غایب مدرسه است زندگی
دانشآموزان در سالهای مدرسه باید بتوانند همه چیز را بهخوبی به ذهن بسپارند. آنها شعرهای کتاب ادبیاتشان، نام کوهها و جنگلهای کشورشان، مفاهیم اجتماعی، فرمولهای ریاضی و فیزیک و حتی مفاهیم دینی را نیز حفظ میکنند. آنها انبانی از اطلاعات هستند، البته اگر بهخوبی توانسته باشند آنها را فرا بگیرند، اما نمیدانند آنچه آموختهاند، چه ارتباطی با روزگارشان دارد.
ایسنا: دانشآموزان در سالهای مدرسه باید بتوانند همه چیز را بهخوبی به ذهن بسپارند. آنها شعرهای کتاب ادبیاتشان، نام کوهها و جنگلهای کشورشان، مفاهیم اجتماعی، فرمولهای ریاضی و فیزیک و حتی مفاهیم دینی را نیز حفظ میکنند. آنها انبانی از اطلاعات هستند، البته اگر بهخوبی توانسته باشند آنها را فرا بگیرند، اما نمیدانند آنچه آموختهاند، چه ارتباطی با روزگارشان دارد.
پرسش اساسی این است که آیا آنچه در مدرسه آموزش داده میشود، توانسته است افراد را برای زندگی، انتخاب شغل و حضور در جامعه آماده کند؟ از طرفی میبینیم که در نظام تعلیم و تربیت و در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش آمده که دانشآموزان باید متناسب با استعدادهای خود پرورش یابند تا بتوانند افراد کارآمدی برای جامعه باشند. شاید بتوان گفت مسائل بهدرستی در اسناد تدوین شده، اما چنان آرمانگرایانه است که حتی امکان ارزیابی وضع موجود با اسناد بالادستی برای کارشناسان دشوار و مبهم به نظر میآید.
برای بررسی ابعاد این موضوع سراغ دکتر احمدرضا آذر، نویسنده و پژوهشگر علوم تربیتی رفتیم. او میگوید: وقتی فرد نگاه خردورز دارد، قبل از اینکه بداند چه میخواهد، میتواند بداند چه نمیخواهد. گویی نخواستههای شما خواستههای شما را تعیین میکند و این کار انسان متفکر است. اگر جریان اندیشهورز در جامعهای بدنه خود را قوی کند، در مسائل اجتماعی و فرهنگی بهتر میتواند مدیریت کند و شرایط طور دیگری پیش میرود. این جریان حلقه مفقوده نظام تعلیم و تربیت کشور است. در خانواده هم به همین صورت است. در خانوادههایی که اقناع وجود دارد، یعنی تعامل، گفتوگو و همفکری وجود دارد، به مراتب خانواده موفقتر عمل میکند. شما در فرهنگ دینی تشیع هم میبینید که در واقعه کربلا ما شخصیتی مثل حر را داریم که راه میبندد، عقبنشینی میکند، تشکیک میکند، گفتوگو میکند، خودتصحیحی دارد و بازمیگردد. ما غالبا درباره این روابط در کربلا تأمل نمیکنیم که چه اندازه میتواند انسانساز باشد.
او توضیح میدهد: در سیستم آموزشی ما تأکید بر حافظهمحوری است، چراکه کنکور هدف آموزش ماست. مدرسهها با میزان قبولی در کنکور با هم سنجیده میشوند. من گمان میکنم که یکی از دشمنهای بزرگ آموزش و پرورش پول است و شاید گفته من کمی عجیب به نظر بیاید. توضیح خواهم داد. فرض کنید پژوهشگری بیاید و بگوید کتابهای چاپی را حذف کنیم و به جای آن کتاب الکترونیک بگذاریم و از این به بعد بچهها با تبلتها کار کنند. برای پیشنهاد خود دلایلی هم دارد، مثل اینکه سرعت بیشتری در آموزش خواهیم داشت و اعمال تغییرات آموزشی راحتتر انجام میشود و دیگر لازم نیست بچهها این میزان کتاب حمل کنند و حتی به سرانه مصرف کاغذ در کشور هم کمک میشود. مطمئنا بدانید عده زیادی با این قضیه مخالفت خواهند کرد، چراکه افراد و شبکههای بسیاری از این ماجرا سود میبرند. در مسئله کنکور هم به همین صورت است. افراد زیادی درگیر کنکور هستند که نمیخواهند این مسئله سایهاش را از سر آموزش و پرورش کشور کم کند. شما میبینید با این هزینههایی که درباره چاپ کتب کنکوری انجام میشود،
میتوان دانشگاه تأسیس کرد.
حال این واقعیت هست که کنکور هست و اقتصادی بر آن استوار است و ما نتوانستهایم آن را از سر راه آموزش و پرورش کشور برداریم، اما به واسطه این کنکور نخبههایی هم پذیرفته شدهاند که میتوان این افراد را در حوزههای تعلیم و تربیت به کار گرفت تا بتوانند در آموزشهای مکمل دانش خود را توسعه بدهند و در حوزههای تعلیم و تربیت
جریانساز باشند.
او میگوید برای خروج از این وضعیت باید مسئلهپروری و گفتوگو را تقویت کنیم. دانشآموزان ما مسئلهپرور نیستند و این میتواند نقطه شروع کار ما باشد. البته لازم است این را بگویم که مسئله با سؤال متفاوت است. شما برای پاسخ سؤالتان میتوانید در اینترنت جستوجو کنید اما مسئله به این سادگی نیست. در مسئله ذهن شما جستوجو میکند و به سؤالات فرعی میرسد تا بتواند مسئله را حل کند. و نکته بعدی فرایند گفتوگو در آموزش و پرورش کشور است. گفتوگو با هم پژوهیدن و حل مسئله کردن است، حال این گفتوگو میتواند درونی باشد، یعنی تفکر با خود یا گفتوگوی بیرونی و با دیگران باشد. این مسئله اگر وارد آموزش و پرورش بشود، ما وارد مرحله جدیدی شدهایم.
او ادامه میدهد: در جریان کارم متوجه شدم در سنین آموزشی پایینتر بچهها آمادگی بیشتری برای تفکرورزی دارند. بچهها در کارگاههای اندیشهورزی که هرساله در تابستان با یک موضوع برگزار میشود، به تجارب جدیدی در پژوهش گروهی میرسند. موضوع کارگاه، مسائلی مانند سواد مالی، همدلی، جان و جهان و... است. در این کلاسها بچهها به واسطه یادگیری معکوس یا همان پرسیدن سؤال به روش سقراطی وارد جریانی از گفتوگو با هم میشوند. در ابتدا بچهها اصلا نمیتوانستند با هم گفتوگو و نظرورزی کنند و بین آنها بحث و جدال رخ میداد. ما از قبل به خانوادههای آنها اطلاع داده بودیم که بچهها ممکن است در جریان کلاس با هم اختلاف پیدا کنند. بچهها کمکم گزینههای مختلفی را برای تعاملکردن با هم پیدا میکردند. در پایان ما علاوه بر نوآوری، به همدلی بچهها در جریان کارگاه توجه میکردیم و برایمان مهم بود چه اندازه در جریان تعامل برای انجام امور میتوانند با هم کنار بیایند. تصور کنید این جریان وارد آموزش و پرورش کشور شود، شما میبینید نسلی آموزش میبینند که در بزرگسالی و خدمت شغلی انسانهای کارآمد و مؤثرتری هستند.
او معتقد است: فراموش نکنید که ساختار تعلیم و تربیت ما فقط آموزش و پرورش نیست، بلکه ما محتوایی از دروس پنهان در زندگی افراد داریم که بسیار مؤثرتر از آن است که در آموزش و پرورش میآموزند. مثلا موسیقی میتواند محتوی آموزش پنهان باشد، سینما و فضای مجازی و بازیهای الکترونیک. حال اگر برنامه درسی پنهان محتوایی غیراخلاقی داشته باشد، جامعه ضرر کرده است. به طور مثال در برنامه خانه مادربزرگ که کار ارزشمندی از خانم برومند بود، نشان داده میشد که گربه کنار سگ، جوجه و دیگر حیوانات تحت نظر مادربزرگ زندگی میکردند و مسائلشان حلوفصل میشد یا در قصه پینوکیو بچهها میفهمیدند که اگر به دنبال احمقها و حیلهگرها بروند، تبدیل به غیر انسان میشوند و اگر به دنبال اخلاق بروند، زندگی بهتری خواهند داشت. در این قصه اخلاق ارسطویی وجود داشت اما در نسخه جدیدی که هالیوود بازنویسی کرده بود، روباه مکار دختری جوان و زیبا ترسیم شده بود. میبینید با هنر چگونه میتوان در فکر بچهها تغییر ایجاد کرد. باید دید بچههای ما با چه چیزهایی همنشین شدهاند. شما با هرچه عجین شوید، آن دانش و دریافت بخشی از شما خواهد شد. بچههای ما با چه همنشینی دارند و با چه زمان زیادی از روزشان را سپری میکنند. بازیهای اینترنتی، فضای مجازی و... وضعیت زیست و زندگی آنها را تشکیل داده است. بچههای ما در فضای مجازی آوارهاند، حجم اطلاعات غلط و نامناسب با سن آنها، زمان زیادی که برای فضای مجازی میگذارند، مانع بزرگی برای تفکر صحیح آنها خواهد بود.