|

روزگار می‌گذرد

«حالا برای من نه خوشبختی وجود دارد، نه بدبختی. روزگار می‌گذرد. من تاکنون فقط در رنج و مشقّت بسیار زیسته‌ام. بله، در دنیای انسان‌ها تنها اندیشه صادقانه‌ای که می‌شود به درک آن رسید، همین رنج و مشقّت است. روزگار می‌گذرد».

شرق: «حالا برای من نه خوشبختی وجود دارد، نه بدبختی. روزگار می‌گذرد. من تاکنون فقط در رنج و مشقّت بسیار زیسته‌ام. بله، در دنیای انسان‌ها تنها اندیشه صادقانه‌ای که می‌شود به درک آن رسید، همین رنج و مشقّت است. روزگار می‌گذرد». این عبارات چکیده‌ای از روح رمان «زوال بشری» نوشته اوسامو دازای، نویسنده سرشناس ژاپنی است. داستانی اعتراف‌گونه از زندگی خودِ دازای که زندگی پرآشوبی داشته است. چنان‌که قدرت‌الله ذاکری، مترجم این رمان، در یادداشت روشنگر خود نوشته «زوال بشری حدیث نفس خودِ دازای است؛ نویسنده‌ای که پرداخت اعتراف‌گونه و صادقانه زندگی، شاخصه آثارش شد. نویسنده‌ای از مردمان ساده و صادق آئوموری که در برخورد با لایه‌های عمیق واقعیت جامعه شهری، قلمش تلخ می‌شود، آن‌قدر تلخ که در چهل سال زندگی کوتاهش، شش بار به سوی مرگ خودخواسته کشانده می‌شود». تقابل زیست و مناسبات روستایی و زندگی مردمان شهرهای بزرگ مانند توکیو، شالوده رمان «زوال بشری» را شکل داده است. «یوزو» شخصیت اصلی داستان مانند خودِ دازای متولد توهوکو ناحیه‌ای در آئوموری است که باز مانند دازای برای ادامه تحصیل به توکیو می‌رود و «با انسان‌های شهریِ پیچیده، زرنگ و البته بی‌ارزش روبه‌رو می‌شود و در مواجهه با آنها چاره‌ای جز دلقک‌بازی، به‌تلخی خندیدن، اعتیاد و در تنهایی مُردن ندارد، چراکه نمی‌تواند درک درستی از شیوه زندگی شهرنشینان و آدم‌های زرنگ و پخته جامعه داشته باشد و با آنها کنار بیاید». رمان «زوال بشری» را «تأثیرگذارترین کتاب دازای» خوانده‌اند که دازای آن را در 8 مارس 1948 آغاز کرد و ماه می به پایانش رساند اما بعد از مرگ دازای به چاپ رسید و خیلی زود شهرت بسیار یافت، تا جایی که جزء 9 کتاب تأثیرگذار در نظرسنجی از دانشجویان دانشگاه‌های ژاپن معرفی شد. «کومی پِرِس» نیز نوشت: «زوال بشری در میان نسل جوان محبوبیت ویژه‌ای دارد، و در ژاپن به‌عنوان دومین رمان پرفروش پس از کوکورو سوسه‌کی است». ذاکری معتقد است دازای نویسنده بسیار صادقی بود و تمام آنچه را درونش احساس می‌کرد، بی‌کم‌وکاست با خواننده در میان می‌گذاشت. با‌این‌همه بعد از اتمام هر اثری رنج می‌برد از اینکه خوانندگانش را فریب داده باشد. مترجم همچنین اشاره می‌کند که یکی از آخرین کتاب‌هایی که روی میز تحریر دازای به ‌جای ماند، رباعیات (ترجمه رباعیات خیام) بود، از آخرین کتاب‌هایی که دازای قبل از پریدن به رودخانه تاما آن را خوانده بود و البته بیشتر هم او در «زوال بشری» ترجمه دوازده رباعی خیام را نقل کرده بود. دازای بعد از «زوال بشری» سفارش نوشتن داستان «گودبای» را پذیرفت و در نیمه‌شب 13 ژوئن، دست‌نوشته «گودبای»، اسباب‌بازی‌هایی برای کودکانش و چند نوشته به‌عنوان خداحافظی به جای گذاشت و در میان بارندگی شدید از خانه خارج شد و همراه تومی‌ئه که در روزهای واپسین زندگی‌اش پرستار و محرم راز او بود، به رودخانه تاما پریدند که در فصل بارندگی طغیان کرده بود. چند روز بعد در سپیده‌دم 19 ژوئن جسد دازای در فاصله دو کیلومتری از محلی پیدا شد که به آب پریده بود و عجیب آنکه آن روز چهلمین سالروز تولد دازای بود.