|

جهانی بهتر ممکن است!

«نابرابری با ما چه می‌کند؟» اثر ریچارد ویلکینسون و کیت پیکت، درباره مقوله مهم اجتماعی-سیاسی نابرابری است و نشان می‌دهد که زیربنای اقتصادی و اجتماعی جامعه نه‌فقط عامل، بلکه علت بسیاری از بیماری‌ها و معضلات اجتماعی است.

شرق: «نابرابری با ما چه می‌کند؟» اثر ریچارد ویلکینسون و کیت پیکت، درباره مقوله مهم اجتماعی-سیاسی نابرابری است و نشان می‌دهد که زیربنای اقتصادی و اجتماعی جامعه نه‌فقط عامل، بلکه علت بسیاری از بیماری‌ها و معضلات اجتماعی است. اهمیت کتاب بیش از همه این است که به تأثیر ساختار اقتصادی و اجتماعی بر ذهن و بدن انسان‌ها توجه دارد. چنان‌که مترجم نیز می‌نویسد، این اثر پژوهشی افق‌های روشنی درباره نابرابری گشوده است که می‌توان از آنها بهره گرفت و مطالعات مربوط به نابرابری را به‌ گونه‌ای دیگر پیش برد. مؤلفان کتاب بر این باورند که تغییری که باعث شد برابری‌طلبی در اجتماعات انسانی پدیدار شود، ناشی از تغییر در طبیعت و جوهره انسان نبود، بلکه تغییر در روابط متقابل اجتماعی بود که کنترل برتری‌طلبی و خودخواهی را ممکن می‌کرد. «هر وقت یک فرد برای برتری‌جویی خیز برمی‌داشت و تلاش می‌کرد سهم بیشتری از داشته‌های آن جمع را به خود اختصاص دهد، این گرایش در دیگر افراد باعث کنترل رفتار آن فرد می‌شد. استراتژی‌های ضد برتری‌طلبی شامل روش‌هایی بود که به کنترل رفتار ضد اجتماعی می‌انجامید. این استراتژی‌ها طیف وسیعی از رفتارها را شامل می‌شد که از روش‌های ملایمی مانند نقد، مسخره‌کردن و اظهار عمومی نارضایتی شروع می‌شد و تا طرد و راندن فرد از جامعه یا حتی کشتن او نیز پیش می‌رفت. در مطالعه وسیعی که پروفسور بوم سامان داد، چگونگی پایدار ماندن برابری در این اجتماعات مشخص شد. او دریافت که در شرایط خاصی، این اجتماعات برای برقراری برابری تا حد کشتن فردی که مدام به تهاجم به دیگران مشغول است یا سعی می‌کند دیگران را تحت سلطه خود دربیاورد، یا فردی که داشته‌هایش را با دیگران به اشتراک نمی‌گذارد، نیز پیش می‌روند. در برخی موارد یک خویشاوند نزدیکِ فرد قلدر وظیفه کشتن او را برعهده می‌گیرد». از نکات جالب توجه دیگر این کتاب که از قضا در کشورهایی مانند کشور ما نیز مصداق دارد، نقد و ردِ گونه‌ای روان‌شناسی و خودشناسی و خودیاری است که آثار به‌اصطلاح زرد رواج می‌دهند. نویسندگان کتاب نشان می‌دهند که این راهکارها نه‌تنها کمکی به تغییر وضع موجود و کنترل نابرابری و تبعات روانی و اجتماعی آن نمی‌کند، بلکه این نویسندگان همچنین معتقدند که گستردگی افسردگی و اضطراب در کشورهای نابرابر بیشتر است و هرچه به سمت سطوح پایین‌تر اجتماعی می‌رویم، این معضلات تشدید می‌شوند. در بخش دیگری از کتاب، ریچارد ویلکینسون و کیت پیکت، به ریشه‌های اجتماعی احساسات افراد جامعه می‌پردازند و یکی از اثرات نابرابری را نیاز افراد به دفاع از ارزش وجودی‌شان می‌دانند که نوع بیمارگونِ آن به خودشیفتگی و سایکوپاتی می‌انجامد. در‌عین‌حال نویسندگان نشان می‌دهند که ساختار اجتماعی سرمایه‌داری متأخر به‌ گونه‌ای سازمان ‌یافته است که این اشخاص از سلسله‌ مراتب اجتماعی راحت‌تر بالا می‌روند و این رفتارهای اجتماعی به‌ جای تنبیه با تشویق ساختارهای غالب روبه‌رو می‌شوند. «سرمایه‌داری که خود علت اصلی مشکلات پیش‌آمده به‌ واسطه نابرابری است، درمان‌های نادرست را به قربانیان خود می‌فروشد. این نظام به قربانیان می‌گوید با تملک اشیائی که شاخص‌های تمایز و فخرفروشی‌اند، حال‌شان بهتر می‌شود». نویسندگان در نهایت با طرح این مسئله که جهانی بهتر ممکن است، نتیجه می‌گیرند که اگرچه متقاعد‌کردن مردم برای حمایت از سیاست‌های کاهش نابرابری دیگر دشوار شده، اما همچنان با ساخت دورنمایی که کیفیت بهتر زندگی را برای همه یا اکثریت بزرگی از مردم جهان نوید بدهد، می‌توان راه طولانی رسیدن به تقویت زندگی اجتماعی و جامعه‌ای با نابرابری کمتر را پیمود.