|

ساکن اصفهان

رابطه ادبیات و شهر محدود به توانایی نویسنده در تقلید از سازوکاری که تصویر یک شهر را ترسیم می‌کند، نیست. اثر ادبی باید بتواند در کنار پروراندن امکان دیدن شهر، چیزی به آن بیفزاید. نویسنده باید شهر را ورز دهد، شکل ببخشد و تماشایی کند. اصفهان از آن شهرهایی است که نامش با داستانِ ادبیات فارسی عجیب گره خورده است. جمالزاده، گلشیری، اخوت، مدرس‌صادقی و... . این فهرست بلندی است که تمام نمی‌شود.

پرهام جناتیان

 

رابطه ادبیات و شهر محدود به توانایی نویسنده در تقلید از سازوکاری که تصویر یک شهر را ترسیم می‌کند، نیست. اثر ادبی باید بتواند در کنار پروراندن امکان دیدن شهر، چیزی به آن بیفزاید. نویسنده باید شهر را ورز دهد، شکل ببخشد و تماشایی کند. اصفهان از آن شهرهایی است که نامش با داستانِ ادبیات فارسی عجیب گره خورده است. جمالزاده، گلشیری، اخوت، مدرس‌صادقی و... . این فهرست بلندی است که تمام نمی‌شود. اما از نویسندگان اصفهانی که بگذریم، می‌رسیم به نویسنده‌ای که شاید اصفهانی نباشد (دراقع اصفهانی نیست و دقیق‌تر آنکه متولد تهران است و سال‌های کودکی و نوجوانی‌اش را در تهران دهه 50 گذرانده است)، اما بی‌شک نویسنده‌ترین اصفهان است؛ نویسنده‌ترین از آن‌رو که حقیقتا خوب بلد است اصفهان را بهتر از هرکس دیگری تماشایی کند، در آن فرو برود و تجربه‌ای منحصربه‌فرد از قدم‌زدن در خیابان‌ها و کوچه‌ها و گذرهایش برای مخاطب بسازد. علی خدایی که به‌ گواه داستان‌هایی که تا امروز نوشته، گویی خودِ اصفهان است، حالا در مجموعه داستان جدیدش با عنوان «شب بگردیم» ما را دعوت می‌کند تا اصفهانِ او را دوباره و این بار سیال‌تر بخوانیم. اما این اصفهانی که از آن حرف می‌زنم، مگر چه تفاوتی با آن اصفهانی که از دل تاریخ و جغرافیا می‌شناسیم، دارد؟ آیا چیزی به آن افزوده شده است؟ اول آنکه اصفهان علی خدایی زمان و مکان مرسوم و مشخصی ندارد. هر بار یک شکل است و هزار شکل عوض می‌کند تا خودش را به ما بشناساند. تاریخ در نسخه شخصی علی خدایی از اصفهان توالی خطیِ معمولی را که انتظار داریم، طی نمی‌کند. به‌ اقتضای هر داستان جلو و عقب می‌رود، کش می‌آید، ورم می‌کند و می‌ترکد. «خب اجازه بدهید که یک خانواده را با فولکس قورباغه‌ای، تا ترافیک سنگین روی سی‌وسه‌پل باعث بسته‌شدن و احتمال خطر ریزش پل نشده، در 1346 از روی پل رد کنیم». این انتخاب خدایی در مواجهه با تاریخ (زمان) باعث شده است اصفهانی که او می‌نویسد، تاریخ خودش را داشته باشد. تاریخی که نویسنده با تسلطی بی‌بدیل هر لحظه مرزهای زمان و مکانش را جابه‌جا می‌کند و به آن وسعت می‌بخشد. کمی که دقیق‌تر شویم، احتمالا در‌خواهیم یافت این انتخاب چندان هم بی‌ربط با امکاناتِ بالقوه اصفهان به‌مثابه شهری تاریخی نیست و علی خدایی نشان داده است که به‌خوبی می‌تواند این امکانات را بالفعل، پررنگ، توجه‌برانگیز و زیبا کند و تعریف خود را از آن داشته باشد.

نکته دیگر در اصفهانِ «شب بگردیم»، حس آشنایی و خویشاوندی است که مخاطب با آن پیدا می‌کند. خدایی در این مجموعه داستان به‌ واسطه زبان ساده و بی‌آلایشش جوری با وسواسی خیره‌کننده از جزئیات شهری حرف می‌زند که گویی خواننده همواره ساکن اصفهان بوده است و تمام این کوچه‌ها و آدم‌ها را مثل کف دستش می‌شناسد، آن‌قدر خوب می‌شناسد که حتی می‌تواند در آن شب‌گردی کند و مطمئن باشد گم نخواهد شد. بعد از خواندن داستان‌های «شب بگردیم» کاملا بدیهی است که گمان کنیم همین چند ساعت پیش از سی‌وسه‌پل رد شده و پس از گشتی در نقش ‌جهان به خانه برگشته‌ایم! علی خدایی در مجموعه داستان «شب بگردیم» نیز درست مانند عمده دیگر آثارش مرز داستان و ناداستان را آن‌قدرها هم جدی نگرفته و چه‌بسا آن را به بازی می‌گیرد. در داستان اول این مجموعه می‌خوانیم: «احمد اخوت زنگ زده بود ظهر می‌آید کنار در خروجی بیمارستان، کنار تندیس علی‌اکبر خان، تا یک جلد از کتاب تازه‌اش، به انتخاب مترجم، را بدهد علی خدایی...». بلافاصله متوجه می‌شویم ایرادی در کار است؛ ایرادی زیبایی‌شناسانه در فاصله واقعیت و خیال و هر چقدر جلوتر می‌رویم این فاصله محوتر می‌شود. تا آنجایی که شاید دیگر گم می‌کنیم چه چیزی خیال و چه چیزی واقعیت است. علی خدایی در «شب بگردیم»، خیال‌پردازی با واقعیت را به کمال رسانده است و این کمالی که از آن حرف می‌زنم، سیال‌بودنی در فضای داستان‌ها است. سیال‌بودنی که کیفیتِ رمز‌آلود مد‌نظر خدایی را درباره اصفهان و آدم‌هایش تشدید می‌کند. «به نظرم اصفهان رمز دارد و من در این رمز گیر کرده‌ام. در آن لهجه و صدا گیر کرده‌ام. در سی سال کار در کنار میدان نقش جهان گیر کرده‌ام. هر روز که به میدان نقش‌ جهان می‌روم، می‌گویم مبادا شاه‌عباس زودتر از من از اینجا رد شده، مبادا محمود افغان الان از آن پشت بیرون بیاید! اینها شاید فانتزی باشد، اما وقتی در اصفهان از کنار برخی بناها رد می‌شوید، احساس می‌کنید خودشان را به شما تحمیل می‌کنند». اینجا دوباره برمی‌گردیم به تاریخِ اصفهان و روایت خدایی از این تاریخ. اما این بار بی‌پرواتر از پیش و سیال‌تر هم. سیالیتی که بی‌شک در کنار شفافیت نثر و بازی با خیال و واقعیت، حاصل تعمق او بر موقعیت‌هایی است عادی، دست‌کم به‌ظاهر عادی. موقعیت‌هایی که خدایی بر آنها مکث می‌کند و آنها را می‌کاود، لحظاتی از زنگی روزمره‌اند که آن‌قدر تکرار شده‌اند که دیگر حس نمی‌شوند، گویی وجود ندارند. او در هر داستان این تکرار روزمره را جلا می‌دهد و از نو تعریفش می‌کند. مسئله در داستان‌های او تأمل بر همین لحظات است. مزه‌مزه‌ کردن همین تکرارها. و من فکر می‌کنم شاید داستان نوشتن چنین چیزی باشد: توجه خود را معطوف چیزی کردن، گویی تنها چیزی که به‌راستی ارزش نوشتن دارد، همان چیزی است که از بس زیسته شده، دیگر حس نمی‌شود. با این تعریف، «شب بگردیم» یک مجموعه داستان حسابی خواندنی است. حالا شاید علی خدایی اصفهانی نباشد اما با خواندن «شب بگردیم» بی‌شک درمی‌یابیم که او از معدود ساکنان بحق این شهر پر رمز و راز است و می‌تواند با داستان‌هایش ما را نیز در آن سکونت دهد.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها