده و حیات به وجود آمده است. یعنی همان روابط فیزیکی که منجر به ایجاد حیات شده است در سایر اجرام آسمانی نیز می‌تواند رخ دهد. اما سؤال اصلی اینجاست: کدام فعل‌وانفعالات فیزیکی؟ واقعیت این است که ما نتوانسته‌ایم بفهمیم که حیات چگونه به وجود آمده است و به وجود آمدن حیات در کنار به وجود آمدن آگاهی و کیهان سه پرسش بزرگ انسانی است که پاسخی برای آن نداریم‌. در سال ‌1953، استنلی میلر در آزمایشی که بعدها به آزمایش میلر-‌یوری معروف شد، توانست با ایجاد شرایط اولیه زمین در محیط آزمایشگاه، اسیدهای آمینه را که نقش مهمی در شکل‌گیری حیات دارند، به وجود آورد‌. در آن زمان این کشف اتفاق بزرگی بود و همه فکر می‌کردند به کشف راز حیات نائل آماده‌اند. اما تحقیقات بعدی نشان داد‌ موضوع بسیار مشکل‌تر و پیچیده‌تر از این حرف‌ها است و هنوز راهی بسیار طولانی برای رسیدن به این هدف وجود دارد. اسیدهای آمینه اگر‌چه نقش بزرگی در حیات ایفا می‌کنند، اما به تنهایی توانایی به وجود آوردن حیات را ندارد. جزء دیگری که از اهمیت بسیار برخوردار است، اسیدهای نوکلئیک است. تازه اگر این اسیدهای نوکلئیک هم به وجود بیایند، باز سؤال بزرگ اینجاست که چه نوع ترکیبی سبب ایجاد حیات خواهد شد؟

و در واقعیت هم بشر تاکنون نتوانسته متوجه شود‌ حیات چگونه به وجود آماده است. برای همین بعضی از فیلسوفان مانند توماس نیگل در کتاب مشهور خود «ذهن و کیهان»، عنوان می‌کنند که نمی‌توان با قوانین فیزیکی چگونگی به وجود آمدن حیات را توضیح داد و باید عاملی دیگر مثل آگاهی در میان باشد تا این پیچیدگی را بتوان تحلیل کرد و چگونگی به وجود آمدنش را توضیح داد. بدون وجود آگاهی در متن ماده توضیح حیات غیرممکن است. به عبارت دیگر، قوانین جهان ماده به معنای فیزیکی خود نمی‌تواند توضیح‌دهنده پیچیدگی‌های پدیده‌ای به نام حیات باشد. از این منظر باید تعریف خود از ماده را عوض کنیم‌. طبق تعریف جدید، ماده موجودی بی‌شعور و بدون آگاهی نیست و آگاهی به شکل بالقوه در بطن ماده وجود دارد. بدون این فرض شاید نتوان بسیاری از موارد را توضیح داد، اما اگر چنین تعریفی را قبول کنیم، کشف حیات باستانی در مریخ به چه معنا خواهد بود؟ در آن صورت باید بگوییم حیات که به صورت بالقوه در بطن ماده وجود داشته در جایی دیگر به جز زمین نیز ظهور یافته است.‌ اگر این‌گونه باشد، در بسیاری دیگر از جاهای کیهان نیز می‌تواند ظهور یابد‌. چنین چیزی نشان می‌دهد که حیات بخشی از سیر تکامل کیهان است و کیهان با حیات وارد مرحله جدیدی شده که با کیهانِ قبل از حیات متفاوت است. یعنی نمی‌توان با قوانین فیزیکی به تنهایی از ابتدا تا انتهای داستان حیات را توضیح داد و فیزیک نیز نمی‌تواند نظریه‌ای برای توضیح هم‌چیز ارائه دهد. شگفت‌انگیز است اما چنین برداشتی مخالفان بسیاری دارد و اغلب برآنند که می‌توان همه اینها را به قوانین فیزیکی تقلیل داد و حیات چه در اینجا و چه در جای دیگر، حاصلی اتفاقی از روابط بین عناصر فیزیکی و مادی و فعل‌وانفعالات آنها به معنای معمول آن است. به گمانم اگر حیات فرازمینی در مریخ تأیید شود، باید به همه این پرسش‌ها پاسخ داده شود. این سؤالات لزوم وجود فیلسوفان علم را در کنار دانشمندان نشان می‌دهد. اینها سؤالاتی نیست که از دل علم بر‌آید؛ باید بیرون معرکه ایستاد و نگریست. در آن‌ صورت است که می‌توانیم از هیاهوی درون علم به موضوعات بسیار مهمی پی ببریم و چه بسا راه تحقیقات علمی را عوض کنیم. بعید نیست با ادامه تحقیقات و اکتشافات در مریخ شاهد ایجاد رشته‌ای جدید با نام «فلسفه حیات باستانی در مریخ» باشیم.