نگاهی به «دفتر شعرهای منثور» ایوان تورگنیف
مینیاتورهای تورگنیف
اگرچه ایوان تورگنیف بهعنوان یکی از چهرههای درخشان رماننویسی روسیه در قرن نوزدهم به شمار میرود و شهرت جهانیاش نیز به واسطه شاهکارهایش در زمینه داستاننویسی است، اما از او شعرهایی هم به جا مانده که نشاندهنده وجوه دیگری از تواناییهای این چهره کلاسیک ادبیات روسیه است.
پیام حیدرقزوینی
اگرچه ایوان تورگنیف بهعنوان یکی از چهرههای درخشان رماننویسی روسیه در قرن نوزدهم به شمار میرود و شهرت جهانیاش نیز به واسطه شاهکارهایش در زمینه داستاننویسی است، اما از او شعرهایی هم به جا مانده که نشاندهنده وجوه دیگری از تواناییهای این چهره کلاسیک ادبیات روسیه است.
شعرهای تورگنیف در کتابی با عنوان «دفتر شعرهای منثور» منتشر شده است. خود تورگنیف شعرهایش را شعر منثور نامیده بود و به اعتقاد منتقدان او در کنار بودلر گونه جدیدی از شعر را در ادبیات اروپا و بهویژه روسیه به وجود آورد، اگرچه میتوان گفت که بودلر با تأثیر از شعرهای تورگنیف بود که مجموعهای سرود.
«دفتر شعرهای منثور» که حاصل سالهای پیری و بیماری تورگنیف است، در سال ١٨٨٢ منتشر شد و بعدها قطعهها و متنهایی دیگر نیز به این مجموعه پیوست شد. تورگنیف در دورهای این قطعههای کوتاه و شاعرانه را نوشت که با مشقت ناشی از سرطان درگیر بود و در آن وضعیت، کاری طولانیتر از این هم نمیتوانست انجام دهد. تورگنیف که بیش از شصتوچهار سال عمر نکرد، در دو سال آخر عمر از سرطان استخوانهای شانه رنج میبرد. شعرهای منثور او، اگرچه از سال ١٨٧٧ بر کاغذ میآمده است، بیش از همه از حالوهوای پیری و همین بیماری او ناشی شده است.
درونمایه اصلی اشعار منثور تورگنیف تغزل است. او در آغاز به این شعرها و قطعهها به چشم یادداشتی برای آثار بزرگتر خود نگاه میکرد و قصد چاپ آنها را نداشت. اما با اوجگیری بیماری متقاعد شد که بخشی از آنها را چاپ کند. البته تورگنیف برخی قطعهها را، شامل سیویک متن کوتاه دیگر، خصوصی خواند و از چاپشان امتناع کرد اما این بخش دوم نیز در سال ١٩٣٠ در آخرین اقامتگاه او، در پاریس، به دست آمد و به این کتاب اضافه شد. خود تورگنیف در نامهای به دوستش درباره این شعرها نوشته بود: «از چهار ماه پیش شماری شعر، از آنجا که متأسفانه شاعر نیستم، به نثر، بر برگهای پراکنده نوشتهام. هرگز به انتشار آنها فکر نکرده بودم. اما همین تازگی، برگی از این مجموعه به دست ناشر روسی من رسید که بنا به اصرارش پنجاه شعر از آن را برای مجلهاش در اختیار او گذاشتم. در اصل این سرودهها، اگر مؤدبانه بگویم، جز واپسین نالههای یک مرد پیر نیستند».
«دفتر شعرهای منثور» سالها پیش با ترجمه محمود حدادی به فارسی ترجمه شده بود و بهتازگی چاپ دیگری از آن در نشر مهراندیش منتشر شده است. حدادی معتقد است که در این مجموعه، تورگنیف با دیدی متأثر از دهریگری شوپنهاوری و غمی خالی از تسلای متافیزیکی، به بازبینی زندگی خود رو میآورد، در هالهای از رؤیا و خاطره با جان خود به گفتوگو مینشیند و با این همدم تنهاییاش در غربت فرانسه، از عشق، وطن، طبیعت و مرگ و بهویژه از جوانان میگوید؛ جوانان آرمانگرایی که به رسم آن روزگار، در طرد ستم اجتماعی و سرکوب دولتی، به راه مبارزههایی فداکارانه میرفتند. حدادی همچنین در متنی که سالها پیش درباره این اثر تورگنیف در «کتاب زمان» منتشر کرده بود، نوشته بود: «در هالهای از خاطرههای غمآلود و نگرشهای شکوهآمیز به کیهان، طبیعت، عشق، مرگ و بیماری در این مجموعه -بیشتر به یاری عناصر زبانی سبک رمانتیک- هریک از این دردها و تلخکامیها بیانی مشخص مییابد. نیز نوعی جبرگرایی یا دهریگری، توجهی خاص به اندیشه زروانیه، در این مجموعه بروز میکند که بیشوکم از شوپنهاور تأثیر گرفته است. تورگنیف طبیعت را نیروی کور و بیتمییزی میشمارد که عمر هفتاد نسل انسانی برایش دقیقهای بیش نیست و در این نفس بلند او، این اقیانوس بیکرانه زمان، آدمی از غرقشدن و فنا گریزی ندارد. با اینهمه خطا است اگر این مینیاتورها را تنها واپسین نالههای مردی پیر بدانیم. آن محبت به مردم، بهویژه به قشرهای محروم روسی، که در دیگر آثار رخ مینماید، در اینجا نیز، البته بیشتر بر زمینهای حزنآلود نقش مییابد و با قلمی واقعگرایانه به این قطعهها جوهره زمانی و مکانی میبخشد».
تورگنیف اشرافزاده بود اما در رمانها و نیز در کتاب «دفتر شعرهای منثور» به ظهور جریانهای تازه در جامعه روسیه آن دوران نظر داشت. او بهویژه در رمان مشهورش، «پدران و پسران»، ظهور شخصیتی جدید را به تصویر کشیده است: روس جوانی که شمایلی از روشنفکری است که نظم مسلط را به چالش میکشد. نابوکف در «درسگفتارهای ادبیات روس» نوشته که تورگنیف با این رمان موفق شد کاری را که قصد داشت، انجام دهد؛ یعنی یک شخصیت مرد، یک روس جوان خلق کند که هم فقدان دروننگریاش تصدیق شود و هم آدمک یک روزنامهنگار، از نوع سوسیالیستیاش، نباشد: «بازارف بیشک مردی است قوی؛ و به احتمال زیاد اگر دهه بیست عمرش را پشت سر میگذاشت (ما در زمانی که تازه از دانشگاه فارغالتحصیل شده است، با او روبهرو میشویم) در آن سوی افق رمان یک متفکر اجتماعی بزرگ، پزشک برجسته یا انقلابی فعال از کار درمیآمد». نابوکف میگوید که تورگنیف مخلوقش را از الگویی که بر خود تحمیل کرده است، بیرون میآورد و او را در جهان معمول بخت و تصادف میگذارد. میگذارد که بازارف نه بر اثر تکامل درونی خاص در طبیعتش، بلکه به حکم کور سرنوشت بمیرد: «او با شجاعت در سکوت میمیرد؛ مثل کسی که در میدان جنگ میمیرد؛ اما در زوال او عنصری از تسلیم و رضا هست که با روند کلی تنندادن آرام به سرنوشت، که بر کل هنر تورگنیف سایه میافکند، بهخوبی همپا میشود. ادوارد سعید در کتاب «نقش روشنفکر» از بازارف بهعنوان شخصیتی متمایز یاد کرده است. سعید میگوید تنها در فرایند زندگی عصر مدرن است که بهعنوان رمان یا درام میتوانیم ببینیم که چگونه روشنفکران نهفقط نماینده بعضی جنبشهای بزرگ اجتماعی یا زیرزمینی هستند، بلکه بهویژه سازندگان شیوه زندگی و ایفاگر نقشهایی اجتماعی نیز به شمار میآیند که منحصر به خود آنها است. سعید میگوید در هیچکجا بهتر از برخی رمانهای نامتعارف قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم نمیتوان توصیف چنین نقشی را پیدا کرد و از رمان «پدران و پسران» تورگنیف بهعنوان یکی از این رمانها یاد میکند. او میگوید در این رمانها با ظهور ناگهانی بازیگری جدید به نام روشنفکر جوان مدرن روبهرو میشویم.